سفير هدايت

فرج اله عباسي

نسخه متنی
نمايش فراداده

سفير هدايت

عظمت انساني چهره‏هاي پرفروغ تاريخ پر از رمز و راز ، اسوه همه كساني است كه در زندگي به هدف هايي والاتر از خوردن و خوابيدن اعتقاد داشته و ارزش هاي متعالي را مي‏جويند. انسان هاي نمونه از نظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردي و استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند. «مسلم بن عقيل‏» يكي از اين چهره‏هاست که شنيدن نام اين انسان والا و سرباز فداكار راه حق، ياد آور همه خوبي ها، رشادت ها و جوانمردي هاست.

هرچند سخن گفتن از سفيري که در دنيا ماندگار شد و درس آزادگي و اطاعت از رهبري را بر همگان داد ، مجالي بيشتر مي طلبد اما نيم نگاهي به شخصيت و خصوصيات اين راد مرد الهي مي تواند جامعه را به سمت و سوي پيروي از رهبري سوق داده و جامعه اي ايده آل و اسلامي بسازد. شخصيت حضرت مسلم، از زواياي متعددي مورد توجه است که در ذيل به نمونه هايي اشاره مي شود: مسلم در نگاه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پيامبر رحمت صلي الله عليه و آله و سلم سال ها قبل از بدنيا آمدن حضرت مسلم بر اطاعت پذيري او از ابا عبد الله الحسين عليه السلام مهر تاييد زده و بر مظلوميتش اشک ريخت و احساسات پر مهرش را در باره او ابراز داشته و بر همگان اعلام نمود که حرکت و ياري امام بر حق رمز ماندگاري و کمال انسان هاست که در تاريخ رادمردان هميشه خواهد درخشيد به طوري که نقل شده روزي امير مومنان علي عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد :

آيا عقيل را دوست مي داري ؟

حضرت فرمود : إِي وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّهِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ الْمَلَائِكَهُ الْمُقَرَّبُونَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ حَتَّى جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِ[1]

من او را (عقيل را) به دو جهت دوست دارم: يكي، به خاطر خودش، و يكي هم به خاطر اين كه پدرش ابوطالب او را دوست مي‏داشت. سپس فرمود: فرزند او (مسلم) كشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشك مي‏ريزند و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مي‏فرستند. آن گاه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم گريست تا آن كه اشك هايش بر سينه‏اش ريخت و فرمود: به سوي خدا شكايت مي‏برم از آنچه كه خاندانم پس از من مي‏بينند. شناخت شخصيت حضرت مسلم از طريق تحقق شرايط سفارت در او سفير هدايت بايستي داراي شرايطي باشد تا بتواند کارآمدي خود را در پيشبرد اهداف نشان دهد و از آنجا که حضرت مسلم سفير ابا عبد الله الحسين عليه السلام مي باشد بايستي وجه شباهتي با امام خويش داشته باشد ومي توان گفت وجود اين خصوصيت ها درحضرت مسلم در دستورات اباعبد الله الحسين عليه السلام به خوبي روشن است . آن حضرت هنگامي که کوفيان نامه‎هاي فراواني به وي نوشتند، مسلم را فراخواند و به رفتن بسوي کوفه مأمور نمود و در اين مأموريت ، مسلم را به چند چيز امر فرمود:

أَمَرَهُ بِالتَّقْوَي وَ كِتْمَانِ أَمْرِهِ وَ اللُّطْفِ فَإِنْ رَأَي النَّاسَ مُجْتَمِعِينَ مُسْتَوْسِقِينَ عَجَّلَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ .

