دیکتاتوری احزاب

شمس الله صفرلکى

نسخه متنی
نمايش فراداده

ديكتاتورى احزاب

شمس‏الله صفرلكى

منبع و سرچشمه اعتبار قواعد حقوقى در نظام الهى و دينى اراده‏خداوند و خواست اوست. اين نظام با واسطه وحى به انسان ابلاغ شده‏و در قالب قرآن و سنت‏شكل گرفته است و در مرحله بعد، عقل نيزدر مقام پيامبر درون، داراى احكامى است كه با هدايت تكوينى‏الهى، برپايه داده‏هاى كتاب و سنت‏به آن دست مى‏يابد. منابع اصلى‏حقوق نظام اسلامى عبارت است از قرآن، سنت و عقل.

اجماع، شهرت، سيره مسلمانان و بناى عقلا جزو منابع فرعى هستندو به كشف احكام حقوقى اسلام كمك مى‏كنند. حجيت اجماع كه يكى ازمنابع اجتهاد و مبانى حقوقى دين است، به خاطر كشف از قول معصوم‏است. اگر اجماع به نت‏بر نگردد هيچ گونه ارزشى در قانون گذارى‏شرعى نخواهد داشت. آنچه درطرح جامعه مدنى به عنوان ويژگى‏هاى‏خاص اين تئورى مطرح شده عبارت است از:

1- وجود نهادهاى قانونى در جامعه.

2- وجود احزاب مختلف.

3- وجود مراكز تصميم‏گيرى در عرض يكديگر.

يكى از محورهاى تبليغاتى دست اندركاران اين تئورى رواج نظام‏حزبى و تقسيم قدرت بين احزاب است. آنان مى‏گويند: چون نفس قدرت‏فساد آور است پس بايد در دست‏يك شخص نباشد و اگر قدرت شورايى‏يا حزبى شود مفسده‏اش بسيار كم‏تر خواهد شد.

اين نوع استدلال انسان را به ياد مبناى حجيت اجماع در نزد اهل‏سنت مى‏اندازد. اهل سنت مى‏گويند: پيامبر(ص) فرمود: «لاتجتمع امتى‏على الخطا» ; امت من بر خطا اجماع نمى‏كنند. هرگاه اجماعى‏تشيكل شد محال است كه اين اجماع مرتكب اشتباه شود. با صرف نظراز اين كه قضيه اجماع و چگونگى شكل‏گيرى آن وسيله‏اى براى غصب حق‏خلافت و نيز مشروعيت‏خلافت‏خلفا بود، اين كه گفته مى‏شود اجماع‏خطا نمى‏كند ادعايى بدون دليل است، زيرا اگر اجماع را متشكل ازمردم عادى يا دانشمندان يك مذهب بدانيم هرگاه هيچ كدام از اين‏افراد معصوم نباشند دليل برخطا نكردن غير معصوم نداريم. كسانى‏كه حاكميت احزاب را تبليغ مى‏كنند چه تضمينى دارند براين كه‏حاكم يا احزاب حاكمه براى حفظ قدرت خود دست‏به تبانى نزنند وتمام قوانين را به نفع خود برنگردانند؟! اشتباه آنان اين است‏كه ديكتاتورى را در شخص خلاصه كرده‏اند و حال آن كه در دنياى‏امروز انواع انحصارطلبى‏ها و ديكتاتورى‏ها در الفاظ و قالب‏هاى‏بسيار زيبا و جذاب شكل مى‏گيرد و آب از آب تكان نمى‏خورد. درالفباى سياست تشكيل حزب براى رسيدن به قدرت است و هيچ حزبى‏حاضر نيست قدرت به دست آورده را با حزب ديگر تقسيم كند. قوانينى كه توسط احزاب و پارلمان‏ها تصويب مى‏شود چون قوانينى‏بشرى هستند از هيچ گونه ضمانت اجرايى برخوردار نيستند ونمى‏توانند موجب سعادت جوامع شوند. در نظام حزبى چيزى كه حرف‏اول را مى‏زند منفعت‏حزب و گروه است، نه منافع دينى و ملى. چه‏بسا حزبى كه براى منفعت‏حزبى خود اصول مسلم دين را زير پامى‏گذارد. رد لايحه قصاص كه يك اصل مسلم دينى است توسط حزب جبهه‏ملى در اوايل انقلاب يك نمونه است. طبق نص صريح قرآن نبايد به‏ظالم اميدوار بود و به او تكيه كرد: «و لاتركنوا الى الذين‏ظلموا فتمسكم النار.» چه كسى است كه نداند دولت آمريكا مصداق‏بارز ظالم است. در چند سال اخير چند بار از آيات قرآن و احاديث‏دينى براى ترويج ايده‏هاى نظام اسلامى استفاده شده است؟ چند آيه‏از قرآن و چند حديث در مورد تكثر احزاب وارد شده است؟ آيا قرآن‏و احاديث تبليغ انديشه‏هاى ضد دينى را جايز شمرده‏اند؟! در كدام‏سوره يا آيه نوشته شده است مجرم را بايد تكريم كرد و از اودلجويى نمود؟ دركدام آيه يا حديث‏شخص مفسد و محارب مورد تشويق‏قرار گرفته است؟ در قرآن آمده است اگر مطلبى را نمى‏دانيد ازاهل ذكر و عالمان دين سؤال كنيد:(فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم‏لاتعلمون); آيا اظهار نظر كردن نا آگاهان درمورد دقيق‏ترين مسائل‏دينى عمل به اين آيه است؟! آيا دين گفته است كه اسلام شناسان‏پارسا كه بيش از نيم قرن با قرآن و سنت‏سروكار دارند را بايدمورد هجوم و هتاكى قرار داد ولى كسى كه معلوم نيست اسلام راقبول دارد يا خير، مورد تشويق؟!

