يكي از مسايل مهم و اساسي دربارة دين و بعثت انبياء، مربوط به اهداف انبياء و قلمرو دين ميباشد آيا دعوت دين و بعثت انبياء به اهداف اخروي و سعادت آن جهان حصر ميگردد يا گسترة دين فراتر از آن است و سعادت اين جهاني و مسايل اجتماعي را نيز شامل ميگردد؟ و آيا پيام دين و فلسفة بعثت انبياء صرفاً تصحيح رابطة انسان با خداست، يا تصحيح رابطة انسان با انسانهاي ديگر و امور اجتماعي را نيز در بر ميگيرد؟[1]
عدّهاي نياز به دين را به مسايل اخروي و عبادي محدود كرده و معتقد شدهاند كه هدف دين و بعثت انبياء الهي در دو چيز خلاصه ميشود يكي ترسيم سراي آخرت و ديگري مطرح ساختن توحيد، و دين در غير اين مسايل، از جمله شؤون زندگي بشر دخالتي ندارد. عدّهاي از متفكران جديد مسلمان به حمايت از اين نظريه پرداختهاند كه از جملة آنان مهندس بازرگان است كه به رغم دفاع از نظرية «جامع انگاري دين»، در سالهاي آخر عمر خود به حمايت از نظرية «آخرت گرايانه» پرداخت و حاصل تفكرات ايشان در كتاب «آخرت و خدا هدف بعثت انبياء» ابراز شده است. ايشان در اين كتاب به نفي دخالت دين در شؤون زندگي بشر خصوصاً به نفي حكومت ديني در متن اسلام پرداخته است و قائل است كه آنچه شايستة خداوند و پيامبران است پرداختن به مسألة توحيد و آخرت است.[2]
اين عقيده سر از سكولاريسم در ميآورد. براي پاسخگويي به اين موضوع بايد مقدمهاي را عنوان كنيم كه اشارهاي به سابقة تاريخي مسأله دارد و آن اين كه هنگامي كه ميان رجال كليسا و رجال سياست درگيري و تضاد ايجاد شد عملاً ميان آنان اين توافق حاصل شد كه هيچ يك از آن دو در قلمرو ديگري دخالت نكنند در حالي كه اين مطلب در اسلام و در هيچ دين آسماني يافت نميشود. گرچه حيات ما به دو بخش دنيوي و اخروي تقسيم ميشود امّا اين تقسيمبندي مستلزم آن نيست كه به رفتار و اعمال انسان در دنيا از دو منظر دنيايي و آخرتي نگريسته شود به نحوي كه اين دو بخش هيچگونه ارتباطي با يكديگر نداشته باشند چرا كه رسالت دين ساماندهي رفتارهاي دنيوي، نيز است و چنين نيست كه دستورات دين فقط براي سراي پس از مرگ باشد. هر دين حقّي مدعي است كه بشر موظف به تطبيق رفتار و اعمال خود در هر دو بعد فردي و اجتماعي با دستورات آن دين است و انسانها نميتوانند به طور خودسر در دنيا عمل كنند.
و اين عقيده چون انتظار «حداكثري» نسبت به دين معقول نيست در نتيجه بايد از دين حداقل انتظار را داشته باشيم يك مغالطه است و منشأ اين مغالطه از آن جا است كه مسأله را دو گزينهاي ديدهايم در حالي كه اين امر گزينة سوّمي هم دارد و آن اينكه ما از دين انتظار نداريم كه همه چيز حتي كيفيت پوشش و كيفيت غذا خوردن و ساختن مسكن را بيان كند امّا همين مسائل آن گاه كه رنگ ارزشي به خود بگيرد در حوزة دين قرار ميگيرد.[3]
علاوه بر آن صبغة ارزشي اعمال و رفتار دنيوي و پيوستگي زندگي دنيا و آخرت و اعتقاد به اين امر كه مجموعة رفتارها و اعمال انسان در تكامل و انحطاط وي نقش دارد، موجب ميشود به دين حق دهيم كه دربارة آنها قضاوت كنند؛ دين با بيان وجه ارزشي امور، جهت حركت را تبيين ميكند كه آن امور با چه شاكلهاي به سمت خداوند جهت ميگيرند و با چه ويژگي از خدا دور ميشوند. امري كه علم در بيان آن ناتوان است. و آيا ميتوان گفت، نحوة ادارة جامعه ارتباطي با سعادت نهايي انسان ندارد.
پس از پاسخگويي به اين تفكّر در پايان بحث بايد عنوان كرد كه: البتّه عقل بسياري از مسائل ارزشي در امور اجتماعي و سياسي را درك ميكند امّا اين بدان معنا نيست كه هر چه عقل گفت از حوزة دين خارج ميشود. زيرا آنچه كاشف از خواست خدا است و بيانگر حكمت و ارادة الهي است در حوزة دين واقع است، مهم آن است كه ارادة تشريعي الهي را كشف كنيم؛ خواه اين كشف از راه قرآن و سنّت باشد خواه از طريق عقل. از اين رو عقل را نيز در زمرة منابع احكام الهي بر شمردهاند پس، چنان نيست كه بين عقل و شرع مرزي وجود داشته باشد و بخشي به عقل مربوط باشد و بخش ديگر به شرع.[4]
منابع براي مطالعة بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، نظرية سياسي اسلام، مؤسسة امام خميني.
2ـ مصباح يزدي، محمد تقي، سلسله مباحث اسلام، سياست و حكومت، سازمان تبليغات.
3ـ فلسفة سياست، مؤسسة امام خميني.
4ـ كتاب نقد، شمارة اوّل، مؤسسة فرهنگي انديشه.
[1]- حامدنيا رسول، پاياننامة نقد و بررسي كتاب، «آخرت و خدا هدف بعثت انبياء» مؤسسة امام خميني، 79، ص 10. [2] - بازرگان، مهدي، آخرت و خدا هدف بعثت انبياء، مؤسسة فرهنگي رسا، چ اوّل، 77، ص 36. [3] - نوروزي، محمد جواد، نظام سياسي اسلام، (مؤسسة امام خميني، ج اوّل، سال 1379)، ص 32. [4] - همان، ص 33.