جان جهان ...

هاتف اصفهاني

نسخه متنی
نمايش فراداده

جان جهان ...


  • چه شود به چهره‌ي زرد من، نظري ز براي خدا كني تو شهي و كشور جان ترا، تو مهيّ و ـ جان جهان تو را ز تو گر تفقد و گر ستم، ‌بود آن عنايت و اين كرم همه جا ـ كشي، مي لاله گون، زاياغ مدعيان دون تو كمان كشيده و در كمين، كه زني به تيرم و من غمين تو كه (هاتف) از برش اين زمان، ‌نروي از ملامت بيكران قدمي نرفته ز كوي وي، نظر از چه‌سوي قفا كني؟

  • كه اگر ـ كني ـ همه درد من، به يكي نظاره دواكني ز ره كردم چه زيان ترا؟ كه نظر به حال گدا كني همه از تو خوش بود اي صنم، چه جفا كني ـ چه وفا كني شكني پياله‌اي ما كه خون، ‌به دل شكسته‌ي ما كني همه‌اي غمم بود از همين، كه خدا نكرده خطا كني قدمي نرفته ز كوي وي، نظر از چه‌سوي قفا كني؟ قدمي نرفته ز كوي وي، نظر از چه‌سوي قفا كني؟

هاتف اصفهاني