واژة بودا به معناي عام كلمه عنواني است كه در آيين بودا بر هر شخصي كه مظهر پارسايي و خردمندي است اطلاق ميشود و به معني خاصّ لقب «سيذارحا گوئوتاما» حكيم و پارساي هندي است. او حدود سال 563 پيش از ميلاد مسيح به دنيا آمد و حدود سال 483 پيش از ميلاد در هشتاد سالگي در گذشت. او شاهزادهاي بود كه پدرش «سودودانا» و مادرش ملكه «ماهامايا» نام داشت.
تعدادي از پيشگويان و برهمنان وقتي آن كودك يعني سيدارتا (بودا) را ديدند، دربارة آينده او گفتند: دو راه در برابر او قرار دارد. اگر تصميم بگيرد دنيا را براي خود نگه دارد، يك امپراطور بزرگ خواهد شد و اگر تصميم بگيرد دنيا را رها كند و در جستجوي نور معرفت باشد يك بودا ميشود. پس از چند سال سيدارتا به دبستان فرستاده شد او به سرعت از نظر علم رشد نمود و چند زبان و نيز رياضيات را آموخت و كم كم سرآمد همسالان و همشاگرديهايش شد.
اما پدرش همچنان در انديشة پيشگويياي بود كه دربارة فرزندش كرده بودند. به خصوص پيشگويي شخصي به نام كندانا كه گفته بود سيدارتا (بودا) پس از مشاهدة چهار علامت، دنيا را ترك ميكند و بودا ميشود آن چهار علامت عبارت بودند از ديدن پيرمردي رنجور، مشاهدة يك بيمار،ديدن مرده و ملاقات با يك مرتاض. با آن كه پدر سيدراتا (بودا) بسيار ميكوشيد تا فرزندش در شادي و لذّتهاي دنيوي غرق شود و هيچ يك از اين چهار علامت را نبيند ولي سيدارتا (بودا) به تدريج آنها را ديد. او با ديدن چهارمين علامت يعني شخص مرتاض، تصميم گرفت مثل يك مرتاض زندگي كند، از اين رو به شيوه معمول آنان به گدايي پرداخت و در هرجا كه ميشد سرپناه ميگرفت.
بنا بر اين رياضتهاي او از اين دوره آغاز شد تا با پشت پا زدن بر جاذبههاي دنيوي به حقيقت برسد. او با چند نفر ديگر براي رسيدن به اين هدف تحت نظر معلمان متعددي از آن جمله شخصي به نام «آلارا كالاما» آموزش ديد. امّا احساس كردند كه اشباع نشدهاند، آن گروه كوچك سرانجام به مكاني به نام «اوروولا» رسيدند، مدتي آنجا ماندند، آن جا مكاني، پر درخت و آرام بود. آنان در اين مرحله رياضتهاي نفساني را از كم خوري آغاز كردند، ابتدا يك وعده غذا ميخوردند، سپس هر دو شبانه روز يك وعده و بعد از آن هر سه شبانه روز يك وعده غذا ميخوردند، آنان در اين برنامه جديد ديگر گدايي نميكردند بلكه برنامة غذايي سختي داشتند يعني از ميوه، ريشه و برگ بعضي گياهان بهره ميبردند.
سيدارتا (بودا) بر اثر اين رياضتها لاغر و نحيف شد، اما خود آزاري او به اين جا خاتمه نيافت، گاهي نَفَس خود را مدتها در سينه حبس ميكرد به گونهاي كه سردرد شديدي ميگرفت. براي نشان دادن تحقير كامل جسم خود به پوشيدن كثيفترين جامههاي كهنه اي رو ميآورد كه از ميان انبوه زباله يا حتّي از محلّ سوزاندن اجساد بيرون آورده بود. همچنين قدرت تحمّل روحي خود را ميآزمود، شبهاي اول يا چهاردهم ماه، كه به باور او زمان هولناكي است و ارواح و موجودات فراطبيعي از نهانگاههاي خود بيرون ميآمدند، ميرفت و ميان محل هاي سوزاندن جنازهها و گورستانها تنها مينشست. تا شش سال اين گونه رياضت كشيد اما پس از اين مدّت نتيجه گرفت كه اين رياضتها او را به جايي نميرساند، روزي بيهوش شد، چوپاني او را يافت به او شير خورانيد و به مراقبت كردن از او پرداخت تا ان كه به تدريج بخشي از تندرستي خود را به دست آورد.
