آيه الله مكارم شيرازي
در اسلام دو اصل به نام «تَوَلّي» و «تَبَرّي» و به تعبير ديگر «حُبّ فِي اللهِ» و «بُغْض فِي اللهِ» وجود دارد كه هر دو در واقع اشاره به يك حقيقت است. طبق اين دو اصل ما موظّفيم دوستان خدا را دوست بداريم و دشمنان خدا را دشمن، و پيشوايان بزرگ دين يعني پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ را در همه چيز اسوه و الگوي خود قرار دهيم. اين دستور به قدري مهمّ است، كه در آيات قرآن به عنوان نشانه ي ايمان، و در روايات اسلامي به عنوان «اَوْثَقُ عُرَي الْأَيمانِ» (محكمترين دستگيره ي ايمان) معرّفي شده، و تا «تولّي» و «تبرّي» نباشد، بقيّه ي اعمال، عبادات و اطاعات، بي حاصل شمرده شده است، كه مدارك آن از آيات و روايات را به خواست خدا در بحثهاي آينده خواهيم ديد.
اين تولّي و تبرّي يا «حبّ في الله و بغض في الله» يكي از گامهاي بسيار مهم و مؤثّر در تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله است.
روي همين اصل، بسياري از علماي اخلاق وجود استاد و مربّي را براي رهروان اين راه، لازم شمرده اند.
با اين اشاره به سراغ آيات قرآن مي رويم و مسأله تولّي و تبرّي را در قرآن مجيد مورد بررسي قرار مي دهيم:
1. قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ (سوره ي ممتحنه، آيه ي 4).
سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند براي شما وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم (مشرك) خود گفتند ما از شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد بيزاريم!
2. لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (سوره ي ممتحنه، آيه ي 6)
(آري) براي شما در زندگي آنها اسوه ي حسنه (و سرمشق نيكويي) بود، براي كساني كه اميد به خدا و روز قيامت دارند؛ و هر كس سرپيچي كند (به خويشتن ضرر زده است، زيرا) خداوند بي نياز و شايسته ي ستايش است.
3. لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (سوره ي احزاب، آيه ي21)
مسلّماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود، براي آنها كه اُميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند.
4. لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلْهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره ي مجادله، آيه ي 22)
هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان باشند؛ آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه ي دلهايشان نوشته، و با روحي از ناحيه ي خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي كند كه نهرها از زير (درختانش) جاري است، جاودانه در آن مي مانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنان (نيز) از خدا خشنودند، آنها «حزب الله»اند، بدانيد «حزب الله» پيروز و رستگارند.
5. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ (سوره ي ممتحنه، آيه ي 12)
اي كساني كه ايمان آورده ايد! با قومي كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده، دوستي نكنيد!
6. وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (سوره ي توبه، آيه ي 71)
مردان و زنان با ايمان وليّ (و يار و ياور) يكديگرند؛ امر به معروف و نهي از منكر مي كنند؛ نماز را بر پا مي دارند؛ و زكات را مي پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مي كنند؛ به زودي خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مي دهد؛ خداوند توانا و حكيم است!
7. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (سوره ي بقره، آيه ي 257)
خداوند، وليّ و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوي نور خارج مي سازد؛ (امّا) كساني كه كافر شدند، اولياي آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوي ظلمتها بيرون مي برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.
8. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (سوره ي توبه، آيه ي 119)
اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي الهي پيشه كنيد و (هميشه) با صادقان باشيد!
تفسير و جمع بندي
از آيات سوره ي ممتحنه به خوبي بر مي آيد كه بعضي از مؤمنان تازه كار و بي خبر از دستورات اسلام، با دشمنان سر و سرّي داشتند.
از شأن نزول آيات آغاز اين سوره استفاده مي شود كه پيش از فتح مكّه فردي به نام «حاطب بن ابي بلتعه» توسط زني به نام «ساره» نامه اي مخفيانه به اهل مكّه نوشت كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ قصد دارد به سوي شما بيايد و مكّه را فتح كند، آماده ي دفاع از خود باشيد.
