دیدگاه فلسفی امام خمینی (ره)

سيد محمد شفيعي مازندراني

نسخه متنی -صفحه : 3/ 2
نمايش فراداده

ديدگاه فلسفي امام خميني (ره)

امام خميني (ره) همان گونه كه فقيهي ژرف انديش، اصولي متبحر و عارفي وارسته بود در حكمت و فلسفه نيز دستي توانا داشت. سابقه تدريس طولاني و تدوين كتب وزين وي در اين رشته، گواه بر اين مدعاست.

گرچه ديدگاههاي فلسفي اين فيلسوف فرزانه در اين مختصر نمي گنجد ولي از باب نمونه، مروري داريم به برخي از ديدگاههايي آن؛ البته ديدگاههايي كه به مسائل تربيتي، ارتباط بيشتري دارند:

الف : هستي شناسي (جهان شناسي)

1- جميع ابعاد وجود از اعلي مراتب غيب تا ادني منازل شهود، عين تعلق و ربط محض و وابسته به قيوم مطلق اند.[1]

2- جهان، نه تنها در پيدايش خود محتاج و وابسته به خداست بلكه در همه لحظه هاي تداوم وجود خويش نيز محتاج به اوست كه اگر لحظه اي فيض حق دريغ شود، نابود خواهد شد.[2]

3- ارتباط ميان ذات حق و جهان، از نوع ارتباط تعلقي است كه پروردگار متعال احاطه قيومي بر همه ابعاد آن دارد[3]

4- جهان و همه ابعاد آن داراي شعورند و تسبيح همه موجودات، تسبيح شعوري است نه تكويني؛ چون از حيات و شعور، نشأت يافته اند[4] و البته اين تسبيح را برخي از انسانهاي كامل، ادارك مي كنند :

(كما قال عبد الله بن مسعود و لقد كنا تسمع تسبيح الطعام).[5]

5- وجود جهان و هستي آن، وجودي ظلي و سايه گونه است و در واقع هستي آن مجزا، مستقل و غير وابسته نيست و هويت وجودي جهان رامي توان به وجود سايه بالنسبه به صاحب آن تشبيه كرد.[6]

6- در جهان جز اراده او (خدا) چيزي حاكم نيست و همه گونه آفرينشها و تأثير بخشي در اصل متكي به قدرت اوست :

(لا موثر في الوجود الا الله).[7]

7- ما فقط از آثار وجود خدا به وجود او پي مي بريم، ولي در باب درك چگونگي او، ما را تواني نيست؛ چرا كه او غيب الغيوب است، و از تير رس عقل ما به دور مي باشد[8] و البته از طريق شهود باطني نيز نمي توان ذات احديت را مشاهده كرد؛ زيرا انسان، حجاب خود است او از درك حقيقت وجودي خود عاجز است پس چگونه مي تواند از پشت پرده حجاب وجودي خود، ذات احديت را ادراك نمايد؟.[9]


  • عنقا شكار كس نشود دام بازگير كانجا هنوز باد بدست دام را

  • كانجا هنوز باد بدست دام را كانجا هنوز باد بدست دام را

8- جهان به خاطر اشتداد فقري جز از مجراي وسايط فيض، نمي تواند از فيض الهي برخوردار شود و آن وسايط، جز، همان حقيقت ليله القدر و اسم اعظم الهي نمي باشد كه از آنان به عنوان (خليفه الله) ياد مي شود كه دارا بودن دو صبغه و وجهه (يلي الخلق)و (يلي الرب)از ويژگي آن است. (خليفه الله)هم مقام عنديت و شهود را دارا مي باشد و هم متصل به خلق است؛ يعني از سويي متصل به حق و خالق و از سويي متصل به مخلوقات است و او همان نورانيت ولايت كبري محمدي صلي الله عليه و آله و خلافت عظماي حضرت خاتم الانبياست[10] كه اولين مخلوق الهي نيز مي باشد[11] و گاهي به عنوان (عقل)از او ياد شود.[12]

(و مشكل ربط حادث به قديم از غامض ترين مسائل فلسفي است، از اين راه حل مي گردد)

9- وجود كمال را در جهان نمي توان انكار كرد و در اين صورت بايد دانست كه خدا نه تنها منشاء همه گونه كمالات است بلكه وجود كمالات براي او ذاتي (يعني عين ذات اوست) است نه زايد بر ذات و وارد بر ذات او غير از او منشاء كمالي نيست به دليل آنكه منشاء كمال، يا وجود است يا عدم و نيستي و يا ماهيت. نيستي و عدم هيچگاه نمي تواند منشاء آفرينش و پيدايش چيزي باشد. ماهيت نيز پيراسته از وجود و عدم است و قهرا مبداء پيدايش جز امري وجودي نمي تواند باشد.

