ام المؤمنين، امسلمه از زنان خالص و ارادتمند به امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ بود كه روايت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، درباره آن حضرت اينچنين نقل مينمود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رو به من كرده، فرمود:
اي امسلمه! بشنو و گواه باش كه همانا علي بن ابي طالب برادر من در دنيا و آخرت است.
اي امسلمه! بشنو و آگاه باش كه علي بن ابي طالب وزير من در دنيا و آخرت است.
اي امسلمه! بشنو و گواه باش كه علي بن ابي طالب وصي و جانشين من است... سيد و بزرگ مسلمانان است و برگزيده و پيشواي متقيان. كشانندة مؤمنان است به سوي بهشت و كُشنده ناكثان و قاسطان و مارقان.[2]
پس از سقيفه و غصب حكومت، فضاي رعب و وحشتي حكمفرما بود و فضائل امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ از ترس بيان نميشد، اما شهامت و غيرت ديني، امسلمه را بر آن ميداشت بياعتنا به صاحبان قدرت سخن بگويد و رواياتي بازگو نمايد كه برخي را بيشتر به خشم آورد، همانند حديث رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه فرمود:
«عليّ مع الحق و الحق مع عليّ، لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض»؛[3]
علي با حق است و حق با علي است؛ آن دو هرگز از يكديگر جدا نگردند تا آن كه بر من در حوض كوثر وارد شوند.
نصايح خالصانه و سخنان خردمندانه امسلمه به عايشه و يادآوري سخنان بسيار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ درباره علي ـ عليه السلام ـ به هنگام حركت عايشه از مكه به سوي بصره، جلوهاي ديگر از ولايت اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ در سراسر وجود اين بانوي بزرگ است. كه از آن ميان روزي است كه امسلمه با تذكر سخن پيامبر به علي ـ عليه السلام ـ كه:
«يا عليُّ حَربُكَ حربي و سلمُكَ سلمي»؛
علي! جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است.
عايشه را از ورود در توفان فتنهاي كه طلحه و زبير فراهم كردهاند، بر حذر داشت و با يادآوري پيش بيني رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به «سوار جمل شدن عايشه و صداهاي سگهاي حوأب» سخنان سودمندي فرمود.[4] و پس از آن با نوشتن نامهاي امام را از فتنة اصحاب جمل آگاه كرده و پسرش را در خدمت علي ـ عليه السلام ـ و همراه او در جنگ جمل فرستاد.[5]
افزون بر ارادت و ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ، عشق و شوقي خاص نسبت به فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ در اعماق قلب امسلمه زبانه ميكشيد، به گونهاي كه گاه توان كتمان آن را نداشت و با اظهار آن، نسيم رحمت و معرفت بر دلهاي پاك ميافشاند و در برخي صحنهها دشمنان را عليه خود ميشوراند.
با رحلت فاطمه بنت اسد، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ سرپرستي فاطمه ـ عليها السلام ـ را به عهده امسلمه گذارد. روزي آن بانوي فروتن و علاقه مند ميگفت:
«كنتُ أؤدّب فاطمة و هي أدأبُ منّي»؛[6]
من فاطمه را تربيت ميكردم ولي او از من با ادبتر بود.
و هم او گفته است كه:
فاطمه شبيهترين مردم به رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.
پس از آن كه امايمن به خاطر حياي امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ پيشنهاد تعيين زمان عروسي فاطمه و شوي عزيزش را به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيشنهاد كرد[7]، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رو به سوي زنها كرده، فرمود:
«اين جا چه كساني هستند؟»
امسلمه عرض كرد:
من هستم و اين يكي زينب است و آنان هم فلان و فلان هستند.
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
«براي دخترم و پسر عمويم در منزل خودم خانهاي آماده كنيد!»
امسلمه گفت: اي رسول خدا! در كدام يك از اطاقها؟
پيامبر حجره و اطاق را مشخص فرمود.
