صفات فعليه، صفاتي هستند كه از ملاحظه ي ذات و فعل الهي انتزاع مي شوند. اين صفات عين ذات خداوند نيستند و با صدور فعل به او نسبت داده مي شوند؛ صفاتي مانند خالق، فاطر، باري، بديع، مصور، مالك، حاكم، رب، ولي، رقيب، رازق، كريم، كافي، شفيع، غفّار، سلام، مؤمن، هادي، توّاب، عفوّ، لطيف و ... از صفات فعلي شمرده مي شوند كه در قرآن به كار رفته اند. در اين قسمت به آيات مربوط به صفات فعليه مي پردازيم.
(قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْء)؛[1] بگو خدا خالق همه چيز است.
(إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ)؛[2] به يقين پروردگار تو آفريننده ي آگاه است.
(هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ)[3]
اوست خداوندي خالق، آفريننده اي بي سابقه و صورتگري (بي نظير).
(فالِقُ الاِصْباحِ)؛[4] او شكافنده ي صبح است.
(بَدِيعُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ)؛[5] ابداع كننده ي آسمان ها و زمين است.
(قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ)؛[6] بگو، اي خداوندي كه مالك همه ي ملك ها تويي.
(وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ)؛[7] او بهترين حاكمان است.
(وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيء)؛[8] او پروردگار همه چيز است.
(فَآعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيمٌ)؛[9] بدانيد خداوند قدرتمند و حكيم است.
(اَمْ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِه اَوْلِياءَ فَآللهُ هُوَ الْوَلي)؛[10]
آيا آنها جز او براي خود ولي انتخاب كرده اند؛ در حالي كه ولي فقط خداست.
(فَاللهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ)؛[11] خداوند بهترين حافظ و ارحم الراحمين است.
(وَ كانَ اللهُ عَلي كُلِّ شَيء رَقيباً)؛[12] و خداوند مراقب (ناظر) همه چيز است.
(هُوَ اللهُ الَّذي لا اِلهَ الّا هُوَ المَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ)؛[13]
او خدايي است كه معبودي جز او نيست، حكم ران منزه از هر عيب، سلامت بخش، آرام بخش يا تصديق كننده و بر همه مهيمن است (احاطه دارد).
(أَنَّ اللهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُوالْقُوَّةِ الْمَتينُ)؛[14]
خداوند تنها روزي دهنده اي است كه صاحب قدرت و قوت است.
(وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهُ غَني حَميدٌ)؛[15] بدانيد كه خداوند، بي نياز و شايسته ي ستايش است.
(وَ هُوَ الْفَتّاحُ الْعَليمُ)؛[16] او گشاينده ي آگاه است.
(اِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَئُوفٌ رَحيمٌ)؛[17] خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است.
(وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ)؛[18] و او آمرزنده و دوست دار بندگان است.
(وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ)؛[19] و او صاحب لطف، و آگاه است.
(إِنَّهُ كانَ بي حَفيّاً)؛[20] خداوند نسبت به من، مهربان و با محبت و آگاه است.
(إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ)؛[21] خداوند بسيار آمرزنده و شكرگزار است.
(لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِه وَلي وَلا شَفيعٌ)؛[22]
براي آنها غير از خدا هيچ سرپرست و شفاعت كننده اي نيست.
(وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيء وَكيلٌ)؛[23] و او حافظ و نگهبان هر چيزي است.
(اَلَيْسَ اللهُ بِكاف عَبْدَهُ)؛[24] آيا خداوند بر بنده ي خود كفايت نمي كند.
(وَ كَفي بِاللهِ حَسيباً)؛[25] همين بس كه خداوند حسابگر است.
(وَاللهُ سَريعُ الْحِسابِ)؛[26] خداوند، به سرعت حساب بندگان خويش را رسيدگي مي كند.
(وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحاسِبينَ)؛[27] و او از همه ي حساب كنندگان سريع تر است.
(أِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ أِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ)؛[28] پروردگار تو مجازاتش سريع، و او غفور و رحيم است.
(وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ)؛[29] او بر تمام بندگان خود قاهر و مسلط است.
(أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ اَمِ اللهُ الواحِدُ القَهّارُ)؛[30] آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند واحد قهار.
(اِنَّ اللهَ لَمُحيي الْمَوْتي وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيء قَديرٌ)؛[31]
خداوندي كه مردگان (زمين هاي مرده يا مردگان در قيامت) را حيات مي بخشد و بر هر چيزي تواناست.
(وَ اللهُ شَهيدٌ عَلي ما تَعْمَلُونَ)؛[32] خداوند بر اعمالي كه انجام مي دهيد گواه است.
(وَ كَفي بِرَبِّكَ هادياً وَ نَصيراً)؛[33] پروردگار براي هدايت و نصر كافي است.
(وَ اَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ)؛[34] و تو بهترين رحم كنندگاني.
(وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ)؛[35] و او بهترين دوران است.
(وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ)؛[36] و او بهترين جدا كننده (حق از باطل) است.
(وَ اَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحينَ)؛[37] و تو بهترين داوراني.
(وَ اللهُ خَيْرُ الرّازِقينَ)؛[38] و خداوند بهترين روزي دهندگان است.
(وَ كَلَّمَ اللهُ مُوسي تَكْليماً)؛[39] خداوند با موسي سخن گفت.
مقصود از كلام الهي، حروف و اصواتي است كه به صورت خاصي، در برخي حقايق حادث مي شود؛ پس كلام از صفات ذاتي الهي يا حادث و قايم به ذات الهي نيست؛ بلكه در زمره ي مخلوقات الهي است؛ مانند كلامي كه در درخت ظاهر مي شود، يا به صورت كتاب آسماني در مي آيد. اشاعره معتقدند كه كلام خداوند از سنخ اصوات و حروف نيست؛ بلكه مفاهيمي است قايم به ذات خداوند؛ و آن را كلام نفسي مي نامند و به قديم بودن آن اعتقاد دارند، نتيجه ي بحث آن است كه سخن گفتن با زبان از عوارض جسم است و از صفات سلبيه ي خداوند به شمار مي آيد؛ اما به معناي خلقت اصوات، از صفات فعليه محسوب مي شود.
(وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَديثاً)؛[40] و كيست كه از خداوند راست گوتر باشد.
(وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ)؛[41] خداوند وعده ي خود را به شما راست گفت.
شايان ذكر است كساني كه به حسن و قبح عقلي اعتقاد دارند، توان اثبات عقلاني صدق كلام الهي را نيز دارند؛ ولي اگر همانند اشاعره، به اين قاعده ي كلامي باور نداشته باشند، تنها از راه نقل كلام خداوند مي توانند صدق كلام او را اثبات كنند؛ و اين طريقه نيز گرفتار دور مصرّح است.
[1]. رعد: 16. [2]. حجر: 86. [3]. حشر: 24. [4]. انعام: 96. [5]. انعام: 101. [6]. آل عمران 26. [7]. اعراف: 87. [8]. انعام: 164. [9]. بقره: 209. [10]. شوري: 9. [11]. يوسف: 64. [12]. احزاب: 52. [13]. حشر: 23. [14]. ذاريات: 58. [15]. بقره: 267. [16]. سباء: 26. [17]. بقره: 163. [18]. بروج: 14. [19]. انعام: 103. [20]. مريم: 47. [21]. شوري: 23. [22]. انعام: 51. [23]. انعام: 102. [24]. زمر: 36. [25]. نساء: 6. [26]. بقره: 202. [27]. انعام: 62. [28]. انعام: 165. [29]. انعام: 18. [30]. يوسف: 39. [31]. روم: 50. [32]. آل عمران: 98. [33]. فرقان: 31. [34]. مؤمنون: 109. [35]. اعراف: 87. [36]. انعام 58. [37]. اعراف: 89. [38]. جمعه: 11. [39]. نساء: 164. [40]. نساء: 87. [41]. آل عمران: 152.