اين جمله كه در اول آيه قرار دارد از نظر مضمون متصل و متحد با آيه قبلى است كه مى فرمود:" فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ"، چيزى كه هست اينكه نتيجه اى كه بر جمله مورد بحث مترتب و يا به عبارت ديگر فرعى كه بر آن متفرع شده ، غير از آن فرعى است كه به اين جمله متفرع شده است و از همين تفاوت فرع ، علت اينكه چرا عين آن عبارت دو بار تكرار شده است به دست مى آيد.
آرى آيه اولى دستور مى داد به اينكه رسول خدا (ص) بر طبق ما انزل اللّه حكم كند و از پيروى هوا و هوس هاى مردم بر حذر باشد براى اينكه ما انزل اللّه شريعتى است كه براى پيامبر اسلام و امتش تشريع شده و بر آنان واجب است كه در اين خيرات سبقت گرفته و شتاب كنند، ولى آيه دوم دستور مى دهد كه بر طبق ما انزل اللّه حكم كند و از پيروى هوا و هوس هاى مردم بر حذر باشد و براى مردم بيان كند كه اگر از اين دستور سرپيچى كنند اين اعراض و سر پيچى ، خود ناشى از فسق آنان و كاشف از اضلال الهى است ، چون خداى تعالى به غير از فاسقان كسى را اضلال نمى كند و خودش فرموده :" يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ" .
پس حاصل آنچه تا اينجا گفتيم اين شد كه آيه مورد بحث به منزله بيانى است براى بعضى از قسمت هاى آيه قبل ، آن قسمت هايى كه احتياج به بيان داشته و آن اين است كه چرا هواپرستان از پيروى آنچه خداى تعالى نازل كرده و به حق هم نازل كرده (و هيچ نقطه ضعف و باطلى در آن نيست ) روى گردانند؟ در اين آيه مى فرمايد: علتش اين است كه اينگونه افراد اكثرا فاسق هستند- و خداى تعالى خواسته است به خاطر بعضى از گناهان كه موجب فسق ايشان شده ، ايشان را بگيرد، و گرفتن خدا همان اضلال ظاهرى است ، پس اينكه فرموده :" وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ" بطورى كه گفته اند، عطف است بر كلمه " كتاب " در جمله :" وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ"، و بنا بر اين مناسب تر آن است كه " الف " و" لام " در" الكتاب " اشعارى اشاره وار، به معناى حدثى داشته باشد كه در اين صورت معناى جمله چنين مى شود:" ما به سوى تو احكامى را نازل كرديم كه بر آنان نوشته بوديم و نيز اين را نازل كرديم كه بين آنان بدانچه خدا نازل كرده حكم كن ...".
" وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ" در اين جمله خداى تعالى پيامبرش را مامور كرده به اينكه از فتنه آنان بر حذر باشد و اگر چنين دستورى داده - با اينكه پيامبرش به عصمت خدايى معصوم است - براى اين بوده كه عصمت ، اختيار را از معصوم سلب نمى كند به طورى كه ديگر نتواند راه خطا برود و در نتيجه نشود به او تكليف كرد، نه ، عصمت چنين اثرى ندارد، براى اينكه عصمت چيزى از سنخ ملكات علمى است و معلوم است كه علوم و ادراكات هرگز قواى عامله را كه اعضا را به حركت در مى آورد و همچنين اعضايى كه حامل آن ادراكات است را از قدرت يكسان به فعل و ترك در نمى آورد و چنين اثرى ندارد كه قدرت آنها را از فعل يا از ترك سلب كند بلكه صاحب اين ادراكات و اين قوا و اين اعضا هم چنان مختار است و بطور يكسان هم قادر بر فعل است و هم قادر بر ترك .
هم چنان كه علم قطعى ما افراد معمولى و غير معصوم به اينكه " فلان غذا مسموم است "، ما را از خوردن آن عصمت مى دهد و هرگز چنين غذايى را نمى خوريم و ليكن در عين حال اعضاى بدن ما كه در عمل غذا خوردن به حركت در مى آيد يعنى دست ما، دهان ما، زبان ما و دندانهاى ما ناتوان از خوردن آن غذا نمى شوند، اين اعضا همانطور كه ممكن است بى حركت بمانند و آن غذا را در جوف ما فرو نكنند، همچنين ممكن است به كار بيفتند و غذاى كذايى را در جوف ما بكنند (هم چنان كه مى بينيم افرادى كه انتحار مى كنند با خوردن چيزى مثل اينگونه غذاها به اين عمل دست مى زنند و دست و دهان و دندان و حلقشان در فرو بردن آن سم به كار مى افتد) پس با وجود عصمت باز فعل براى معصوم اختيارى است ، هر چند تا زمانى كه علم مورد بحث وجود داشته باشد محال است كه آن عمل از آدمى سر بزند، (و اگر در حال انتحار سر مى زند اندوه فراوان و يا خشم بيرون از حد آن علم را از ياد مى برد).
و ما در تفسير آيه شريفه :" وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً" ، بحثى در اين باره نموديم .