ساختار كلی اخلاق اسلامی

علي شيرواني

نسخه متنی
نمايش فراداده

ساختار كلي اخلاق اسلامي

اگر دين را مجموعه عقايد و دستورات عملي بدانيم كه بنا بر ادعاي آورنده و پيروان آن عقايد و دستورات (پيامبراسلام و مسلمانان)، از سوي آفريدگار جهان مي باشد، و اخلاق را مجموعه آموزه هايي كه راه و رسم زندگي كردن به نحو شايسته و بايسته را ترسيم كرده، بايدها و نبايدهاي ارزشي حاكم بر رفتار آدمي را مي نماياند، بخوبي به رابطه تنگاتنگ دين و اخلاق پي خواهيم برد واخلاق را پاره اي ناگسستني از دين به شمارخواهيم آورد. ازاين رو سخن گفتن از اخلاق منسوب به اسلام سخني بجا و بحث درباره نظام اخلاقي اسلام امري موجه و گفت وگودرباره ساختار كلي حاكم بر اين نظام امري درخور تامل و انديشه خواهد بود.

يكم

همانگونه كه اشاره شد چنين بحثي امروزه تحت عنوان اخلاق هنجاري مطرح مي شود. اخلاق هنجاري[1] كه بخش مهمي از فلسفه اخلاق را شكل مي دهد، در پي تبيين نظامي ازقواعد و اصول حاكم بر افعال اخلاقي است. اخلاق هنجاري داراي دو بخش است: در بخش نخست معيارهاي كلي اخلاقي[2] و خوب و بدهاي كلي، ملاك كاردرست و نادرست، رابطه خوبي و درستي و معيار خوبي وبدي كارها مطرح مي شود و در بخش دوم از خوبي و بدي، ودرستي و نادرستي، اخلاقي يا غيراخلاقي بودن افعال خاص[3] سخن مي رود.[4]

دوم

غالب آراي موجود در زمينه اخلاق هنجاري، استقلال اخلاق از دين را مفروض مي گيرد و تلاش مي كند مستقل از خدا و دين، نظامي اخلاقي را بنياد نهد. اين مكاتب در واقع نوعي اخلاق سكولاررا عرضه مي كنند.

اينك براساس ساختار اصطلاحاتي كه براي معرفي مكاتب اخلاقي رايج درمغرب زمين معهود است، مي كوشيم جايگاه اخلاق اسلامي را درآن ساختار بيابيم.

سوم: مكاتب اخلاق هنجاري را فيلسوفان اخلاق[5] در دودسته كلي جاي داده اند:

الف - نظريه هاي غايت انگارانه[6]

ب - نظريه هاي وظيفه گرايانه[7]

گروه نخست بازشناسي بايد و نبايدها، درست و نادرستها وخوب و بدها را با توجه به نتيجه كار تعيين مي كنند و اينكه ميزان خير و شر مترتب بر آن چه اندازه است. و گروه دوم برآنند كه ويژگيهاي خود عمل، قطع نظر از ميزان خيري كه در پي مي آورد، مي تواند آن عمل را صواب و لازم گرداند. براي مثال وفاي به عهد كاري عادلانه است، خداوند به آن فرمان داده است و نيز حكومت به آن امر كرده است. در نظر وظيفه گراهريك از اين ويژگيها مي تواند وفاي به عهد را خوب، نادرست و لازم گرداند، هرچند خيري بر آن مترتب نشود. برخلاف او،غايت انگار تنها ويژگي مؤثر در صواب و ناصواب بودن عمل راميزان خيري كه بدان مي انجامد مي داند.

