انقلاب اسلامي در ذات خود يك انقلاب فرهنگي است كه بر مبناي زلال دين شكل ميگيرد و زاد روز جامعه مدني و سياسي اسلام را بر پايه شكوفا شدن يك انديشه برتر و متعالي به ارمغان ميآورد. انديشهاي كه استوار بر بينش اصيل توحيدي، حيات جهت بخش خويش را اعلام ميدارد و همه انسانها و كل جوامع بشري را به پذيرش آن دعوت مينمايد.
به تحقيق، عنصر بنيادين و محوري فرهنگ اجتماعي در همه روابط و رفتارها و تمام ساختهاي اقتصادي و سياسي و آموزش و پرورش و خانواده و علوم و فنون و هنرها در هر يك از جوامع بشري عبارت از فكر و انديشه و نوع جهتگيري آن ميباشد و جوامعي كه به علل گوناگون از رشد و توسعه فكري باز ميمانند، در واقع در جبر فرهنگهاي رسوبي و يا بي هويتي و بي فرهنگي گرفتار خواهند آمد.
بي ترديد ورزش و تربيت بدني به عنوان بخشي از ساختار اجتماعي و سازوكارهاي رفتاري در بين قشرهاي وسيعي از تودههاي مردم به ويژه جوانان و نوجوانان از اين قاعده مستثني نميباشد و مطالعه و تحقيق در اين مقوله در راستاي انقلاب فرهنگي بر مبناي بينش سترگ و جهان شمول امام خميني (ره) ميتواند راهگشاي بزرگي بر تحقق اصول و اصالتهاي حقيقي آن در جامعه باشد و اين همان چيزي است كه جامعه ورزش به ويژه بخش دانشگاهي، سخت بدان نيازمند است ولي آن را در سرزمين ديگري جستجو ميكند.
در خرداد سال 1359 پس از اعلام نهضت انقلاب فرهنگي توسط امام راحل (ره) مبني بر اين كه«بايد انقلابي اساسي در دانشگاههاي سراسر كشور به وجود آيد» فضاي تحولي جديد در جامعه به ويژه در دانشگاهها به وجود آمد. در پرتو اين انديشه پويا و تكاپوي آكنده از شور و بالندگي ناشي از آن، دانشجويان آگاه و انقلابي در قالب نهادهاي خودجوش و مردمي مثل جهاد سازندگي و نهضت سوادآموزي و غيره براي سازندگي و مقابله همه جانبه با عقب ماندگيها به اقصي نقاط كشور اعزام شدند. ولي يك بخش اصلي از اين قشر تلاشگر براي تحقق اهداف انقلاب فرهنگي به فعاليت در درون دانشگاهها ادامه داده و نهاد ارزشمندي به نام جهاد دانشگاهي را بنياد نهادند. در آن زمان بر مبناي نگرش حيات بخش امام (ره) در بين دانشجويان اعتقاد بر اين بود كه انقلاب فرهنگي داراي ابعاد عام و خاص ميباشد.
زمينه عام انقلاب فرهنگي، كل شئون اجتماعي و روابط و رفتارها و هنجارها و قوانين و كليه ساختارهاي سياسي و اقتصادي و مذهبي، خانواده و آموزش و پرورش و غيره را در بر ميگيرد و مفهوم خاص آن به مؤثرترين و زيربناترين نهاد جامعه يعني دانشگاه مربوط است به ويژه آن كه در باور امام (ره) دانشگاه مبدا همه تحولات لقب گرفته بود كه با استقلال آن جامعه نيز استقلال خود را از بيگانگان باز مييافت.
اين باور كلي و عمومي در بين دانشجويان رشته تربيت بدني و ورزش نيز كاملا مشهود بود و از آنجا كه معتقد بودند. هر كسي در هر كجا است همانجا را درست كند، مملكت اسلامي ميشود لذا در هر دو زمينه در حد مقدورات و پتانسيل قوي دانشجويي خويش دست به كار شدند و به عنوان بازيگران اصلي صحنه انقلاب و انقلاب فرهنگي در حوزه ورزش و تربيت بدني، تلاش كردند، سنگر دانشگاه را حفظ نمايند و با بوجود آوردن نهاد جهاد ورزشي در تابستان 1359 در مجموعه ورزشي آزادي و سپس تشكيل كميته تربيت بدني در دفتر مركزي جهاد دانشگاهي و بعد تشكيل شاخه تربيت بدني در ستاد انقلاب فرهنگي سابق در همان سال، به تبيين تو تصحيح فرهنگ سالم و اصيل در پيكره ورزش و تربيت بدني جامعه به موازات تلاش براي اصلاح و تغيير ساختهاي فكري، علمي و آموزشي در برنامهها و محتوايهاي اين رشته در دانشگاهها بپردازند(هر چند مشكلات و آفات فراواني كه در مسير بعدي انقلاب فرهنگي به وجود آمد به حركت فرهنگي ورزش و تربيت بدني نيز سرايت نمود و در نهايت آن را كند و به دست فراموشي سپرد).
بي شك تنظيم گزارش اين فعاليتهاي فراموش ناشدني و انتقال آن از سينهها به كاغذ خود ارزش بزرگي براي شناخت گذشته و ترسيم حركت كنوني و آينده دارد ولي مهمتر از همه وقايع، باور انقلاب فرهنگي بود كه در جان پيروان آن نشسته و كالبد خود را جستجو ميكرد. نگرش انقلاب فرهنگي در ورزش توسط جمعي از دانشجويان(كه نگارنده نيز جزو آنان بود) تبيين گرديد كه در حضور رئيس جمهور وقت(شهيد رجايي) ارائه و خواستار تحقق آن در جامعه ورزش كشور و همه ابعاد آن شدند(در رسانهها نيز منتشر گرديد) سپس جملاتي عميق بر مبناي اين انديشه امام (ره)، «تمام مقصد ما مكتب ماست»[1]، تنظيم و با كمك رياست وقت سازمان ورزش(مصطفي داوودي) به سراسر كشور ارسال گرديد.
كه از آن جمله بود: «ورزش بايد در خدمت مكتب قرار گيرد»
«ورزشكار بايد بيانگر پيام معنويت انقلاب باشد»
«ملاك انتخاب ورزشكار بايد در درجه نخست فضيلت انساني و سپس لياقت ورزشي باشد»
«ورزش بدون ارزشهاي اسلامي در خط آمريكاست»
جالب اين بود كه اين عبارت زيبا در غالب استانها با نام امام (ره) مزين و با انواع تراكتها و پوسترها و پلاكاردها تبليغ گرديد و به طور وسيع بر تابلوها و ديوارهاي ورزشگاهها نوشته شد(اين ديوار نوشتهها هنوز وجود دارد.)
