در خصوص مسأله روح و جريان نفخ صور ميگويم: قبل از هر چيز لازم است كه معنا و مفهوم صور مشخص شود، آن گاه بحث شود كه آيا روح با نخ صور از ميان مي رود يا نه؟ درباره معناي صور چند وجه گفته شده است، امّا:
مناسبترين تفسيري كه در روايات نيز تأييد شده معناي زير است:
از پيامبر اسلام از معناي صور پرسيدند، حضرت فرمود: شاخي است از نور كه اسرافيل در آن ميدمد. هم چنين در حديث آمده: اين شيپور داراي سوراخي است كه در آن به تعداد همه انسانها منفذهايي است و ارواحشان در آن جاي ميگيرد.
پس اگر اين شيپور از جنس نور باشد و ارواح انسان در آن قرار گيرد، بنابراين كه الفاظ براي معاني ابتدايي و محسوس وضع شده است، بايد نام شيپور بر آن از باب تشبيه باشد. ولي بنابر مبناي صحيح كه الفاظ براي ارواح و اهداف معاني وضع شده و هيچ كدام از مصاديق خاص در زمانها و مكانها دخيل نيست، اطلاق آن بر وسيله نوري از سنخ حقيقت است نه مجاز و يا تشبيه. به هر تقدير با وسيلهاي در قيامت همگان حاضر ميشوند، چنان كه در لشكرگاهها براي اهداف گوناگون مانند آمادهباش، شامگاه، صبحگاه، كوچ و حركت در شيپور ميدمند. از اين رو در حديث آمده: صور قيامت شاخي است از نور كه صداي مخصوص دارد.
بنابراين، نفخ صور عبارت است از دعوت يا نداي ويژه كه گاهي جهت ميراندن موجودات از آن بهره ميگيرند و گاهي با آن به موجودات فرمان بعث و نشور ميدهند. اين فرمان و ندا (نفخ صور) به قدري بزرگ وگسترده است كه همه آسمانها و زمين را در مينوردد.[1]
نكته دوّم آن است كه: مراد از نفخ صور يعني امامت و ميراندن موجودات زنده (يعني درواقع به آنها نشان داده ميشود كه هستي آنها از خودشان نيست بلكه از خداي هستي بخش به آنها داده شده) و اثر نفخ صور اوّل در موجودات نظير انسان و ساير حيوانات به معناي آن است كه همه آنها (انسانها و حيوانات) ميميرند و روحشان از بدن جدا ميشود، نه اينكه روح شان از ميان برود. چون معناي اماتة در نفخ صور اوّل آن است كه روح همگان از بدنشان جدا ميشود و فاصله ميگيرد، همان گونه كه در هنگام مرگهاي عادي روح از بدن جدا ميشود. و در نفخ صور دوّم همه ارواح به بدنهاي خود باز ميگردد و همگان زنده ميشوند و به محضر خداوند درميدان محشر حاضر ميشوند.[2]
بنابراين اولاً روح با نفخ صور اوّل از ميان نميرود تنها ميان ارواح و بدنها فاصله و جدايي پديد ميآيد كه از آن به مرگ تعبير ميشود. در قرآن كريم آيات متعدد وجود دارد كه صريحاً و يا به طور اشاره حكايت از بقاي روح و فاني نشدن آن دارد از جمله آن آيهاي است كه مربوط به شهدا است، فرمود: «گمان مبركه آنها كه در راه خدا كشته شدند مردهاند بلكه آنها زندهاند و در نزد پروردگار خويش روزي داده ميشوند.[3]
اين آيه صراحت در بقاي روح دارد چون ميدانيم كه اين حكم مخصوص به شهدا نيست، زيرا روح آنها با روح ساير مردم از اين جهت (باقي بودن بعد از مرگ) تفاوتي ندارد. از مجموع اين گونه آيات معلوم ميشود كه از نظر قرآن روح انسان با مرگ نابود نميشود.[4]
ثانياً، چون روح انسان فرامادي است و از سنخ موجودات مجرد است و موجود مجرد فناناپذير است و با مرگ بدن و جسم از ميان نميرود، ممكن است گفته شود كه موجودات مجرد نظير فرشتهها و حتي جبرئيل و عزرائيل و مكائيل و حتي خود اسرافيل كه مسئول دميدن نفخ صور است، ميميرند و حتي براساس روايات خود مرگ نيز به صورتي در ميآيد و گرفتار مرگ ميشود! پاسخ آن است كه مرگ براي موجودات مجرد در جريان قيامت به معناي فنا و محو هستي آنان در هستي حق تعالي است يعني در قيامت به آنها به نحوي نشان داده ميشود كه هستي آنان ذاتي و از خودشان نيست بلكه خداي هستي بخش به آنها هستي داده است.