حال مي پرسيم مكتب اخلاقي اسلام به كدام يك از اين دودسته تعلق دارد؟

پاسخ ما آن است كه مكتب اخلاقي اسلام غايت انگار است،نه وظيفه گرا. اين گفته ممكن است در بادي نظر، تعجب آميزباشد، اما دليل ما بر اين مدعا آن است كه در متون ديني ما (اعم از آيات و روايات) در مقام تشويق و دعوت به انجام كارهاي خير، بر اين نكته تاكيد شده است كه اين كارها موجب سعادت،آسايش، اطمينان، فلاح، فوز و مانند آن مي گردد. يعني اينكه اين كارها بايستني است و انسان بايد به انجام آنها اهتمام ورزد، آن است كه موجب سعادت او مي گردد، و اين عين غايت انگاري است. انسان به عنوان موجودي مختار و آگاه در افعال خودغايت داشته هر كاري را به هدفي و براي برآوردن غرضي انجام مي دهد.[8] با توجه به آيات قرآن كريم دانسته مي شود غايت نهايي و مطلوب بالذات انسان در كارهاي اخلاقي سعادت، فوزو فلاح نهايي است كه اشاره به برخورداري او از بالاترين سرورها و ابتهاجها به لحاظ كمي و كيفي دارد.[9]

اگر قرآن كريم به تقوا فرا مي خواند، براي آن است كه موجب فلاح و رستگاري انسان مي شود. «اتقوا لعلكم تفلحون.» [10] ونيز اگر از مؤمنان مي خواهد كه فراوان خدا را ياد كنند، بدان سبب است كه موجب فلاح ايشان مي گردد. «و اذكروا الله كثيرالعلكم تفلحون.» [11] ذكر دوزخ و فردوس و تاكيد بر نعمتهاي بهشتي و عذابهاي دوزخي كه در انتظار خوبان و بدان است،همه و همه از آن حكايت دارد كه ديدگاه اخلاق اسلامي،ديدگاهي غايت انگارانه است، تا آنجا كه گاه از تعبير تجارت وخريد و فروش نيز در متون ديني استفاده شده است:

«يا ايها الذين آمنو هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم.» [12] «ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم بان لهم الجنه.»[13]

چهارم: نظامهاي اخلاقي غايت انگارانه خود بر چند قسمند:

الف - نظامهاي خودگرا [14] : يك غايت انگار خودگرا همواره در پي به دست آوردن بيشترين خير، سود و مصلحت است ودر اعمال خود، پيوسته به نتايج نظر دارد (غايت انگار). افزون بر آن، آنچه براي او مهم است خير و صلاح خودش است، نه ديگران - چنين نظامي را خودگروي اخلاقي مي نامند.

ب - نظامهاي سودگرا [15] : در نظر اينان، ملاك خوب و بد،خير و شر همگاني است، نه خير و شر شخصي. البته ممكن است در اين ميان نيز مكاتبي باشد كه خير گروه، ملت يا حتي خانواده را مورد نظر قرار دهند كه اهميتشان كمتر از دو شاخه قبلي است. پرسش آن است كه نظام اخلاقي اسلام به كدام يك ازاين دسته ها تعلق دارد: خودگراست يا همه گرا يا گروه گرا. پاسخ آن است كه با توجه به متون ديني ما، نظام اخلاقي اسلام، يك نظام غايت انگار خودگرا مي باشد. معناي اين سخن آن است كه:اولا، فعل اخلاقي در اسلام هدف و غرض (غايت) دارد و ثانيا،آن هدف و غرض مربوط به شخص عامل است.

پنجم: در نظامهاي غايت انگار، امور گوناگوني به عنوان غايت فعل اخلاقي مطرح شده است، مانند: لذت، قدرت،معرفت، تحقق كمالات نفس و.. هريك از اين امور نيز به گونه هاي متفاوتي تفسير شده و مصاديق مختلفي از آن مدنظربوده است.

پرسش آن است كه در مكتب اخلاقي اسلام، غايت چيست؟

باز هم با مراجعه به متون ديني دانسته مي شود كه غايت در اين نظام، لذت است، اما نه لذتهاي حسي دنيوي كه ناپايدار، سطحي و توام با رنجها و آلام فراوان است، بلكه لذتهاي پايدار، عميق و خالي از هرگونه رنج و سختي. با مروري بر آيات كريمه قرآن روشن مي گردد كه خداوند از انسان خواسته خود را در لذتهاي دنيوي كه گذرا و همراه با رنجهاي فراوان و بسيار پايين مرتبت هستند محدود نساخته به آخرت و نعمتهاي جاودانه و ژرفتر آن نظر بدوزد.