هر چند انقلاب فرهنگي به شكل گذشته امروز دنبال نميگردد، ولي باور فرهنگي دز زمينه ورزش و تربيت بدني مقولهاي نيست كه از بين رفتني باشد چرا كه در مقياس عام و جهاني فرهنگ، انديشمندان برجستهاي چون توماس اليت، اگوستين ژيرار، اورتگاگاست و ديگران همواره آن را مطرح ساخته و ضرورت توجه به اصالتهاي فرهنگي در مقابل فرآوردههاي پر زرق و برق مدرنيسم و تودهوار سازي فرهنگي كه ورزش و تربيت بدني را نيز دربر ميگيرد را تاكيد نمودهاند.
با اين نگرش، در اين مقاله ميخواهيم بر مبناي انديشههاي سترگ امام راحل (ره) مروري دوباره داشته باشيم بر مقوله فرهنگ و انقلاب فرهنگي در حوزه ورزش و تربيت بدني و اينكه آيا چنين نگرشي با توجه روند كنوني جهان ورزش در مقياس درون مليّتي و فرا مليّتي قابل دفاع است يا خير.
فرانك درموت در مقاله خود«قرن بيستم و فرهنگ» گزارش ميكند كه در 1979 سي وزير فرهنگ از كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه در ونيز گرد آمدند و در اين زمينه كه بايد به اصلاح روند فرهنگي جهان بشري بپردازند و از فرهنگهاي سنتي ملل گوناگون در مقابل يكپارچه سازي فرهنگي حمايت كنند به توافق رسيدند. توماس اليوت شاعر و فرهنگ شناس بلندپايه انگليسي در كتاب خود«درباره فرهنگ» بر اين باور است كه فرهنگ و تمدن جديد غرب از مهد و گهواره اصلي خود كه همانا آيين پاك مسيحيت است، بسي دور شده در حالي كه همانند دوران اوليه، اكنون نيز كاملا بدان نيازمند است و بايد رويكردي دوباره به فرهنگ ديني و حقيقي خود برقرار گردد.
همچنين لوردس آريزپه در مقاله«نقش فرهنگ در توسعه بين المللي»، احمد مختارامبو در مقاله«گستره انساني» اگوستور آباستوس در مقاله «قدرت فرهنگي»، «انگوگي و ايتونگعو در مقاله«هويت ملي و سلطه خارجي» عليون ديوپ و ژاك مانانژرا در كتاب«نژاد پرستي و فرهنگ»، ابراهيم آرجب در مقاله«اسلام و توسعه» مالك بن نبي در كتاب«مشكل فرهنگ» و بسياري ديگر همه و همه، ضرورت توجه به خويشتن و رجعت فرهنگي و هضم نشدن در جريان مدرنيسم بي ريشه جهاني را يادآور شدند.
دانشمند معروف آمريكايي ادوارد برمن در كتاب عميق و زيبايي كنترل فرهنگ با ارائه نتايج، مطالعات و تحقيقات مفصل به وضوح از نقش جهاني بنيادهاي بزرگ چند مليتي در فرهنگ سازي مصنوعي با دستكاري علم و تخصص و پرورش نخبگان و متخصصين شستشوي مغزي شده و قابل كنترل پرده برميدارد. همان فرهنگي كه ماكس وبر برجستهترين جامعه شناس آلماني در كتاب«اخلاق پروتستانيسم و روحيه سرمايه داري» از آن با آيندهاي تاريك ياد ميكند كه ديگر نيازي به روحيه ديني ندارد زيرا آخرين مرحله اين توسعه فرهنگي، مرحله«متخصصان بي روح» و احساسهاي بدون قلب است. اين نمونهها دلايل مبرهني هستند از اين كه در دهههاي آخر قرن بيستم بسياري از متفكران طراز اول جهاني همانند بنيانگزار جمهوري اسلامي ايران امام خميني (ره) بر ضرورت تام مسأله اشاره داشتهاند.
در اين فرايند فرهنگي، به تحقيق فرهنگ ورزشي نيز به عنوان جزئي از آن مورد هجوم واقع شده و در ابعاد عام و خاص از مفاهيم حقيقي اساسي و تاريخي خويش دورگشته است به طوري كه همانند زمينه عمومي فرهنگ، بازنگري فرهنگي بر روند ورزش و تربيت بدني در سطح ملي و فراملي نيز يك ضرورت حتمي تلقي ميگردد.
1. به فراموشي سپردن انديشه بنيانگذار ورزش نوين پيردوكوبرتن مبني بر تعالي شخصيتي ورزشكار در ميدان ورزش و انتقال آن به عنوان الگو به جامعه.
1. مسلط شدن جريان عملي و قهرماني ورزش به جاي جنبه علمي و انساني آن كه هدف ورزش نوين در ابتداي قرن بيستم بود.
3. قلب ماهيت مفاهيم اساسي ورزش در مسابقات المپيك جهاني از همزيستي مسالمت آميز، همبستگي بشري، تبادل فرهنگي به جنگ سرد، تنازع نژادي و تهاجم فرهنگي توسط كشورهاي استعمارگر در مقابل ملل جهان سوم.
4. دخالت وحشتناك پول و سياست در ورزش قهرماني و اشاعه آن در سطح جهاني.
5. بي اهميت شدن ورزش در آموزش و پرورش و ورزش همگاني و كاركردهاي عمومي و تربيتي آن در جامعه.
6. پرورش و تبليغ فوق العاده افراطي الگوهاي كاذب قهرمانان ورزشي بدون توجه به خميرمايه اخلاقي ورزش.
7. بروز از خود بيگانگي در انبوه تماشاگران جهاني ورزش با استفاده از رسانههاي بي محتوي و جهان ورزش.
8. تحقير دانشكدههاي ورزش و دستاويز قرار گرفتن علم و تخصص براي بردها و درآمدهاي ورزشي.
9. روند تخصصي شدن افراطي و عدم توجه به مباني و اصول مشترك براي داشتن پيكرههاي هماهنگ و قابل دفاع در علوم ورزشي.
10. توجه بيش از اندازه به ابعاد فردي، جزئي بدني و فيزيولوژيك و نظريههاي انسان، ماشين در گرايشهاي زيستي و رشد و يادگيري حركتي و عدم پرداختن به كاركردهاي عميق تربيتي و عاطفي و اجتماعي ورزش و تربيت بدني.
11. فاصله گرفتن محتواي علوم ورزشي از علوم تربيتي و گرايش شديد آن به سمت علوم پزشكي.
