چه شود به چهرهي زرد من، نظري ز براي خدا كني
تو شهي و كشور جان ترا، تو مهيّ و ـ جان جهان تو را
ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنايت و اين كرم
همه جا ـ كشي، مي لاله گون، زاياغ مدعيان دون
تو كمان كشيده و در كمين، كه زني به تيرم و من غمين
تو كه (هاتف) از برش اين زمان، نروي از ملامت بيكران
قدمي نرفته ز كوي وي، نظر از چهسوي قفا كني؟