مقدمتاً بايد دانست كه حقيقت عصمت دربارة انبياء، عبارت از مصونيت در گناه و اشتباه ميباشد. اين مصونيت، لطف خاص الهي بوده كه به شكل علم و شعوري غالب بر همة اعمال انبياء سايه افكنده است. چنين مصونيتي، حجت بر مردم را، در تبعيت كامل از فرامين انبياء و عدم شك و شبهه در منسوب بودن احكام و فرامين صادره از ناحيه خداوند، تمام ميكند. مصون بودن انبياء از اشتباه در تلقي و دريافت احكام و فرامين الهي از سرچشمه وحي و ابلاغ آن به تمام و كمال به انسان، جايگاه در خور توجهاي را براي بحث از عصمت در برداشته است.
از طرف ديگر بحث عصمت به همين جا خاتمه نمييابد. دوري جستن و خودداري انبياء از هر گونه گناه كوچك و بزرگي كه با شخصيت پيامبر به عنوان الگوي انسان كامل، منافات داشته باشد، نيز از كمال اهميت برخوردار است. عصمت نوع اول (عصمت درناحيه دريافت و ابلاغ دستورات الهي) همواره و در رابطه با تمام انبياء از يك شكل برخوردار بوده است. ولي نوع دوم از عصمت (عصمت در ناحيه افعال و اعمال روزمره و عادي پيامبر) هر چند در رابطه با همة انبياء قطعي بوده، جريان آن به يك شكل نبوده است. اجراي مصونيت اخير، از يك طرف بستگي به نوع احكام و دستورات خاص وارد شده در آن دين، و از طرف ديگر به مقتضيات زمان و مكان و مخاطب خاص آن پيامبر، بستگي دارد.
و اما شرح حادثهاي كه منجر به شكسته شدن الواح مقدس از ناحيه حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ شد. داستان از آنجا شروع ميشود كه حضرت موسي به دعوت خداوند، به كوه سينا ميرود. زمان اين دعوت ابتداء از ناحيه خداوند، سي روز تعيين شده ولي بعدا به منظور آزمايش قوم بنياسرائيل، به چهل روز افزايش مييابد. پس از گذشت سي روز و عدم مراجعت حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ قوم وي دچار شك و شبهه دربارة بازگشت او ميشوند.
فردي به نام «سامري» از اين ترديد و دودلي، با توجه به سوابق بت پرستي قوم موسي، بهره جسته و درصدد ساخت گوسالهاي از جنس طلا، جهت پرستش مردم بر ميآيد. گوساله سامري با آواز خوش خود، روح مردم را به تسخير در ميآورد. خداوند در دوران ميقات، موسي را از بت پرستي قومش، آگاه ميكند. موسي پس از سپري كردن ميقات، با عصبانيت و ناراحتي به ميان مردم باز ميگردد. با مشاهدة صحنة بتپرستي، موسي الواحي را كه با خود از كوه سينا آورده بر زمين ميزند. سرِ برادر خود هارون كه به عنوان جانشين در ميان قوم خود تعيين نموده گرفته و به حالت خشم به طرف خود ميكشد. هارون براي موسي توضيح ميدهد كه وي در اين رابطه بيتقصير است.
بني اسرييل به سخنان و نصايح هارون در اين رابطه توجهي نكرده و خودسرانه دست به چنين اقدامي زده و نزديك بوده وي را بكشند. هارون از موسي ميخواهد عملي انجام ندهد كه موجب سرزنش دشمنان شود. و در خواست ميكند كه او را در زمرة ستمكاران و بت پرستان قرار ندهد. پس از اثبات بيگناهي هارون و عدم كوتاي وي در انجام مأموريتش، موسي براي خود و برادرش هارون، از درگاه خداوند تقاضاي بخشش و رحمت ميكند.
