سکولاريته ديني مدي نو از سکولاريسم ارائه مي دهد که ادعاي جمع ميان ماده و معنا و دنيويت و اخرويت و عقلانيت و وحيانيت را دارد . نويسنده با نگاهي به وضعيت ايران و رويکردهاي فکري و اجتماعي مختلف در باره نسبت دين و عقل و مدرنيته وسنت به انتقاد از سنت گرايي و سکولاريسم مي پردازد و با تفسير جديدي از عقل و وحي ، سکولاريته را تنها مدل نجات بخش معرفي مي کند .
متاسفانه نويسنده محترم هم در پيش فرض هاي خود دچار توهم شده است و هم در ادعا و استدلالات خود مرتکب اشتباهات فاحشي گرديده است.اينک به گوشه هايي از خطاهاي نوشتار سکولاريته ديني به اختصار اشاره مي شود:
نويسنده مدعي شده اند که در جامعه کنوني ايران از يک سو تقاضا برا ي ايجاد جامعه اي مبتني بر سکولاريسم تجربه شده در غرب رو به افزايش است[1]. اين يکي از پيش فرض هاي نظريه سکولاريته ديني است که نه استدلاي براي آن ذکر شده است و نه به طور آماري و مستند به اثبا ت رسيده است .بلکه مطالعات اجتماعي جامعه ايران و تحولات اجتماعي ايران معاصر و باور عميق مردم ايران به حيات بخشي اسلام که ديني اجتماعي است همگي نشانگر و علت رشد روزافزون گرايش مردم به حضور اسلام و مسلمانان راستين در جامعه است.
در بخش ديگري ادعا شده است که جامعه ديني بر پايه سنت موروثي و حاکميت احکام فقهي حوزوي و زير رهبري نهادهاي ديني اداره مي شود و در آن عقل مصلحت گرا داور نهايي محسوب مي شود . حقوق فردي و اجتماعي محدود به مصالح قدرت است و در صورت تعارض با آنها حقوق فردي در پاي مصالح حاکميت ذبح مي گردد و آزادي و تمايلات و خواسته هاي مردم تنها به شرط سازگاري با احکام و موازين شرع و مصالح حکومت اجازه مطرح شدن دارند [2]
اين سخنان هم نشانگر پيش فرض هاي اشتبا هي است که نظريه سکولاريته ديني بر آن تکيه کرده است اينک به برخي از اين اشتباها ت اشاره مي شود:
الف: يکي از ا ين اشتباهات موروثي ناميدن سنت ديني است . نويسنده تصور نموده اند که سنت ديني يک امر ثابت و خشکي است که نسبت به تحولات زندگي و تغيرات زمان بي تفاوت است در حايکه سنت ديني داراي ابعاد مختلفي است . سنت ديني در برابر نيازها ي ثابت انسان و جامعه به ارايه اصول و قوانين ثابت اقدام مي کند و در برابر مقتضيات زمان و تحولات جديد ،مکانيزم ها ي لازم براي تصميم گيري را ارايه مي دهد و از اين رو همواره احکام اسلامي به دو دسته احکام ثابت و احکام متغير تقسيم مي گردد . اجتهاد ، احکام ثانويه و احکام حکومتي از جمله مکانيسم هايي است که اسلام براي تحولات زمانه در نظر گرفته است.[3]
ب: نامطلوب شمردن احکام فقهي و تلقي بدبينانه از فقه دست کم ريشه در ناآگاهي از جايگاه و کارامدي فقه در جامعه است . نبايد تصور کرد که ورود فقه در مسايل اجتماعي ورودي غير تخصصي است زيرا فقه که همان احکام برگرفته از شريعت اسلامي است به جهت تکيه گاه آن يعني علم الهي از اعتبار ويژه اي برخورد است و اتفاقا به جاي گمانه زني هاي متاثر از اميال و هواهاي بشري اگر به احکام ديني و فقه تکيه مي شد بسياري از مشکلات اجتماعي بشر از چهره جامعه زدوده مي شد.فقه و احکام فقهي د ر تمامي اعصار از جمله جهان معاصر کارايي دارد و اين به جهت آنست که احکام فقهي بر گرفته از شريعت خاتم و جاودانه اسلام است که در باره آن گفته شده استحلال محمد حلال ابدا اي يوم القيمه و حرامه حرام ابدا اي يوم القيمه [4]
ج: رهبريت و مديريت نهادهاي ديني در صورتي مورد انکار قرار مي گيرد که تلقي ما از اسلام آن باشد که براي دوران کنوني نمي تواند تاثيرگذار باشد يا قلمرو ان را محدود به زندگي خصوصي بدانيم در صورتيکه اسلام دين خاتم و جاودانه اي است که مخاطب آن جهانيان در همه اعصار هستند و ما ارسلناک الا کافه للناس :[5] اي رسول ما تو را نفرستاديم مگر براي تمام جهانيان (در هر زماني و عصري).