الف. تقواي الهي داشته باشد؛

ب. اسرار حکومت را پنهان بدارد؛

ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛

د. اگر مردم را با هم متحد يافت، به سرعت امام را با خبر کند . [2]

تقوي و اخلاص حضرت مسلم بود که ابا عبد الله الحسين عليه السلام دعاي سعادت بخش خود را بدرقه وي نمود و فرمود :

اَنَا اَرجُو اَن اَکُونَ اَنَا وَ اَنتَ فِي دَرَجَهِ الشُّهَداءِ فَامضِ بِبَرَکَهِ اللهِ وَ عَونِهِ[3]

و من اميد وارم که خودم و تو در درجه شدا قرار گيريم پس به برکت و ياري خداوند حرکت کن . از اين دستور امام عليه السلام مي توان اين نکته را استخراج کرد که تبلور تقوي همراه با تخصص و کارآمدي لازمه پيشبرد اهداف مقدس بوده است. از انتخاب حضرت مسلم از سوي حضرت سيدالشهداء به عنوان سفير امام و طلايه دار حرکت عاشورايي سيدالشهداء و نيز توصيه هاي آن حضرت پيرامون توجه به تقوي و لطف و مرحمت به مردم و ...نشان از شخصيت ممتاز حضرت مسلم نسبت به منصب سفارت عاشورايي است, البته ناگفته نماند که رمز اساسي موفقيت کارگزاران اسلامي در عملياتي کردن همين دستورات است . فدايي امامت حضرت مسلم عليه السلام براي بشريت سمبل و نماد و الگوي فدايي بودن است ، او خود را فدا کرد تا امامت باقي بماند و با خون مقدسش درخت امامت را تنومند ساخت و اين يعني گاهي براي ماندگاري انديشه هاي ناب اسلامي چاره اي جز فدا کردن جان خويشتن نيست و نبايد چند روز حيات با ذلت را بر زندگي با عزت ابدي ترجيح داد ، لذا در زيارت نامه ، حضرت مسلم چنين مورد خطاب قرارمي گيرد :

السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَادِي بِنَفْسِهِ وَ مُهْجَتِهِ الشَّهِيدُ الْفَقِيدُ الْمَظْلُومُ الْمَغْصُوبُ حَقُّهُ الْمُنْتَهَكُ حُرْمَتُهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ فَادَي بِنَفْسِهِ ابْنَ عَمِّهِ وَ فَدَي بِدَمِهِ دَمَهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ الشُّهَدَاءِ وَ إِمَامَ السُّعَدَاءِ [4]

سلام بر تو اي کسي که خود را فدا کرد و خونش را داد ، اي شهيد مظلوم که حقت را غضيب کرده و حرمتت را شکستند . سلام بر تو که نفس خود را فداي پسر عمت نمودي و خونت را فداي خونش کردي. سلام بر اولين شهيد و رهبر سعادتمندان . تسليم امر رهبري گاهي تخصص و کارآمدي تنها اثر گذار نيست و بايد در مسيري حرکت نمود که رهبري جامعه اسلامي آن را ترسيم مي نمايد و در اجراي معارف والاي ديني بايستي تسليم محض بود و حضرت مسلم تجسم عيني و سمبل اين تسليم بود که در زيارت نامه ، حضرت مسلم تابع و مطيع محض و تسليم در برابر رهبري معرفي شده و بر الگو برداران توصيه شده بر آن حضرت چنين سلام دهند که :

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُسْلِمُ يَا مَنْ أَسْلَمَ نَفْسَهُ وَ سَكَنَ عَلَي طَاعَهِ اللَّهِ رَمْسَهُ وَ أَخْمَدَ حِسَّهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ السَّادَهِ الْأَبْرَارِ وَ يَا ابْنَ أَخِي جَعْفَرٍ الطَّيَّارِ وَ ابْنَ أَخِي عَلِيٍّ الْفَارِسِ الْكَرَّارِ الضَّارِبِ بِذِي الْفَقَارِ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ [5]

سلام بر تو اي مسلم اي کسي که نفس خود را تسليم نمودي و بر اطاعت خدا ساکن کردي . سلام بر تو اي فرزند پاکان و اي برادر جعفر طيار و برادر زاده حيدر کرار که با ذو الفقارش دشمنان را مي زد. سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد . اين سلام دادن ها در حقيقت اهميت تسليم پذيري را بر همگان روشن ساخته و مي رساند که رمز پيروزي و استقامت در پيروي از رهبران راستين الهي مي باشدو به يقين حضرت مسلم اين تسليم پذيري را در زمان امامت امير مومنان علي عليه السلام و امام حسن مجتبي عليه السلام نيز به اثبات رسانده بود و اين يعني همواره بايد تابع امامت و رهبري بود نه اينک در الت رفاه دم از اطاعت پذيري زد ولي در هنگامه امتحان لغزيد . آري مسلم، در دوران خلافت امير مومنان علي(عليه السلام ) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس‏از شهادت آن امام، هرگز از حق كه در خاندان او و امامت‏دو فرزندش، حسنين -عليهما السلام تجسم پيدا كرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاكش را بر اين آستان فدا كرد.[6]