در نتيجه؛ وجود است كه مبداء همه گونه كمالات است و از اينكه كمالات براي آن وجود ذاتي اند نه زايد و حادث بر آن؛ به دليل آنكه اگر چنين نباشد لازم مي آيد:

اولا: ذات خدا مركب باشد كه اين خود نشانه امكان است.

ثانياً: مبداء آفرينش متعدد باشد كه با توحيد ناسازگار است.

و ثالثا: ذات خدا محتاج باشد كه اين مساله نيز با غني بالذات بودن خدا ناسازگار است[13] پس همه كمالات از اويند و براي او نيز ذاتي مي باشند.

10- در جهان، آنچه از خدا نشاءت مي گيرد و از اوست، همان كمال يعني وجود است، ولي نقايص، برخاسته از نفس ماهيات اند، نه از قادر متعال.[14]

11- تأثير و تأثر ميان خالق و مخلوق از مقوله تضايف ميان علت و معلول متعارف نيست و از مقوله اضافه و تضايف ميان علت و معلول متعارف نيست بلكه از مقوله اضافه و تضايف اشراقي است؛[15] زيرا پروردگار، قيوم بذاته است و ساير موجودات متقوم به او و احتياج و فقر محض اند:

(ان الوجود... ليس له ماهيه بل هو وجود محض متعلق بالواجب تعالي و ربط محض و تعلق صرف و معنا حرفي و بهذا يفرق بيته و بين الواجب تعالي فان الواجب قيوم بذاته مستقل في هويته والوجود العام المتقوم به ذاتا صرف الاحتياج و محض الفاقه)[16]

ب : شناخت شناسي

موضوع فوق، داراي ابعاد گوناگوني است كه بناچار در محدوده چار چوب اين نوشتار به برخي از مسائل كه ارتباط بيشتري با مسأله تعليم و تربيت دارند، اشارتي داريم : شناخت و دريافت حقايق هستي و راهيابي به اسرار نهفته در گيتي براي انسان از راههاي گوناگون صورت مي پذيرد و آن راهها عبارتند از:

1- حواس ظاهر

معرفت برخي از حقايق از راه حواس انجام مي گيرد و در اين رابطه كسي كه حسي از حواس را فاقد باشد از معرفت حاصله از راه آن نيز بي نصيب است[17]

2- عقل و اداراكات عقلي

استفاده از عقل، مورد توجه اكيد اسلام است. و روايات شريفه از جمله (دين الله لا يصاب بالعقول) مربوط به احكام تعبدي دين است و گرنه در باب اثبات صانع، توحيد و تقديس، اثبات معاد و نبوت بلكه مطلق معارف، از عقل مي توان استمداد جست و كلام برخي كه مي گويند در اثبات توحيد، فقط بايد به دليل نقلي اعتماد جست، از مصايب است.[18]

3- فطري و بينشهاي فطري

در انسان، بينش هاي فطري وجود دارد، از جمله : توحيد، معاد بلكه رئوس همه معارف و عقايد ما فطري مي باشند.[19]

4- رؤياهاي صادقه

عامل اصلي مشاهدات نفساني و اطلاع و آگاهي از حقايق هستي، انقطاع و انسلاخ نفس انسان از پرداختن و توجه به طبيعت و زندگي طبيعي است و اين انقطاع، گاهي از راه خواب صورت مي پذيرد.[20]

5- مكاشفات و شهود باطن [21]

