علي رضا علي نوري ـ كليات فقه اسلامي ، ص 123
نقش هر مسلمان در تعيين سرنوشت جامعه و تعهدي كه بايد در پذيرش مسؤوليت هاي اجتماعي داشته باشد، ايجاب مي كند كه او ناظر و مراقب همه اموري باشد كه پيرامون وي اتفاق مي افتد. اين مطلب در فقه اسلامي تحت عنوان امر به معروف و نهي از منكر مطرح شده و از مهم ترين مباني تفكر سياسي يك مسلمان به شمار مي رود؛ چنان كه از مهم ترين فرايضي است كه وجوب كفايي آن ضروري دين شناخته شده و ضامن بقاي اسلام است.[1]
قرآن كريم در بيان صفات ممتاز مؤمنان مي فرمايد:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[2]
مردان و زنان با ايمان ولي (و يار و ياور) يكديگرند، امربه معروف و نهي ازمنكر مي كنند، نماز را برپا مي دارند و زكات را مي پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مي كنند.
به موجب اين آيه، افراد مؤمن به سرنوشت يكديگر علاقمند بوده و به منزله يك پيكر مي باشند. پيوند سرنوشت ها موجب مي شود كه تخلف و انحراف يك فرد، در كل جامعه تأثير بگذارد؛ چنان كه يك بيماري واگير در صورتي كه معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرايت نموده و سلامت آن را به خطر مي اندازد.
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در اين زمينه مي فرمايد:
يك انسان گنهكار در ميان مردم، همانند فرد ناآگاهي است كه با گروهي سوار كشتي شده و آن گاه كه كشتي در وسط دريا قرار مي گيرد، تبري برداشته و به سوراخ نمودن جايگاه خود مي پردازد، هر كسي به او اعتراض مي كند او در پاسخ مي گويد: من در سهم خودم تصرف مي كنم؛ به يقين اين يك حرف احمقانه است. اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولي نمي كشد كه همگي غرق مي شوند.[3]
معروف و منكر كه دو مفهوم متقابلند، در لغت به معناي شناخته شده و ناشناخته مي باشند؛[4] و در اصطلاح كارهايي كه نيكي يا زشتي آن ها توسط عقل يا شرع، شناخته شده باشند، به ترتيب معروف و منكر ناميده مي شوند.[5]
به كارگيري لفظ معروف و منكر در امور مربوط به بايدها و نبايدهاي دين، بدين لحاظ است كه فطرت پاك انساني با كارهاي معروف آشنا و مأنوس و با زشتي ها و امور ناپسند، بيگانه و نامأنوس است.
بنابراين معروف ومنكر قلمرو وسيعي دارد و در محدوده عبادات يا يك سري از گناهان كبيره نمي گنجند. معروف شامل امور اعتقادي، اخلاقي، عبادي، حقوقي، اقتصادي، نظامي (همانند مرزداري و پيكار در راه خدا) سياسي (مثل حضور در صحنه هاي انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن) و امور فرهنگي مي شود و منكر نيز شامل منكرات اعتقادي، عبادي، اخلاقي، اقتصادي (مانند كم فروشي و احتكار)، سياسي (همانند جاسوسي و كمك به ضدانقلاب)، نظامي (نظير فرار از جبهه و جنگ، عدم رعايت سلسله مراتب فرماندهي) و... مي شود در مجموع مي توان از معروف و منكر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبير نمود.
1 . بايد امر به معروف و نهي از منكر كننده بداند آنچه مكلف ترك نموده، واجب و يا آنچه مرتكب گرديده از منكرات است و بر كسي كه چنين علم و آگاهي از كار ديگري ندارد، واجب نيست.
2 . بايد آمر يا ناهي احتمال تأثير دهد پس اگر مطمئن باشد كه امر و نهيش مؤثر واقع نمي شود، امر و نهي بر وي واجب نيست.
3 . لازم است امر و نهي كننده بداند كه شخص بر گناهش باقي است پس اگر دانست كه وي گناهش را ترك نموده و آن را تكرار نخواهد كرد، امر به معروف و نهي از منكر بر او واجب نيست.
4 . برخورد با گنهكار ضرر و مفسده اي براي امرونهي كننده يا خويشان و برادران ديني اش نداشته باشد؛ مگر معروف و منكر از اموري باشند كه شارع مقدس اهتمام ويژه اي نسبت به آن ها دارد؛ مانند حفظ اسلام و شعائر آن و امنيت جان و ناموس مسلمانان، بنابراين اگر شعائر اسلامي يا جان عده اي از مسلمانان در معرض خطر و نابودي شد، بايد اصل اهم و مهم مورد توجه قرار گيرد و صرف ضررديدن موجب سقوط وظيفه نمي شود.[6]
امر به معروف و نهي از منكر به دو قسم واجب و مستحب تقسيم مي شود كه عبارتند از:
1 . آنچه انجام آن از نظر عقل يا شرع لازم و واجب و يا ارتكابش از نظر آن دو، زشت و قبيح باشد، امر و نهي در موردشان واجب مي گردد.