ثقه و امين امام شخصيتي مي تواند عهده دار سنجش افراد جامعه گردد که خود مورد اعتماد و از افراد موجه باشد و حضرت مسلم که ماموريت يافته ميزان باورهاي کوفيان را به امام عليه السلام گزارش دهد از چنان اعتباري نزد امام برخوردار مي باشد که امام عليه السلام او را امين ، برادر و مورد وثوق خود دانسته و در نامه خود به اهل کوفه مي نويسند:

... وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلٍ فَإِنْ كَتَبَ إِلَيَّ بِأَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ وَ ذَوِي الْحِجَي وَ الْفَضْلِ مِنْكُمْ عَلَي مِثْلِ مَا قَدَّمَتْ بِهِ رُسُلُكُمْ وَ قَرَأْتُ فِي كُتُبِكُمْ فَإِنِّي أَقْدَمُ إِلَيْكُمْ وَشِيكاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَي ذَلِكَ لِلَّهِ وَ السَّلَامُ‏ [7]

... به تحقيق برادر و پسرعمويم و مورد اعتماد از اهل بيتم، مسلم بن عقيل را به سوي شما فرستاده‎ام، ايشان را امر کرده‎ام تا که برايم بنويسد که آيا شما را با هم، همدل و همداستان مي‎يابد. پس به جانم قسم، امام نيست مگر کسي که به کتاب الهي حکم کند و به حق قيام کند و متدين بدين حق باشد و نفس خويش را براي خدا نگهدارد و السلام . از اين تعبيرمي توان دريافت که نماينده هر تفکري خود بايد به آن ايمان داشته باشد تا با همه تلاش در پيشبرد آن جانفشاني کند و کسي که به انديشه اي ايمان ندارد اگر عهده دار ماموريتي باشد به يقين در شکست آن تفکر سهيم خواهد شد.

هدفمندي داشتن برنامه روشن يکي از عوامل پيروزي نهضت هاست که حضرت مسلم اين محور ها و برنامه هاي خود را در بيعت مردم آورد تا همگي به اين برنامه ها راي داده و با بيعت خويش وفاداري خود را ابراز دارند و برنامه ها عبارتند از : دعوت مردم به کتاب خدا و سنت رسول او؛ پيکار با بي دادگران؛ دفاع از مستضعفان؛ رسيدگي به حال محرومان جامعه؛ تقسيم غنائم به طور مساوي در بين مسلمانان؛ ردّ مظالم (بازگرداندن حق مظلوم) به اهل آن؛ ياري اهل‎بيت عليهم السلام؛ مسالمت با کساني که سر ستيز ندارند.[8]

آري اين ها شاخصه هاي اصلي برنامه ابا عبد الله الحسين عليه السلام بود که حضرت مسلم آن ها را به مردم توضيح داد و ازآنها بيعت گرفت و بر بشريت اين پيام را رساند که هدفمندي جزء اصول اوليه در مکتب اسلام است و جوامع اسلامي نمي توانند بدون هدف هاي والا ادعاي حکومت ديني را داشته باشندو معارف والاي اسلامي را در متن جامعه گسترش دهند . تروريست نبودن اسلام و مسلمين امروزه عده اي اسلام را به طرف داري از تروريسم متهم مي کنند و اين در حالي است که اگر کسي مطالعه اي در مسير ماموريت حضرت مسلم نماينده امام حسين عليه السلام پرچمدار حقيقي و راستين داشته باشد، خواهد دانست که آن حضرت با پيروي از امير مومنان عليه السلام حاضر نشد دشمن دين و امام خود را ترور کند واين يعني اسلام دين جوانمردي است و انديشه خود را هيچ وقت با ترور و کشتار وزور شمشير پيش نمي برد .