از نگاه قرآن، بالاترين لذت و سرور و ابتهاجي كه براي انسان حاصل مي گردد، لذت حاصل از انس با خدا، قرب به او ونظر به جمال و جلال الهي است. «و رضوان من الله اكبر.» و ازاين رو مي توان گفت: غايت در نظام اخلاقي اسلام قرب الي الله است، يعني مصداق آن مفهوم غايي، قرب الهي است. بايد توجه داشت كه نظام اخلاقي اسلام به لحاظ غايي، ثنوي نيست، هدف يك چيز است و آن سعادت نهايي است و اين حقيقتي است كه مفاهيم عديده اي بر آن منطبق مي گردد، مفاهيم متعددي كه به عنوان غايت نهايي در نظام اخلاقي ياد مي شود، يا اتحادمصداقي دارند و يا اختلاف تشكيكي، نه آنكه در امر مختلف در عرض يكديگر غايت نظام اخلاقي باشد.

ششم: از آنجا كه راه رسيدن به اين هدف، پروراندن ميلها وگرايشهاي متعالي، از جمله نوع دوستي، امانتداري، عمل به عهدو مانند آن است، اخلاق اسلامي در نحوه رويارويي با ديگران وحركت در جهت مصالح ديگران ، مزاياي مكاتب سودگرايي را،در توجه به خير و صلاح عمومي و حركت در جهت محروميت زدايي و مانند آن در بر دارد و در عين حال ازآسيبهاي آن در امان است. توضيح اينكه خودگرايي اگر براساس تلقي مادي از انسان مطرح گردد و انسان را در چارچوب حيات دنيوي ببيند، با اشكالهاي عديده اي مواجه مي گردد و حتي موجب تناقض دروني مي شود، به گونه اي كه يك خودگرا هرگزنمي تواند در مقام توصيه به ديگران، خودگرايي را تجويز نمايد،چرا كه با منافع او تزاحم مي يابد. [16]

اما اگر انسان را داراي حيات جاودان بدانيم و به منافع برتر او نظر داشته باشيم،ترغيب ديگران به دستيابي بدين منافع، نه تنها توصيه به كردارخودخواهانه در زندگي دنيا نيست، بلكه از آنجا كه آن منافع جاودان در پرتو گذشتها، ايثارها و فداكاريهاي آدمي در اين حيات دنيوي به دست مي آيد، اين خودگرايي در عمل به تمام رفتارهاي ديگرخواهانه توصيه خواهد كرد، چرا كه تزاحم، تنهاميان منافع دنيوي من با منافع دنيوي ديگران است، نه ميان منابع اخروي من با منافع دنيوي يا اخروي ديگران و بعكس.

هفتم: چنانكه يادآور شديم، غايت در اخلاق اسلامي خير وسعادت اخروي است، نه منافع دنيوي. در قياس با منافع دنيوي،نظام اخلاقي اسلام غايت گرا نيست، بلكه ارزش گرا وفضيلت خواه و به تعبيري وظيفه گراست (دقت شود). نبايد ازاين سخن داخل شدن يك قسم در قسم مقابل آن برداشت شود،مقصود آن است كه چون نظام اخلاقي اسلام مبتني برانسان شناسي خاصي است و گستره وسيعي براي حيات وكمالات انساني مي بيند، منافعي كه بدان نظر دارد، كمال وسعادت اخروي انسان است كه در پرتو قرب الهي حاصل مي شود. اين غايت، يعني كمال انسان، با انجام اعمالي كه ملايم بانفس متعالي انسان است، تحقق مي يابد، ازاين رو، نظام اخلاقي اسلام در مقام توصيه و دستور و ارائه برنامه، همچون وظيفه گرايي كه به هيچ غايت مادي و منفعت دنيوي نظر ندارد،توصيه مي كند (به قيد مادي و دنيوي توجه شود) .