در اين جا توضيحي روان شناختي پيرامون نحوة برخورد حضرت موسي لازم به نظر ميرسد و آن اين كه تمام پيامبران موظف بودند كه با هر گونه مظاهر شرك و بتپرستي به سختي مقابله و مبارزه كنند. تا زمينة ايجاد كلمة توحيد و پيروي مردم از احكام و دستورهاي خداوند، فراهم شود. براي همين منظور است كه ملاحظه ميشود اساس دعوت همة انبياء، توحيد و نفي شرك و بتپرستي ميباشد. ساخته شدن گوساله سامري، در ميان جامعة تازه رسته از زنجير بتپرستي، پرتگاهي است كه همة زحمات طاقتفرساي موسي در اعتلاي كلمة توحيد، را در كام خود فرو ميكشد. اين است كه موسي درصدد مقابله جدي با اين مسأله بر ميآيد. او با عصبانيت خود و كوبيدن الواح مقدس به زمين، ميخواهد به بني اسراييل بفهماند كه ارزش و مفهوم واقعي چنين الواحي، در صورت عدم وجود شرك و بتپرستي است.
وجود الواح مقدس، در جامعهاي كه روح و قلب مردم را شرك و گوسالة طلايي، به تسخير خود در آورده است، جائي ندارد. قطعاً حضرت موسي به چنين قصد الهي، الواح را به زمين كوبيده است و هيچ گونه قصد توهين و اسائهي ادب به الواح را در نظر نداشته است.
چگونه موسايي كه خود مدتها بشارت، آوردن الواح مقدس را به مردم داده، الواحي كه پس از صحف حضرت ابراهيم، از آن تبعيت نمايند، و خود مدتها در طلب آن سختكوشي و مرارت ديده و دوران سرنوشتساز ميقات را پشت سرگذارنده، اينك با شكستن الواح، به يكباره آن همه عهد و پيمان را به فراموشي سپارد. شيخ محمد عبده صاحب تفسير المنار در تفسير آية مربوط به شكسته شدن الواح به دست موسي، ميگويد: الواح را از دستانش افكند تا سر برادرش را بگيرد، از شدت خشم براي خدا و ناراحتي براي آن چه كه قومش، از شرك به خدا انجام داده بودند، و گمان ميكرد كه برادرش (در اين باره) مقصر است... زيرا در نظر موسي واجب بود كه اگر بتواند آنها را از پرستش گوساله باز دارد، چنان كه اين عمل را با آتش زدن گوساله و انداختن آن به دريا، انجام داد... آن چه كه ما در جواب از اين اوهام (آيا افكندن الواح و شكسته شدن برخي از آنها، متضمن كوتاهي در بزرگداشت كلام الهي است؟ و چگونه چنين چيزي از پيامبر معصوم، هر چند در حال غضب شديد، واقع ميشود؟) اختيار ميكنيم (اين است كه):
انداختن الواح، متضمن اهانت به آنها نميباشد. هم چنان كه انداختن عصا براي اقامة حجت در مقابل ساحران، متضمن اهانت به آن نيست، پس صرف افكندن، نه در لغت و نه در عرف، مقتضي اهانت نميباشد. و تنها در صورتي اهانت واقع ميشود كه به قصد اهانت باشد، و در اينجا قطعاً قصد اهانت وجود ندارد، هر چند كه غضب چنين گماني را ايجاد ميكند.[1]
پس عكس العمل موسي ـ عليه السّلام ـ يك حركت حساب شده در برابر موج بتپرستي بود كه آغاز آن گوساله طلايي سامري بود. و اين حركت بر اساس آگاهي و اطلاع موسي در جريان ميقات كه خداوند به وي داده بود، شكل گرفت. چنان كه صاحب تفسير مجمع البيان گفته است: از شدت خشم و ناراحتي در مقابل رفتار قوم، لوحهها را بر زمين افكند. از پيامبر گرامي روايت شده كه خداوند برادرم موسي را رحمت كند. شنونده مثل بيننده نيست، خداوند به او خبر داده بود كه قومش دچار فتنه ميشوند و ميدانست كه خبر خداوند راست است، و الواح را به همين جهت در دست گرفته بود. همين كه به سوي قوم بازگشت و آنها را بر آن حال ديد خشمگين شد و لوحه را افكند... .[2]