به پيشنهاد شريك، تصميم بر آن شد كه «مسلم‏» در پستوي خانه و پشت پرده، كمين كند و در وقت‏حضور ابن‏زياد در خانه هاني که براي ملاقات شريک مي آمد ، با علامتي كه به مسلم مي‏دهند (آب خواستن شريك) بيرون آمده و او را به قتل برساند اما حضرت مسلم عليه السلام با اينکه فرصت و زمينه براي ترور ابن زياد فراهم بود دست به چنين کاري نمي زند . پس از رفتن ابن زياد از مسلم پرسيدند: چرا نقشه را عملي نكردي؟

فرمود : به خاطر سخني كه امير مومنان علي عليه السلام از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده كه فرمود:

اَنَّ الاِيمانَ قَيدَ الفَتکَ فَلا يفتِکُ مُومِنٌ [9] ؛

اسلام از ترور منع کرده و لذا انسان مومن ترور نمي کند . اين افتخار براي اسلام بس که حتي حاضر نيست دشمنش را غافلگيرانه به قتل برساند چرا که دين اسلام دين منطق ، استدلال و عقل است وهرکس منصفانه به اين آئين بنگرد به يقين مهر و محبت را شالوده اساسي اسلام خواهد دانست و فرافکني هاي دشمنان را جز کينه ورزي نامي دگر نتوان نهاد و ترور ابزار کساني است که از منطق و استدلال بدور بوده و براي رسيدن به مطامع شوم خود راهي جز فتنه انگيزي نداشته باشند . حماسه ساز كربلا در درون كوفه حضرت مسلم در کوفه کربلايي ديگر ساخت ، کربلايي که در آن ناجوانمردي ها ، سنگ زدن ها ، بي وفايي ها و زخم زبان ها و ... موج مي زد و مسلم جز تشنگي ، زخم ها و فريب ها ياوري و همدمي نداشت او مردانه مي جنگيد و دفاع از دين را در هر موقعيتي لازم مي دانست و با بي وفايي عد و ورق برگشتن ها به فکر راحتي خودن نمي افتاد و دل به دريا مي زد و در حال جنگ رجز مي خواند و مي فرمود : اين همه سر و صدا براي كشتن فرزند عقيل است؟

اي نفس! به سوي مرگي كه از آن، گريزي نيست، بيرون شو! [10]

سپس با شمشيري آخته ، اراده‏اي استوار در سر، قوتي كم‏نظير در دل و بازو، بي‏هراس و ترس، بر آنان مي تاخت و آنان را پراكنده مي ساخت. مسلم نايب و نماينده حسين بود. نسخه‏اي برابر با اصل. تصميم گرفته بود كربلايي در كوفه بر پا کند و حماسه‏اي به ياد ماندني بر جاي بگذارد. يك تنه در برابر انبوهي از سپاهيان ابن‏زياد ايستاده بود و دليرانه مقاومت و جنگ مي‏كرد. هر هجومي را با شمشير دفع مي‏كرد.[11]

و در هنگام حمله رجز مي‏خواند و مي‏گفت:

هُوَ المَوتِ فَاصنَع وَيكَ ما اَنتَ صانِع فَاَنت‏َ بِكَاسِ المَوتِ لا شَكَّ جارِع فَصَبرًا لِاَمرِ اللهِ جَلَّ جَلاله فَحُكمُ قَضاءِ اللهِ فِى الخَلقِ ذايِع [12]

اين مرگ است، هر چه مي‏خواهي بكن! بي‏شك،جام مرگ را خواهي نوشيد. براي فرمان خدا شكيبا باش! كه حكم خدا در ميان بندگان،جاري است. در اين جنگ نابرابر آن قدر ضربه و جراحت‏بر او وارد شد كه به ديواري تكيه داد و گفت:

چرا سنگبارانم مي‏كنيد؟

كاري كه با كافران مي‏كنند،در حالي كه من از خاندان پيامبران و ابرارم. آيا حق پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم ) را درباره خاندان و عترتش مراعات نمي‏كنيد؟ [13]

مسلم تا آخرين توان جنگيد ، اما اطرافش را گرفتند و در يك حلقه محاصره از پشت‏سر، نيزه‏اي بر او زده و او را به زمين افكندند و بدين گونه، اسيرش كردند. [14] اما اين حماسه ساز تاريخ در آخرين لحظات نيز اسارت را به فراموشي سپرده و به فکر امام بود و خود را فداي حضرت مي دانست و مرگ برايش جز سعادت نبود اينجا بود که بي وفايي کوفيان در قبال امام حسين عليه السلام او را گرياند و گفت: انا لله وانا اليه راجعون‏.

