قائلين به قرائت هاي مختلف واقعة فهم را مورد بررسي قرار مي دهند. آنها در تحليل واقعة فهم، مفسر محورند. عمل فهم بر مدار درك مفسر مي چرخد و او به متن معني مي دهد. بدون مفسر متن صامت است و هيچ معنايي از آن تراوش نمي كند و در معني دهي تنها افق معنايي مفسر دخيل است. و لذا هرچه افق معنايي مفسر را شكل دهد، چه پيش فرضها و پيش ديدها و چه نيازها و انتظارات و... در معنادهي به متن هم دخالت مي كند. در اين نظريه دو مؤلفه جايگاه برجسته اي دارد 1ـ صامت بودن متن؛ 2ـ نقش افق معنايي مفسر در عمل فهم. قلمرو اين نظريه عام و كلي است، شامل متون ديني هم مي شود لذا ما در اينجا اين دو مؤلفه را دربارة فهم معناي قرآن از ديدگاه كتاب و سنّت مورد بررسي قرار مي دهيم و با رد اين دو مؤلفه در مورد قرآن، كليت نظريه فوق زير سؤال مي رود.
شريعت براي هدايت و سعادت دنيوي و اخروي آمده است و حداقل طرفدارن نظريه قرائت هاي مختلف مي پذيرند كه هدف شريعت هدايت و تقرب به مقام الهي است و لذا بايد وحي آسماني براي مخاطبان قابل فهم و شناخت باشد وگرنه در صورت صامت بودن، هدف محقق نمي شود و نقض غرض و لغو خواهد بود و از خداي حكيم كار لغو صادر نمي شود. آيات و روايات زيادي داريم كه دلالت بر ناطق بودن و فهم پذيري قرآن مي كند.
1ـ «كتاب احكمت آيته ثم فصلت من لدن حكيم خبير» قرآن كتابي است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيم آگاه به روشني بيان شده است.[1]
2ـ « كتابٌ فصلت آيته قرانا عربيا لقوم يعلمون» قرآن، كتابي است كه آيات آن به روشني بيان شد، قرآني است به زباني عربي براي مردمي كه مي دانند.[2]
3ـ «هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب.» اوست كسي كه اين كتاب (قرآن) را بر تو فرستاد. پاره اي از آن آيات محكم (صريح و روشن) هستند که آنها اساس كتابند.[3] در اين آيات، قرآن را صريح و روشن مي داند و معلوم است كه صراحت در مقابل گنگ بودن و صامت بودن است. آيات ديگري نيز مشابه اين آيات به همين معني دلالت دارد:
4ـ «لقد يسرنا القران للذكر فهل من مدّكر» و قطعا ًقرآن را براي پندآموزي آسان كرديم، پس آيا پندگيرنده اي هست.[4]
5ـ «قرءآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون» قرآني عربي، بيهيچ كژي، باشد كه آنان تقوا پويند.[5] در آياتي ديگر خدا قرآن را به مبين بودن توصيف مي كند يعني قرآن روشنگر است، تا قرآن خود روشن نباشد و قابل فهم نباشد هرگز نمي تواند روشنگر باشد، مانند اين آيات:
6ـ «تلك آيات الكتاب المبين» اين است آيات كتاب روشنگر.[6]
7ـ «تلك آيات الكتاب و قرآن مبين» اين است آيات كتاب (آسماني) و قرآن روشنگر.[7]
8ـ «يا اهل الكتاب ... قد جائكم من الله نور و كتاب مبين» اي اهل كتاب، ...قطعاً براي شما از جانب خدا روشنايي و كتابي روشنگر آمده است.[8]
9ـ «ونزلنا عليك الکتاب تبياناً لكل شي.» و اين كتاب را كه روشنگر هرچيزي است، بر تو نازل كرديم.[9]
روايات زيادي نيز كتاب خد را ناطق، صريح، روشن و بدون ابهام مي داند. مانند:
1ـ «فمن زعم ان كتاب الله مبهم فقد هلك و اهلك» پس هر كسي گمان كند كه كتاب خدا مبهم است پس به تحقيق خود هلاك شده و (ديگران) را هلاك مي كند.[10]
2ـ «كتاب الله بين اظهركم ناطق لايعني لسانه» كتاب خدا در دسترس شماست زبان آن كند نيست، گويا است.[11]
3ـ رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ دربارة قرآن مي فرمايند: «كتابي است كه در آن اجمال وجود ندارد: روشن و روشنگر است: كتابي است جدّي كه هزل و شوخي در آن راه ندارد: ظاهر آن حكمت و باطن آن علم است، ظاهري آراسته و باطني ژرف دارد. در آن چراغهاي هدايت و نشانه هاي حكمت است.. همانا اين قرآن نوري روشن است».[12]
روايات ديگري هم داريم كه دلالت التزامي آن صريح و روشن بودن قرآن است مانند:
«فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه» پس آنچه موافق با كتاب خداست بگيريد و آنچه با آن مخالف است رها كنيد[13] يعني قرآن في نفسه واضح و روشن است كه معيار صحّت و سقم روايات ديگر واقع شده است.