اين مسأله از آيه مباركه سوره غافر (مؤمن) به خوبي معلوم ميشود كه فرمود: «...لمن الملك اليوم، لله الواحد القهّار»[5]
يعني در آن روز (قيامت) گفته ميشود كه امروز ملك از آن كيست؟ از آن خداي واحد قهار.
مفسر حكيم علامه طباطبايي ذيل اين آيه ميگويد: اين جمله سؤال و جوابي است از ناحيه خود خداي سبحان كه با اين سؤال و جواب حقيقت روز قيامت را بيان ميكند آن روز كه ظهور ملك و سلطنت خدا بر خلق است و اگر در جمله خدا را به صفت واحد قهار توصيف كرده براي اين بود كه انحصار ملك در خداوند را تعليل كند.[6]
در تفسير منسوب به محيي الدين عربي ذيل اين آيه آمده: خداوند سبحان به هنگام فناء همه چيز در عين جمع ندا ميكند «لمن الملك اليوم» پاسخ داده ميشود: «لله الواحد القهّار» خدايي كه چيزي غير او قهار نيست و خدايي كه همه موجودات با قهر او فاني ميشود.[7]
روشن است كه مراد از فناي همه در برابر خداوند همان نكتهاي است كه اشاره شد نه اين كه مرگ به معناي مرگ انسان و حيوان براي مجردات مطرح باشد.
امّا جريان صور اوّل كه موجب مرگ موجودات زنده نظير انسان و ساير حيوانات ميشود آن است كه آنها ميميرند و ميان روح و بدنشان جدايي ميافتد نه اينكه روحشان نابود شود پس روح به يك معنا جاويدان است و با نفخ صور همانند بدن نابود نميشود.
در اين رابطه معمولا آياتي مثل: «و يوم ينفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الارض الا من شاء الله...»[8]
روزي كه در صور دميده ميشود آنان كه در آسمان و زمين هستند به بيتابي و فزع در ميآيند جز آن كه خدا بخواهد.
و آيه: «و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الارض الا من شاء الله ثم نفخ منه اخري فاذا هم قيام ينظرون».[9]
و در صور دميده ميشود آن گاه اهل آسمان و زمين همه مدهوش ميشوند جز آن كس كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در صور دميده ميشود، كه ناگهان همه به پا ايستاده و نگران و منتظر خواهند بود.
در رابطه با اين ايات و چگونگي مرگ مخلوقات و پايان زندگي دنيا نكاتي قابل ذكر است :
1. در آيات از لفظ «صعق» و «فزع» استفاده كرده نه «موت» زيرا موت لفظي است كه بر خروج روح از بدن اطلاق ميشود، در حالي كه «صعق» و «فزع» همه موجودات آسمان و زمين از جمله ملائكه و ارواح را نيز شامل مي شود. برخلاف «موت».
بنابراين اگر مراد پرسش كننده عزيز از مرگ ملائكه، خارج شدن آنها از عالم دنيا و وارد شدن به عالم آخرت باشد، پاسخ مثبت است، به اين معني كه ملائكه نيز با نفخ صور به پايان زندگي خود ميرسند، البته نه به معني خروج روح از
بدن. در اين رابطه روايات فراواني در دست است.[10] كه به نمونهاي از آنها اشاره ميكنيم:
يكي از ياران امام صادق ـ عليه السّلام ـ به نام يعقوب احمر ميگويد در جريان مرگ اسماعيل فرزند امام صادق ـ عليه السّلام ـ به خدمت ايشان رفتم تا تسليت بگويم ايشان پس از آن كه براي فرزندش اسماعيل از خداوند طلب رحمت نمود، فرمود: ... جدّا همه اهل زمين خواهند مرد، حتي يك نفر نيز باقي نميماند، سپس همه اهل آسمانها خواهند مرد حتي يك نفر نيز باقي نميماند، مگر فرشتهاي كه مأمور قبض ارواح است و حاملان عرش و جبرئيل و مكائيل.