از اينها گذشته، آن چه با مقام عصمت انبياء منافات دارد، مخالفت آنها با احكام و فرامين الهي است، و چيزهايي كه مربوط به اختلاف در نحوه عملكرد حوادث روزمره زندگي، كه منشأ آن اختلاف در سليقه و خط مشي افراد است، ربطي به مسأله عصمت ندارد. چنان كه علامه طباطبايي در اين باره ميگويد: در اين جا ممكن است كسي بپرسد آيا اين مقدار اشتباه از موسي ابن عمران ـ عليه السّلام ـ با عصمت آن جناب منافات ندارد؟ جوابش اين است كه: نه، ادلة عصمت انبياء اين سنخ اشتباهات را كه در حقيقت اختلاف در سليقه و مشي است نفي نميكند، تنها اموري را نفي ميكند كه مربوط به حكم خداي سبحان باشد، نه چيزهايي كه مربوط به زندگي و مشي در زندگي است.[3]
البته شكسته شدن الواح مقدس، باعث اين نشد كه احكام الهي هرگز به قوم موسي ابلاغ نشود و خداوند بار ديگر موسي را به عنوان رسول برگزيده و فرمانبردار خود به ميقات فراخواند تا براي قومش الواح ديگري را بياورد. چنان كه در سفر خروج تورات آمده كه خداوند به موسي گفت: دو لوح سنگي (مثل اولين) براي خود بتراش... و بامدادان حاضر شو و صبحگاهان به كوه سينا بالا بيا و در آن جا نزد من بر قلة كوه بايست و هيچ كس با تو بالا نيايد و هيچ كس نيز در تمامي كوه ديده نشود و گله و رمه نيز در طرف آن كوه چرا نكنند... پس موسي دو لوح سنگي (از نو) تراشيده، روز بعد بامدادان برخاسته و آنها را برداشته، بر كوه صعود فرمود و خداوند از ابر بر او نازل گرديد... (سفر خروج: 34).[4]
خلاصة مطلب اين كه موسي ـ عليه السّلام ـ با انداختن الواح، مرتكب كاري بر خلاف عصمت نشده است. چرا كه پيامبر خدا با اين عمل قصد توهين نداشته است. تمام اعمال و رفتار انبياء الهي از جمله خشم و محبت آنها به خاطر خداست. آن هم خشمي، كه پس از چهل روز رياضت و ملاقات با خدا از پيامبري چون موسي ـ عليه السّلام ـ صادر ميشود.
موسي دريافته بود كه تحقق احكام الهي در ميان بني اسراييل كه ساليان متمادي را در بتپرستي به سر بردهاند، جز با ريشه كن نمودن آثار شرك محقق نخواهد شد. چه فايده كه الواح مقدس در دست مردمي باشد كه روح آنها گرفتار بتپرستي است. حركت موسي اين درس بزرگ را به جوامع ميآموزد كه قوانين و احكام نوشته شدة الهي، آن گاه مفيد فايده است كه در كالبد آن، روح تقوا و پرهيز از شرك موج بزند.
ديگر اين كه رفتار موسي چون در جمع صورت پذيرفته و مردم شاهد خشم موسي و درگيري وي با برادر خود هارون بودهاند، شوكي بر آنها وارد ميكند كه مسئله بتپرستي، شوخي بردار نيست. ضمناً اين رفتار موسي زمينه را براي اقدام مخاطره آميز بعدي او كه آتش زدن و به دريا افكندن گوساله سامري است، آماده ميكند. اقدامي كه اگر بدون هياهو و خشم اوليه صورت ميگرفت، امكان شورش عمومي را در برداشت. و سرانجام اين كه عمل متهورانه موسي توطئه سامري را خنثي و وي را مطرود جامعه نمود. و درس عبرتي را براي همة توطئهگران بعدي فراهم آورد كه نخواهند از اخلاق نيك و الهي موسي، سوء استفاده كنند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 6، ص 377، چ دوازدهم، 69، از انتشارات دار الكتب اسلاميه.
2. موسي ـ عليه السّلام ـ از ديدگاه قران، محسن بينا، مركز چ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، زمستان 70.
[1] . عبده، محمد، المنار، ج 9، عربي، ص 200 ـ 201. [2] . طبرسي، تفسير مجمع البيان، ترجمه: دكتر احمد بهشتي، انتشارات فراهاني، چ اول، 1350، ج 10،. [3] . تفسير الميزان، چاپ بيروت، نوبت دوم، 1971 م، ج 8، ص 251. [4] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ص 495، بخش مربوط به مذهب يهود، ترجمه علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفتم، 1373(به نقل از تورات).