اين در حالي بود كه پيغمبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ آماده ي فتح مكّه مي شد، و ترتيبي داده بود كه اين خبر به هيچ وجه منتقل به مردم مكّه نشود تا مقاومت چنداني نشود، و خونها كمتر ريخته شود.
زن آن نامه را گرفت و در لاي گيسوان خود پنهان نمود و به سرعت به سوي مكّه حركت نمود.
جبرئيل اين ماجرا را به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ خبر داد، و آن حضرت، علي ـ عليه السلام ـ را براي گرفتن نامه به تعقيب او فرستاد؛ او در آغاز منكر شد، و هنگامي كه مورد تهديد قرار گرفت، نامه را بيرون آورد و خدمت حضرت علي ـ عليه السلام ـ داد؛ و آن حضرت نامه را خدمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ آورد.
حاطب احضار شد، و سخت مورد سرزنش قرار گرفت؛ و عذري آورد و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ عذر او را ظاهراً پذيرفت؛ و آيات آغاز سوره ي ممتحنه به عنوان يك هشدار براي پيشگيري از تكرار اين گونه اعمال نازل گرديد؛ و يكي از اصول اساسي اسلام، يعني مسأله ي اقتداء به نيكان و پاكان و اولياء الله و قطع علاقه و پيوند با دشمنان حق و در يك جمله «حب في الله و بغض في الله» را بيان كرد.
در آغاز اين سوره، همه ي مؤمنان را مخاطب ساخته مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خود را دوست خويش قرار ندهيد، شما نسبت به آنها اظهار محبّت مي كنيد در حالي كه آنها نسبت به آنچه بر شما نازل شده است كفر مي ورزند، و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و شما را به خاطر ايمان آوردن به پروردگارتان، از شهر و ديارتان بيرون مي كنند!» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ)
اين نكته روشن است كه اگر هنگام تضادّ «پيوندهاي محبّت و دوستي» با «پيوندهاي اعتقادي و ارزشي» پيوند محبّت و دوستي مقدّم شمرده شود، پايه هاي اعتقاد و ارزشها متزلزل مي گردد و انسان تدريجاً به سوي باطل و فساد گرايش پيدا مي كند؛ و نكته ي اساسي «حب في الله و بغض في الله» يا به تعبير دگير، تولايِ اولياء الله و تبرّايِ از اعداء الله نيز همين است. (دقّت كنيد)
سپس در ادامه ي اين سخن (در آيه ي چهارم همين سوره) مسلمانان را به پيروي از ابراهيم ـ عليه السلام ـ و يارانش، به عنوان يك «اسوه ي حسنه» و «الگوي زيبا و پر ارزش» دعوت كرده، مي فرمايد: «در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند اسوه ي خوبي براي شما وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد بيزاريم!» (قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ)
اُسْوَه (بر وزن لقمه) معني مصدري دارد؛ به معني تأسّي نمودن و در اصل به معني حالتي است كه از پيروي كردن ديگري حاصل مي شود؛ به تعبيري ديگر، به معني اقتدا كردن و پيروي نمودن است.
و ما در فارسي معمولي امروز از آن به عنوان سرمشق گرفتن تعبير مي كنيم.
بديهي است اين امر ممكن است در كارهاي خوب باشد يا كارهاي بد؛ به همين دليل، در آيه ي مورد بحث تعبير به اسوه ي حسنه شده؛ يعني، كار ابراهيم و يارانش سرمشق خوبي براي شما بود، چرا كه آنها پيوندهاي ظاهري و مادّي را با قومشان به خاطر گسستن پيوندهاي توحيدي و اعتقادي قطع كردند.«راغب» در «مفردات» معتقد است كه واژه ي «اَسي» (بر وزن عَصا) به معني غم و اندوه، نيز از همين مادّه گرفته شده (و اين به خاطر آن است كه به افراد ماتم زده و غمگين گفته مي شود: «لَكَ بِفُلانٍ أُسْوَةٌ؛ تو بايد از فلان كس سرمشق بگيري (كه فلان مصيبت بزرگ بر او وارد شد و صبر و شيكبايي كرد!)»
ولي بعضي از ارباب لغت ماند ابن فارس در «مقاييس»، اين دو مادّه را از يكديگر جدا مي داند (اوّلي را به اصطلاح ناقص واوي و دومي را ناقص يايي با دو معني متفاوت مي شمرد).