براي فهم يك متن به برخي پيشفرضها نياز است كه بدون آن پيشفرضها عمل فهم ناممكن است. اما آن پيشفرضها به متن معني نمي دهند بلكه در استخراج معني از متن كمك مي كنند و مانند ريسمان و دلوي هستند كه ما را به آب معني مي رسانند. اين دسته از پيشفرضها بر عمل فهم موجه هستند مانند دانستن لغت؛ قواعد زباني و... اما دستهاي ديگر از پيشفرضها است كه به متن معني را تحميل ميكند. دخالت اين دسته از پيش فرضها كه در روايات از آنها به تفسير به رأي ياد شده ممنوع است. اينك چند نمونه از اين روايتها را نقل مي كنيم.
1ـ روزي قتادة بن دعامه خدمت امام باقر ـ عليه السّلام ـ رسيد امام از او پرسيد: اي قتادة آيا تو فقيه مردم هستي. در جواب گفت: مردم اينگونه مي پندارند. امام ـ عليه السّلام ـ پرسيد: شنيده ام كه قرآن تفسير مي كني. قتادة در جواب گفت: بله. .. تا اينكه امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: واي بر تو اي قتادة اگر قرآن را از (دانسته هاي) خودت تفسير مي كني همانا خود و ديگران را هلاك كردي و اگر از (دانسته هاي) ديگران تفسير مي كني همانا خود و ديگران را هلاك كردي.[14]
2ـ اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
«... و ديگري كه دانشمندش دانند، و بهره اي از دانش نبرده، دامهايي از فريب و دروغ گسترده، كتاب خدا را به رأي خويش تفسير كند و حق را چنانكه دلخواه اوست تعبير كند».[15]
3ـ «و پشت سرانداختن كتاب يكي به اين است كه حروف را بر پاي دارند (و بخوانند) ولي حدود آن (مقرراتش) را تحريف كنند(وتغيير دهند) اينها كتاب را روايت كنند ولي مراعاتش نكنند. نادانان به حفظ ظاهري كتاب دلخوشند ولي دانشمندان حقيقت بين از اينكه اينها مراعات حدود آنرا نكنند غمناك و محزونند».[16]
4ـ فضيل مي گويد: «از امام صادق ـ عليه السّلام ـ شنيدم كه فرمودند: زماني كه حضرت قائم (عج) ظهور كنند با (دشواريهايي) در مقابل مردم نادان روبرو مي شود كه از دشواريهاي پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ در مقابل جاهلان سخت تر است. پرسيدم چگونه؟. فرمودند: همانا هنگامي كه رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ مبعوث به رسالت شد مردم سنگ ها، و صخره ها، درختان و چوبهاي تراشيده را پرستش مي كردند ولي وقتي امام زمان (عج) ظهور كند همه مردم با كتاب خدا بر عليه او بر مي خيزند و با او (بر اساس فهم خودشان از قرآن) بحث و مجاهده مي كنند».[17]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مباني معرفت ديني، محمد حسين زاده، (قم: موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1379) فصل دهم .
2ـ محمد باقر سعيدي روشن، قبسات: روزني به روشنايي، ش 18، صص57ـ50.
3ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، چاپ اول، 1379.
[1] . هود/1. [2] . فصلت/3. [3] . آلعمران/7. [4] . حجر/7ـ22. [5] . زمر/28. [6] . يوسف/1. [7] . حجر/1. [8] . مائده/15. [9] . نحل/89. [10] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج92، ص90. [11] . نهجالبلاغه، خ134. [12] . بحارالانوار، همان، ج92، ص67. [13] . کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج1، ص68. [14] . حر عاملي، وسائل الشيعه، ج18، باب 13 از ابواب صغات قاضي، ج25. [15] . نهجالبلاغه، خ87. [16] . روضهالكافي، ج8، ص53، ح16. [17] . بحارالانوار، همان، ج52، ص362، روايت 131.