«بدعت» در لغت چيز نو و جديد را گويند، و هر گاه به خداوند نسبت داده شود «بديع السموات، ايجاد كنندة آسمانها» به معناي ايجاد و خلقت چيزي بدون وسيله و مادّه و بدون زمان و مكان است.
و در اصطلاح شرعي عبارت است از آن چه در دين به صورت جديد به وجود آمده، در حالي كه نه در قرآن ريشه دارد و نه در سنت اساس، و به اين جهت آن را «بدعت» گويند كه گويندة آن از ناحية خود آن چيز را در دين ايجاد و افزوده است»[1].
در قرآن، واژه «بدعت» به همين صورت نيامده است، بلكه مشتقات آن (كه در قرآن چهار نوبت آمده) گاهي به صورت «بديع»[2] و يا «بدْعاً»[3] آمده كه معناي لغوي دارد، يعني چيز تازه، و به معناي اصطلاحي يك بار به صورت «اِبْتَدعَ» آمده است، ولي معناي بدعت با الفاظ ديگر كه همان معني را ميرساند، در قرآن آمده، كه در اين بخش به برخي از آن ها اشاره مي شود:
1. «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛ واي بر آن ها (يهوديها) كه كتاب (تورات) را با دست خود مينوشتند و سپس به افراد (عوام) ميگفتند اين كتاب از جانب خدا است» در اين آيه، «يكتبون» همان معناي تحريف و بدعت را دارد.
2. «وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ بِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُو و يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ...؛ ... گروهي از يهوديان كه خوب به سخنان تو (پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ) گوش ميدهند، تا دستاويزي براي تكذيب تو بيابند، آنها جاسوسان گروه ديگري هستند كه خودشان نزد تو نيامدهاند، آنها سخنان را از مفهوم اصليش تحريف ميكنند (و در آن نوعي بدعت ايجاد ميكنند)[4]» اين مضمون در آيات متعددي از قرآن وارد شده است.[5]
3. «وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ؛ و بعد از آنها (پيامبران) عيسي بن مريم را مبعوث ساختيم و به وي انجيل عطا نموديم، و در دل افرادي كه از عيسي پيروي كردند، رأفت و رحمت قرار داريم و رهبانيتي را كه خود آن را ابداع (و از طريق بدعت گذاري ايجاد) كرده بودند، بر آنها مقرر نداشته بوديم...»[6] در اين آيه، خداوند از بدعت مسيحيّت پرده بر ميدارد و رهبانيّت و «دير نشيني» آنان را يك عمل ابداعي دانسته، عملي كه باعث فحشاء و منكرات در بين آنها شده است.
4. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد،آنچه بر شما حلال شده بر خويش حرام نكنيد[7]».
مسئله بدعت در روايات رسيده از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ نيز به عنوان مفسران قرآن و «ثقل» و همراهان آن فراوان مطرح شد كه به برخي موارد اشاره ميشود:
1. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ «اَهْلُ البِدْعَةِ فالمخالِفُون لِاَمْرِ الله و لِكتابِهِ و رسُولِهِ الْعامِلُون بِرأيِهِمْ و اَهْوائِهِمْ و اِنْ كَثُرُوا؛ اهل بدعت كساني هستند كه با فرمان الهي و كتاب آسماني قرآن؛ و (سخنان) پيامبر اكرم مخالفت ميورزند و طبق خواستهها و هواهاي نفساني خويش رفتار ميكنند (آنها اهل بدعتند) هر چند جمع زيادي باشند[8]»
2. و آن حضرت فرمود: زماني فرا ميرسد كه عدهاي از دانايان امّت من مسائلي را بهم مخلوط نموده و اشتباه (و بدعت ايجاد) ميكنند، آنان بدترين افراد امّت من ميباشند[9]» آري هنوز پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ زنده بود كه برخي دست به بدعت و تحريف ميزدند، و حتي به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيشنهاد ميدادند كه جمله «حيّ علي خير العمل» را از اذان نماز بردارند، حضرت فرمود: «جملات اذان «وحي» الهي است و در اختيار من نيست» و چون بعد از وفات آن حضرت اين جمله را برداشتند «بلال» از اذان خودداري نمود[10] و اين شروع بدعتها بود بعد از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در دوران خلفاء، تا رسيد به زمان معاويه كه با استخدام مزدوراني چون «ابو هريره عمرو بن عاص، مغيرة بن نقبه، عروة فرزند زبير، و سمرة بن جندب» هزاران حديث را جعل و صدها بدعت را در جامعة اسلامي ايجاد نمودند.[11].
