خدا کیست ؟

محمدحسن مدرس فتحی

نسخه متنی -صفحه : 15/ 8
نمايش فراداده

28ـ گفته‏اند: خداى عزّوجلّ، عاشق نفْسِ نفيس خود مى‏باشد. پاسخ اين سخن ناپسند اين است كه محبّت شديد را عشق مى‏نامند و آن حالتى است متحرّك و مهيّج در انسان. ادامه‏ى شدّت محبّت، روح را مهار خود مى‏كند و اين حالت به شهوانيات نزديك‏تر است تا به معنويّات و به هر حال عشق داراى لذّت و نيز گاهى موجب اَلم و رنج مى‏شود و خداى متعال منزّه و مبرّا از لذّت و اَلم است؛ زيرا او محلّ حوادث و نوآمده‏ها نيست و محبّت در آياتى چون «... فَاتَّبِعوني يُحْبِبكُمُ اللّه‏ُ : ... پس، از من (كه پيغمبرم) پيروى كنيد تا خدا شما را مورد محبّت قرار دهد» كه در قرآن مجيد آمده، اشاره به رحمت خدا دارد و نيز چنين است غضب خدا.

خدا بر هر چيز قدرت دارد

29ـ خداى تعالى توانا و قادر است به‏طور مطلق و غيرمحدود؛ به اين معنى كه هيچ‏گونه عجز و ناتوانى و نقص در او نيست و هر چه بخواهد انجام دهد، مى‏دهد و هيچ موجودى مانع قدرت خداى تعالى نيست و قدرت او عام است به اين معنى كه ازلاً و ابدا و به‏طور پايان‏ناپذير و بلااستثنا بر تمام هستى و ممكنات، قهر و غلبه و توانايى دارد.

30ـ يكى از صفات خدا، حيات است؛ يعنى او كه قادر و عالِم و بى‏شريك و... مى‏باشد، لازمه‏ى عقلى آن حياتى است الاهى؛ نه مانند حيات ساير موجودات؛ به اين معنا كه مَمات و نقصى در او راه ندارد و بهتر آن است كه گفته شود: حيات او عين ذات او است نه زائد بر ذات او.

توضيح اين است كه گفته‏اند: حيات عبارت از تعريف و اتّصاف ذات بارى تعالى به علم و قدرت است. لذا حيات او عين ذات او است.

31ـ خداى جلّ جلالُه، غنىّ بالذّات است و هيچ‏گونه نيازى به غير خود ندارد؛ زيرا او مركّب از اجزا نيست و عقلاً بسيط و أحدى المعنى مى‏باشد و نيازى، نه در ذات و نه در صفات، به غير ندارد؛ امّا تمام مخلوقات در هستى‏شان نيازمند اويند؛ زيرا واجب‏الوجود بالذّات يعنى خدا محتاج به غير نخواهد بود.

32ـ خداى تعالى محلّ حوادث واقع نمى‏شود. چيزى به او وارد و داخل نمى‏شود. او از چيزى منفعل نمى‏شود؛ يعنى چيزى در او اثرگذار نيست؛ زيرا خدا بسيط است؛ يعنى مركّب از اجزا نيست و بساطت او غيرقابل تغيير است؛ هم‏چنان‏كه جزء و اجزا ندارد كه از او خارج شود.

33ـ ذات الاهى تنزّل و ترقّى ندارد؛ زيرا عقلاً حركت و سكون كه نياز هم لازمه‏ى آن است بر او جايز نيست. اگر گفته شود: خدا تنزّل وجودى پيدا كرد تا به حدّ ممكن‏الوجود رسيد و از آن تنزّل، اشيا و عالَم را آفريد، نتيجه اين مى‏شود كه سرجمعِ عالَم مساوى خداست، بايد گفت: اين خداى خيالى كفرآميز غير از خداى انبيا و اسلام است؛ زيرا خدا ترقّى و تنزّل ندارد.