الگوهاي ناب در نگاه دخت آفتاب

احمد لقماني

نسخه متنی -صفحه : 52/ 37
نمايش فراداده

4- حمايت از ولايت؛ همراهي با فاطمه ـ عليها السلام ـ

حادثه سياه سقيفه، توفاني تند و لرزشي عظيم بود كه ايمان سست باوران را دچار ريزش ساخت و در زماني كوتاه، چرخشي هولناك در مسير كاروان مسلمانان پديد آورد. در اين صحنه حساس و سرنوشت ساز، تنها بلندباوران انديشمند كه آگاه به زمان و هوشيار حركت دشمنان بودند، توان ايستادگي و استقامت يافتند.

عمار ياسر از شخصيتهاي برجسته در اين ميدان بود كه امام علي ـ عليه السلام ـ او را به گونه‎اي كم‎نظير مي‎ستود و مي‎فرمود:

«خداوند عمار را رحمت كند... كجا همانند او يافت مي‎شود؟! به خداي كعبه او داراي صداقت -در رفتار و گفتار- است.»[1]

با رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و انحراف حركت جامعه مسلمانان از صراط مستقيم ولايت، عمار با شناخت روشن و روشنگر خود، لحظه‎اي در راهي كه پيش رو داشت ترديد نكرد و بدون كمترين درنگي به خاطر وسوسه‎هاي موقعيت اجتماعي، منافع اقتصادي و يا... از بيعت با خليفة اول امتناع كرد. با صراحت تمام و در مقاطع مختلف از حقانيت امام علي بن ابي‎طالب ـ عليه السلام ـ سخن گفت و ضمن حمايت از آن حضرت، از شيوه‎هاي فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ در دفاع از ولايت پشتيباني مي‎نمود. از اين رو سوز سختيها و دشمنيهاي سران ستم را به خاطر خشنودي دخت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پذيرا شد و تا آن زمان كه زهراي عزيز ـ عليها السلام ـ، زنده بود، تن به بيعت نداد و تنها به خاطر حفظ وحدت مسلمانان ـ آن هم پس از شهادت فاطمه ـ عليها السلام ـ ـ راضي به بيعت شد.[2]

با مرگ خليفه دوم، شجاعت و شهامت عمار بار ديگر به نمايش در آمد و او با غيرت ديني چشمگيري با اهل شوراي منصوب از سوي خليفه، سخن گفت و ضمن نصيحت و خيرخواهي براي آنان و جامعه مسلمانان، براي برچيدن دامن اختلاف و گمراهي، آنها را سوگند داد كه با امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ بيعت كنند و از سوي خود و دوستان خويش گفت:

«اِنْ بايَعتم علياً سَمِعنا و اَطَعنا»؛[3]

اگر با علي ـ عليه السلام ـ بيعت كرديد ما گوش فرا مي‎دهيم و اطاعت مي‎كنيم.

فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ كه پيشينة پر ارزش عمار را مي‎دانست و از دليري، بي‎باكي و عمق ايمان و ارادت او نسبت به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ آگاهي داشت، وي را چونان رازداري قابل اطمينان و ولايت مداري شيفته مي‎نگريست و نام عمار را در بين معدود اصحاب شايسته بيان كرد كه امام علي ـ عليه السلام ـ تنها آنان را از مراسم تشييع پيكر پاك و دفن آن عزيز آگاه كند تا همه انسانهاي آگاه و هوشيار پي به صفات برجسته عمار و عمار صفتان برده خود را چونان آنها كنند.

از اين رو به همسر خود چنين وصيت كرد:

«اذا توفيتُ لا تعلم احداً الّا... و من الرجال... عماراً...»؛[4]

آن هنگام كه وفات كردم، هيچ فردي را آگاه مكن مگر ام‎سلمه و ام‎ايمن و فضه را از زنان، و از مردان دو فرزندم حسن و حسين و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذيفه را خبر كن.

امام ـ عليه السلام ـ نيز آنگاه كه مدينه از غوغاي ساكنان بيدار خود آسوده شد و پاسي از شب سپري گرديد، با فرا خواندن عمار و ديگران به وصيت همسر عزيز خود عمل كرد.[5]

[1] . شرح الاخبار من فضائل الائمة الاطهار ـ عليهم السلام ـ، ص 357؛ خصال صدوق، ص 379 و 650؛ نك: نهج البلاغه، خ 182، ف 30.

[2] . الصفوة من الصحابه و التابعين، ص 136؛ ر.ك: تاريخ ابو الفداء، ج 1، ص 164.

[3] . همان، ص 137.

[4] . بحار الانوار، ج 78، ص 310؛ دلائل الامامه طبري، ص 44.

[5] . المجالس السنية في مناقب و مصائب العترة النّبوية، سيد محسن امين، ج 2، ص 133ـ136.