به هر حال، قرآن مجيد براي تشويق مسلمانان، به مسأله ي مهمّ «حب في الله و بغض في الله» ابراهيم و يارانش را سرمشق قرار مي دهد، چرا كه انتخاب سرمشقها و الگوهاي پاك و با ايمان و شجاع و مقاوم، تأثير عميقي در پاكسازي روح و فكر و اخلاق و اعمال انسان دارد.
اين همان چيزي است كه علماي اخلاق روي آن تكيه كرده و در سير و سلوك الي الله انتخاب «قُدْوه» و «اسوه» را وسيله ي پيشرفت و تعالي مي دانند.
در آيه ي دوم مورد بحث، كه ادامه ي همان بحث آيه ي بالا است، بار ديگر به برنامه ي ابراهيم و يارانش اشاره كرده، مي فرمايد: «براي شما مسلمانان در برنامه ي زندگي آنها سرمشق نيكويي بود؛ براي آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس (از تأسّي به اين مردان خدا) سرپيچي كند (و طرح دوستي با دشمنان خدا بريزد به خود زيان رسانده است و خداوند نيازي به او ندارد.)، او از همگان بي نياز و شايسته ي ستايش است.» (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ)
تفاوتي كه اين آيه با آيه ي قبل دارد در دو قسمت است: نخست اين كه، در اين آيه بر اين موضوع تكيه مي كند كه «حبّ في الله و بغض في الله» از آثار ايمان به خدا و معاد است؛ و ديگر اين كه اين مسأله چيزي نيست كه خدا به آن نياز داشته باشد، اين نياز شماست و براي تكامل روحي و معنوي و حفظ سلامت جامعه ي شما مي باشد.
چهارمين آيه، كه ناظر به جنگ احزاب است؛ به نكته ي مهمّي اشاره مي كند وآن اين كه علي رغم ضعفها و بي تابيها و بدگمانيهاي بعضي از تازه مسلمانان در اين ميدان نبرد عظيم، پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مانند كوهي استوار، مقاومت و ايستادگي كرد؛ از آرايش جنگهاي صحيح و انتخاب بهترين روشهاي نظامي لحظه اي غافل نمي ماند و در عين حال از راههاي مختلف براي ايجاد شكاف در جبهه ي دشمن از پاي نمي نشست؛ همراه ديگر مؤمنان كلنگ به دست گرفت و خندق كند، و براي حفظ يارانش با آنها مزاح و شوخي مي كرد؛ براي دلگرم ساختن مؤمنان، آنان را به خواندن اشعار حماسي تشويق مي نمود؛ آني از ياد خدا غافل نبود، و يارانش را به آينده ي درخشان و فتوحات بزرگ نويد مي داد.
همين امور سبب حفظ جمعيّت اندك مسلمين در برابر گروه عظيم احزاب كه از نظر ظاهري كاملاً برتري داشتند، شد؛ اين ايستادگي و مقاومت عجيب سرمشقي براي همه بود.
قرآن مي فرمايد: «رسول خدا (در ميدان جنگ احزاب) اسوه ي نيكويي بود براي آنها كه اميد به خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مي كنند.» (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً)
نه تنها در ميدان جنگ احزاب كه مصداق جهاد اصغر محسوب مي شد، پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اسوه و الگو بود، بلكه در ميان جهاد اكبر و مبارزه ي با هوي و هوسهاي نفساني و تهذيب اخلاق نيز اسوه و سرمشق بسيار مهمّي بود؛ و آن كسي كه بتواند گام در جاي گامهاي آن بزرگوار بنهد، اين راه پرفراز و نشيب را با سرعت خواهد پيمود.
قابل توجّه اين كه در اين آيه، علاوه بر مسأله ي ايمان به خدا و روز جزا (لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر)، روي ياد خدا نيز تكيه شده است. و با ذكر جمله ي «و ذكر الله كثيرا» نشان مي دهد آنها كه بسيار به ياد خدا هستند، از هدايتهاي چنين پيشوايي الهام مي گيرند، زيرا ايمان و ذكر خدا، آنها را متوجّه مسئوليتهاي بزرگشان مي كند؛ در نتيجه به دنبال رهبر و پيشوايي مي گردند، و كسي را بهتر از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ براي اين كار نمي يابند.
