مطالعه متن گفتوگو جناب آقاي دكتر احسان نراقي درباره چشمانداز تحولات جهاني و نقش ايران، تحت عنوان «... و عدالت براي همه» براي اينجانب جالب بود. چرا كه در آن به بحث عدالت كه امروزه مهمترين گمشده جهان بشريت است پرداخته بودند. عدالتي كه يكي از اصول اساسي دين مبين اسلام و مذهب اماميه است. عدالتي كه فقدان آن جهان و جهانيان را به شدت تهديد ميكند و پديدههاي زشتي چون تروريسم را به دنبال دارد. تروريسمي كه زاييده بيعدالتي قدرتهاي بزرگ جهان غرب است كه به طرق گوناگون و با هجومهاي اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي صورت گرفته است.
امّا دو مطلب در ميان سخنان دكتر نراقي ديده ميشود كه جاي تأمل دارد. مطالبي كه به نظر ميرسد نوعي قضاوت ناعادلانه ايشان را نسبت به دو موضوع نشان ميدهد. لذا لازم ديدم با كمال احترام نسبت به ايشان نكاتي را متذكر شوم:
ايشان در بخشي از سخنانشان (هر چند كوتاه) اشارهاي به قتلهاي زنجيرهاي كه در سال 1377 اتفاق افتاد، كردهاند و وجود فتوايي را در اين خصوص مسلّم پنداشته و فقط در حق يا ناحق بودن آن دچار ترديد شدهاند. عين سخن ايشان اينچنين است: « ... به همين جهت نميشود قتلهاي زنجيرهاي را عدالت پنداشت، چون مخفيانه بود. اگر هم به حق آقايان فتوا دادهاند، فتواي آنها باطل است.... اساس فتوا بر اين است كه جامعه متوجه بشود كه از صد مجرم يكي را كه جرمش سنگينتر است انتخاب كنند، او را مجازات كنند تا جامعه متوجه بشود. جنبه رواني عدالت، جنبه عمومي و جنبه اجتماعياش مهم است.»[1]
در اين مورد چند نكته را متذكر ميشويم و قضاوت را به خوانندگان محترم ميسپاريم.
اين قتلها توسط برخي از عناصر منحرف در وزارت اطلاعات انجام شد. وزارت اطلاعات هم زير مجموعه دولت است و تابع قوانين و مقررات خاص خود ميباشد و لذا در انجام امور خود نيازي به فتواي مراجع ندارد.
فتاوي مراجع عظام تقليد در كمال دقّت و صيانت و عدالت به طور علني صادر ميشود. و لذا شأن و مقام و منزلت مراجع عظام تقليد كه همه موصوف به عدالتاند بالاتر از آن است كه بخواهند در چنين مواردي اقدام به صدور فتوا كنند.
ممكن است، منابع خبري جناب آقاي دكتر نراقي، حرف و حديثهايي باشد كه در آن زمان از طريق برخي مطبوعات براي تأمين منافع سياسي و گروهي خويش زده ميشد. آيا چنين حرف و حديثها و منابع خبري، كه بيشتر جنبه سياسي داشتند و در پَس آنها منافع خاص گروهي و جناحي ديده ميشد، محكمه پسندند؟ مسلماً چنين نميباشد. نكته دومي كه در سخنان جناب آقاي دكتر نراقي جاي تعجب داشت رد هرگونه تهاجم فرهنگي از طرف ايشان بود كه در اين خصوص مطالبي را به عرض ميرسانم.
ابتدا لازم است تعريفي از مقوله فرهنگ داشته باشيم و بعد به بحث تعامل فرهنگي و تهاجم فرهنگي اشاره كنيم و تفاوتهاي اساسي اين دو مفهوم را برشماريم، آنگاه وضعيّت موجود در نظام جهاني را به قضاوت خوانندگان محترم ميگذاريم تا آنها تشخيص دهند كه آنچه در جهان كنوني وجود دارد توهم است، (چنانكه جناب آقاي دكتر معتقدند) و يا اينكه تهاجمي است ددمنشانه و در حال انجام كه هوشياري هر چه بيشتر فرهنگ دوستان را ميطلبد.