در روايات فراواني، بدعت گذاران به عنوان بدترين و منفورترين چهره معرفي شدهاند، به دو روايت زير توجه شود:
1. از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شد كه آن حضرت فرمود:
اولئك شرار اُمّتي؛ بدعت گذاران بدترين افراد امّت من ميباشند.
2. هم چنين علي ـ عليه السّلام ـ فرموده است: «اِنّ اَبْغَضَ الخلائق اِلي الله رجُلان...؛ منفورترين آفريدهها نزد خدا دو شخصند، مردي (و شخصي) كه خدا او را به حال خود گذاشته و از راه راست دور افتاده است؛ دل او شيفتة بدعت است و مردم را گمراه كرده به فتنهانگيزي ميكشاند و راه رستگاري گذشتگان را گم كرده و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است، بار گناه ديگران را بر دوش كشيده و گرفتار زشتيهاي خود نيز ميباشد. و مردي كه مجهولاتي به هم بافته و در ميان انسانهاي نادانِ امت، جايگاهي پيدا كرده و در تاريكيهاي فتنه فرو رفته است...»[12].
و در جاي ديگر فرمود: «و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگري است كه خود گمراه و ماية گمراهي ديگران است كه سنّت پذيرفته را بميراند و بدعت ترك شده را زنده گرداند»[13].
«بدعت» آثار و خطرات بسيار ناگواري براي جامعة اسلامي داشته و دارد، فتنهها و آشوبهاي به پا ميكند، فرهنگ اصيل اسلام را كه براساس مصالح مردم پايهگذاري شده است دگرگون ميسازد، مانعي است براي پيشرفتهاي مذهبي و اجتماعي، باعث گمراهي و انحراف انسانها ميگردد، زيانهاي فكر و روحي غير قابل جبراني به خانوادهها ميرساند و ممكن است نسلهاي بشر را براي هميشه گرفتار و بد بخت نمايد، فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ ميفرمايد: قسم به خدا اگر حق (خلافت) را به اهلش واگذار ميكردند، و از عترت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ اطاعت مينمودند (و بدعت در خلافت ايجاد نميكردند) دو نفر هم (دربارة حكم خداوند) با يكديگر اختلاف نميكردند[14]»، اينك به نمونههايي از مفاسد و خطرات آن اشاره مي شود:
1. ايجاد فتنه و فساد: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: امّت من به هفتاد و سه گروه تقسيم ميگردند، كه فتنهانگيزترين آنان در ميان امّت اسلام (بدعت گذاران است يعني) آن فرقهاي است كه براساس قياس عمل نموده و حرام را حلال، و حلال را حرام ميكنند[15]» و علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «انّما بَدْءُ وُقوع الفتن اَهْواءٌ تتبعُ و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب الله» ريشه فسادها و فتنهها در ميان مردم، تبعيت از خواستههاي نفس و بدعتهايي است كه بر خلاف قرآن و احكام الهي صادر ميگردد[16]» در اين دو روايت آثار بدعت را فتنهها و فساد دانسته است. و فتنه هم از ديدگاه قرآن از قتل و كشتار هم خطرناكتر است[17] و تمام مسائل را زير و رو ميكند، و جامعه را از هم ميپاشد[18].
2. از بين رفتن سنتهاي نيكو: علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «و ما اَحَدثَتْ بِدْعَةٌ اِلا ترك بها سُنّةٌ... ؛ هيچ بدعتي در دين ايجاد نميشود مگر آن كه سنتي (نيكو) ترك گردد، پس از بدعتها بپرهيزيد و با راه راست و جادّة آشكار حق باشيد، نيكوترين كارها سنتي است كه ساليان بر آن گذشته و درستي آن ثابت شده باشد و بدترين كارها (بدعت و) آنچه كه تازه پيدا شده و آيندة آن روشن نيست»[19].