2 . هر كاري كه انجامش از نظر عقل يا شرع خوب و مستحب يا ارتكابش از ديدگاه آن دو، پسنديده نيست، امر و نهيش مستحب است.
گفتني است امر به معروف و نهي از منكر از واجبات توصلي است يعني قصد قربت در آن شرط نيست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهي نيز برخوردار خواهد شد.
نخستين و مؤثرترين روش براي دعوت ديگران به نيكي ها و بازداشتن از منكرات، آراستگي خود انسان به تقوي و اخلاق حسنه است. صاحب جواهر از فقهاي شيعه در اين باره مي نويسد:
آري، از بزرگ ترين افراد امربه معروف و نهي ازمنكر و والاترين و مؤثرترين آن ها، خصوصاً نسبت به زعيمان ديني اين است كه جامه كار نيك بپوشند و در كارهاي خير از واجب و مستحب پيشقدم باشند و جامه زشت كاري را از اندام خود دور كنند و نفس خويش را به اخلاق عالي تكميل و از اخلاق زشت پاك سازند كه اين خود سبب مؤثر و كاملي است تا مردم، به معروف گرايش پيدا كرده و از منكر دوري گزينند... .[7]
در فقه اسلامي سه مرحله براي اين وظيفه مهم در نظر گرفته شده است. هر مرحله نيز خود داراي مراتب و درجاتي است و در صورت مؤثر بودن يك مرحله يا يك مرتبه، اقدام به مرحله يا مرتبه بعدي جايز نيست. آن سه مرحله عبارتند از:
امرونهي كننده ناراحتي قلبي خود را از منكر واقع شده آشكار كند و به طرف بفهماند كه منظورش از اين كار، اين است كه وي معروف را انجام داده و يا منكر را ترك نمايد. براي اين كار چند درجه است از قبيل روي هم فشردن پلك هاي چشم و روي ترش كردن، روگرداندن، پشت كردن، ترك رفت و آمد و امثال اين ها.
گفتني است تنفر قلبي از گناه لازمه ايمان بوده و بر همگان واجب عيني است، گرچه توان هيچ گونه امر به معروف و نهي از منكر نداشته باشند و آنچه به عنوان امر به معروف و نهي از منكر بايد انجام گيرد، اظهار تنفر قلبي از گناه است.[8]
امام خميني (قدس سره الشريف) در اين زمينه مي نويسد:
اگر بداند كه از مرتبه اول امربه معروف و نهي ازمنكر نتيجه نمي گيرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده كند، در صورتي كه احتمال تأثير بدهد و اگر احتمال دهد كه با موعظه و زبان نرم، نتيجه حاصل مي شود، نبايد به مراحل بعدي تجاوز نمايد. اگر بداند كه مرحله قلبي اثر ندارد و بايستي با لحن آمرانه امر و نهي كند، بايد همين كار را بكند در عين حال بايد درجات تندي در گفتار را رعايت نمايد.[9]
اگر دو مرحله قبلي كارآيي نداشته باشند؛ بايد از زور و قدرت استفاده گردد، بدين معنا كه با اِعمال فشار جلوي انجام گناهان گرفته شود و بين شخص و گناه مورد نظرش فاصله ايجاد گردد. در اين مرحله نيز بايد از مراتب سبك تر شروع كرد؛ اما در فرضي كه بازداري از گناه متوقف بر كتك كاري و ايجاد جراحت و امثال آن باشد، بايد با اذن فقيه جامع الشرايط انجام گيرد[10] و در شرايط فعلي كه نهادهاي قانوني جمهوري اسلامي شكل گرفته، چنين كاري بايد با اجازه نهادهاي مربوط باشد.
