مقاله اي با عنوان «هوادار دولت ملي» که در شماره 369 روزنامه کارگزاران به چاپ رسيده بود، در صدد القاي اين نکته است که مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، هوادار و پشتيبان دولت دکتر مصدق بوده است. البته در متن اين مقاله، نکات ذکر شده، نوعي تبيين مواضع آن مرجع فرزانه در برابر دولت دکتر مصدق مي باشد، اما آنچه از محتواي اين متن به ويژه تيتر مقاله به دست مي آيد، اثبات اين نکته است که آيت الله بروجردي طرفدار دولت دکتر مصدق بود، در حالي که اين طور نيست.
در واقع بايد گفت که آيت الله بروجردي، جبهه ملي و مصدق را باور نداشت و تا آخر نيز بر همين ناباوري ماند. به همين دليل به نهضتي که در يک سوي آن جبهه ملي و مصدق ايستاده بودند، با احتياط مي نگريست،[1] اين عدم اعتقاد هر چند با سکوت و احتياط ايشان همراه بود، اما در پاره اي مواقع به اعلام رسمي مخالفت آيت الله بروجردي با دکتر مصدق نيز مبدل مي شد. يکي از اين موارد، مخالفت صريح ايشان با طرح انحلال مجلس هفدهم بود که از سوي مصدق مطرح گرديده بود.
روزنامه شاهد، در شماره 1003 مورخ دوشنبه 12/5/1332 مي آورد:
«پيرو اعلاميه که آيت الله بهبهاني داير به تحريم رفراندوم صادر کرده اند، اطلاع رسيده است که حضرت آيت الله العظمي بروجردي نيز شديداً نسبت به عمل رفراندوم مصدق السلطنه عصباني بوده و ضمن مذاکراتي که ديروز در قم ميان آيت الله بهبهاني و ايشان صورت گرفته، مخالفت خود را صريحاً به آيت الله بهبهاني ابراز داشته اند و همين اطمينان از مخالفت ايشان بوده که آيت الله بهبهاني نيز اقدام به تحريم رفراندوم نموده اند. گفته مي شود حضرت آيت الله العظمي بروجردي در نظر دارند به عنوان اعتراض به عمليات مصدق السلطنه ايران را ترک فرمايند...».[2]
در موارد ديگري نيز برخي سياست هاي دکتر مصدق با واکنش آيت الله بروجردي مواجه مي شد. پس در نگاه کلان حداقل مي توان گفت که عنوان «هواداري آيت الله بروجردي از دولت ملي» جمله اي غير مستدل و نادرست است. البته استناد به برخي اسناد تاريخي مبني بر مخالفت آيت الله بروجردي با دولت دکتر مصدق را نمي توان دليلي قاطع بر مخالفت مطلق ايشان با دولت دانست، بلکه نکته اينجاست که مدعاي «هواداري دولت ملي» از سوي ايشان نيز امري باطل و غير قابل پذيرش است.
همين شائبه را عده اي از به اصطلاح مورخين در مورد رابطه آيت الله بروجردي با محمدرضا شاه نيز مطرح نموده اند. تعامل مصلحتي آيت الله بروجردي با شاه در پاره اي مواقع نه به معناي تأييد شاه بلکه بر اساس مصالحي کلان بود که آن مرجع دور انديش جهت حفظ ثغور اسلامي و عزت دين اتخاذ مي نمود. خطراتي از قبيل وجود دشمناني سرسخت بر ضد اسلام، آيت الله را مجاب مي نمود تا در برخي مواقع از شاه حمايت کند و به نوعي با دولت وقت مقابله نمايد. به عنوان مثال بايد به وجود حزبي خطرناک به نام حزب توده اشاره نمود.
