لطيفه هاي آموزنده تاريخ

محمد رضا اکبري

نسخه متنی -صفحه : 154/ 91
نمايش فراداده

آقا فرمود: اشكالي ندارد، سفير به سرعت كيف را باز كرد و يك چك هزار ديناري تقديم آية‌الله اصفهاني كرد. آقا هم گرفت و زير تشك خود گذارد. تمام علما و تجار از اين عمل سيد ناراحت شدند و ابروها را درهم كشيدند كه چرا سيد پول انگليس را قبول كرد ولي ديدند لحظه‌اي بعد به سفير فرمود: در اين جنگ بسياري از مردم آواره و از هستي ساقط شده‌اند. از طرف من به دولت خود بگو كه سيد ابوالحسن به نمايندگي از مسلمين يك وجه ناقابل و مختصري تقديم مي كند كه آن را بين مردم خسارت ديده تقسيم كنيد و از كمي وجه بسيار معذرت مي‌خواهم و يك چك صد هزار ديناري از جيب درآورد و ضميمة چك سفير نمود و به دست سفير انگليس داد.

سفير از اين تدبير و سخاوت سيد منفعل شد و با رنگ پريده كه حاكي از شكست او و دولت مقتدر انگلستان در برابر سياست و كياست آية‌الله اصفهاني بود از جا برخاست و دست آقا را بوسيد و بيرون رفت و به نوري سعيد گفت: ما مي‌خواستيم شيعيان را استعمار كرده و آنها را بخريم ولي پيشواي شما ما را خريد و پرچم اسلام را بر كاخ بريتانيا كوبيد![1]

[1] . گنجينة دانشمندان، ج 1، ص 220.