پس ملك الموت ميآيد و در مقابل خدا ميايستد به او گفته ميشود، كي مانده است؟ در حالتي كه خودش عالمتر است، ملك الموت ميگويد: اي پروردگار! كسي نمانده مگر ملك الموت و حاملان عرش و جبرئيل ومكائيل. آن گاه به او امر ميشود به جبرئيل و ميكائيل بگو بميرند. در اين موقع فرشتهها يعني حاملان عرش ميگويند: اي رب ما، اين دو فرشته رسول و امين تو هستند، پاسخ ميرسد كه قضاي حتمي من اين است كه هر نفسي كه در آن روح باشد بايد بميرد.
ملك الموت ميآيد و در برابر خدا ميايستد، ان گاه به او گفته ميشود چه كسي باقي مانده است؟
ـ در حالي كه خودش بهتر ميداند ـ ملك الموت ميگويد: پروردگارا!جز ملك الموت و حاملان عرش كسي باقي نمانده است در اين حال گفته ميشود: به حاملان عرش بگو بميرند.
امام ـ عليه السّلام ـ فرمود:
سپس ملك الموت غمگين و محزون و سرافكنده در برابر خدا ميايستد به او گفته ميشود چه كسي باقي مانده است؟
ملك الموت پاسخ مي دهد:
اي پروردگار، غير از ملك الموت كسي باقي نيست، آن گاه از جانب خدا به او گفته ميشود: اي ملك الموت بمير.
سپس خداوند زمين را با دست راست (يعني با قدرت) ميگيرد و ميگويد كجايند آنان كه همتاي من قرار داده ميشوند. كجايند كساني كه با من خداي ديگري را ميپرستيدند.[11]
2. نكته ديگري كه در رابطه با مرگ موجودات در هنگام نفخ صور لازم به ذكر است اشاره قرآن كريم است به مرگ آنها كه در آسمان و زمين هستند. با توجه به برخي روايات و توضيحات مفسرين ذيل آيه مورد بحث ميتوان خلايق را به سه گروه تقسيم كرد.
الف. آنها كه در زمين هستند، «ما في الارض» منظور اهل برزخ هستند، زيرا قبلا افرادي كه در روي زمين در قيد حيات بودند با يك صيحه يا يك فرياد در آسمان جان سپرده و رهسپار عالم برزخ شده بودند.
ب. اهل آسمان «من في السموات» كه ملائكه و فرشتگان هستند، قرآن كريم در ايات ديگر اين مطلب را توضيح داده كه جهان را پاياني حساب شده و معين است. و اختتام جهان را چنين بيان ميكند كه «تعرج الملائكه و الروح اليه في يوم كان مقداره خمسين ألف سنة»[12] فرشتگان و روح در روزي كه مقدار آن پنجاه هزار سال است، به سوي خداوند بالا رفته و عروج ميكنند.
واضح است كه فرشتگان به عنوان واسطة بين عالم ملك و عالم ربوبي و نيز مسئول تدبير امور خلق تنها تا هنگامي كه نظم فعلي جهان برقرار است انجام وظيفه ميكند و با دگرگوني نظام خلقت و آفرينش مأموريت آنها پايان يافته است. پس به سوي خدا باز ميگردند.
ج. گروه سوّم: استثناء شدگان «الا من شاء الله» اينان گروهي هستند كه به خواست خدا از فزع و «صعق» در امان هستند. آيات ديگري كه اين گروه را معرفي كرده بيان ميداردكه آنان بندگان پاك و مخلص خدا هستند، «من جاء بالحسنة فله خيرٌ منها و هم من فزع يومئذٍ آمنون و...»[13] هر كس حسنه (خوبي) را با خود بياورد بر او بهتر از آن خواهد بود، آنان روز قيامت از فزع در امان هستند.
البته مراد از «حسنه» حسنه مطلق است كه با بديها آميخته نباشد.
بنابراين تنها كسي كه ذاتش از شرك و بدي پيراسته باشد و ايمان به غير خدا نداشته باشد، در نفخ صور ايمن از عذاب است. ايماني كه هيچ شريكي براي خداوند نبيند، نه در وجود، نه صفات و نه افعالش.[14]
در تفسير قمي ذيل آيه «من جاء بالحسنه فله خير منها» آمده است، به خدا قسم «حسنه» همان ولايت امير المؤمنين است و «سيئه» همان پيروي از دشمنان او است.