12. انتقال محض يافتههاي ديگران و تسلط مدرك گرايي بر روند مراكز آموزش عالي ورزش.
13. تاكيد بيش از اندازه بر جنبههاي كمي، آموزشي، اطلاع رساني و ابزاري به جاي جنبههاي كيفي، درك و پژوهش عمقي.
14. تحت تاثير قرار گرفتن دانشكدههاي تربيت بدني از جريانات قهرماني ورزش در جامعه به جاي تاثيرگذاري بر آنها.
15. اهميت اندك آموزشهاي علمي در مقابل آموزشهاي عملي و كسب مهارتهاي ورزشي در مراكز آموزش عالي.
16. متفكر و محقق بار نياوردن دانش آموختگان تربيت بدني و ورزش و به تبع حذف دروسي نظير روش تحقيق و جامعه شناسي در مقطع كارشناسي.
17. روند نامطلوب رسالههاي دانشگاهي به لحاظ اولويتهاي موضوعي و عدم پرداختن به جنبههاي تربيتي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي ورزش و تربيت بدني در جامعه.
تحقير اين مقوله زيبا و دوست داشتني يعني ورزش و انحراف آن از مسير حقيقي و صحيح خويش در پيكره فرهنگ جهاني كاملا وجود دارد و دستهاي تجاري و سياسي و فرهنگي(زر و زور و تزوير) از قابليتهاي فوقالعاده توانا و جوانگراي آن براي رسيدن به اغراض و مطامع سوء خود كاملا بهرهبرداري ميكنند. به عنوان مثال در كشوري مثل آمريكا به عنوان الگو و مركز ثقل فرهنگ و تمدن امروز جهان، آن چه به نام اصول و قوانين ورزش و تربيت بدني معين شده است با آنچه كه در جريان عملي ورزش مشاهده ميگردد، كاملا با يكديگر مغاير ميباشد.
درباره اصول ورزش و تربيت بدني در آمريكا گفته شده است:
1. ايجاد امكان فعاليتهاي ورزشي براي تمام افراد ناحيه حكومتي اعم از پير و جوان، زن و مرد و بدون توجه به رنگ پوست، دين و مليت.
2. ايجاد امكان تربيت و حمايت از استعدادهاي ورزشي افراد و اجراي كليه طرحهاي لازم در جهت رفاه و تفريحات سالم افراد هنگام فراغت از كار.
3. نظارت در اجراي قوانين و اصول دمكراسي در مؤسسات ورزشي، ايجاد حمايت از ايدههاي بشر دوستي، همكاري، همبستگي و نظير آن
4. حمايت و اعمال سياست گسترش آموزش مديريت و روابط انساني در بين افراد و ايجاد مسابقات ورزشي و اداره آن
در واقع اصول مذكور بي شك از قانون اساسي اوليه آن كه مبتني بر تساوي حقوق بشر و فراهم آوردن امكان مساوي براي حيات برتر و احترام به اصول دموكراسي به عنوان برترين شيوه زندگي عملي اخذ شده است ولي روند عملي ورزشي در اين جامعه پيشرفته صنعتي كه جوامع ديگر به شدت از الگوهاي آن تقليد ميكنند از نظر خود دانشمندان آمريكايي امري كاملا برعكس است. جيمز ميچنر در كتاب«ورزش در آمريكا» در اين باره مينويسد:
1. دختران و زنان مورد تبعيض واقع ميشوند.
2. بزرگسالاني كه مسؤول برنامههاي كودكان هستند بيش از حد بر بردن تكيه ميكنند.
3. كودكان خيلي زود درگير ورزشهاي رقابتياي ميشوند كه با سن آنها سازگار نيست.
4. دانشگاه پولهاي كلاني صرف نگهداري تيمهاي بزرگ ميكند.
5. استخدام ورزشكار قهرمان در دبيرستانها سؤال برانگيز است.
6. پوشش تلويزيوني وقايع ورزشي، ارزشهاي حاصل از ورزش را تخريب ميكند.
7. خشونت در ورزش امري است رايج..
8. سياستمداران شهري سرمايههاي ملي را صرف ساختن استاديومهاي عريض و طويل ميكنند كه از آنها تيمهاي حرفهاي بهره ميبرند.
بر مبناي انديشههاي امام راحل (ره) از دو زاويه ميتوان به طرح و تبيين انقلاب فرهنگي در ورزش و تربيت بدني پرداخت اين زمينهها كه به طور مستقيم و غير مستقيم به ترسيم اهداف، جهتگيري و اثرات فرهنگي و تربيتي ورزشي و تربيت بدني ميپردازد با معاني عام و خاص از تعريف فرهنگ يعني ساختارها و رفتارها قابل تبيين ميباشد.
آلفرد كروبر فرهنگ شناس برجسته در كتاب خود«تعريفها و مفهوم فرهنگ» 164 تعريف فرهنگ از دانشمندان مختلف را در چند طبقه تقسيم بندي كرده است.
(ملويل هرسكوتيس در كتاب«مباني انسان شناسي فرهنگي» از 250 تعريف و محمود روح الاميني در كتاب«زمينه فرهنگ شناسي» از 400 تعريف ياد ميكند). از معروفترين تعاريف فرهنگ ميتوان ديدگاه تشريحي و عامنگر ادوار تايلور در كتاب«فرهنگ ابتدايي» و ديدگاه ساز و كار رفتار و خردنگر كروبر در كتابش را نام برد.
تاپلور ميگويد: «فرهنگ مجموعهاي است پيچيده از معارف، معتقدات، هنرها، صنايع، فنون، اخلاق و قوانين و سنن و تمام عادات و رفتار و ضوابطي است كه فرد به عنوان عضو جامعه از جامعه خود كسب ميكند و در برابر آن جامعه وظايف و تعهداتي را بر عهده ميگيرد.»
ساختار فرهنگ به مجموعهاي از عناصر به هم پيوسته فرهنگي اطلاق ميگردد كه در قالب نهادهاي اصلي شش گانه اقتصاد و سياست، مذهب و آموزش و پرورش و خانواده و نهاد تفريح(هنر و ورزش) يك نظام روابط اجتماعي الگودار و سازمان يافته را به وجود ميآورد كه كاركردهاي ضروري جامعه براي رفع نيازهاي حياتي فردي و گروهي را سامان ميبخشد.
در ديدگاه دوم(ساز و كار رفتار) ادوارد ساپير در مقاله«فرهنگ، زبان و شخصيت» فرهنگ را عبارت از سيستم رفتارها و حالتهاي متكي بر ضمير ناخودآگاه ميداند. به نظر او فرهنگ شامل انواع مدلهاي اجتماعي رفتار است كه به وسيله همه يا اكثريت اعضاء گروه جامعه عمل به خود ميپوشد و جامعه در حقيقت يك اصطلاح فرهنگي است كه افراد به نسبت روابطي كه با يكديگر دارند براي بعضي از صور رفتارهاي خود به كار ميبرند.