گفتني است آنجا كه از فرد كاري ساخته نيست، بايد امربه معروف و نهي ازمنكر به شكل جمعي و گروهي انجام گيرد. همچنين از تدابير عملي نبايد غفلت كرد يعني بايد ديد چه طرح و رفتاري، مردم را نسبت به كار نيك تشويق مي كند و يا از كار زشت باز مي دارد و اين به معناي دخالت دادن عقل و منطق، در اجراي قانون امربه معروف و نهي ازمنكر است؛ چرا كه اسلام در شيوه هاي اجرايي اين اصل مهم، آن را به عقل و تدبير انسان وانهاده است تا از هر راه ممكن و مفيد، ريشه منكرات را از جامعه بركند. برخلاف واجبات عبادي همانند نماز كه شكل انجام آن نيز بايد با تعبد به دستور شرع صورت پذيرد.[11]
نتيجه اين كه امر به معروف و نهي از منكر همچون خون در پيكره دين جريان دارد و ضامن حيات اسلام است. خيزش و قيام مصلحان در جامعه اسلامي نيز، بازتابي از عمل به اين فريضه مي باشد و اگر مصلحان بزرگي همچون امام حسين ـ عليه السلام ـ نمي بودند، ارزش هاي انساني و الهي از بين رفته و اسلام قرن ها پيش توسط تبهكاران دفن شده بود، انقلاب اسلامي ايران، خود يكي از ثمرات و نتايج با ارزش اين اصل در جنبه هاي سياسي و حكومتي است كه توسط مصلح بزرگ، امام خميني(رحمه الله عليه) رهبري شده و به پيروزي رسيد و هم اكنون به زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامي به راه خود ادامه مي دهد.
قرآن كريم براي تنظيم روابط اجتماعي وسياسي پيروان خود، اصلي را به عنوان «تولّي و تبرّي» مشخص كرده و از آنان خواسته تا آن را پايه و محور تلاش ها و روابط خود با ديگران قرار دهند. به موجب اين اصل هر فرد مسلمان بايد در برابر صالحان و تبهكاران و در مقابل جريان هاي سياسي، موضع گيري مناسبي اتخاذ نمايد.
همچنين موضع گيري حكومت اسلامي در برابر جريانات داخلي و ملت هاي ديگر، مي بايست بر اصل تولي و تبري استوار باشد. پس اصل ياد شده جهت حركت مسلمانان را مشخص مي سازد و چراغ راه آنان در كوران هاي سياسي و اخلاقي است.
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
«... اَوْثَقُ عُرَي الايمانِ الْحُبُّ في اللهِ وَ البُغْضُ فِي اللهِ وَ تَوالي اَوْلياءِ اللهِ وَ التَّبَرّي مِنْ اَعْداءِ اللهِ»[12]
محكم ترين دستاويز ايمان، دوستي و دشمني براي خدا و پيوستن به اولياي خداوند و دوري گزيدن از دشمنان خداوند است.
در زير، به اختصار درباره دو اصل مهم سخن خواهيم گفت:
قرآن كريم مسلمانان را از دوستي و پذيرش سرپرستي غيرمسلمان سخت برحذر مي دارد و از آنان مي خواهد كه به كافران به عنوان اجنبي و بيگانه بنگرند و آنان را از خود ندانند. در اين زمينه مي فرمايد:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ»[13]
اي كساني كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبت مي كنيد، در حالي كه آن ها به آنچه از حق براي شما آفريده كافر شده اند.
و در آيه بعد از آن مي فرمايد:
اگر آن ها بر شما مسلط شوند، دشمانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدي كردن نسبت به شما مي گشايند و دوست دارند شما به كفر بازگرديد.[14]
اين آيه لزوم پرهيز از بيگانگان را به اين دليل مي داند كه آنان دوست دارند مسلمانان به كيش و آيين آنان درآيند، و براي اين هدف، تلاش و جديت هم مي كنند.
گفتني است قرآن كريم، طرفدار دشمني مسلمانان با همه كافران نيست؛ چرا كه در آيه اي ديگر مي فرمايد:
خداوند باز نمي دارد شما را از كساني كه با شما در دين مقاتله و جنگ نكرده اند و شما را از خانه هاتان بيرون نرانده اند كه نسبت به آنان نيكي و دادگري كنيد. همانا خداوند دادگران را دوست دارد.[15]
بنابراين قرآن كريم يك اصل كلي و اساسي در چگونگي رابطه مسلمانان با غير مسلمين ارائه مي دهد كه در همه اعصار كاربرد دارد و آن اين كه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيّت و هر كشوري كه موضع خصمانه با آن ها داشته باشند و بر ضد اسلام قيام كنند و يا دشمنان اسلام را ياري دهند، سرسختانه بايستند و هر گونه پيوند محبت و دوستي را با آن ها قطع كنند. اما اگر آن ها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بي طرف بمانند يا تمايل نشان دهند، مسلمين مي توانند با آن ها رابطه دوستانه برقرار سازند، البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند و نه به آن حدّ كه موجب نفوذ آن ها در ميان مسلمين گردد.[16]
اسلام از مسلمانان مي خواهد همديگر را دوست بدارند و به ولايت و سرپرستي خدا و پيامبرش و جانشينان وي گردن نهاده و رشته محبتشان را در دل داشته باشند. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مي فرمايد:
داستان اهل ايمان در پيوند مهرباني و در عواطف ميان خودشان، داستان پيكري است كه اگر عضوي به درد آيد، ساير اعضا با تب و بي خوابي با او همراهي مي كنند.[17]
قرآن كريم نيز خطاب به مسلمانان مي فرمايد: سرپرست و ولي شما تنها خداست و پيامبر او و آنان كه ايمان آورده اند؛ همان ها كه نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع، زكات مي دهند.[18]
در اين آيه از مسلمانان خواسته شده ولاي رهبري و سرپرستي خدا و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و اهل بيتش ـ عليهم السّلام ـ [19]را بپذيرند و در عصرغيبت به مقتضاي ضرورت تشكيل حكومت بر پايه قوانين الهي، وظيفه همگان بر تولي و پذيرش سرپرستي حاكميت فقيه عادل بر جامعه و طرد رهبران تبهكار است.