يكي از روي طعنه گفت: كسي كه در پي اين كارها باشد، نبايد گريه كند.

مسلم گفت: وَاللهِ اِنِّي ما لِنَفسِي بَکَيتُ وَ لکِنِّي اَبکِي لِاَهلِي المُقبِلِينَ اِلَيَّ اَبکِي لِلحُسَينِ وَ آلِ الحُسَينِ ؛

به خدا سوگند! گريه‏ام براي خويش و به خاطر ترس از مرگ نيست، بلكه گريه من براي خانواده‏ام و براي حسين بن علي و خانواده اوست، كه به سوي شما مي‏آيند. [15] يكي از حاضران به غلامش گفت كه براي مسلم آب بياورد. آب را در ظرفي ريختند،همين كه مسلم آن را به لب هاي خويش نزديك كرد كه بياشامد، ظرف آب، از خون رنگين شد و نياشاميد. بار ديگر هم همين صحنه تكرار شد. مرتبه سوم كاسه را پر از آب كردند، اين بار كه خواست‏بنوشد، دندان هاي جلوي مسلم در كاسه ريخت. مسلم از نوشيدن آب، صرف‏نظر كرد و گفت: الحمد لله! اگر اين آب، قسمتم بود، مي‏خوردم! [16]

اينگونه بود که در لب تشنگي نيز به مولاي خود ابا عبد الله الحسين تاسي نمود و حاضر شد با لباني خشکيده و پرخون به ملاقات خداي خويش رود. مرگ سرخ و سر انجام مسلم را به بالاي دارالاماره ‏بردند، در حالي كه نام خدا بر زبانش بود، تكبير مي‏گفت، خدا را تسبيح مي‏كرد و بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و فرشتگان الهي درود مي‏فرستاد و مي‏گفت: خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبكاران نيرنگ‏باز كه دست از ياري ما كشيدند، حكم كن! جمعيتي فراوان، بيرون كاخ، در انتظار مرگ افتخار آميز مسلم بودند و مسلم، چون كوهي استوار،مصمم و مطمئن، دريا دل و شكيبا، بر فرار قصر خيانت و ستم بود که جان خود را به خداوند هديه كرده‏اند . و اينگونه بود که با مرگ پر از شکوه و آزادگي درس عزت را بر گستره تاريخ نوشت و براي آنان که در پندار تحقير مسلم بودند لکه ننگي باقي گذاشت که تا جهان هست رادمردان با انصاف با ديده تحسين بر مسلم درود فرستاده و نفرت خود را از کوردلان ابراز خواهند کرد. [17]

[1] . امالي‏ شيخ صدوق ، ص128 ، مجلس 27 .

[2] . رک : الإرشاد، ج2، ص 39 .و رک : الطبقات الکبري، ج 4، ص 29.

[3] . کلمات الامام الحسين ، ص 313 .

[4] . بحارالأنوار، ج 97 ، ص 428

[5] . بحارالأنوار، ج 97 ، ص 428

[6] . بحار الانوار ، ج 32 ، ص 572 ، باب 12 .

[7] . ارشاد شيخ مفيد ، ج 2 ، ص 39 .

[8] . الشهيد مسلم عبد الرزاق موسوي مقرم ، ص 86 .

[9] . مقتل الحسين مقرم ص‏175.

[10] . نفس المهموم شيخ عباس قمي ،ص‏51.

[11] . ارشاد شيخ مفيد ، ج ‏2، ص‏56.

[12] . «الشهيد مسلم‏بن عقيل، مقرم ص‏164.»

[13] . نفس المهموم شيخ عباس قمي ، ص‏52.

[14] . مقرم، مقتل الحسين، ص‏186.

[15] . ارشاد شيخ مفيد ، ج 2 ، ص 58 .

[16] . نفس المهموم شيخ عباس قمي ، ص‏53.

[17] . ارشاد شيخ مفيد ، ج‏2، ص‏64.

فرج اله عباسي