همچنين اسلام قلمرو وسيعي دارد بطوري که قلمرو آن شامل عرصه اجتماعيات نيز مي شود .هرکسي براي درک اين منظور کافي است مروري مختصر در شريعت اسلام و احکام آن نمايد تا مشاهده کند که شريعت اسلام مملو از احکام حقوقي ، قضايي و ....است .با توجه به اين دو ويژگي اسلام يعني گستردگي قلمرو آن و جاودانگي شريعتش مي توان گفت اين دين الهي بهترين راه براي رهبريت بشر و نهاد هاي برخاسته از اين دين کارامدتري نهادهاي اجتماعي خواهند بود وتجربه بشري اين نکته را آنگاه که شريعت اسلام مبناي عمل بوده است اثبات مي کند.[6]
د:تفسير نادرست ايشان از عقل ديني اشتباه ديگري است که در اين نوشتار مرتکب شده اند.اسناد مصلحت گرايي به عقل ديني اگر به منظور آن است که بي ضابطگي آن را القا نمايد چنين نسبتي با تعايم ديني اسلام ناسازگار است. توصيه هاي بسيار پيشوايان ديني به رعايت نظم وتدبير در امور و در نظر گرفتن اصول سازماني . از باب نمونه حضرت عي (ع) در آخرين وصيت خود ، فرزندان و پيروان خويش را به مراعات نظم در امور سفارش مي نمايد و مي فرمايد : اوصيکم وجميع ولدي واهي و من بلغه کتابي بتقوي الله و نظم امرکم
(من شما و تمام فرزندان و خانواده ام و کساني را که نوشته من به آنان مي رسد سفارش مي کنم که تقوي الهي و نظم در کارهايتان را رعايت کنيد)[7]
اين توصيه ها همگي با مصلحت گرايي به معناي بي ضابطگي در تنافي و ناسازگاري است. اما اگر مقصود از مصلحت گرايي عقي ، در نظر گرفتن شرايط و مقتضيات زمان باشد و برنامه ريزي متناسب با رعايت اصول و شرايط مراد باشد چنين عقي و رعايت چنان مصالحي نه تنها مذموم و نکوهيده نيست بلکه سيره عمي عقلا و خردمندان جامعه اين است .
ه- حقوق فردي و اجتماعي در جامعه ديني :بر خلاف نظر نويسنده حقوق فردي واجتماعي در جامعه ديني محدود به مصالح قدرت نيست بلکه تفاوت اساسي اسلام با مکاتب بشري آن است که اسلام معيار نظم اجتماعي را حقيقت قرار مي دهد نه قدرت . در جوامع غربي و سرمايه داري مصالح قدرت مايه محدوديت در حقوق فردي و اجتماعي مي شود همجون پايمال کردن حقوق اقيت هاي ديني مانند مسلمانان در فرانسه و ساير کشورهاي اروپايي و تجاوز به حريم ممالک اسلامي و شکستن حقوق بين الملل البته زير پوشش عناوين دروغيني همجون مبارزه با تروريسم . به نظر مي رسد بين جامعه سکولار و جامعه ديني خلط شده است و آنچه شايسته جوامع سکولار است به جامعه ديني نسبت داده شده است.
در جامعه ديني همان گونه که گذشت معيار در تعيين حقوق و تعريف مصالح حکومت، حق و حقيقت است . حق هرکسي ميزان استحقاق و شايستگي اوست و مصالح حکومت هم در راستاي اين حقوق تعريف مي شود نه در راستاي قدرت طلبي و سلطه و زور.بدين جهت است که امام عي (ع) در پاسخ به کساني که از او درخواست مي کنند که به خاطر مصلحت فعلا موضوع مساوات و برابري و عدالت را مسکوت بگذارد ، فرمود: اتامروني ان اطلب النصر بالجور والله ما اطور به ...[8](شما از من مي خواهيد که پيروزي را به قيمت تبعيض و ستمگري به دست آورم ؟ سوگند به خدا که چنين رفتاري نخواهم کرد..).