در مورد مقوله فرهنگ تعاريف زيادي شده است امّا تعريفي كه نسبتاً جامع مينمايد آن است كه: فرهنگ مجموعهاي از باورها و پندارهاي ارزشي است كه در آداب و رسوم، زبان، ادبيات، مذهب و ساير ميراثهاي فرهنگي تجلي مييابد و روي هم رفته بر خلق و خوي مردم اثر ميگذارد. به عبارت ديگر، فرهنگ، حقيقت و هويت معنوي ملتها است كه ساختار كيفي زندگي يك ملت را مشخص نموده بگونهاي كه زندگي كمي و مادري او را تحت تأثير قرار ميدهد. امّا در تعريف فرهنگ اسلامي علاوه بر ويژگيهاي فوق، شاخص ديگري وجود دارد كه آن را از ساير فرهنگها متمايز مينمايد. در تعريف فرهنگ اسلامي گفتهاند: فرهنگ اسلامي، مجموعهاي از اعتقادات و اصول اسلامي، آداب و رسوم، اخلاق و ارزشها و قوانيني است كه از وحي سرچشمه گرفتهاند.[2]
با توجّه به تعريف فوق تهاجم فرهنگي را چنين تعريف كردهاند:
هجوم فرهنگي به معناي تلاش جامعه و مردمي با فرهنگ خاصِ به خود است، براي تحميل فرهنگ خويش بر ساير جوامع، براي ايجاد يك تحول مورد نظر.[3] موضوعي كه در جهان كنوني با مسئله جهاني شدن همراه است و برخي آن را جهاني شدن يك فرهنگ ميدانند كه در صدد است با گسترش و نفوذ خود ساير فرهنگها را از صحنه بيرون راند. بنابراين با توجّه به عناصر شكل دهنده فرهنگ، آنچه در تهاجم فرهنگي آماج قرار ميگيرد باورها، ارزشها و رفتارهاي جامعه است، كه موانع جدي حضور و گسترش فرهنگهاي ديگر است. لذا فرهنگ مهاجم تلاش دارد تا يك تغيير بنيادين را در اين سه زمينه به وجود آورد. بنابراين ميتوان گفت، تهاجم فرهنگي هجوم به ارزشهاي يك جامعه براي بيمحتوا ساختن فرهنگ آن است.
امّا تبادل فرهنگي به اين معناست كه چون فرهنگها قابليت انتقال دارند و ايستا ناپذيرند. لذا دراثر مراودت و معاشرتها در بين فرهنگهاي مختلف، تغييراتي در فرهنگها صورت ميگيرد كه غالباً هم مثبت و سازنده است. مثل گرفتن دانش و فنون مختلف و كشف مجهولات و نمونهبرداري از ابزارها و وسايل كار از ساير ملّتها. اين همان چيزي است كه مورد تأكيد و تأييد اسلام نيز قرار گرفته است. پيامبر اكرمr فرمود: «دانش را فرا بگيريد هر چند لازم باشد به چين برويد.»[4] پس تبادل فرهنگي همان ارتباط منطقي و درست فرهنگهاست و ميتواند باعث تعالي ارزشهاي بشري باشد.
حال كه تعريف دو مقوله تهاجم فرهنگي و تبادل فرهنگي مشخص شد به تفاوتهاي اساسي اين دو مقوله ميپردازيم و بعد شما خواننده عزيز را به قضاوت دعوت ميكنيم.
1. هدف از تبادل فرهنگي باور نمودن و غني ساختن فرهنگ خودي است، در حالي كه در تهاجم فرهنگي هدف ريشهكن نمودن و نابود كردن آن فرهنگ است.