بخش ديگري از رياضتهاي بودا دورة تمركز فكر است كه به باور بودا و بودائيان، او پس از اين دوره به نوريافتگي رسيد و به رسالت خود پرداخت و اصول حكمتش را براي كساني كه شايسته ميدانست بيان كرد. سخنان او، موعظه و دربارة تزكيه نفس و خودسازي است و اين كه انسان چگونه با ترك دنيا و دل بريدن از جاذبههاي آن به معرفت و حقيقت برسد.[1] پس بودا كسي بوده است كه براي معرفتيابي و رسيدن به حقيقت و رها شدن از رنجهاي زندگي دنيا راه رياضت كشي را برگزيد امّا آيا او را ميتوان يك عارف ناميد و انديشهها و اعمالش را عرفاني دانست يا خير؟
ممكن است برخي بپندارند هركس سخني در مذمّت دنيا و دل بريدن از آن گفت، و به هرگونه رياضتهاي جسماني و روحاني رو آورد و كارهاي شگفت انگيزي انجام داد، عارف است. امّا اين پندار نادرست است زيرا عرفان حقيقي خود را يافتن و به خدا رسيدن است و آن هم جز با استفاده از تعاليم انبيا و رهبران الهي حاصل نميشود زيرا آنان سرآمد عارفان و به خدا پيوستگانند، آنان به لطف پرودگار تمام حقايق هستي را ميدانند و ميتوانند انسان را زا راههاي درست و خدا پسندانه به لقاء الله برسانند.
«عرفان حقيقي يعني عرفاني كه در تعاليم آسماني ريشه دارد، آغاز حركتش بيداري بشر از خواب و رؤياهاي حيات طبيعي محض است و آگاهي از اين كه وجود او در حال تكاپو، در مسير خير و كمال در متن هدف خلقت عالم هستي قرار ميگيرد. اين عرفان (كه مسيرش در حيات معقول، و مقصدش، «قرار گرفتن در جاذبة كمال مطلق» به لقاء الله است) به قرار گرفتن در شعاع جاذبيّت او منتهي ميشود. اين عرفان كه آن را عرفان اسلامي، ميناميم، هيچ حقيقتي را از عالم هستي اعم از آن كه مربوط به انسان يا غير او باشد حذف نميكند بلكه همة عالم را با يك عامل ربّاني دروني صيقل ميدهد و شفّاف ميسازد و انعكاس نور الهي را در تمام ذرّات و روابط اجزاي اين عالم نشان ميدهد.
اين گونه عرفان است كه خط نوراني آن به وسيلة انبياي بزرگ الهي در جادة تكامل كشيده شده است، نه آن تخيّلات رؤيايي در مهتاب فضاي دروني كه سايههايي از مفاهيم بسيار وسيع مانند وجود، واقعيت، كمال، حقيقت و ... را به جاي اصل آن گرفته و با مقداري بارقه هاي زودگذر مغزي آنها روشن ساخته و از آن ها را حالي و مقامي براي خود تلقين نموده و دل به آنها خوش ميكنند، در صورتي كه ممكن است، مدعي چنين عرفاني حتّي براي چند لحظه از روزنههاي قفس مادّي نظارهاي به بيرون از خودِ مجازيِ خويشتن نكرده باشد. اين همان عرفان منفي است كه انبوهي از كاروان جويندگان معرفت را از لب درياي درون خود به سرابهاي آب نما رهنمون ميكند.[2]
با توجّه به اين مطلب ميتوان گفت: بودا كسي است كه پندار و گفتار و رفتار مرتاضان، سخت در تكوّن شخصيّت او مؤثر بوده است. «مردم او را به عنوان قدّيس يا مرتاض يا به نام خانوادگيش يعني گائوتاما ميشناختند.»[3] او پيامبر نبود و رياضتهاي نفسانياش نيز در تعاليم آسماني ريشه نداشت بلكه تحت تأثير جاذبة مرتاضان در طريق آنان قرار گرفت از اين رو، او را نميتوان عارف ناميد و اعمالش را نميتوان عرفاني دانست و پندها و حكمتهايش را نيز بايد با آموزههاي وحياني و سخنان پيامبران خداوند به خصوص پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ سنجيد و هر آنچه با آنها سازگار است پذيرفت و آن چه بر خلاف آنها است، رد كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بودا، ع پاشايي.
2. پرواز در ملكوت، امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ .
[1] . سادهاتيا، بودا و انديشة او، ترجمه محمد تقي حرّان، ص7-40. [2] . جعفري، محمد تقي، عرفان اسلامي، انتشارات نشر علامه جعفري، چاپ سوم، 1383، ص21-23. [3] . بودا و انديشههاي او، و «چنين گفت بودا» بر اساس متون بودايي، مترجم دكتر هاشم رجب زاده، انتشارات اساطير، چاپ سوم، 1378، ج3، ص122.