و: آزادي در جامعه ديني؛ در باره آزادي در جامعه ديني بايد گفت آري آزادي شهروندان در راستاي موازين شرع و مصالح حکومت ديني تعريف مي شود وي نکته اساسي در اين با ره آن است که شهروندان در جامعه ديني خود خواهان چنين آزادي اي هستند و سازگاري قلمرو آزادي با موازين شرعي اساسا خواسته مردم است که با يد حاکمان ديني بدان جامه تحقق بپوشند و اما مصالح حکومت ديني نيز همانگونه که گذشت در راستاي حقوق شهروندان د ر تامين زمينه هاي سعادت دنيا و آخرت تعريف مي شوند و در نتيجه اگر چنين مصالحي در آزادي مردم تقيدي به وجود آورند در حقيقت اين تقيد در جهت تامين کمال و خوشبختي شهروندان خواهد بود.
3- تقابل سنت و مدرنيته ؛ اين ادعا که تقابل سنت و مدرنيته کاذب است ادعايي کاذب است زيرا مدرنيته مبتني بر عقل خودبنياد است که اصالتي براي وحي قائل نيست. پيتر چايلدز در اين باره مي نويسد: مشخصه مدرنيته عبارت است از تلاش براي محوريت بخشيدن به انسان و بخصوص عقل انساني در همه شون از مذهب گرفته تا امور ماي و علم[9] . از اين رو انکار تقابل سنت و مدرنيته يا ريشه در جعل اصطلاحي جديد وکاربردي سيقه اي و شخصي دارد و يا از برداشت نادرستي از مدرنيته و مباني آن ناشي مي شود.
4- تفسير نادرست وحي؛ نويسنده در تلاش براي جمع ميان دين و سکولاريته کوشيده تا وجه جمعي را ميان وحي و خرد خودبنياد با تفسير جديدي از وحي ارائه دهد و در اين راستا گفته است: معرفت وحياني حقيقي ، محصول گفتگو و تعامل ميان شعور پيامبر و شعور خداوند بوده ، اعتبار صدق گزاره هاي خود را مستند به آزمون عقلاني در مواجهه با واقعيتها مي نمايد به همين خاطر سکولار مي باشند[10] وي همجنين مي نويسد : محل تکوين اين نوع معرفت نيز ذهن آدمي است ...خرد پيامبر پرسشها و معما هاي خود را در برابر شعور خداوند مطرح مي کند و پاسخ را که به صورت نشانه و اشاره (وحي ) است فهم مي کندو در قالب زبا ن وفرهنگ عامه برا ي عموم بيان مي نمايد [11] وي همچنين مي نويسد: پيامبر معاني مندرج در نشانه ها و اشارات وحي را با نيروي عقل و شعور خويش و از طريق تفکر بر روي آنها درک کرده در قالب زبان و فرهنگ قوم خود بيان مي نمايد[12]
در اين سخنان خطاهاي معرفتي و روشي فراواني وجود دارد که به جهت رعايت اختصار به برخي از آنها اشاره مي شود:
ماهيت وحي چنانکه قرآن و سنت نيز بيان مي کند[13] برخلاف تصور ايشان عبارتست از انزال پيام هدايتگرايانه الهي نه پاسخ به پرسش هاي پيامبر (ص). از اين رو خداوند به پيامبرش مي فرمايد بگو که من فقط از وحي پيروي مي کنم[14]آن وحي اي که خدا براي روشنگري هر چيزي ( که در سعادت انسان موثر است) بر من (که رسول شما هستم )نازل کرده است [15] تا هر کسي با پيروي آن به محبت (و قرب) الهي نائل شود[16] زيرا اين وحي (صراط مستقيمي است که رهروش را) به آنچه که استوارتر است هدايت مي کند[17]
با توجه به ماهيت وحي چنانکه روشن شد نمي توان گفت وحي تابع پرسش ها ي پيامبر است بلکه همانگونه که قرآن نيز تاکيد دارد وحي تابع هدف دين است و از اين رو پيامبر تابع وحي است و در حقيقت پيامبر براي رساندن پيام و رسالت الهي برگزيده شده است که اگر آن پيام را به مردم نرساند در رسالتش کوتاهي کرده است[18]
