«جن» در عرف قرآن موجودي باشعور و با اراده است كه به اقتضاي طبيعتش از حواس بشر پوشيده است و مانند انسان، مكلّف و مبعوث در آخرت و مطيع و عاصي و مؤمن و مشرك و... مي باشد. چنان كه خداوند متعال از قول گروهي از جنيان ميفرمايد:
«و انّا منّا المسلمون و منّا القاسطون فمن اسلم فاولئك تحرّوا رشداً»؛[1]
«و از ميان ما برخي فرمانبردار و برخي از ما منحرفند: پس كساني كه به فرمانند، اينان در جستجوي راه درستند.»
«جن»، در شرايط عادي از ديد انسان، پنهان است. در عين حال كه موجودي مادّي است؛ ما هيچ دليلي نداريم كه همة موجودات زنده و مادي ديده شوند. بسياري از موجودات مادي وجود دارند كه آنها را با چشم عادي نميتوان ديد. دانشمندان علوم طبيعي ميگويند: موجوداتي كه انسان با حواس خود ميتواند درك كند، در برابر موجوداتي كه با حواس او قابل درك نيستند ناچيز است. چشم ما، رنگهاي محدودي را ميبيند، گوشها امواج صوتي محدودي را ميشنود. رنگها و صداهايي كه با چشم و گوش ما قابل درك نيستند، بسيار بيشتر از موارد قابل درك هستند و وقتي چنين است، ديگر تعجبي ندارد كه موجودات مادي و زندهاي در اين عالم وجود داشته باشند و با حواس ما قابل درك نباشند.[2]
«جنها» گاهي در قالب تمثّل قابل رؤيتند، چنان كه در داستان حضرت سليمان -علي نبينا و آله و عليه السلام- آمده كه تعدادي از آنها براي حضرت كار ميكردند[3] و يا در روايت آمده كه «سعد اسكاف» جنها را به صورت مرداني زاهد ديد و امام باقر-عليه السلام- فرمودند: «آنها جنها هستند.»[4]
«جنها»، بنابر تصريح قرآن كريم، از جنس آتش خلق شدهاند: «والجان خلقنه من قبل من نار السموم»؛[5]
و جنيان را پيشتر از آتش گدازنده آفريديم.
آنها نيز مانند انسان داراي نر و ماده، ازدواج و تولد و تكاثر دارند.[6] خداوند متعال در آية ««29»، سورة فصلت، به حالت كفار در دوزخ اشاره كرده و ميفرمايد: «كافران ميگويند: پروردگارا آنهايي را كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا آنها را زير پاي خود بگذاريم، لگدمالشان كنيم تا از پستترين مردم باشند.»
منظور از جن و انس در آية مذكور، گروه شياطين جني و انسي هستند كه بر ضد انسان وسوسهگري ميكنند از حضرت علي- عليه السلام- نقل شده كه: مراد از اين گمراه كنندگان، هر فردي از جن و انس است كه راه و روش كفر و گمراهي را ايجاد كردهاند و منظور از «الذين» جنس جن و انس است.»[7]
شهيد مطهري (ره) دربارة گمراهي جن و شياطين ميگويد: «قلمروي شيطان «تشريع» است نه «تكوين»، يعني قلمروي شيطان فعاليتهاي تشريعي و تكليفي بشر است، قلمروي شيطان در وجود بشر نيز محدود به نفوذ در انديشه او و نه تن و بدن او است، و نفوذ در انديشه بشر نيز منحصر به حد وسوسه كردن و خيال يك امر باطلي را در نظر او جلوه دادن است.
قرآن كريم، اين معاني را با تعبيرهاي «تزيين»، «تسويل»، «وسوسه» و... بيان ميكند، ولي شيطان تسلط تكويني برانسان ندارد و در مقام تشريع نيز تا خود انسان دست ارادت به شيطان ندهد، قدرت تسلط بر او را ندارد. خداوند ميفرمايد: «همانا شيطان بر مردمي كه ايمان دارند و به پروردگار خويش اعتماد و اتكا ميكنند تسلطي ندارد، و تسلط او منحصر به اشخاصي است كه خودشان ولايت و سرپرستي شيطان را پذيرفته و ميپذيرند».[8]
بنابراين، ارتباط انسان با شيطان، به تعبير خود شيطان[9] به صرف دعوت و استجابت ميباشد. و انسان داراي اختيار است و ميتواند دعوت شيطان را قبول نكند. منظور از عدم تسلط شيطان در مقام تكوين اين است كه شيطان و جنها نه خالق مستقل بخشي از موجودات و قطبي در برابر خداوند است و نه در نظام طولي جهان مانند فرشتگان نقشي از تدبير و اراده كائنات به او سپرده شده است.[10]
پس جنّيان، گرچه با حواس ظاهري قابل درك و رؤيت نيستند، ولي آنها موجوداتي مادي بوده و برخي از آنها وسوسهگر بوده و بر ضد انسان شيطنت ميكنند، چنان كه خداوند متعال دربارة جنهاي شيطان و وسوسهگر ميفرمايد:
«اين چنين در برابر هر پيامبري دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم...»[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ناصر مكارم شيرازي وديگران، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتب الاسلاميه)، ج 20، ص 267، 25، ص 100 ـ 157.
2. عليرضا رجالي تهراني، جن و شيطان، (قم، انتشارات نبوغ).
3. ناصر مكارم شيرازي، يكصدوهشتاد پرسش و پاسخ، (قم، دفتر نشر برگزيده)، ص 552.
4. زين العابدين دست داده، جن و شيطان در ادبيات و اديان، (جهرم، نشر مجمع فرهنگي ـ هنري شهيد عبدالرضا مصلي نژاد).
5. سيد محمد حسين طباطبايي،الميزان في تفسير القرآن،(بيروت،مؤسسه اعلمي)،ج20،ص39،ذيل آيات1 ـ 7)،سورة جن.
[1] . جن/14. [2] . ر. ك: مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 25، ص 156. [3] . ر. ك: نمل/17. [4] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول الكافي، بيروت، دارالتعارف، ج 1، ص 459. [5] . حجر/27. [6] . جن/6. [7] . ر. ك: طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 5، ص 11. [8] . نحل/99 و 100. [9] . ابراهيم/22. [10] . ر. ك: مطهري، مرتضي، عدل الهي، قم، انتشارات صدرا، 1368، ص 71 ـ 74. [11] . انعام/112.