3. هلاكت و گمراهي: رسول اكرم فرمود: «ايّاكُمْ و ابتدع فانّ كُلَّ بدْعَةٍ ضلالَةٌ؛ از بدعت گذاري دوري كنيد كه باعث گمراهي و ضلالت ميشود.[20] و علي(ع) در اين زمينه ميفرمايد: «همانا خداوند پيامبري راهنما را با كتابي گويا، و دستوري استوار بر انگيخت، هلاك نشود جز كسي كه تبهكار است و بدانيد كه « المبتدعاتِ المشتبهاتِ هن المهلكات اِلا ما حفظ الله فيها» بدعتها به رنگ حق درآمده و هلاك كنندهاند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرمايد[21]» و در جاي ديگر فرمود: «بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگري است كه خود گمراه و ماية گمراهي ديگران است، كه سنت پذيرفته را بميراند و بدعت ترك شده را زنده گرداند[22]» در روايات فوق به روشني به آثار خطرناك بدعت كه گمراهي و هلاكت باشد، اشاره شده است.
1. مال و منال دنيوي و ثروت اندوزي: قرآن ميفرمايد: واي بر كساني كه مطالبي را با دست خود مينويسند، و آن را سپس به خدا نسبت ميدهند و ميگويند اين از جانب خدا است (عامل و انگيزه اين بدعت اين است) تا بدين وسيله آن را به بهاي كمتري بفروشند[23] و در آيهي ديگر فرمود: « آنان كه آيين خود را به بازي و سرگرمي گرفتند (و در آن بدعت ايجاد كردند) و گرفتار دنيا و فريفته زندگي دنيا شدند[24].
2. هواهاي نفساني: قرآن ميفرمايد: «افرايت من اتخذ الهه هواهُ؛ آيا ديدي آن كسي را كه هواي خويش را خداي خود قرار داد[25]». و علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ريشه فسادها و فتنهها در ميان مردم، تبعيّت از خواستههاي نفس و بدعتها است.[26] و در جاي ديگر فرمود: «فاِنّ هذا الّذين قد كان اسيراً في ريْدي الاشرار يُعْمَلُ فيه بالهوي و تطلُبَ به الدنيا؛ همانا اين دين در دست اشرار اسير بود، كه در آن از روي هوا و هوس رفتار ميشد، و براي رسيدن به دنيا صورت ميگرفت[27]».
3. رياست و مقام خواهي: امام رضا ـ عليه السّلام ـ [28]در مناظره با سران يهود و نصارا، آنها را مجاب و محكوم نمود، «راسُ الجالوت» رئيس يهوديها گفت: به خدا سوگند اي پسر پيامبر! اگر مسئله رياست و سرپرستي تمام يهوديها مانع نبود من به رسول خدا ايمان آورده تابع او ميشدم. ملاحظه ميكنيد كه كساني كه دست به تحريف و بدعت در تورات زدند، بخاطر حفظ رياست و مقام بوده است.
4. حاجت و نيازمندي به مردم: گاهي عامل بدعتها نيازمندي است علي ـ عليه السّلام ـ «او يَسْتَنْجِحُ حاجَةَ الي النّاسِ باظهار بدْعةٍ في دينِهِ؛ (يكي از صفات زشت اين است كه) به خاطر حاجتي كه به مردم دارد بدعتي در دين خدا بگذارد»[29] و قرآن براي تقويت انسانها ميفرمايد:«أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ اي مردم! شما (همگي) نيازمند به خداييد، تنها خداوند است كه بينياز و شايستة هرگونه ستايش است[30]».
بر تمام مسلمانان بويژه عالمان و آگاهان جامعه لازم است كه در برابر هر گونه انحراف فكري و كج انديشيها مقاومت و مبارزه و مقابله نمايد، و يكي از مصداقهاي مهم «امر به معروف و نهي از منكر» مبارزه با بدعتها است، دربارة مقاومت در مقابل بدعتها علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «اگر از اين فتنهها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونيهاي بسيار پديد ميآورم[31]» امّا دربارة وظيفه آگاهان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود[32]: هرگاه بدعتها ظاهر شد بايد آگاهان جامعه (براي مقابله با آنها) علم خود را نشر دهد، (و جواب بدعتگذاران را بدهد) و اگر كسي علم خود را كتمان و پنهان كند، مثل اين است كه تمامي آنچه را كه بر محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل گشته (يعني قرآن را) كتمان و انكار نموده است[33]» در حديث فوق سكوت در برابر بدعت و بدعتگذاران گناه بسيار بزرگ در حد انكار قرآن شمرده شده است، در روايت ديگر فرمود: سكوت در مقابل بدعتگذاران باعث ميشود كه خداوند افسار آتشين بر دهان آنان (كه در مقابل بدعتگذاران سكوت نموده) بزند «من كتم علماً الجم بلجام من النار»[34] و حتي كنار آمدن بر آنها و يا احترام گذاشتن به آنها جرم سنگيني دارد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «مَنْ وَقَرَ صاحِبَ بِدْعَةِ فَقَدْ اَعانَ عَلي هَديم الاسلام؛ هر كس با بدعت گذار (كنار آمده) و او را مورد احترام قرار دهد (در واقع) به نابودي اسلام كمك (و كمر) بسته است[35].