در مجموع از آنچه در متون و دائره المعارفها نظير فرهنگ عميد، فرهنگ معين و فرهنگ دهخدا و آنچه كه در فرهنگهاي ديگر درباره فرهنگ نقل شده و استاد محمد تقي جعفري در كتاب خواندني«فرهنگ پيرو و فرهنگ پيشرو» به تجزيه و تحليل عميق آن پرداخته است، ميتوان گفت كه مفهوم فرهنگ(فر به معناي شكوه و برتري و هنگ به معناي جلو و پيشرو) در نهايت به تعالي ادب و تربيت در عرصه رفتارهاي انساني و ترقي و پيشرفت در عرصه ساختارهاي اجتماعي باز ميگردد و هويت جامعه انساني با ماهيت آن پيوندي ناگسستني دارد.
بنابراين در زمينه انقلاب فرهنگي در تربيت بدني و ورزش نيز با توجه به انديشههاي امام (ره) ميتوان به ساختارهاي ورزش در جامعه به عنوان بخشي از ساختار كلي فرهنگ و از طرف ديگر به رفتارهاي ورزشي به عنوان بخشي از ساز و كارهاي كلي رفتارها اشاره نمود به بيان ديگر انقلاب فرهنگي در پيكره ورزش و تربيت بدني زماني تحقق مييابد كه در عرصه ساختارهاي ورزشي و هم در عرصه رفتارهاي ورزشي تحولي بنيادين در راستاي تعالي و ادب و تربيت انساني و پيشرفت و ترقي اجتماعي موفقيت چشمگيري حاصل گردد. به ويژه آن كه اين رشته دانشگاهي داراي ابعاد فردي و اجتماعي توأم و گسترده ميباشد و بايد هر دو بعد را در مسير تحول و ترقي آن كاملا در نظر گرفت.
بر اساس نظريات جامعه شناسان ورزشي و دانشمندان علوم اجتماعي ورزش، كه در مقالات و تاليفات آنها كاملا به چشم ميخورد، ورزش و تربيت بدني با فرهنگ و ساختارهاي اجتماعي فرهنگ رابطهاي مستقيم داشت و پيشرفت يا عقب ماندگي آن با پيشرفت و عقب ماندگي جامعه همراه ميباشد. به عبارت ديگر ورزش و فرهنگ تاثيرات متقابلي بر يكديگر داشته و ساختارهاي اجتماعي فرهنگ، ساختارهاي ورزشي را نيز دربر ميگيرد و هويت و جهتگيري آن را معين ميكند.
ارتباط متقابل ورزش و فرهنگ و كاركردهاي فرهنگي آن در آثاري چون«ورزش، فرهنگ و جامعه» اثر جان لوي و جرالد كنيون، «زمينههاي اجتماعي فرهنگ» اثر الدون اشنايدر و الميرا اسپرتيزر، «جامعه شناسي ورزش» اثر هاري ادواردز، «ورزش يك ديدگاه معاصر» اثر دوناملير و كاترين راسل، «ورزش، فرهنگ و شخصيت» اثر ديويد كالموم«مباحثي در مباني تربيت بدني» اثر عباس بهرام و همكاران، «جامعه شناسي ورزشي» اثر مهدي آقاپور و بسياري آثار ديگر ورزشي كمابيش مطرح شده است، هرچند گستره و عمق موضوعي و محتوايي اين مباحث در مقايسه با آثار موجود در ساير علوم ورزشي نسبتا اندك ميباشد ولي بايد اذعان كرد كه در مقابل با توجه به روند تجاري، سياسي و فرهنگي و اجتماعي فراگستر ورزش و تربيت بدني به ويژه در بخش قهرماني در دنياي ورزشي امروز، اين زمينه از اهميت بسزايي برخوردار ميباشد و دانشمندان و متخصصين ژرف انديشتر و متفكرتر را به سوي خود جذب مينمايد، چرا كه فرهنگ و انديشه در واقع عميقترين لايههاي ورزش و تربيت بدني را تشكيل ميدهد و علم و تخصص تنها لايههاي مياني آن را ميسازد كه حركات بدني و مهارتهاي حركتي و رشتههاي ورزشي بر پايه آن بنا ميگردند و اين موضوعي نيست كه هر متخصص و صاحب مدركي در ورزش آن را درك نمايد.
ويلكرسون و دودر كاركردهاي اجتماعي ورزش را در جامعه در مقولههاي زير طبقه بندي نمودهاند كه در پاسخ به نيازهاي انساني فردي يا گروهي در قالب ساختارهاي ورزشي صورت ميگيرد.
1. كاهش هيجانات: ورزش راهي است براي اظهار و كاهش هيجانات و رهايي از تنشها به عنوان دريچه اطميناني است كه تمايلات مهاجمانه را تلطيف ميكند.
2. اثبات هويت: ورزش امكان شناخته شدن و اظهار ارزشهاي وجودي را فراهم ميآورد.
3. كنترل اجتماعي: ورزش وسايلي را براي كنترل مردم در جامعهاي كه انحراف رواج دارد، به وجود ميآورند.
4. اجتماعي شدن: ورزش وسيلهاي است براي اجتماعي شدن
5. عامل تغيير: ورزش موجب تغيير جامعه، ايجاد الگوهاي رفتاري جديد و عاملي است كه جريان تاريخ را تغيير ميدهد. مثلا ورزش برخورد و رقابت گونههاي مختلف مردم و برتري بر اساس قابليت را مجاز ميسازد.
6. بيداري و آگاهي جمعي: ورزش موجد روح جمعي است كه مردم را به شيوه متحد به دنبال اهداف مشترك متشكل ميسازد.
7. موفقيت: ورزش موجب احساس موفقيت در تماشاگران و ورزشكاران است، هنگامي كه توسط بازيكني يا تيمي موفقيتي به دست ميآيد. پيروزي در ورزش مانند پيروزي در زندگي است.
در نگاهي ژرفتر به ارتباط متقابل فرهنگ و ورزش بر اساس نظريات دانشمنداني چون اگوستين ژيرار در كتاب«توسعه فرهنگي» ارنست كاسير در كتاب«فلسفه و فرهنگ» و بروس كوئن در كتاب«درآمدي بر جامعه شناسي»، پديده تربيت بدني و ورزش در دنياي معاصر را ميتوان خود يك مقوله فرهنگي تلقي نمود.