2. در جريان تبادل فرهنگي، ملت گيرنده فرهنگ، مسائل مورد علاقهاش را از فرهنگ ديگر اخذ ميكند، در حالي كه در تهاجم فرهنگي، فرهنگ مهاجم تلاش دارد تا نقاط مورد نظر خويش را به ملت ديگر تحميل نمايد.
3. تبادل فرهنگي يك جريان دو سويه است، امّا تهاجم فرهنگي تنها از ناحيه فرهنگ بيگانه براي نابودي ما (فرهنگ خودي) اعمال ميگردد.
4. در جريان تبادل فرهنگي حق انتخاب اصلح براي جامعه و افراد همواره وجود دارد امّا در تهاجم فرهنگي اين امر وجود ندارد.
5. بستر تبادل فرهنگي زمان توانايي و قوت يك ملت ميباشد، در حالي كه تهاجم فرهنگي بيشتر همراه با ضعف يك ملت و فرآيند، ناتواني داخلي است.[5]
6. گزينش و عدم گزينش، به اين معنا كه در تبادل فرهنگي آنچه مفيد تشخيص داده ميشود، اخذ ميگردد و آنچه مضر به حال اجتماع باشد طرد ميشود، امّا در جريان تهاجم فرهنگي فرصت گزينش وجود ندارد بلكه جنبه تحميلي و غير ارادي آن بيشتر به نظر ميرسد.
حال با توجّه به موارد فوق آيا آنچه در جهان معاصر اتفاق افتاده و در حال انجام است چيزي غير از تهاجم فرهنگي ميباشد؟! سؤال از جناب آقاي دكتر نراقي اين است كه بحث جهاني شدن كه ايشان هم مخالفت جدي با مسئله دارند چيزي غير از سيطره يك فرهنگ بر ساير فرهنگهاست؟!
آيا اينكه به قول خود دكتر نراقي هشت كشور جهان بنشنند و براي ساير جهان تصميم بگيرند، اين تهاجم به ارزشها ساير بشريت نيست؟! و اين نوعي تلقين خودباختگي فرهنگي به ساير فرهنگها نيست؟!
آيا همانطور كه جنابعالي ميفرماييد، ما توانستهايم به فرهنگ خودمان بپردازيم تا پادزهر لازم را در مقابل ساير فرهنگهاي مهاجم داشته باشيم؟! و يا اينكه استعمار و استثمار قدرتهاي بزرگي جايي براي ابراز وجود باقي نگذاشتهاند؟! شما در قسمتي از سخنانتان اينگونه ميفرماييد: «بايد به فرهنگ خودمان توجّه كنيم ارزش آن را بشناسيم، آن وقت هيچ خطري ما را تهديد نميكند.»[6] درست است امّا آيا مجال چنين كاري را قدرتهاي بزرگ به ساير كشورهاي ضعيف ميدهند؟! بلي اگر فرهنگهاي مختلف و قدرتهاي بزرگ جهاني اجازه ابراز وجود را به ساير كشورها و فرهنگها بدهند. فرهنگهاي مختلف ميتوانند با تبادل فرهنگي و پرداختن به خود و پيدا كردن خود راه سعادت و پيشرفت جامعه بشري را پيدا كند. چنانكه اقبال لاهوري ميگويد:
اميد است فرهنگ دوستان عزيز و كساني كه دلشان براي فرهنگ ايراني ـ اسلامي ميتپد سعي و تلاش خود را در راه احياء اين فرهنگ عظيم بنمايند.
[1] - نراقي، احسان، «و عدالت براي همه)، دو هفتهنامه، پيامآور، شماره 6، ص 19. [2] - روزنامه اطلاعات، 7 / 11 / 70. [3] - همان. [4] - بحارالانوار، ج 1، ص 177. [5] - موارد 1 تا 5 برگرفته از سخنان رهبر معظم انقلاب است. روزنامه اطلاعات، 22 / 5 / 71. [6] - نراقي، احسان، پيشين، ص 22.