دانستيم كه عمار عظمتي والا و بالا يافت به گونهاي كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ «از پاي تا سر او را نور خدا و روشناي ايمان» دانست و از آن سو، نه تنها وي را چونان ترسويان، عبادتگري براي فرار از جهنم و مانند بازرگانان، تاجري در بازار بندگي براي سود بهشت ندانست، بلكه «عاشق و شيفتهاي» شمرد كه آيات خدا به خاطر او شوق نزول مييابند و روضه رضوان و فردوس برين، علاقهاي برتر به ديدار عمار خواهد داشت!
پرسشي كه در آينه انديشه بسياري به چشم ميخورد آن است كه به راستي پرورش در آغوش پدر و مادري چون ياسر و سميه، پذيرش ايمان در آغاز رسالت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، حضور در محضر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و يا آشنايي با آموزههاي زندگيساز آن حضرت ـ به عنوان سه عامل تعليم و تربيت يعني؛ وراثت، مربّي شايسته و محيط پاك و تابناك ـ يگانه عوامل شخصيت ساز براي عمار بودهاند؟ و او را از خاك به افلاك رساندهاند؟ با اين نگرش نخست بايد به تمامي نتايج تحليل پايبند شويم و افرادي كه از خانوادهاي ارجمند و مربيان و محيط تعليم و تربيتي ارزشمند بيبهره بودهاند، در خطاها و گمراهيها به دور از هر گونه قصور يا تقصيري بدانيم! و از آن سو، كساني كه پدر و مادري صالح داشته، از ايمان آورندگان صدر اسلام بوده و هر روز در محضر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به سخنان هدايتگر آن حضرت گوش فرا ميدادند، چونان ابوذر و عمار و يا سلمان و مقداد بدانيم!
در حالي كه پاسخ هر دو منفي خواهد بود، زيرا اشرافزادگاني نازپرورده همچون «مُصْعَب بن عُمير» بودهاند كه پدر و مادري مشرك داشته اما با نسيم سخنان رسول اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بهاري معطر از رشد و شكوفايي در سراسر وجودشان پديد آمد و يا افرادي چون «اويس قرن» در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميزيستهاند كه حسرت يك لحظه ديدار با آن حضرت را در ژرفاي جان خود حس ميكردند، اما گويي صبحگاهان تا شامگاهان پا به پاي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوده، شيريني معارف محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ و كاميابي آموزههاي احمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ را يكجا نصيب خود سازند و هيچ سهمي به ديگران نميدهند!
حال آنكه در همان ايام، برخي بودند كه هماره پشت سر حضرت در محراب و رو به روي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر منبر حاضر بودند، اما لحظهاي دل به امواج دانش و بينش پيامبر الهي نسپردند، گر چه آموزههاي وحياني آن عزيز را از زبان او و با گوش خود ميشنيدند.
بار ديگر به پرسش خود باز ميگرديم كه به راستي راز و رمز آن همه سعادت و عظمت براي عمار و دوستان او چه بوده است! نگاهي از سر دقت و توجه بيانگر اين واقعيت است كه «آگاهي انديشمندانه و شناخت صحيح اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ»، و «بصيرت و بينش روشن» نسبت به فضاي موجود در جامعه، دستها و دسيسههاي دشمنان، حضور بهنگام در عرصههاي مختلف و هوشياري سرشار نسبت به شيوههاي حمايت از نبوت و ولايت راه رشد و رويش عمار و عمار صفتان بوده و خواهد بود. امتيازاتي كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بر آن داشت با روشنگري خاصي «تمام وجود عمار را لبريز از ايمان و عشق الهي»[2] توصيف كند، او را «همراه و همپاي حقيقت»[3] بداند و از سر مهر و محبت سه بار رحمت الهي براي او آرزو كرده، بفرمايد:
«رحم اللهُ عماراً، رحم الله عماراً، رحم الله عماراً؛ قاتَلَ مَعَ امير المؤمنين»؛[4]
خداوند رحمت كند عمار را! خداوند رحمت كند عمار را! خداوند رحمت كند عمار را! -در آينده- با امير مؤمنان، علي همراه بوده، در ركاب او -با دشمنان- جنگ خواهد كرد.
با اين سخن آينده سراسر بصيرت و بينايي عمار در دفاع از «ولايت» و همراهي با «امامت» به خوبي بيان ميشود. زماني كه سوز و سياهي اوضاع سياسي، بسياري از خوشسخنان روز غدير را وادار به خزيدن در خانه كرد و تنها سه، چهار، پنج و يا هفت نفر از رادمردان دانا و هوشيار را تا آخرين لحظه سرو قامت برپا داشت. از اين رو عمار چون مقدار، ابوذر و سلمان از «مؤمنان»[5] يعني تكامليافتگان ايمان به «نبوت» با «ولايت» محسوب گرديد.
[1] . ديوان حافظ، گزيده غزل 478. [2] . وقعة صفين، ص 123؛ الدرجات الرفيعه، ص 257 و 258؛ سير اعلام النبلاء، ج 1، ص 413. [3] . عيون اخبار الرضا ـ عليه السلام ـ، ج 2، ص 66؛ علل الشرايع، ص 233؛ عوالم العلوم، ج 16، ص 153. [4] . روضة الواعظين، ص 85. [5] . «المومنون هم سلمان و المقدار و عمار و ابوذر» ر.ك: تفسير فرات كوفي، ص 577.