حميد مولانا - ايدئولوژي رهبري و فرايند انقلاب اسلامي، ج 2، ص461- 466
بستر سياسي و اقتصادي جهان در قرن بيستم و روابط بين الملل در يكصد سال اخير با دو پديده مهم آميخته و در عين حال دگرگون شده است. اول پديده واحدهايي به نام دولتهاي ملي يا نظام معروف به ملت ـ دولت است كه بر اساس حاكميت ملي و حقوق بين الملل غرب با مرزهاي ويژه سياسي بنا شده و دومي پديده مدرنيته يا نوگرايي غربي است كه ساختارهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي جوامع را به سوي يك تمدن صنعتي و فراصنعتي سكولار يعني جدا از دين و معنويات هدايت كرده است. اين دو پديده، اساسي ترين عوامل تغيير در سطح جهاني در قرون بيستم و بدون ترديد زيرساختهاي نظام يا نظامهاي حاكم بر دنياي امروز مي باشد.
انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام و انديشه هاي سياسي او نقطه مقابل اين دو پديده بودند. در واقع حضرت امام بر عليه اين دو پديده قيام كردند. علاوه بر اين، اهداف و آمال انقلاب اسلامي ايران، آن طور كه حضرت امام تبيين فرمودند، فراتر از اين دو پديده و در حقيقت در فراسوي مفهوماتي مانند دولتهاي ملي، نوگرايي و توسعه بود.
تا قرن 19 تركها، اعراب و ايرانيان خود را در مقايسه با ملل ديگر، در درجه نخست مسلمان مي دانستند. وفاداري نخستين آنها نه به دولت امپراطوري يا خاندان سلطنتي بلكه به اسلام بود. تحت نظام اسلامي امت، آنها خود را به عنوان گروههاي فرهنگي و زباني مجزا در داخل اسلام مي شناختند. استعمارزدايي تحت نظام دولت ـ ملت، مرزهايي سياسي را در جهان اسلام به وجود آورد كه قبلاً به معناي امروزي وجود نداشتند. اين عمل باعث به وجود آمدن رهبران ملي گرا و جدايي طلب رقابت پيشه در ميان مردمي مثل اعراب با تاريخ و زبان مشترك گرديد. در درجه اول، ايده دولت ـ ملت غير ديني هيچ گاه به طور كامل در ايران مورد شناسايي قرار نگرفت و اين انديشه در تضاد با انديشه هاي اسلامي درباره حكومت و جامعه بود.
دوم دو خط متمايز و كانالهاي رقابت آميز در ارتباط با جامعه اي شد كه يكي از آنها به وسيله حكومت اداره مي شد و ديگري ريشه در سنت ديني ـ سياسي ايرانيان داشت. مثلاً در ايران كنترل قدرت سياسي محتاج كنترل كانالهاي سنتي ارتباطات به غير از مطبوعات و رسانه هاي همگاني است. اين قدرت مقامات سنتي است كه درباره مشروعيت رسانه هاي مدرن تصميم مي گيرند و عكس آن صادق نيست.
ادغام دو ساختار اساسي كانالهاي مدرن و سنتي پيش شرط لازم براي هر نظام و حكومت در ايران است كه در جستجوي مشروعيت و خلوص فرهنگي است. تغيير ماهيت حكومت اسلامي طي اين دوره باعث جدايي جامعه از حكومت شد. در موارد بسياري فقط جامعه و رهبران آن حضور داشتند ولي در طرحهاي آنان جايي براي حكومت وجود نداشت. در طول قرن بيستم اختلاف ايدئولوژيكي و فرهنگي بين كساني كه روشهاي مدرن غربي را قبول كرده و كساني كه افكار سنتي ـ اسلامي را حفظ كردند، به حد زيادي آشكار شد. پيدايش حركتهاي جديد اسلامي در دهه پاياني قرن بيستم تا حد زيادي مي تواند گوياي اين حقيقت باشد كه نظام دولت ـ ملت و افزايش نامهاي ملي گرايي با ماهيت عربي ـ ايراني ـ تركي ـ پاكستاني به اتحاد كشورهاي اسلامي منجر نشد. امروزه كساني كه مخالف ملي گرايي اند و ايده اصلي نظام دولت ـ ملت را در سرزمينهاي اسلامي زير سؤال مي برند، پيشنهاد مي دهند كه مي توان در مقابل تجاوز خارجي، از طريق قوانين معنوي ـ احساسي و اخلاقي ـ اسلامي كه در خدمت بسيج مسلمانان براي خودمختاري فرهنگي آنهاست، مقاومت كرد.