برخى از مدعيان تشكيل جامعه مدنى براين عقيده‏اند كه جامعه‏مدنى از سه جهت‏به شايسته سالارى كمك مى‏كند:

1- با حاكميت علم در تشكل‏هاى علمى جريان تخصص و علم درجامعه تقويت مى‏شود.

2- تجربه تخصصى همان گونه كه در خود حيطه علم كار برد دارددر تشكل‏ها نيز ارج و قرب دارد.

3- تشكل‏ها جاى مناسبى براى انواع فعاليت‏هاى اجتماعى هستند.اين امر موجب مى‏شود كه عوامل ديگر شايستگى در جوامع غير مدنى،مثل: ارتباط خويشاوندى ارثى با حاكمان گذشته، نسبت‏با اولياء ويا خداوند و ويژگى‏هاى زبانى، نژادى، قومى، محلى و دينى دراحراز مسئوليت‏ها نقشى نداشته باشد. ديندارى نمى‏تواند عامل‏شايستگى در احراز مسئوليت‏ها باشد چون تنها يك رابطه درونى ميان‏فرد و خداوند است و هيچ شاخصى براى اندازه‏گيرى‏آن وجود ندارد. در حالى كه دانش و تجربه سنجش‏پذير هستند. بنابراين هرگونه عامل سنجش‏ناپذير را شاخص شايستگى قرار دادن به‏معناى ميدان دادن به گزافه گويان، رياكاران و فرصت طلبان است.

در استدلال فوق كوشش مى‏شود كه علم در مقابل دين قرار گيرد وبرخلاف تمام تعاليم دينى، علم و تخصص به عنوان تنها امتيازانسانها و ملاك انتخاب معرفى شود و حال آن كه در قرآن و متون‏دينى عالمان بدون ايمان به چهارپايان تشبيه شده‏اند و از كرامت‏انسانى بويى نبرده‏اند. ادعاى فوق كه ديندارى بودن نمى‏تواندعامل شايستگى باشد زيرا قابل سنجش نيست. داراى اشكال‏هاى زيراست:

1- اين نوع تفكر مربوط به پوزيتويست‏ها،(تجربه گرايان)است كه‏تمام معارف را بشرى مى‏دانند و براى مافوق الطبيعه ارزش قائل‏نيستند.

2- با اين شيوه تفكر معلوم مى‏شود مدعيان جامعه مدنى كه درتبليغات خود از عبارت جامعه مدنى دينى استفاده مى‏كنند خواسته‏يا ناخواسته دچار تناقض گوئى شده‏اند.

3- اين بيان خواسته يا ناخواسته در برابر قرآن قرار مى‏گيرد. زيرا قرآن مى‏فرمايد: تقوا ملاك برترى است. اگر تقوا امرى غيرقابل سنجش باشد اين ملاك برترى عملا فاقد كارآيى است.

4- بنابرنظر اين افراد دين يك نوع رابطه بين فرد و خالق است‏و ربطى به مسائل اجتماعى ندارد، حال آن كه به تعبير حضرت امام‏خمينى(ره)قسمت مهم و بخش عظيمى از تعاليم دينى مربوط به نظام‏اجتماعى است.