به عبارت ديگر ساختار ورزشي كه متشكل از هنجارها، باورها، قوانين و سنن و دانشها و هنرها و روابط و رفتارهاي ورزشي در يك مجموعه نهادينه و سازمان يافته جهت دار ميباشد، خود در كنار ساير ساختارهاي اجتماعي، پيكره فرهنگ واحد جامعه را به وجود ميآورد.
فرهنگ از عناصر عام و خاص فرهنگي تشكيل ميشود.
عناصر عام فرهنگي، فرهنگ سياسي، فرهنگ اقتصادي، فرهنگ مذهبي، فرهنگ خانواده و غيره را شامل ميشود ولي عناصر خاص فرهنگي، عناصري هستند كه به طور مستقيم فرهنگ جامعه را شكل ميدهند و دانش و تربيت و هنر از آن جملهاند كه از طريق عناصر فرهنگي نظير كتاب، راديو، فيلم و غيره مبين فرهنگ ميباشد. بي شك فرهنگ ورزشي در مجموعه عناصر عام فرهنگ قرار ميگيرد ولي از نظر نگارنده و بر اساس نظريات دانشمندان مذكور از عناصر خاص فرهنگي نيز محسوب ميشود.
اگوستين ژيرار از معتبرترين فرهنگ شناسان معاصر جهان در كتاب خود«توسعه فرهنگي» وقتي به طبقه بندي مؤلفههاي فرهنگي به مفهوم اخص كلمه ميپردازد، در كنار شاخصهاي فرهنگي مطرح در دنياي امروز، نظير فيلم، كتاب، روزنامه، تلويزيون و غيره ورزش را نيز به عنوان يك مؤلفه فرهنگي برميشمارد.
چرا كه به راحتي ميتوان دانش و تربيت و هنر را در ورزش مشاهده نمود. كاسيدر فرهنگ شناس و فيلسوف برجسته آلماني در كتاب خود«فلسفه و فرهنگ» تجليات سمبليك حيات انسان اعم از علم و دانش، قدرت سخنوري، ابزار سازي و تكنولوژي، دين و مذهب، تعليم و تربيت و هنر را كه فصل مميز انسان از حيوان است، در يك مجموعه يكپارچه عبارت از فرهنگ ميداند. پر واضح است كه ورزش در تجليات هنري و تربيتي به خوبي خود را نمايانده است و در حيوانات وجود ندارد.
(در اين مفهوم، حركت فقط جزئي از ورزش تلقي ميشود، حيوانات داراي حركت و مهارتهاي حركتي فوق العادهاي هستند ولي ورزش نميكنند و از آن آگاه نيستند همانند ساير تجليات سمبليك انسان).
بروس كوئن در كتاب خود نهادهاي اجتماعي را به 6 طبقه اقتصاد، سياست، مذهب، خانواده، آموزش و پرورش و نهاد تفريحي(هنر، ورزش و ...) در جوامع معاصر طبقهبندي ميكند. اين نهادها براي انجام كاركردهاي ضروري خود و برآوردن نيازهاي حياتي اعضايش، ساختارها و نظاماتي را بوجود ميآورند و فرهنگ عبارت از مجموعه عناصر موجود در اين نهادها، ساختارها و نظامات 6 گانه.
كوئن، حتي توپ و تور دروازه را از عناصر فرهنگ ميداند او مينويسد:
توپ، تور دروازه، لباس ورزشي و ديگر چيزهايي كه در يك بازي فوتبال به كار ميروند و نيز حركات، مقررات و اصطلاحات خاص اين بازي عناصر فرهنگي به شمار ميروند. اما بازي فوتبال يك مجموعه فرهنگي است كه از مجموع اين عناصر ساخته شده و خود اين مجموعه نيز بخشي از يك نظام روابط اجتماعي سازمان يافته و بزرگتري است كه آن را نهاد تفريحي ميشناسيم.
بنابراين مهارتهاي ورزشي و حتي وسايل ورزشي مثل توپ فوتبال از عناصر فرهنگي هستند زيرا انگيزه انسان، نياز انسان، دانش انسان و زيبايي دوستي انسان در هر دوي آنها كاملا محسوس است و اين مفاهيم يعني، انگيزه و نياز و دانش و هنر به صورت ارادي و آگاهانه فقط در انسان به عنوان تنها موجود فرهنگي و فرهنگ ساز يافت ميشود و هرگز در حيوانات امكان وقوع ندارد.
بي شك تلقي فرهنگي از ورزش و تربيت بدني به عنوان يك نگرش نوين و تحول آفرين در اين رشته، اين مقوله فراگستر فرهنگي و اجتماعي را مشمول نظريه عامنگر انقلاب فرهنگي خواهد كرد كه امام خميني (ره) براي تحول بنيادين جامعه اعلام نموده بودند.
در بيان امام (ره) «انقلاب فرهنگي... يك انقلاب است كه تحول است از يك حالي به حالي ديگر، نه پيشبرد همان چيزي كه هست. چنانچه انقلاب جمهوري اسلامي در كل هم همينطور است. يك انقلاب شد به توسط مردم، يك انگيزه انقلاب بود و يك محتواي انقلاب. اميدوارم كه انگيزه انقلاب در مردم الهي باشد) (ك 19/ 9/ 64).
از غور در آرا، و انديشههاي امام (ره) درباره انقلاب فرهنگي ميتوان اين برداشت را حاصل نمود كه بيشترين تاكيد را در زمينه رشد فرهنگ اسلامي، استقلال فرهنگي، معنويت، تعليم و تربيت تبليغات، استقلال و خودكفايي همه جانبه كشور به ويژه دانشگاهها داشتند و بر مبناي بينش صحيح ديني خود تودههاي مردم و نخبگان جامعه را بدان فرا ميخواندند و بي شك ساختار اجتماعي و دانشگاهي ورزش و تربيت بدني در جامعه انقلابي نيز ميبايست بر اساس اين رهنمودها متحول ميگرديد. چنانكه ميفرمودند: «اساتيد و دانشمندان دانشگاهها هم خود را در مسائل علمي مختلفي كه يك امت بدانها احتياج دارد صرف نموده و استقلال علمي و فرهنگي را پي ريزي نمايند.» (ك 22/ 11/ 62)
در مجموع براساس نگرش (امام خميني (ره) انقلاب فرهنگي در درجه نخست يك مفهوم جامع و همه جانبه تلقي ميشود كه ساختارهاي ورزشي را به عنوان بخشي از ساختار فرهنگي جامعه نيز دربرميگيرد. اين جريان در فرآيند بعدي انقلاب اسلامي با آفات و موانع داخلي و خارجي متعددي روبرو شد و انديشه فرهنگي ورزش و تربيت بدني و به تبع انقلاب فرهنگي در عناصر و نظامات نظري و عيني آن بسيار كمرنگ گرديد.