آنگاه به همراهان خويش دستوردادزينتكنند و خود را به طور مناسب بيارايند. اين بانويمهربان ميگويد: از فاطمه پرسيدم آيا براي خود عطري ذخيره كردهاي؟ فرمود: آري، شيشهاي آورد و مقداري از آن را در دست من ريخت. آن را بوييدم، رايحه خوشي داشت كه تا آن وقت چنان بويي به مشامم نرسيده بود. گفتم اين از كجاست... فرمود عنبري است كه از بالهاي جبرئيل است.[8]
در شب عروسي فاطمه ـ عليها السلام ـ، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ دستور داد كه دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار به همراه حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ حركت كنند و اظهار شادي و سرور نموده، رجز بخوانند و تكبير بگويند و حمد و سپاس الهي را به جاي آورند و سخناني را كه مورد رضايت خدا نيست بر زبان جاري نسازند.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دخت دلبند خود را بر ناقه خويش سوار كرد، سلمان زمام آن را به دست گرفت و هفتاد هزار فرشته اطراف آن را گرفتند. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، حمزه، عقيل و ديگر افراد اهلبيت پشت سر فاطمه ـ عليها السلام ـ حركت ميكردند.
زنان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيش روي زهرا ـ عليها السلام ـ شعر ميخواندند. امسلمه شروع به خواندنكرده، ميگفت:
اي بانوان و كنيزان من! به ياري خدا حركت كنيد و در همه حالات سپاسگزار او باشيد!
نعمتي را كه پروردگار والا ارزاني داشته كه بديها و خوشايندها را بر طرف نموده، يادآور شويد!
ما پس از كفر ورزي هدايت يافتيم و پروردگار آسمانها به ما نشاط و زندگي بخشيد.
با بهترين زنان جهان همراهي كنيد! عمهها و خالههايش فدايش شوند.
اي دختر كسي كه خداوند بلندمرتبه او را به وحي و پيامهايش گرامي داشته است![9]
چون شب زفاف فاطمه فرا رسيد، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ قدحها و ظرفها را خواسته، همه را پركرد و به خانههاي همسرانش فرستاد. سپس كاسهاي طلبيد، غذايي در آن نهاد و فرمود:
اين غذا متعلق به فاطمه و همسرش است.
هنگامي كه خورشيد غروب كرد، به امسلمه فرمود: فاطمه را بياور!
او ميگويد: نزد زهرا ـ عليها السلام ـ رفتم، دست وي را گرفته و در حالي كه دامنش بر زمين كشيده ميشد و از خجالت و شرم از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ عرق از چهرهاش جاري بود، نزد حضرت آوردم. چون به حضور پيامبر رسيد از شدت خجالت پاي فاطمه ـ عليها السلام ـ لغزيد.
رسول خدا به او فرمود:
خداوند تو را از لغزشهاي دنيا و آخرت نگه دارد!
چون پيش روي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار گرفت، آن حضرت چادر از صورت فاطمه ـ عليها السلام ـ به يك سو زد تا علي ـ عليه السلام ـ چهره همسر خود را تماشا كند.[10]
... در روزها و هفتههاي پس از عروسي نيز امسلمه چونان مادري مهربان و دلسوز در كنار فاطمه بود و هنگامي كه حسن ـ عليه السلام ـ و حسين ـ عليه السلام ـ به دنيا آمدند، وي، افتخار خود را خدمتگزاري به فرزندان زهراي مرضيه ميدانست.
اعتماد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ و اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ نسبت به امسلمه كه در گفتار و رفتار آنان به خوبي احساس ميشد، در سيره و سخن امام حسن ـ عليه السلام ـ و حسين ـ عليه السلام ـ نيز به چشم ميخورد و اين نشان موفقيت و نيكبختي بانويي والاگوهر است كه هماره مورد اطمينان پنج معصوم ـ عليهم السلام ـ بوده است؛ روزي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ امسلمه را طلبيد و پوست گوسفندي ـ كه در آن نوشتههايي ـ لبريز از دانش بود به او سپرد و به عنوان نشان روشن امامت و حقانيت فرمود:
«هر كس بعد از من آن را طلب كرد، او امام و خليفه پس از من خواهد بود.»
با رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و دگرگوني مسير رهبري مسلمانان، تا زمان امام علي ـ عليه السلام ـ هيچيك از خلفا از امسلمه درخواست هيچ امانتي را نداشتند، تا آنكه اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ به خلافت رسيد و در نخستين روزهاي رهبري خود آن را از امسلمه طلبيد![11] افزون بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، امام علي ـ عليه السلام ـ نيز به هنگام حركت به سوي عراق كتب، سلاح و تمامي ودايع امامت را به اين بانوي شايسته داد تا در صورت شهادت خود، امسلمه آنها را به امام حسن ـ عليه السلام ـ ـ پس از مراجعت به مدينه ـ بازگرداند.[12] آن امام نيز به هنگام مسموميت اين ودايع را به امسلمه سپرد تا به برادر عزيز خود دهد و امام حسين ـ عليه السلام ـ هم به هنگام حركت به سوي كربلا، سلاح و كتب و ودايع امامت را نزد او قرار داد تا پس از بازگشت علي بن الحسين ـ عليه السلام ـ از كربلا و شام، به امام سجاد ـ عليه السلام ـ بازگرداند.[13]
آري:
نميگنجد به يك دل غير يك معشوق ممكن نيست نبندد تا به معشوقي ز معشوقي نظر بندد
دلي با حق بپيوندد كه اخلاص در آن باشد كسي مخلص تواند شد كه خود را بر خطر بندد[14]
چنين عشق و اشتياقي بود كه چون فرزند فاطمه، امام حسين ـ عليه السلام ـ عازم حركت به سوي عراق بود، امسلمه خدمت او شتافت و با يادآوري سخن رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ درباره آينده آن حضرت، گفت: اي نور ديدة من! اي فرزند گرامي! با رفتن به سوي عراق مرا اندوهگين مكن زيرا از جدت خبر شهادت تو را شنيدم.[15]
[1] . ديوان فيض كاشاني، ص 12 و 417. [2] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 290؛ نك: كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين، ص 224 و 280؛ التحصين الاسرار، ص 565؛ اليقين في امرة اميرالمؤمنين، ص 333 و 370؛حيلة الابرار، ج 1، ص 322؛ غاية المرام، ج 1، ص 129 و 460؛ مأة منقبة من مناقب امير المؤمنين، ص 35؛ بحار الانوار، ج 32، ص 347. [3] . امسلمه، ص 50. [4] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 291؛ ر.ك: الاحتجاج، ص 167؛ نبرد جمل، شيخ مفيد، ص 142؛ شرح الاخبار، ص 379. [5] . اجتهاد مقابل نص، ص 419؛ زندگاني امير المؤمنين، رسولي محلاتي، ص 365؛ شرح الاخبار، ص 379؛ الاحتجاج، ص 167؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 283ـ300؛ نبرد جمل، شيخ مفيد، ص 142؛ امسلمه، ص 42. [6] . النقض، ص 656؛ بناء المقالة الفاطمية، ص 432؛ كشف الغمه، ج 1، ص 347؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 25 و 294؛ امسلمه، دخيل، ص 8. [7] . شادماني دل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، ص 630. [8] . همان، ص 630 و 631. [9] . بحار الانوار، ج 43، ص 115ـ117. [10] . همان، ص 95 و 96. [11] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 301. [12] . همان؛ ر.ك: عوالم العلوم، ج 16، ص 98؛ بحار الانوار، ج 37، ص 254 و ج 68، ص 31؛ اعلام الوري، ص 208؛ امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 49؛كشف الغمه، ج 1، ص 532؛ حلية الابرار، ص 540 و 541؛ اثبات الهداة، ج 2، ص 543. [13] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 301؛ امام عظيم، حسين بن علي، ميرزا خليل كمرهاي. [14] . ديوان فيض كاشاني، ص 121. [15] . رياحين الشريعه، ج 2، ص 303.