آيت الله ابوالقاسم خزعلي، يکي از شاگردان آيت الله بروجردي در اين مورد مي گويد: «در جريان وقايع مربوط به دوره نخست وزيري مصدق، موضع گيري آيت الله العظمي بروجردي ويژگي خاصي داشت. در دوره مصدق، دشمني قوي تر از شاه يعني حزب توده براي دين و علما وجود داشت. اگر تنها شاه وجود مي داشت، ايشان تنها دشمن خود شاه مي شد، يعني در واقع شاه مثل مترسکي بود که با وجودش توده اي ها شکسته مي شدند. نظر آيت الله العظمي بروجردي اين بود که شاه کمي تقويت شود تا حزب توده از صحنه محو گردد. اگر حزب توده قدرت مي گرفت، نه دين مي ماند و نه خدا. اما شاه به دروغ نام خدا و اسلام را بر زبان مي راند. اين دروغ آنها از حرف ها و شعارهاي حزب توده بهتر بود. اين سياست تا زماني که حوزه به اندازه کافي تقويت شد ادامه پيدا کرد. بعد از کودتا آيت الله العظمي بروجردي تلگراف تبريکي به شاه فرستاد و اين کار نه به دليل علاقه به شاه بلکه به سبب کينه نسبت به حزب توده بود... آقاي بروجردي... به اين باور رسيد که شاه را کمي تقويت کنند، فقط براي برانداختن حزب توده، ايشان يا بايستي شاهد قدرت يافتن کفر و الحاد مي بود و يا به ناچار براي ريشه کن ساختن کفر، ظلم و دستگاه آن به پذيرند، يعني دفع اَفسد با فاسد...».[3]
البته ذکر مصاديق تقابل آيت الله العظمي بروجردي با دولت مصدق فقط منحصر به موارد ذکر شده نيست به عنوان نمونه بايد به مخالفت جدي آن مرجع تقليد با لايحه اصلاح قانون انتخابات که دولت دکتر مصدق آن را تدوين و ارائه نموده بود، اشاره کرد.[4]
در هر حال هر چه بود، اصطکاک هاي موجود بين آيت الله العظمي بروجردي و دکتر مصدق با توجه به اسناد متعدد تاريخي که از جمله در خلال مقاله مزبور نيز همين اسناد به چشم مي خورد، نوعي تقابل بين دولت ملي و آيت الله بروجردي را نمايان مي سازد.
در پاره اي از مواقع نيز نوع مواضع آيت الله بروجردي در برابر دولت دکتر مصدق همراه با نوعي توافق به شمار مي آمد که به عقيده نگارنده به اشتباه توسط نويسنده روزنامه کارگزاران به «هواداري از دولت مصدق» تعبير شده است. در جريان هايي نظير ملي شدن صنعت نفت، سکوت معنادار آيت الله العظمي بروجردي حاکي از اسرار ناگفته فراواني بود که ذکر آنها در اين مقال و مجال نمي گنجد. ايشان نهايت چيزي که در پاسخ به نامه دکتر مصدق در اين مورد نوشتند اين بود که: «... موفقيت جنابعالي را در تقويت اسلام و اصلاح امور عامه مسلمين از خداوند تعالي مسئلت مي نمايد...».[5]
واقعيت مهمي که در طور تاريخ، مراجع مجاهد با آن مواجه بوده و در همه موارد نيز آن را مراعات مي نمودند، اتحاد در برابر دشمن بزرگتر و خطرناکتر بود تا بدين وسيله راه نفوذ اين دشمن قدار به کيان اسلامي بسته شود. در جريان ملي شدن صنعت نفت نيز احساس خطر آيت الله العظمي بروجردي از نفوذ دشمني به نام انگليس، موضع سياسي ايشان را در مورد اين واقعه سياسي با احتياط همراه مي نمود.