چنان كه متذكر شديم يك دسته مهم از تعريفهاي فرهنگ ساز و كارهاي رفتار و تعالي آنها در ادب و تربيت و الگوها و مدلهاي برتر رفتار را مدنظر قرار ميداد. ورزش و تربيت بدني بر اساس نگرش امام خميني(ره) سهم به سزايي در تعالي شخصيت به معناي رفتارهاي ثابت و نهادينه و ترسيم مدلهاي رفتاري در جامعه بر مبناي آن دارد.
در رهنمود امام (ره) لازم است همه ابعاد وجودي خودتان را تحت تربيت ورزشي درآوريد. نكات تربيتي بسيار مهمي درباره تربيت بدني و ورزش به چشم ميخورد كه برتري در شخصيت و رفتار را بازگو ميكند اين نكات عبارتند از:
1.لزوم پرداختن به ورزش و تربيت بدني براي همه اقشار جامعه در تمام سطوح.
2. توجه به پرورش همه ابعاد وجودي انسان اعم از بدني، عاطفي، ادراكي، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي.
3. تلقي تربيتي از مقوله ورزش و تربيت بدني و به كارگيري آن به عنوان يك شيوه مؤثر تربيتي به تحقيق آراء بسياري از دانشمندان برجسته داخلي و خارجي در تعليم و تربيت بدني ناظر بر همين ديدگاه عميق و تحول آفرين ميباشد و از آنجا كه تعامل رفتارها وتعالي و مدلسازي آنها يك بخش مهم از فرايند فرهنگ سازي در بين مردم ميباشد، لذا انقلاب فرهنگي در اين زمينه نيز قابل طرح ميباشد.
و امام راحل (ره) با ارائه رهنمودهايي در خصوص ورزش و تربيت بدني بدان توجه داشتهاند. در خصوص لزوم تربيت بدني و ورزش براي صحت و تقويت فرآيند تربيت و آموزش، جان ديوئي در كتاب «دموكراسي و تعليم و تربيت» توجه به فعاليتهاي حركتي را در جريان مدرسه و برنامههاي آموزشي آن امري فوق العاده ضروري ميداند او مينويسد:
رفتن به مدرسه زماني كه امكان فعاليتهاي جسماني به كودكان داده شود و تحريكات طبيعي آنان در بازيها فراهم شود، لذت بخش است. اداره چنين مدارسي با كمترين فشار صورت ميگيرد و همچنين يادگيري را آسان ميكند. بازي و فعاليتهاي بدني حالت مصنوعي مدرسه را كاهش ميدهد چون آنها با غرايز دانش آموزان سازگارند و موجب انگيزش دانش آموزان ميشوند.
در زمينه كاركردهاي ورزش براي رفع نيازهاي فردي و گروهي براي همه مردم نيز قبلا نتايج مطالعه ويلكرسون و دودر را مطرح كرديم و بايد دانست كه نيازهاي جسمي و كسب سلامت بدني و آمادگيهاي جسماني فقط و فقط يك بخش اصلي ضرورت تربيت بدني و ورزش براي مردم را تشكيل ميدهد.
از طرف ديگر فرآيند تربيتي و رفتاري كه در تربيت بدني و ورزش به چشم ميخورد، فعاليتي است كه بنابر نگرش امام (ره) همه ابعاد و حيطههاي وجود آدمي را دربرميگيرد و فقط به بدن و مهارتهاي بدني و حركتي ختم نميگردد.
رجبعلي مظلومي در كتاب«تربيت ورزشي» تربيت بدني را يكي از راههاي اساسي تربيت اخلاقي ميداند او مينويسد كه تربيت بدني نوعي تربيت است و بخشي از كل تربيت مكتبي است كه جسم را واسطه قرار ميدهد ولي غايت و هدف جسم نيست. ورزش مجموعهاي است از حركات و فعاليتهاي پرورش دهنده جسم و تقويت كننده روان و قواي معنوي كه بتواند به نيروي عقل بر مشكلات پيروز گردد.
رو بر اين باور است كه محيط ورزشي براي امنيت رواني، لطافت برخورد و معاضدتها هميشه آمادهتر است و همواره تلقين«انضباط، نظم، دقت، هماهنگي، صداقت، محبت و صميمت در خدمت» ميكند و بهترين نمودار فضاي سالم براي تربيت فرزند ميباشد.
مك كلوي دانشمند معروف و رئاليست تعليم و تربيت نيز همين ديدگاه را مطرح ميكند او معتقد است كه هيچ تضاد بنيادي بين تعليم و تربيت از طريق بدن و تربيت بدني وجود ندارد. تعليم و تربيت از طريق بدن به همان اندازه كه جريان رشد را پشتيباني ميكند به همان نسبت نيز بدان كمك ميكند.
او ميگويد چرا تربيت بدني نباشد چرا كه اجداد ما نيز از طريق بدن به تربيت ميپرداختند. مك كلوي ديدگاه جامعه خود را از ضرورت تربيت بدني و قابليت آن براي رشد و تربيت همه ابعاد آدمي در طول عمر چنين بيان ميدارد كه:
«اميدوارم زماني بيايد كه يك نظام تربيت بدني طراحي شود و اين نظام نه تنها رشد شخصيت و خصوصيات اخلاقي كودكان در مدرسه، رشد توانائيها و بهداشت آنان براي انجام وظايف خود در كاملترين شكل ممكن منجر گردد، بلكه تا جايي پيش رود كه به عنوان جزئي از راه و رسم زندگي مردم محسوب شود. علاوه بر سالهاي تحصيل از تربيت بدني از هنگام تولد تا زمان پيري براي ارزشيابي فرد مورد استفاده قرار گيرد. بيشترين اميدواري من اين است كه تربيت بدني جزئي از عادات زندگي ما تا آخر عمر محسوب شود. در اين صورت نه تنها از لحاظ جسماني سالمتر و كارآمدتر خواهيم شد بلكه زندگي سرشار از احترام را نيز رواج دادهايم».
عليرغم وجود اين قابليتهاي توانمند تربيتي كه همه حيطههاي آدمي را ميتواند دربرگيرد و در نگاه تحول آفرين امام (ره) و دانشمندان ژرف انديش مذكور آمده است، جريان عملي و علمي اين رشته مسير افراطي تك بعدي را طي ميكند و اهداف و نتايج آن ناكافي ميباشد.
