پناهگاه الهی

قاسم رسا

نسخه متنی
نمايش فراداده

پناهگاه الهي

دكتر قاسم رسا


  • الهي بي‌پناهان را پناهي چه كم گردد ز سلطان گر نوازد مرا شرح پريشاني چه حاجت الهي تكيه بر لطف تو كردم دل سرگشته‌ام را رهنما باش نهاده سر به خاك آستانت اميد لطف و بخشش از تو دارد تهيدستي كه با اشك ندامت گرفتم دامن بخشنده‌اي را رحيمي، چاره‌سازي، بي‌نيازي خوشا آن‌كس كه بندد با تو پيوند مران از آستانت بينوا را مقام و عزّ و جاهت چون ستايم فنا كي دولت سرمد پذيرد؟ ز نخل رحمت بي‌انتهايت به آب چشمه لطفت فروشوي مران يارب زدرگاهت «رسا» را پناه آورده سويت بي‌پناهي[1]

  • بسوي خسته حالان كن نگاهي گدايي را ز رحمت گاهگاهي كه بر حال پريشانم گواهي كه جز لطفت ندارم تكيه گاهي كه دل بي‌رهنما افتد به چاهي گدايي، دردمندي، عذرخواهي اسيري، شرمساري، روسياهي ز پا افتاده، از بار گناهي كه بخشد از كرم كوهي به كاهي كريمي، دلنوازي، دادخواهي خوشا آن دل كه دارد با تو راهي كه ديگر در بساطم نيست آهي كه برتر در بساطم نيست آهي كه اقليم بقا را پادشاهي بيفكن سايه بر روي گياهي اگر سرزد خطائي، اشتباهي پناه آورده سويت بي‌پناهي[1] پناه آورده سويت بي‌پناهي[1]

[1] . ديوان كامل دكتر رسا، كتابفروشي باستان، مشهد، 1348 ه‍. ش. ص 3.