چنانكه در باب رؤيا خاطر نشان كرديم، آنگاه كه روح انسان از سرگرمي ها و اشتغالات بركنار ماند، مي تواند از حقايق جهان، آگاهي يابد (المكاشفه المعنويه للحقايق بالاطلاع علي عالم الاسماء و الاعيان)[22] او مي تواند ناديدني ها را ببيند و حتي از گذشته و آينده با خبر شود و اين فراغت در صورت حصول انقطاع است و انقطاع نيز:

گاهي در پرتو وقوع امور هولناك در زندگي، گاه از طريق و اشاره ولي الله و انسان كامل، و نيز گاهي از راه كمالات نفساني براي آدمي حاصل مي شود كه در پرتو آن (انقطاع) گاهي انسان به مشاهده بخشي از حقايق هستي نايل مي گردد. گاهي نيز جميع حقايق از ازل تا ابد را مشاهده مي كند.[23]

6- وحي و مكتب انبيا

از راه وحي و مكتب انبيا نه تنها فطرت و بينشهاي فطري انسان به فعليت و تجلي در مي آيند[24] و افق عقل و ميدان ديد آن نيز گسترده تر مي گردد[25] بلكه انسان به بسياري از حقايق فراتر از تيررس حس و عقل آدمي دست مي يابد[26] زيرا رسولان، منصوب از طرف خدا و مجري احكام او در جهان اند بر اين اساس اينان امانتدار اسرار اويند و از ابعاد هستي با خبرند. [27]

ج : انسان شناسي (خودشناسي)

انسان شناسي و معرفه النفس، در نظر امام - سلام الله عليه - از اهميت ويژه اي برخوردار است او همواره در نوشتار، گفتار و رهنمودها بدين مهم توجه مي داد و ابعاد مختلف وجود انسان، حقيقت نفس و اهميت آن را خاطر نشان ساخته اند، از جمله :

1- (معرفه النفس) نردبان راهيابي به آسمان معارف و حقايق است و كسي كه نقش خويش را شناخت، خداي خود را شناخته است. [28]

2- مراد از (نفس) همان عنصر ملكوتي است كه در عين ارتباط با بدن، وجودي مستقل از آن دارد؛زيرا موجودي مجرد يعني غير مادي است، ولي بدن موجودي است مادي و غير مجرد. [29]

3- (نفس)ويژگي هايي دارد كه بدن فاقد آنهاست. نفس پس از جدايي از بدن به حيات خويش ادامه مي دهد [30] اين ويژگي انسان است [31] نفس موجودي با شعور و آگاه است [32] و در آن واحد صور مختلفي را مي پذيرد [33]؛در حالي كه بدن در آن واحد بيش از يك صورت را نمي تواند دارا باشد.

هر چه عمر نفس بگذرد، قويتر مي گردد، در حالي كه بدن فرسوده گشته و رو به كهولت مي رود [34]

نفس از بدن به عنوان يك ابزار استفاده مي كند و نفس است كه بدن را از نابود شدن حفظ مي كند. [35]

4- انسان، عصاره اي از تمام اسماء و صفات الهي است [36]

5- انسان موجودي برگزيده شده و انتخاب گشته است. [37] و اسرار الهي فقط توسط انسان آشكار مي گردد.

6- انسان پرتوي از جمال است، ولي بايد توجه داشت كه آدمي عين ذات حق نخواهد بود بلكه نسبت ميان او و ذات پروردگار متعال، تباين ذاتي است [38] و مسأله يگانگي كه اهل مكاشفه مي گويند، مربوط به تجلي است نه در مرتبه ذات. [39]

7- غير از انسان هيچ موجودي مظهر تام اسماي الهي نيست و اين مسأله فقط به انسان اختصاص دارد. [40]

8- آفرينش انسان، مقصود اصلي خلقت جهان است؛يعني پيدايش اصلي از آفرينش همه موجودات جهان؛(انسان)است و با پيدايش انسان، آفرينش به تماميت و اكمال خود دست يافت [41]

(چنانكه در حديثي قدسي آمده است يابن آدم خلقت الاشياء لا جلك و خلقتك لا جلي) [42]

9- اسرار الهي، فقط توسط انسان آشكار مي گردد [43]

10- انسان در آغاز، حيوان بالفعل و انسان بالقوه است [44]

هر گاه تمام بالقوه و استعدادهاي نهفته و گرايش ها و بينش هاي فطري او به فعليت در آمده باشد و شكوفا گردد؛ [45] (انسان) به مقام خلاف (خليفه اللهي) نايل مي آيد لذا سيد بن طاووس سالروز مكلف شدن خود را جشن مي گرفت. [46]

[1] . ر. ك آداب الصلوه، امام خميني، ص 95 و 131.