هلارس سفير وقت ايالات متحده در ايران در نامه اي به وزارت خارجه به نکته جالبي اشاره مي کند او مي نويسد: «...گفتگوي ديروز غروب من تنها با شاه، بيش از يک ساعت طول کشيد... در طول بعد از ظهر پيکي با پيامي از جانب (آيت الله) بروجردي، با نفوذترين روحاني در ايران نزد مصدق آمده بود. متن پيام اين بود که با توجه به تهديد انگلستان، اگر اين کشور به ايران تجاوز کند، همه ايرانيان بايد متفقاً در برابر آن ايستادگي کنند و جبهه اي مستحکم تشکيل دهند، اين پيام از جانب چنان روحاني بلند پايه اي اهميت فراوان داشت. اين يعني آن که محافل مذهبي که به طور کلي مخالف عوام فريبي به شمار مي آمدند، دست کم در مساله نفت به اتحاد با دولت اقدام کرده بودند...».[6]
در جريان کودتاي 28 مرداد نيز موضع گيري احتياط آميز آن مرجع حاوي نکات مهمي بود. عدم همراهي و سکونت ايشان در جريان پيروزي کودتاي 28 مرداد، هر چند مهر تأييدي بر دولت مصدق نبود، اما برخي از تحليل گران را دچار اين شبهه نمود که احتمالاً سکوت آيت الله نشانه حمايت و هواداري ايشان از دولت ملي است». در حالي که واقعيت چيز ديگري است. آنچه از اسناد سازمان سيا به دست مي آيد، اين گونه است: «...تصميم گرفته شد روز چهارشنبه 19 اوت / 28 مرداد اقداماتي صورت بگيرد. براي آماده سازي اين تلاش، چند فعاليت ويژه مي بايست صورت بگيرد. در زمينه اقدام سياسي، قرار شد (آيت الله بهبهاني) و روحاني تهران به قم اعزام شود تا سعي کند آيت الله بروجردي روحاني اعظم را به صدور يک فتوا جهت اعلام جهاد عليه کمونيسم و نيز انجام يک فتوي جهت اعلام جهاد عليه کمونيسم و نيز انجام يک تظاهرات بزرگ در روز چهارشنبه ترغيب کند مبني بر اينکه زمان آن رسيده است تا افسران و سربازان وفادار ارتش و مردم حمايت از مذهب و تاج و تخت گرد هم آيند».[7] اما بر خلاف انتظار آنان... چنين انتظاري برآورده نشد.
اسناد سيا خود اين مدعا را ثابت مي کند... در رابطه با اين واقعيت که قرار بود جنبه نظامي طرحي با اقدامي هماهنگ که خصومت علني با دولت مصدق را به همراه آورد همراه باشد، مقامات مسئول اجراي طرح ناچار بودند از جزئيات آن بسيار منحرف شوند. طرح بر يک برنامه «بست نشيني» و يا نهضت پناه بردن سياسي وسيع عليه دولت تأکيد کرده بود؛ اما به اجراء درآوردن اين برنامه غير ممکن دانسته شد چون مجلس منحل شده بود و منتفذترين رهبران مذهبي مايل نبودند تعهداتي را که از آنها خواسته مي شد، انجام بدهند، اين عدم تمايل رهبران مذهبي به وسيله طراحان پيش بيني شده بود، اما عوامل اصلي سرويس اطلاعات مخفي بر طراحان اطمينان داده بودند که اين رهبران هر اقدامي را که از آنها خواسته شود انجام خواهند داد».[8]
البته برخي اقدامات مصدق از قبيل تصويب قانوني مبني بر اينکه هرگونه اهانت به آيت الله بروجردي جرمي تلقي خواهد شد که قابل تعقيب مي باشد،[9] هر چند احترام به آيت الله به حساب مي آمد، ولي به هيچ عنوان دال بر ارتباط وثيق و جانانه و حمايت طرفين نبود. کوتاه سخن آن که، هر چند آيت الله بروجردي به مقتضاي زمانه دخالت چنداني در سياست نمي کرد، ولي هرگاه دين و امت اسلامي در خطر آسيب قرار مي گرفتند، از هيچ اقدامي جهت صيانت از حريم دين و ملت دريغ نمي ورزيد، چرا که «آيت الله العظمي بروجردي؛ حامي دين و ملت بود».
[1] . روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت (نشست تخصصي ـ مجموعه سخنراني ها)، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، ص18. [2] . ر.ک: حسين مکي..... [3] . خاطرات آيت الله ابوالقاسم خزعلي، ص61ـ62. [4] . محمدعلي همايون کاتوزيان، مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران، ترجمه فرزانه طاهري، ص162. [5] . روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت نفت، همان، ص28ـ29. [6] . اسناد روابط خارجي آمريکا درباره نهضت ملي شدن نفت ايران، ترجمه عبدالرضا مهدوي و اصغر اندرودي، ج1، ص285ـ286. [7] . اسرار کودتا، اسناد محرمانه درباره عمليات سرنگوني دکتر مصدق، ترجمه دکتر حميد احمدي، ص77. [8] . همان، ص105. [9] . ر.ک: سرهنگ غلامرضا نجاتي، مصدق، سال هاي مبارزه و مقاومت، ج1، ص456ـ457. علي اکبر عالميان