به ديگر بيان، امانتداري، راستگويي و مانند آن به لحاظويژگيهاي خاص خودشان و با قطع نظر از سود و زيان دنيوي مترتب بر آنها در نظام اخلاقي اسلام خوب و پسنديده اند، چون اين افعال با ويژگيهايي كه دارند، به گونه اي هستند كه گرايشهاي متعالي انسان، او را به سوي آنها فراخوانده، آنها را اموري خوب و بايستني معرفي مي كند، در اسلام، انسان فضيلتمند كسي است كه راست بگويد هرچند به زيان او تمام بشود، بخشش كند،هرچند او را در محروميت قرار دهد، يعني اين امور با قطع نظراز سود و زيان دنيوي مترتب بر آنها ارزش اخلاقي هستند(وظيفه گرايي به معناي نفي غايت دنيوي گرايي) هرچند در هرحال خير اخروي خود را به همراه مي آورند (غايت انگاري).

هشتم: مكاتب اخلاقي از سوي ديگر بر سه دسته اند: الف) -مكاتب اخلاقي عمل نگر ب) - مكاتب اخلاقي عام ج) - مكاتب اخلاقي قاعده نگر [17] نظام اخلاقي اسلام را بايد قاعده نگر به شمار آورد، يعني بر آن است كه معيار صواب و خطا مشتمل بريك دسته قواعد است. اين قواعد و ساختار خاص آنها محتواي اخلاق اسلامي را تشكيل مي دهد. به ديگر سخن، انسان براي آنكه به كمال مطلوب خود دست يابد، بايد راهي را طي كند كه حدود آن با قواعد كلي مشخص شده است.

نهم: نظام اخلاقي اسلام عقلاني وحياني است. بدين معنا كه هم خرد و انديشه انسان بدان دعوت مي كند و هم پيامبران الهي،كه از اين امر گاهي به فطري بودن دين [18] تعبير مي شود. يعني تعاليم كلي دين اسلام از آن جمله احكام اخلاقي آن، باگرايشهاي فطري انسان هماهنگ و همنواست. حاصل آنكه اگراسلام ما را به ترك تعلقات دنيوي و توجه به خدا و آخرت وارزشهاي معنوي فرا مي خواند، عقل حسابگر نيز، كه همواره سود و زيان و مصالح و مضار انسان را در نظر مي گيرد و انسان را به انجام كارهايي كه بيشترين سود و كمترين زيان را براي اودارد، دعوت مي كند، آن فراخوان وحياني را تاييد مي كند.صريحا مي توان گفت كه اسلام تنها از ما خواسته است كه عاقل باشيم و عاقلانه عمل كنيم.

انسان عاقل[19] هرگز آخرت را به دنيا نمي فروشد و جهان ابدي، لذايذ معنوي و لقاي خدا را بالذايذ ناچيز و بي مقدار دنيوي مبادله نمي كند. ازاين روست كه مي گوييم نظام اخلاقي ما عقلاني - وحياني است، و البته اين امربه هيچ وجه به معناي بي نيازي انسان از وحي براي رسيدن به كمال و كافي بودن عقل نيست، كه شرح آن مجالي ديگر را مي طلبد.

دهم: در مباحث فرااخلاق، نظريه هاي گوناگوني درباره تحليل گزاره هاي اخلاقي و نحوه علم به آنها مطرح است[20] ،مانند شهودگرايي، احساس گرايي، توصيه گرايي و... از متون ديني مي توان مواردي را در تاييد شهودگرايي به دست آورد،يعني مي توان استفاده كرد كه نيروي ادراكي انسان به نحو بديهي و مستقل، خوبي و بدي بسياري از كارها را درمي يابد.[21] متكلمين و نيز اصول دانان بسياري بر آنند كه درقلمرو عقل عملي همچون حوزه عقل نظري، انسان از بديهيات تصوري و تصديقي برخوردار است و با اتكا بر همانها نظام اخلاقي خود را سامان مي دهد. في المثل مفهوم خوبي و بدي بديهي است و نيز قضيه «عدل خوب است» و «ظلم بد است» بديهي مي باشد.