در پنجمين آيه، روي نقطه ي مقابل اين مسأله يعني بغض في الله تكيه كرده، مي فرمايد:
«هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي كند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند؛ آنها كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه ي دلهايشان نوشته و با روحي از ناحيه ي خودش آنان را تقويت فرموده است.» (لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)
اين آيه نشان مي دهد كه هنگام قرار گرفتن بر سر دو راهي «حفظ پيوندهاي الهي» و «حفظ پيوندهاي خويشاوندي» كدام را بايد مقدّم شمرد؛ با صراحت مي گويد: اگر نزديكترين خويشاوندان از راه خدا منحرف شوند، و آلوده به كفر و فساد گردند، بايد از آنها بريد و به خدا و ارزشهاي والاي الهي انساني پيوست.
قابل توجه اين كه با دو جمله ي بسيار پر معني (أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ) (آنها كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه ي قلوبشان نوشته و با روح الهي آنان را تقويت فرموده است.) بر اين مسأله تأكيد مي نهد.
يعني «حبّ في الله و بغض في الله» از ايمان سرچشمه مي گيرد، و تدام تكامل ايمان هم از «حبّ في الله و بغض في الله» است.
و به تعبير ديگر، هر دو در يكديگر تأثير متقابل دارند، با اين تفاوت كه آغاز كار بايد از ايمان به مبدأ و معاد شروع شود، و تكامل آن از «حبّ في الله و بغض في الله» حاصل مي گردد.
در ششمين آيه، سخن از پيوند معنوي و روحاني مؤمنان با يكديگر است؛ مي فرمايد: «مردان و زنان با ايمان وليّ (و يار و ياور) يكديگرند؛ امر به معروف و نهي از منكر مي كنند؛ نماز را بر پا مي دارند؛ و زكات را مي پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مي كنند؛ به زودي خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مي دهد؛ خداوند توانا و حكيم است!» (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)
اين پيوند معنوي و روحاني كه بر اساس امر به معروف و نهي از منكر و اقامه ي نماز و اداء زكات و اطاعت خدا و پيامبرش، استوار است؛ سبب مي شود كه آنها نه تنها در اعمال و رفتار، بلكه در خلق و خوي خويش از يكديگر الهام بگيرند؛ و هر كدام سرمشق براي ديگري باشند؛ و اگر مي خواهند همرنگ جماعت شوند، بايد همرنگ اين جماعت شوند، نه جماعتهاي گمراه و منحرفي كه بايد رابطه ي خود را از آنها بريد!
در واقع امر به معروف و نهي از منكر كه در سرلوحه ي برنامه هاي آنها ـ طبق آيه ي فوق ـ قرار گرفته، آنها را ملزم مي دارد كه مراقب اخلاق و اعمال يكديگر باشند؛ و اين خود كمك مؤثّري به تهذيب اخلاق و نفوس مي كند.
در هفتمين آيه، تفاوت خطّ مؤمنان و كافران تبيين شده است؛ مؤمنان، به خدا وابسته اند و از صفات جلال و جمال او سرمشق مي گيرند؛ كافران به طاغوت وابسته بوده و اعمال و اخلاق آنها بازتابي از صفات طاغوت است؛ مي فرمايد: «خداوند، وليّ و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوي نور خارج مي سازد؛ (امّا) كساني كه كافر شدند، اولياي آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوي ظلمتها بيرون مي برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.» (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ)
در اين آيه، خارج شدن از ظلمات به نور، به صورت نتيجه ي ولايت خداوند بر مؤمنان ذكر شده است، و خروج از نور به سوي ظلمتها از آثار ولايت طاغوت.
نور و ظلمت در اين آيه، معني وسيعي دارد كه تمام نيكيها و بديها، خوبيها و زشتيها و فضايل و رذايل را شامل مي شود.