اگر مقابله علمي و كناره گيري از بدعتگذاران نتيجه نداد بايد برخورد شديدتري با آنها صورت گيرد.
نتيجه اين شد كه لفظ «بدعت» صريحاً در قرآن نيامده جز يك بار و مشتقات آن چهار بار آمده، امّا الفاظي كه معناي بدعت را ميرساند در آيات متعددي مطرح شده است و خطرات آن براي جامعه بسيار است. زيانبار چون ايجاد فتنه و فساد، از بين رفتن سنتها ضلالت و گمراهي را در پي دارد و سكوت در مقابل آنان خطرش از خود بدعت كمتر نيست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، استاد ناصر مكارم شيرازي و همكاران.
2. زمينههاي فساد در جامعه، علي اكبر بابازاده، ج 1، ص162 ـ 183.
3. فهرست موضوعي نهج البلاغه، محمد دشتي، ص 794.
[1] . ر.ك: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، بيجا، دفتر نشر الكتاب، 1404 ق، ص 38 ـ 39؛ ر.ك: الطريحي، فخر الدين، مجمع البحرين، ج1، ص 164. [2] . بقره/117، انعام/101. [3] . احقاف/9. [4] . مائده/41. [5] . نسا/46؛ مائده/13؛ بقره/75. [6] . حديد/27. [7] . مائده/87؛ طباطبائي، ر.ك: سيد محمدحسين،طباطبائي، الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362، ج 6، ص 118. [8] . متقي هندي، كنز العمال، بيروت، موسسةالرسالة، ج 16، ص 184، شماره 44216. [9] . همان، ج 10، ص 211، شماره 29115. [10] . ر.ك: مجلسي، محمدباقر، روضة المتقين، ج 2، ص 227؛ و رك: عاملي لبناني، شريف الدين، النص و الاجتهاد، ص 128؛ و رك: مجلسي، محمد باقر بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، ج 28؛ و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 12، ص 195. [11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 56 ـ 73؛ و رك: شرح من لا يحضره الفقيه، ج 12، ص 256 ـ 259؛ نهج البلاغه، خطبه 130. [12] . نهج البلاغه، خطبه 17. [13] . همان، خطبه 164. [14] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دارالكتب الاسلامية، ج 36، ص 353. [15] . كنز العمال، همان، ج 1، ص 21، شماره 1058. [16] . نهج البلاغه، خطبة 50. [17] . بقره/191 و 217. [18] . توبه/48. [19] . نهج البلاغه، خطبه 145. [20] . كنز العمال، همان، ج 1، ص 221، حديث 1113. [21] . نهج البلاغه، خطبة 169. [22] . همان، خطبه 164. [23] . بقره/79. [24] . انعام/70. [25] . حاثيه/23. [26] . نهج البلاغه، خطبه 50. [27] . نهج البلاغه، نامه 53. [28] . بحار الانوار، همان، ج 49، ص 77 ـ 78. [29] . نهج البلاغه، خطبه 153. [30] . فاطر/15. [31] . نهج البلاغه، حكمت 272. [32] . كنز العمال، همان، ج 10، ص 216، شماره 29140. [33] . فيض كاشاني، محسن، محجة البيضاء، مؤسسه الاعلمي، ج 1، ص 125. [34] . كنز العمال، همان، ج 1، ص 219، شماره 1102؛ ر.ك: سيوطي، جامع الصغير، ج 2، ص 653. [35] . همان.