بخش سوم از ديدگاه عميق امام (ره) در عبارت مذكور ناظر بر تربيت ورزشي است كه ميتوان آن را به عنوان مهمترين شيوه تعليم و تربيت يعني شيوه حركتي تعليم و تربيت تلقي نمود. بر اساس اين نگرش تربيت بدني و ورزش را ميتوان چنين تعريف نمود.
تربيت بدني عبارت است از شيوههاي حركتي تربيت پذيري و مقدمه واجب تعليم وتربيت كه در مقاطع سني پايين براي پرورش استعدادها و رشد و شكوفايي همه حيطههاي كودك اعم از بدني، عاطفي، ادراكي، و اجتماعي و اخلاقي به كار ميرود.
ورزش عبارت است از مجموعه گسترده از مهارتهاي پيشرفته، پيچيده و قانونمند در قالب رشتههاي گوناگون ورزشي كه براي مقاطع سني بالا به صورت همگاني و قهرماني، رقابتي و غير رقابتي به منظور تامين نيروهاي انساني سالم، رفع خستگيهاي ذهني، تامين نشاط روحي جامعه، همزيستي مسالمت آميز و تبادل فرهنگي در ابعاد درون مليتي و فرامليتي به كار ميرود.
و بايد دانست كه در تربيت ورزشي اين دو مفهوم از يكديگر تفكيك پذير نيستند. ديدگاه«تربيت ورزشي» نگرشي است كه از زمان بنيانگذاري ورزش نوين افرادي چون كوبر تن تريپلت و گريفث بر آن تاكيد داشتهاند و در آراء دانشمندان تعليم و تربيت داخلي نظير علي شريعتمداري، رجبعلي مظلومي، احمد بهشتي و ديگران به وضوح به چشم ميخورد.
كولمن رابرت گريفث اولين روانشناس ورزش تاكيد داشت كه ميدان ورزش تنها جايي است كه در آن ميتوان روحيه شجاعت، عزت، خصوصيات ورزشكاري، بازي بي طرفانه، و كارهاي تيمي را ياد داد. مطالبي كه در دستهاي رياضيات، انگليسي و تاريخ فرا نميگيريم.
رجبعلي مظلومي تربيت ورزشي را عامل اساسي در تربيت ميداند و تا جايي پيش ميرود كه برنامه آموزش مدارس ابتدايي(اول تا پنجم) در زمينه تربيت بدني را بر اساس نگرش تربيت ورزشي مطرح ميكند و براي هر يك از كلاسها كل وجود كودك(بدني، عاطفي، اجتماعي، ادراكي، اخلاقي) را مدنظر قرار داده و موارد درسي مربوطه را براي پرورش كودك معين ميسازد. اين طرح درس تربيت بدني در نوع خود كاملا بينظير و ابتكاري است و تمام قابليتهاي تربيت بدني (تربيت ورزشي) را به كار ميبندند وكاربرد آن براحتي امكان پذير است. به نظر او با تربيت ورزشي، ادبهارا، رعايتها را، اداي حقوق را، اخلاق را و حتي خدمتها را، ياريها را و شجاعتها را و ايثارها را و .... در روش ورزشي عملي ميسازيم.
شهيد رجايي به عنوان يك معلم با تجربه و وزير آموزش و پرورش نيز چنين ديدگاهي را در خصوص تربيت بدني مطرح ميسازد كه در واقع همان تربيت ورزشي است او ميگويد: من به ورزش به عنوان يك وسيله خوب تربيتي نگاه ميكنم. كدام درس از درسهاي موجود مدرسه، «حتي درس تعليمات ديني) مثل ورزش درس عملي است، در اين درس، اخلاق را و ادب را و نظم را ميآموزد و نيز حسن تحقيق و مسؤليت و تعهد را و علاوه بر آموزش عمل ميكند و به صورت صفت درميآورد. يعني نه فقط آموختني است كه تربيت است.
چنين ديدگاهي توسط علي شريعتمداري از دانشمندان تعليم و تربيت در ايران، نيز به گونه مفصل مطرح ميگردد او بر اين باور است كه تربيت بدني موردي است كه توسط آن ميتوان هدفهاي تربيتي را به طور كامل در بين مردم رسوخ داد و در زمينه عملي هدفهاي تربيتي را راهنما قرار داد. به طور كلي هدف تربيت بدني تسهيل جريان رشد فردي است نه تنها در زمينه بدني حتي در زمينه عاطفي، اجتماعي و عقلاني، يعني معلم تربيت بدني بايد عامل تسهيل و هدايت كننده رشد افراد و تمام هدفهاي انساني باشد.
از نظر او ورزش بهترين وسيله براي رشد و شكوفايي و نشان دادن استعداد و شخصيت جوانها است و بايد اين فرصت براي تثبيت شخصيت افراد به وجود آورده شود. ورزش وسيلهاي است براي بالا بدن رشد اخلاقي افراد و تقوي آنان در فعاليتهاي ورزشي چقدر راه براي اين گونه امور باز است و فرصت براي تربيت انسان ايجاد ميشود.
در زمينه فرهنگ پذيري و اجتماعي شدن كه دانشمنداني چون ميشل دوكوستر و ويليام آگبرن آن را به گونه عميق تشريح كردهاند و تربيت اجتماعي كه باندورا در اثر خود با همين نام از طريق مشاهده رفتار، مدلسازي رفتار و تقليد مدلهاي رفتار به تبيين موشكافانه آن ميپردازد، نيز تربيت ورزشي اثر كاملا محسوسي ميتواند داشته باشد و يكي از شيوههاي فوقالعاده كارآمد در فرهنگ پذيري و تربيت اجتماعي كودكان و نوجوانان و حتي تحكيم روابط اجتماعي بزرگسالان تلقي شود كه شيوههاي تربيتي ديگر هرگز قابل رقابت با آن نيستند.
بنابر آنچه كه گذشت بر اساس نگرش امام راحل (ره) انقلاب فرهنگي در ورزش و تربيت بدني مجموعه ساختارهاي ورزشي و رفتارهاي ورزشي را در يك نگرش بنيادي و تحولي دربرميگيرد.