از آنچه گفته شد روشن گرديد كه تولي و تبري ابعاد گسترده اي دارد كه عبارتند از:
به اين معنا كه يك مؤمن بايد از نظر عقيده خود را به خداي يكتا وابسته بداند و خود را تحت ولايت و تدبير او قرار دهد و از همه مظاهر دورغين و سست چون شيطان و طاغوت تبرّي جويد.
انسان با ايمان از نظر شؤون اجتماعي ـ سياسي نيز بايد زير نظر بندگان صالح و شايسته خدا باشد و از حاكمان فاسد و تبهكار پرهيز نمايد.
در روابط اجتماعي نمي توان با دوست و دشمن، با كافر و مسلمان و پرهيزكار و گنهكار يكسان برخورد كرد، بلكه بايد علاوه بر اجتناب از بيگانگان، با نوعي برخورد منفي، گنهكاران مسلمان را نيز نهي از منكر نموده و با دوستي افراد شايسته، به آنان نزديك شد.
در فقه اسلامي احكامي وجود دارد كه مي توان آن ها را مواردي از تبرّي برشمرد. برخي از آن ها عبارتند از:
1 . ممنوعيت فروش اسلحه به كافران، بلكه ممنوعيت هر معامله اي كه بازتاب منفي براي جامعه اسلامي داشته باشد يا موجب تقويت بنيه دشمن گردد.[20]
2 . محدوديت فرهنگي؛ ممنوع و محدود بودن چاپ، نشر و خريد و فروش نشريات گمراه كننده دشمنان اسلام، براي عدم نفوذ فرهنگ بيگانه به درون جامعه[21] اسلامي. گفتني است تبادل علوم و فنوني كه در تقويت پايه هاي علمي جوامع اسلامي نقش داشته و بازتاب منفي ندارند، از اين مسأله مستثنا است.
3 . لزوم پرهيز از ياري ستمگران؛ در اسلام كمك نمودن به ستمگر در ستمگري و يا كمك به انجام دهنده هركار حرام ديگر ـ گرچه مرتكب شونده مسلمان باشد ـ به شدت ممنوع گرديده و از مؤمنان خواسته شده با پرهيز از هرگونه اعتماد به ستمگران، از آنان فاصله بگيرند.[22]
[1] . ر.ك: وسائل الشيعه، ج 11، ص 395. [2] . توبه (7)، آيه 71. [3] . ر.ك: تفسير ابوالفتوح رازي، ج 4 ـ 3، ص 142. [4] . ر.ك: مفردات راغب، ماده عرف. [5] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 397. [6] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 400 ـ 406. [7] . جواهر المكارم، محمد حسن نجفي، ج 21، ص 382. [8] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 409 ـ 411، مسأله 7 ـ 8. [9] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 411. [10] . ر.ك: همان، ص 412 ـ 413، مسأله 1 و 11. [11] . براي آگاهي از شرايط امر به معروف و نهي از منكر و ديگر احكام مربوط به آن ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، كتاب امربه معروف و نهي ازمنكر. [12] . اصول كافي، ج 2، ص 126. [13] . ممتحنه، (60)، آيه 2. [14] . همان،آيه 3. [15] .ر.ك: همان، آيه 8. [16] . تفسير نمونه، ج 24، ص 3. [17] . بحارالانوار، ج 61، ص 150. [18] . مائده (5)، آيه 55 ؛شوري، 23. [19] . در جاي خود به اثبات رسيده كه اين آيه در مورد علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است. [20] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 428. [21] . . همان، ص 429، مسأله 15. [22] . همان، ص 428 ـ 429، مسأله 15 ـ هود ـ 143.