در جهان تحت اداره اسلام، از طريق اصل جديد سرزمين اجدادي اسلامي يا امت كه زماني خانه اسلام تلقي مي شد مي توان از ديدگاههاي ميهن پرستانه و ملي فراتر رفت. بحران مشروعيت سياسي با شماري از ذهنيتها و همچنين توسعه هاي سياسي در طي دوران بعد از جنگ دوم افزايش يافت. بهتر است يادآوري شود كه متعاقب انقلاب فرانسه و پيروزي رمانتيسيسم و سكولاريزم، طبيعت گرايي آمد، تا ديدگاه جهاني غربيها را كنار زده و بر آن مسلط شود. در ديدگاه اسلامي بين طبيعت و نظم فراتر، اين نظم فراتر است كه طبيعت را رهبري مي نمايد و بخش عظيمي از قوانين اسلام با نظم اجتماعي سر و كار دارد و امروز چگونگي تجددگرايي براي مسلمانان مهم نيست، بلكه مسلمانان به چگونگي دگرگوني و تكامل و انتقال توجه دارند. مهمترين تفاوت بارز بين تكامل و تجددگرايي اين است كه اولي خارج از زمان ودومي در زمان است. هويت، يك برداشت رواني ـ اجتماعي است و از اين امر ناشي مي شود كه مردم در محيط و در رابطه با ديگران چه برداشتي از خود دارند. هويت مبتني بر باورهاي مشترك فرهنگي مردمي است كه به طور تاريخي يك ريشه دارند.
در درون چنين جستجوي وسيع تاريخي براي هويت و زندگي اجتماعي است كه انقلاب اسلامي در كل و افكار سياسي ـ ديني امام به ويژه مي تواند مورد تحليل و تجزيه قرار گرفته و درك شود. نوشته ها، سخنرانيها و آثار امام در چند دهه گذشته، دو موضوع عمده را به روشني نشان مي دهد:
1- جستجو براي يافتن هويت اسلامي
2- تلاش براي فرمول بندي و مشخص كردن نظام اسلامي فراتر از نظام دولت ـ ملت جديد.
براي امام خميني هويت يك پيش شرط براي حكومت اسلامي است و اسلام ديني است كه مشهور به عدالت حقيقي است. اين دين همچنين مورد توجه كساني است كه تمايل به استقلال و آزادي دارند و مخالف استكبار و امپرياليسم هستند. امام از طريق يك انقلاب روشن فكرانه براي تغييرات سياسي به پا خاست. او خود آگاهي را پيش شرط آگاهي سياسي مي دانست. وحدت و هويت اسلامي موضوعهايي هستند كه به طور مكرر در بيانات حضرت امام وجود دارند. او تأكيد كرد كه اسلام ديني با معيارهاي غربي نيست بلكه ديني است كه نسبت به همه ابعاد زندگي اشراف دارد. حكومتي كه در تعقيب گسترش ارزشها و اعتقادات غير ديني است، نمي تواند اسلامي باشد. قوانين مربوط به حفظ نظم اسلامي و دفاع از تماميت ارضي و حفظ استقلال امت اسلامي، موجب مي شود حكومتي اسلامي فراتر از نظام دولت ـ ملت تشكيل گردد.
امام اعتقاد داشت كه وجود نظام سياسي غير اسلامي لزوماً منتهي به اجرا نشدن دستورات سياسي اسلام شده و بنابراين چاره اي نيست جز از بين بردن آن نظام هاي حكومتي كه در درون خود فاسد هستند. اين وظيفه ايست كه تمام مسلمانان بايد اجرا نمايند. اين وظيفه مسلمانان است كه از مظلومين حمايت كنند. امام با توجه به طبيعت تماميت خواه انسان بر لزوم وجود رهبري تأكيد داشت و حكومتي فراملي را تحت پرچم اسلام پيش بيني كرد. او دولت اسلامي را به مثابه قانون اساسي مي ديد، زيرا حكام در حكومت و اداره كشور مجبور به رعايت شرايط مخصوصي هستند كه در قرآن و سنت پيش بيني شده اند. دولت اسلامي، يك دولت قانون گر است و اقتدار مختص خداوند و قانون، فرمان و دستور الهي است. او تأكيد كرد كه مافوق بودن فقيه بر حاكم يك اصل پذيرفته شده است. اگر حاكم پيرو اسلام است پس بايد مطيع فقيه باشد.