علامه طباطبايي ميفرمايد: مخلصين كه استثناء شده بودند در آسمانها نيستند بلكه جايگاهشان در وراي آسمانها و زمين است و با اين حال جزئي از همه هستند. خدا ميفرمايد:
«كل شيء هالك الا وجهه» همه چيز جز ذات (پاك) او فاني ميشود.[15]
و آنان از همين «وجه» هستند و نيز فرموده:
«فاينما تولو فثم وجه الله» به هر سو رو كنيد خدا آنجاست.[16]
بنابراين به واسطة احاطه خداوند بر اين عالم، آنان نيز به اين عالم محيطاند.[17]
آيت الله حسن زاده آملي در شرح سخنان خواجه نصيرالدين راجع به استثناء شدگان يعني كساني كه در قيامت از نفخ صور و صعق در امان هستند و از هول مرگ و زنده شدن مجدد آسودگي دارند ميفرمايد:
اين فرقه كاملين اهل توحيدند كه در دنيا قيامتشان قيام كرده است و خودشان قيامتاند و هيچ گونه غطاء و حجاب براي ايشان نيست. عارف رومي در دفتر ششم مثنوي ميگويد:
در نفخ صور همه اهل آسمان و زمين خواهند مرد مگر اولياي الهي كه بيش از يك مرگ نخواهند داشت و لذا خداوند تعالي ميفرمايند:
«لا يذوقون فيها الموت الا الموته الاولي»
هرگز مرگي جز همان مرگ اوّل (كه در دنيا چشيدهاند) نخواهند داشت.[19]
برخلاف سايرين كه ميگويند:
«ربّنا امتنا اثنتين و احينا اثنتين».[20]
خدايا دوبار مرا ميراندي و دوبار زنده كردي.
براي توضيح بيشتر به كتابهاي ذيل مراجعه بفرمائيد:
1. آغاز و انجام، خواجه نصير الدين طوسي، با حاشيه استاد حسن زاده آملي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، چ دوّم، 1370.
2. معاد، محسن قرائتي، موسسه در راه حق، قم، چ سوّم، 1368.
3. سرنوشت انسان، احمد زمرديان، كتابفروشي اسلاميه، چ سوّم، 1354.
4. حيات پس از مرگ، علامه طباطبايي، دفتر انتشارات اسلامي، تيرماه 1362.
5. معاد در قرآن، استاد مظاهري، انتشارات شفق، 1364.
6. معادشناسي، حسيني تهراني، ج 4، انتشارات حكمتياب، 1403 قمري.
7. الميزان، ذيل آيات مورد بحث در جزوه.
8. نمونه ذيل آيات مورد بحث در جزوه.
9. معاد از ديدگاه قرآن، حديث و عقل، حسين رباني ميانجي، چ دوّم، 1373.
قال علي ـ عليه السّلام ـ : ترك الذنب اهون من طلب التوبه؛
ترك گناه از طلب آمرزش و توبه آسانتر است. (نهج البلاغه، حكمت 160)
[1] . جوادي آملي، معاد در قرآن، تفسير موضوعي قرآن، 4، ص 292، نشر اسراء قم، چ اول، سال 1380 ش. [2] . علامه طباطبايي،الميزان، ج 15، ص 39، نشرموسسه الاعلمي بيروت، 1493 ق. [3] . آل عمران، 170 [4] . ناصر مكارم شيرازي، جهان پس از مرگ، ص 304، نشر هدف، قم، چ 2. [5] . غافر، 16. [6] . ترجمه الميزان، ج 33 و 34، ص 188، نشر كانون انتشارات محمدي، تهران، چ 4، 1364 ش. [7] . تفسير قرآن، ج 2، ص 298، انتشارات ناصر، تهران، چ اوّل، اين تفسير در واقع از عبدالرزاق قاساني است لكن به نام محي الدين معروف شده است. [8] . نمل، 87. [9] . زمر، 68. [10] . ر.ك: مجلسي، بحار الانوار، ج 6، ص 324 به بعد. [11] . رباني ميانجي،حسين،معاد از ديدگاه قرآن،حديث و عقل،ص426،از مجلسي،بحارالانوار،ج6،ص329 و كافي،ح1، ص 71. [12] . معراج، 4. [13] . نمل، 86. [14] . ر.ك: علامه طباطبايي، سيد محمدحسين، حيات پس از مرگ، ص 47، دفتر انتشارات اسلامي، 1362؛ و خواجه نصير الدين، آغاز و انجام، ص 49، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چ اوّل، 1366. [15] . قصص، 88. [16] . بقره، 115. [17] . علامه طباطبايي، سيد محمدحسين، حيات پس از مرگ، ص 50، دفتر انتشارات اسلامي، تيرماه 1362. [18] . حسن زاده آملي،تعليق بر آغاز و انجام،ص162،سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،چ اوّل،1366. [19] . دخان، 56. [20] . مؤمن، 11.