جواب : از آيات كريمه ى قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) استفاده مى شود كه قبض روح انسان ها با هم متفاوت است و برخورد فرشتگان مرگ با انسان هاى متوفّى كاملا فرق مى كند. با يكى از روى ملاطفت و رأفت و با صورتى زيبا برخورد مى كنند و با ديگرى از روى غضب و شدّت و با چهره اى زشت و كريه المنظر.
بايد روشن بشود بالاخره چهره ى قابض ارواح به چه شكلى است و چگونه در مقابل انسان محتضر ظاهر مى شود.
در ابتدا حديثى را در اين باب نقل مى كنيم:
روايت شده است كه:
حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام)به ملك الموت گفت: آيا مى توانى با آن صورتى كه روح فاجر را قبض مى كنى خودت را به من بنمايى؟ ملك الموت عرض كرد: تو طاقت و تحمّل اين را ندارى (كه مرا بدان صورت ببينى) حضرت ابراهيم(عليه السلام) فرمود: بلى (طاقت دارم تو را بدان صورت ببينم). ملك الموت عرض كرد: صورت خود را از من برگردان و سپس مرا ببين. حضرت ابراهيم(عليه السلام) بدين طريق به ملك الموت نظر كرد; ناگهان ديد مرد سياه چهره اى با موهاى راست شده و بوى متعفّن و با لباس هاى سياه، به طورى كه از دهان و از دو سوراخ بينى او دود و آتش زبانه مى كشيد، در مقابل او حاضر است. حضرت ابراهيم(عليه السلام)غش كرد...[1].
امّا ملك الموتى كه با چهره اى زيبا و نكو در مقابل حضرت ابراهيم(عليه السلام)حضور داشت چگونه به صورتى زشت و كريه مبدّل شد؟
بايد گفت: فرشتگان موجوداتى مجرّدند. مجردات در مقابل مادّيات اند. مادّه محدود به زمان و مكان و دست خوش تغيير و تحوّل و در معرض زوال و فساد است، به خلاف مجردات كه از اين خصوصيات مبرّا هستند.
فرشتگان نيز موجوداتى منزّه از مادّه اند; لذا خصوصيات مادّه در آنها راه ندارد و شكل نمى پذيرد.[2] حال كه فرشتگان چنين اند، پس اين همه روايات كه از هيئت و شكل فرشتگان خبر داده اند (از جمله روايت مزبور) چه مى شوند؟
بايد گفت همه ى اين اخبار از باب «تمثّل» است و تمثّل با «تشكّل» فرق مى كند.
معناى تمثّل ملك به صورت انسان اين است كه ملك در ظرف ادراك بيننده به صورت انسان درمى آيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او واقعيّت و خارجيّت ديگرى دارد و آن عبارت از صورت ملكى است.
به خلاف تشكّل كه اگر ملك به صورت انسان متصور و متشكل بشود، مبدّل به انسان واقعى مى شود; چون در حالت تشكّل، هم در ظرف ادراك بيننده و هم در خارج ادراك، صورتى يكسان دارد.[3]
قرآن كريم در جريان تمثّل جبرئيل براى حضرت مريم(عليها السلام) مى فرمايد:
(فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا);[4] جبرئيل به صورت بشرى براى مريم(عليها السلام) تمثّل كرد.
و اين بدين معناست كه جبرئيل در ادراك مريم(عليها السلام) به صورت بشرى محسوس شد نه اين كه واقعاً جبرئيل به همان صورت درآمده باشد (بلكه در خارج از ادراك حضرت مريم(عليها السلام) صورتى غير از صورت بشرى داشت).
پس تمثّل عبارت است از ظهور چيزى براى انسان به صورتى كه انسان با آن الفت دارد و متناسب با همان غرضى است كه به خاطرش ظهور كرده است; مثلا جبرئيل به صورت بشرى تمثّل كرد; چون مألوف و معهود آدمى از رسالت همين است كه شخص رسول رسالت خود را بگيرد و نزد مرسل اليه (آن كه پيام براى او فرستاده شده كه در اين مثال حضرت مريم(عليها السلام) بوده است) بيايد و از طريق تكلّم و گفتوگو آن را ادا كند. يا مانند تمثّل دنيا براى امام اميرالمؤمنين (عليه السلام)كه به شكل زنى زيبا و فريبنده ظهور كرد; چون معهود و مألوف دل هاى بشرى همين است كه در مقابل دخترى زيبا بيش از هر چيزى فريفته مى شود.[5]
با بيان اين مقدمه كه اولا، فرشتگان، موجوداتى مجرّدند و ثانياً، اگر رابطه اى بين ملائكه و انسان هست به صورت تمثّل است و ملائكه هيچ گونه تشكّلى ندارند، نوبت به پاسخ پرسش اين بخش مى رسد و آن اين كه ملك الموت و دستياران او در هنگام قبض روح داراى شكل خاصّى نيستند، بلكه اين تلقّى و دريافت و ادراك انسان محتضر از فرشته ى مرگ است كه او را به صورت خاصّى رؤيت مى كند.
در حقيقت بايد گفت: ملك الموت و فرشتگان قابض ارواح مانند آيينه صاف و روشن اند و در مقابل هر محتضرى كه قرار مى گيرند صورت ملكوتى صفات و اخلاق و اعتقادات خود او را نشانش مى دهند; در واقع انسان محتضر صورت برزخى ملكاتِ خود را در فرشته ى مرگ مى بيند، لذا فرشتگانى كه مأمور قبض روح مؤمنان هستند، بنا به روايات وارد شده، صورتى زيبا دارند و در مقابل، مأموران قبض روح كافران و تبهكاران چهره اى زشت و كريه دارند.
در نتيجه، شكل ظهور فرشته ى مرگ، هنگام قبض روح، به ملكات و اعتقادات شخص محتضر بستگى دارد. هر چه اعمال و نيّات و عقايد انسانِ محتضر پاك و بى شائبه باشد، ملكى را كه رؤيت مى كند زيباتر و دلرباتر است و هر چه اعمال انسان زشت و پليد باشد، فرشته اى را كه مى بيند خشن تر و وحشتناك تر است.
[1]. ر.ك: الحويزى، تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 226. [2]. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 244 ـ 246; محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 13 و رسائل توحيدى، ص 194. [3]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 13. [4]. سوره ى مريم، آيه ى 17. [5]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 14، ص 36 ـ 40، و عبدالله جوادى آملى، سيره ى پيامبران در قرآن، ج 7، ص 365.