حضرت امام مفهوم دولتهاي ملي،روانكاوي نوگرايي، بازسازي توسعه و گفتمان دموكراسي غرب را رد كردند و براي يك حكومت و نظام فراتر از دولتهاي ملي كه جهان شمولي امت اسلامي را در بردارد و هويت اسلامي را بالاتر از ساير هويتهاي انساني قرار مي دهد، كوشش كردند. بدين جهت مدلولات معرفت شناسي انقلاب اسلامي را نمي توان در چهارچوب فردگرايي، پلوراليزم،بازانديشي و اصلاح ديني و فردگرايي و نمودارهاي تحليلي غرب كه بسيار متداول بوده و ترويج مي شوند، درك نمود. گفتمان اسلامي حضرت امام و انقلاب اسلامي را بايد در بستري فراتر از دين و سياست، نوگرايي و سنت، مدرنيته و پست مدرنيته و واژه هاي مشابه مطالعه و بررسي كرد.
افكار و اعمال حضرت امام از قرآن كريم سرچشمه مي گيرد و هرگونه تحليلي از انديشه هاي او و انقلاب اسلامي بايد يك الگوي وحدت گرا و مقدس قرآني و توحيدي را در برداشته باشد.
25 يا 30 سال قبل نه از گفتمان جامعه مدني در غرب و شرق خبري بود و نه از رويارويي و يا گفتگوي تمدنها و نه از جهان شمولي به معني امروز آن. در دهه اي كه انقلاب اسلامي ايران صورت گرفت، سه مناظره و بحث بزرگ بين المللي دستور روز بحث و مذاكره سازمانهاي بين المللي بود:
- تلاش براي ايجاد يك نظام جديد بين المللي اقتصادي
- تلاش براي يك نظام جديد اطلاعاتي و ارتباطي
- كوشش براي ايجاد يك محيط مسالمت آميز بين ابرقدرتها
انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام تمام اين معادلات را به هم زد. هيچ يك از اين تلاشها و كوششها همان طور كه مي دانيم عملي نشد. ولي گفتمان نويني مطرح شد كه تا امروز ادامه دارد. به عقيده من تعدادي از اين گفتمانها به شرح زير است:
- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه براي نخستين بار مسأله گفتمان تمدنها را مطرح كرد و تمدن را به عنوان يك موضوع مورد بحث و مطالعه قرار داد.
- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه براي اولين بار ضرورت يك نظام فرهنگي جديد را در سطح جهاني پيش كشيد و نظامهاي موجود را مورد پرسش قرار داد.
- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه براي اولين بار مفهوم جهان شمولي و ابعاد اسلامي ـ امتي آن را مطرح كرد.
- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه موضوع اخلاق را در روابط بين الملل ترويج و اشاعه نمود.
- اين حضرت امام و انقلاب اسلامي بود كه مسأله جايگاه فرد در جامعه و انسان شناسي را در نظامهاي جهاني پيش كشيد.
و بالاخره اين امام و انقلاب اسلامي بود كه ضرورت و شيوه جديد اطلاع رساني را در بين امت اسلامي احيا نمود و مسلمين را در جريان اطلاعات مربوط به دنياي اسلام و مصالح مسلمين قرار داد.
قدرت امام خميني و استعداد او در رويارويي با واقعيت جامعه نهفته است. سخنرانيها، نوشته ها و آثار او، تفكرات يك فيلسوف منزوي كه مخاطب مخصوصي دارد، نيست، بلكه تقاضاي پر احساس يك رهبر سياسي و معنوي است. امام با رد هر نوع حكومت غير ديني به پيروان خود ساختار و نحوه اي از زندگي را توصيه نمود كه از بسياري جهات شبيه دوران صدر اسلام را به ياد مي آورد. يك حكومت چند فرهنگي، جهاني و ديني ـ سياسي كه ويژگيهاي ممتاز آن نظم، اتحاد و تعبد كامل افراد آن از خداوند است. در تاريخ معاصر اسلام هيچ كس نتوانسته است در نظريه و تجارب عملي، فراتر از امام قدم بگذارد. شايد حضرت امام اولين كسي نباشد كه حكومت اسلامي را به عنوان مهمترين رقيب نظام دولت ـ ملت موجود مورد توجه قرار داده است، اما او اولين كسي بود كه آن را به روشني تعريف نمود و اساس يك درك ساختاري از حكومت اسلامي را بنياد نهاد و براي اولين بار در هزاره ي گذشته، حكومت اسلامي را به مسلمين برگرداند.