تربيت بدني و ورزش در اين نگرش به عنوان يك مقوله فرهنگي يك ضرورت انساني و يك شيوه مؤثر تربيتي است كه از طرفي آئينه اجتماع بوده و با ساير ساختارها و نهادهاي اجتماعي ارتباط متقابل دارد و از طرف ديگر همه حيطههاي رشد و يادگيري و پرورش استعدادهاي آدمي را دربر ميگيرد و اين دو زمينه به وسيله دانشمندان زيادي اعم از فرهنگ شناسان و علماي تعليم و تربيت و تربيت بدني اثبات شده است. عليرغم استحكام فكري و علمي اين انديشه و حتي قابليت كاربردهاي آن، در جريان عملي و اجتماعي ورزش و تربيت بدني و هم در روند علمي و دانشگاهي اين رشته، نگرش تحول آفرين مذكور كمتر مورد توجه قرار گرفته و ساختارها و رفتارهاي ورزشي كمتر در مسير فرهنگ سازي و تعالي ادب و تربيت و ارتقاء شخصيت گام بر ميدارد. بعبارت ديگر در ميادين و مسابقات ورزشي با دخالت دستهاي سوء تجاري و سياسي و فرهنگي(زر و زور و تزوير) نقش تربيتي ورزش و ارتباط مستقيم آن با فرهنگ مورد توجه قرار نميگيرد و به جاي آن موضوع برد و باخت و جوايز پول و شهرت در درجه نخست اهميت براي اغلب دست اندركاران، بازيكنان و حتي تماشاگران قرار دارد.
در محيطهاي علمي و مراكز آكادميك ورزش نيز با تاثيرپذيري شديد از جريان نامطلوب و تك بعدي ورزش در جامعه، متاسفانه غالبا چنين روندي حاكم است. نگرش تك بعدي و غير فرهنگي و تربيتي موجود حتي در برنامهها و محتويهاي آموزشي بخش دانشگاهي اين رشته نيز كاملا خود را مسلط ساخته است و در نتيجه دو گرايش اصلي رشته و پرورش دانش آموختگان آن با تاثيرپذيري از نيازها و الگوهاي كاذب قهرماني و ساختارها و رفتارهاي آنان به طور عمده يافتههاي زيستي و مهارتي و بدني و حركتي را مطرح ميسازند به عبارت ديگر گرايشهاي تخصصي فيزيولوژي ورزشي و حتي رشد و يادگيري حركتي تقريبا خالي از محتويهاي تربيتي و پرورش همه استعدادهاي وجود آدمي از طريق حركت و مهارتهاي حركتي ساده يا پيشرفته هستند و در واقع هر كدام بخشي از وجود آدمي را از كل آن جدا ساخته و به طور تخصصي بدان پرداختهاند در حالي كه بر اساس بينش فرهنگي و تربيتي وجود آدمي يك كل يكپارچه بوده و ابعاد او به صورت مجزا هرگز قابل شناخت تفصيلي و تخصصي نميباشد.
بدين ترتيب ميتوان گفت كه رشته كنوني تربيت بدني در واقع همان تربيت بدن و مراد از رشد و يادگيري حركت نيز همان رشد و يادگيري حركات بدن ميباشد.
گرايش مباني فلسفي و اجتماعي نيز با اصول و كليات رشته سر و كار دارد و ناظر بر همه گرايشها و به طور كلي و عمومي است كه مباحث تخصصي در خصوص چگونگي رشد و تربيت حيطههاي عاطفي، ادراكي، اجتماعي و اخلاقي را مطرح نميسازد لذا فقدان اين جنبههاي غير قابل چشم پوشي از قابليتهاي تربيت بدني در فرايند كنوني است كه كاملا محسوس ميباشد. بدين ترتيب نظرات همه دانشمندان ژرفانديش به ويژه رهنمودهاي تربيتي امام راحل (ره) در حد عبارات و شعارهايي زيبا در زمينه ورزشي مطرح ميشوند اما متاسفانه هرگز در درون كلاسها و كتب تخصصي جايي نداشته و اثري بر روند رشته در بخش دانشگاهي و غير دانشگاهي نخواهند داشت.
البته اين روند نامطلوب از وضعيت عمومي دانشگاه و جامعه نيز كاملا تغذيه ميكند همانگونه كه گفتيم ورزش و تربيت بدني آئينه اجتماع است و خصوصيات آن را كاملا در خود منعكس ميسازد چنانچه فرهنگ دستخوش تجليات حقير انساني بوده و نوعي از خود بيگانگي هويتي را به ارمغان آورد، فرهنگ ورزشي نيز با شخصيتهاي حقير قهرماني و پوچي تماشاگري ورزش پيوند ميخورد.
و چنانچه اقتصاد و سياست در جامعه اسير نظام طبقاتي و روابط ناسالم گردد به ورزش نيز ابزاري براي پول و تبليغات سياسي مورد بهره برداري قرار ميگيرد.
وقتي آموزش و پرورش از محتواي تربيتي تهي گردد و اطلاعات و آموزشهاي كليشهاي موجب توليد نسل قالبي و قلابي گردد رنگ ورزش نيز به زنگ تفريح مبدل ميگردد و وقتي دانشگاه با رشد افراطي خود تحقير و به ماشين مدرك سازي تبديل گردد و از فقر پژوهشي و فقدان ابتكار و خلاقيت رنج برد، برنامهها و محتواي آموزشي تربيت بدني نيز انساني ميسازد كه سيستم عضلاني و عصبي و مغزي همه وجود او را ميسازند و ديگر هيچ براي انقلاب فرهنگي و اصلاح اين روند نامطلوب و تحقق بينش فرهنگي و تربيتي از ورزش و تربيت بدني در ساختارها و رفتارهاي ورزشي چهار نهاد به صورت هماهنگ بايد مورد بازنگري قرار گيرند كه به ترتيب اولويت عبارتند از:
الف: نهاد دانشگاهي ورزش و تربيت بدني كه بر اساس نگرش امام راحل (ره) مبدا همه تحولات است و وظيفه پرورش متخصصان و متوليان تربيت بدني و تعيين محتواي رشته را در كل جامعه برعهده دارد.
ب: نهاد رسانههاي گروهي به ويژه مطبوعات و راديو و تلويزيون كه نقش عمدهاي در فرهنگ سازي ورزشي و جهتگيري آگاهيهاي ورزشي كل جامعه را بر عهده دارد.
ج: نهاد آموزش و پرورش كه زمينههاي زير ساختي ورزش و تربيت بدني در سطح همگاني و قهرماني را ساخته و رفتارهاي ورزشي كودكان و نوجوانان را هدايت مينمايد.
د: نهاد سازمان ورزشي، كه برنامههاي كلان ورزش و تربيت بدني عمومي را بر عهده داشته و ميتواند سهم عمدهاي در ترقي و توسعه اين رشته از طريق برنامه ريزيهاي اصولي و ارائه الگوهاي صحيح قهرماني داشته باشد.
در پايان مقاله به همه تلاشگران ديروز صحنه انقلاب فرهنگي در عرصه ورزش و تربيت بدني يادآور ميگردد كه :
ورزش و ورزشكاردر انديشه امام خميني (ره)ص60
سيد مهدي آقاپور
[1] . صحيفه امام، ج 13، ص 76.