يازدهم: نكته پاياني كه در اين مقال نبايد ناديده انگاريم آن است كه: از آنجا كه مردم درجات گوناگوني دارند، خطاب اخلاقي قرآن نيز داراي سطوح گوناگوني است. ازاين رو، گاه آنچه براي دسته اي نيك و شايسته به شمار مي رود براي گروهي ديگر كه در مرتبه اي ديگرند، گناهي نابخشودني است.ازاين روست كه گفته اند: «حسنات الابرار سيئات المقربين.» يعني نيكيهاي ابرار گناهان مقربان به شمار مي آيد». آنچه بيان شدويژگيهاي نظام اخلاقي اسلام در خطاب به توده مردمان است كه در زندان خود و خودگرايي محصورند. اما خداوند را بندگاني نيز هست كه از خود رهيده و به خدا گرويده اند. آنان خودنمي بينند تا براي رسيدن به كمال آن تلاش كنند، بلكه كامل مطلق را نگريسته اند و مجذوب جمال او و محو كمال او و بي اختيار،در اختيار اويند. آنان حق را مي طلبند فقط براي حق. براي ايشان عبادت خداوند به هدف رهيدن از دوزخ يا رسيدن به فردوس، وسيله قرار دادن حق است براي رسيدن به خواسته هاي نفس، و خودپرستي است نه خداپرستي.[22]

[1] . رك. شيرواني، علي. اخلاق هنجاري، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي، 1378.

[2] . issues of moral theory

[3] . SUBSTATIVE MORAL ISSUES

[4] . Normative ethies

[5] . رك. ويليام كي، فرانكنا. فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، مؤسسه فرهنگي طه، 1376، ص 41 به بعد.

[6] . TELEOLOGICAL THEORIES

[7] . Deontological theories

[8] . براي تفصيل اين اجمال نگاه كنيد به: شيرواني، علي. اخلاق در قرآن، ج 1، درسهاي استاد مصباح يزدي، انتشارات دارالفكر.

[9] . اصل علت غايي كه به تفصيل در فلسفه اسلامي از آن سخن رفته است.

[10] . آل عمران/ 130.

[11] . انفال /45.

[12] . صف /10.

[13] . توبه/11.

[14] . ethical egoism

[15] . UTILITARIANISM

[16] . در اخلاق هنجاري در اين باره بيشتر توضيح داده ام.

[17] . براي توضيح اين اصطلاحات رك. شيرواني، علي. اخلاق هنجاري، فرانكنا، فلسفه اخلاق.

[18] . براي پژوهش بيشتر درباره معناي فطري بودن دين و براهين آن رك. شيرواني، علي. سرشت انسان، پژوهشي در خداشناسي فطري، نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها.

[19] . به قيد «انسان عاقل » توجه شود، يعني انساني كه در مرتبه عقلاني است و هنوز منطق عشق را كه وراي عقل است بار نيافته است،اگر چنين شود حكمي و سخني ديگر دارد كه در پايان اين مقال بدان اشارت رفته است.

[20] . براي آشنايي بيشتر نگاه كنيد به: شيرواني، علي. فرااخلاق،پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

[21] . علامه شهيد مطهري در كتاب فلسفه اخلاق و نيز فطرت اندكي در اين باره بحث كرده اند.

[22] . در اين مقاله به اجمال، طرحي كلي از ساختار اخلاقي اسلام درچهارچوب طبقه بندي رايج براي تقسيم مكاتب اخلاقي ارائه شد.بي شك بيان مستندات قرآن و روايي هريك از بندهاي فوق، مقاله رابه كتابي گسترده تبديل مي كند، كه از خداوند توفيق سامان دادن آن راخواهانم.

علي شيرواني - قبسات، شماره 13