[2] . ر. ك آداب الصلوه، امام خميني، ص 95 و 131.ر. ك آداب الصلوه، امام خميني، ص 95 و 131.

[3] . چهل حديث امام، حديث 18، ص 228.

[4] . آداب الصلوه، ص 256. مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 187.

[5] . ر. ك تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 89.

[6] . همان مدرك : ص 149.

[7] . سر الصلوه، ص 9 و آداب الصلوه، ص 131.

[8] . مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 25 - 28.

[9] . ر. ك تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 70- 71.

[10] . مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 30، 50 و 53.

[11] . مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 30، 50 و 53.

[12] . تعليقات علي مصباح الانس، ص 233.

[13] . ر. ك : طلب واراده، ص 12و 16.

[14] . تعليقات علي مصباح الانس، ص 268 و 287.

[15] . تعليمات علي مصباح الاءنس، ص 268 و 287

[16] . تعليمات علي مصباح الاءنس، ص 268 و 287

[17] . ر. ك مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 27 و 37.

[18] . آداب الصلوه، ص 200.

[19] . صحيفه نور، ج 14، ص 134. طلب و اراده، ص 154 و 155. چهل حديث، حديث 10، ص 168. و حديث 11ا، ص 180: (... فطره الله، اي العش باكمال المطلق... و يتبع هذه الفطره اخري فيها هي فطره الانزجار عن النقص... الفطره الاصيله هي فطره باكمال المطبق و الفطره التبعيه هي فطره الانزجار عن النقص... و هما جناحان يطير الي الله بهما الي و كره و هو فناء الله و جنابه)، طلب و اراده، ص 152و 153)

(ثم ان الله لم يترك الانسان بفطرته لعملمه تعالي بانه سيحجب عن الفطره المخموره بابتلائه الحيوانيه و و الشهويه و الغضبيه و القوه الوهميمه الشيطانيه و هذه القوي فطره اليها في عيشه و بقائه شخصا و نوعا و في رقاه و سلوكه الي الله تعالي....الخ)، (ر. ك : طلب و اراده، ص 154- 155)

[20] . ر. ك : شرح اسفار نسخه خطي در آستانه طبع)، مبحث معاد و تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 136.

[21] . سر الصلوه، ص 19-20.

[22] . تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 179

[23] . آداب الصلوه، ص 284 و 344.

[24] . چهل حديث، حديث 11 ص 180.

[25] . صحيفه نور، ج 17، ص 250.

[26] . صحيفه نور، ج 19، ص 250 - 251.

[27] . تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 198.

[28] . ر. ك مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 32.

[29] . چهل حديث، حديث اول، ص 5 و 33.

[30] . چهل حديث، حديث 4، ص 19.

[31] . مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، امام خميني، ص 55.

[32] . صحيفه نور، ج 21، ص 67.

[33] . چهل حديث، حديث 12، ص 198 و 199.

[34] . چهل حديث، حديث 12، 198و 199.

[35] . تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 61 و 88 /

[36] . چهل حديث، حديث 15، ص 256. و حديث 16، ص 258.

[37] . صحيفه نور، ج 13، ص 130.

[38] . مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 25 و 32.

[39] . مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 25 و 32.

[40] . تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 161.

[41] . تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 60 -61.

[42] . آداب الصلوت، ص 263.

[43] . تعليقات علي شرح الحكم، ص 161.

[44] . چهل حديث، حضرت امام خيمني - سلام الله عليه -، حديث دهم، مقام اول، ص 168ص 144. تعليقات علي شرح فصوص الحكم، ص 190.

[45] . چهل حديث، حديث 150، ص 227. وحديث 16، ص 260 و 261.

[46] . مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، ص 57، 82 و 196. چهل حديث، حديث 16 ص 261.