آري! آن كس كه در سايه ي ولايت «الله» قرار گيرد، هجرتش از رذايل به فضايل و از بديها به خوبيها آغاز مي گردد؛ زيرا سرمشق او در همه جا صفات جلال و جمال خداست. او به سوي پاكي مي رود، چرا كه ذات مقدّس خدا از هر آلودگي و نقص، پاك و منزّه است. او به سوي رحمت و رأفت، و جود و سخاوت پيش مي رود، چرا كه ذات خداوند، رحمان و رحيم، و جواد و كريم است؛ و به همين ترتيب، حركت به سوي فضايل ديگر شروع مي شود، چرا كه نقطه ي اميد و مقصد و مقصود و معبود و محبوب، اوست.
درست عكس اين حركت، يعني از فضايل به سوي رذايل از آنِ كساني است كه طاغوت (بتهاي بي شعور و بي خاصيّت و فاقد چشم و گوش و هوش، و همچنين انسانهاي طغيانگر و خودكامه) را وليّ خود قرار داده اند.در هشمين آيه، قرآن مجيد همه ي مؤمنان را مخاطب ساخته و مي گويد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي الهي پيشه كنيد و (هميشه) با صادقيان باشيد! (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ)
در حقيقت جمله ي دوم در آيه ي شريفه (كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ) تكميل جمله ي اوّل (اتَّقُوا اللَّهَ) است. آري! براي پيمودن راه تقوا و و پرهيزكاري، و پاكي ظاهر و باطن بايد همراه و همگام صادقان بود و در سايه ي آنها قدم برداشت.
در روايات فراواني كه از طرق شيعه و اهل سنّت در منابع معروف اسلامي آمده است، اين آيه تطبيق بر علي ـ عليه السلام ـ يا همه ي اهل بيت ـ عليهم السلام ـ شده است.
اين روايات را مي توانيد در «الدرّ المنثور سيوطي» و «مناقب خوارزمي» و «درر السّمطين زرندي» و «شواهد التّنزيل» حاكم حَسَكاني و كتب ديگر. مطالعه كنيد.[1]
«حافظ سليمان قندوزي» در «ينابيع المودّة»، و «علّامه ي حمويني» در «فرائد السّمطين»، و «شيخ ابوالحسن كازروني» در «شرف النّبي» نيز بخشي از اين احاديث را آورده اند.[2]
در يكي از احاديث مي خوانيم كه بعد از نزول آيه ي فوق، سلمان فارسي از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ پرسيد: آيا اين آيه عام است يا خاص؟ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «اما المأمورون فعامة المؤمنين، امروا بذلك و اما الصادقون فخاصة لاخي علي و اوصيايي من بعده الي يوم القيامة؛ مأموران به اين آيه، همه ي مؤمنانند، و امّا صادقان، خصوص برادرم علي ـ عليه السلام ـ و اوصياي بعد از او تا روز قيامت هستند!»[3]
بديهي است اين همراهي و همگامي با علي ـ عليه السلام ـ و اوصياي او كه تا روز قيامت تداوم دارد براي تمسّك به رهبري آنها و اقتدار در عمل و اخلاق و هدايت است.
نتيجه:
از مجموع آنچه در آيات بالا آمد كه بخشي از آيات تولّي و تبرّي است به خوبي استفاده مي شود كه مسأله ي پيوند با ذات پاك خداوند و اولياء الله، و بريدن از ظالمان و فاسدان و طاغوتها، و در يك كلمه «حبّ في الله و بغض في الله» از اساسي ترين و اصولي ترين تعليمات قرآن است، كه اثر عميقي در مسائل اخلاقي دارد.
اين اصل قرآني و اسلامي، در تمام مسايل زندگي انسان تأثير مستقيم دارد اعم از مسائل فردي و اجتماعي و دنيايي و آخرتي. و از جمله در مسائل اخلاقي كه مورد بحث ما است، نيز اثر فوق العاده اي دارد.
مؤمنان را مي سازد؛ آنها را تهذيب مي كند؛ و به آنها تعليم مي دهد كه در هر قدم، نيكان و پاكان مخصوصاً پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند؛ و اين از گامهاي مؤثر براي وصول به هدف آفرينش انسان يعني تهذيب نفس و پرورش فضايل اخلاقي است.
[1] . براي توضيح بيشتر به كتاب پيام قرآن، جلد 9، مراجعه كنيد.
[2] . همان.
[3] . بحارالانوار, علامه مجلسي, ج31, ص413.
آيه الله مكارم شيرازي- اخلاق در قرآن, ج1, ص375( با اندكي تغيير)