اين گمان نيز که صدق گزاره هاي ديني با آزمون بدست مي آيد تصوري باطل است زيرا در دين گزاره هايي وجود دارد که امکان آزمودن آنها امکان ندارد مانند اخبار قرآن از غيب يا برخي احکام همجون تعداد رکعات نماز
5-دين و منابع معرفتي بشر؛ ادعا کرده اند : دين براي نيروي خرد خلاق آدمي اصالت قائل است و جز آن منابع ديگري براي تويد معرفت بشري نمي شناسد[19]
اين ادعا نيز باطل است و قران و سنت در آيات و روايات متعددي براي بشر مجاري معرفتي متعددي مطرح کرده اند و هر کدام را د رموقعيت و زمينه خود معتبر شمرده اند و چنان نيست که دين به نفع يک مجرا ي معرفتي سا ير منابع معرفتي را تعطيل يا تضعيف نمايد بلکه استفاده ازهر کدام را در جاي توصيه کرده و لازم شمرده است[20]
کوشيده اند تا نشان دهند که دنيوي گروي يا سکولاريته با آخرت گرايي منافاتي ندارد حال آنکه دنياگروي و سکولاريسم بدون شک با اصالت قرار دادن ارزشهاي دنيوي و مادي[21] با آخرت گروي و ارزشهاي معنوي در تنافي و ناسازگار است .
پذيرش عقل در اسلام ديل بر آن نمي شود که اسلام با سکولاريته موافق است زيرا اولا اسلا م عقل خودبيناد و وحي ستيز را نمي پذيردبلکه عقل را نيازمندبه وحي معرفي مي کند وازاين رو حضرت عي (ع) شکوفايي عقل را جزو اهداف انبيا الهي ذکر مي کند و مي فرمايد:خداوند پي در پي رسولانش را فرستاد تا يثيروا لهم دفائن العقول گنجهاي پنهاني عقلها را آشکار سازند[22].
ثانيا عقل در اسلام پس از تشخيص دين حق بر وحي تضمين شده و مصون از تحريف تکيه مي کند و با کنار گذاشتن انکار آموزه هاي وحياني در صدد فهم آنها بر مي آيد. البته عقل ديني تاييد مي کند که يک سلسله گزاره ها ي ديني وجود دارد که از قلمرو عقل و توان عقل خارج است و از اين رو بطور تعبدي آنها را ازدين مي پذيرد .
نتيجه آنکه برخلاف تصور نويسنده اسلا م با سکولاريته سازگاري و همخواني ندارد وکوشش براي تطبيق يکي بر ديگري تلاشي غير علمي و ناموفق خواهد بود.در پايان لازم به تذکر است که اين نوشتار دچار کاستي ها و نقدهاي ديگري هست وي جهت رعايت اختصاربه همين ميزان اکتفا مي شود.
[1] - چشم انداز ايران ، شهريور و مهر 1384 ، سکولاريته ديني ، حبيب الله پيمان ، ص 39 [2] - همان [3] اسلام و مقتضيات زمان ، مرتضي مطهري ، ج2 ، ص 14 [4] اصول کافي ، کيني ، کتاب فضل العلم ، باب البدع والراي والمقائيس ، روايت 19 [5] سبا / 28 [6] فرهنگ و تمدن اسلامي ، عي اکبر ولايتي [7] نهج البلاغه ، نامه 47 [8] نهج البلاغه ، خطبه 126 [9] مدرنيسم ، پيتر چايلدز ، رضا رضايي ، ص30 [10] چشم انداز ايران ، شهريور و مهر 1384 ، سکولاريته ديني ، حبيب الله پيمان [11]همان [12] همان [13]تحيل وحي از ديدگاه اسلام و مسيحيت ، محمد باقر سعيدي روشن [14] انعام / 50 [15] نحل / 89 [16] آل عمران / 31 [17] اسراء / 9 [18] مائده / 67 [19] چشم انداز ايران ، شهريور و مهر 1384 ، سکولاريته ديني ، حبيب الله پيمان [20] تفسير موضوعي قرآن کريم (معرفت شناسي در قرآن) ، جوادي آمي ،ص ص 309-317 [21] تبيين وتحيل سکولاريسم ، سيد محمدعي داعي نژاد ، ص33 [22] نهج البلاغه ، خطبه 1 سيد محمد علي داعي نژاد