جواب : براى پاسخ به اين سؤال مهم ابتدا لازم است به مطالبى چند اشاره كنيم:
بنابر بسيارى از آيات قرآن كريم هرچه در اين جهان است داراى اجلى است، در نتيجه، انسان نيز اجلى دارد.
در قرآن اجل به دو معنا آمده است: يكى به معناى «تمام مدّت» و ديگرى به معناى «انتهاى مدّت»; و در بحث ما معناى دوم مراد است. وقتى گفته مى شود انسان داراى اجلى است; يعنى بالاخره عمر او در دنيا پايانى دارد.
اجل براى هر موجودى حدّومرز مشخصى دارد و قابل اندازه گيرى است; لذا تغيير و تحوّل در آن راه دارد و از جمله تقديرات الهى است.[1]
بر اساس قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام)«اجل» بر دو قسم است:
1. اجل حتمى كه در قرآن به «اجل مسمّى» تعبير شده;
2. اجل معلّق و مشروط كه در قرآن به «اجل» از آن تعبير شده است.
اجل معلّق از جمله تقديرات الهى است و تغييرپذير است. چون ممكن است قبل از تمام شدن شرايط و اسباب و ضميمه شدن مقدّمات (آخرى) به مقدمات اوّلى، مانعى پيش بيايد و مقتضى ايجاد نشود و اجل به نهايت كار نرسد. ولى اجل حتمى تغييرپذير نيست و جزء «قضاى الهى»[2] است و به مرحله ى حتميّت رسيده است.[3]
تمام حوادث عالم، از جمله اجل انسان، در لوحى به نام «لوح محفوظ» ثبت و ضبط مى شود; به طور مثال مرگ انسان ها و انتهاى عمر آنها با تمام مقدمات و خصوصياتى كه در تحقق اجلِ آنها دخالت دارند، مانند مكان، زمان و حالات فرد و ديگر ويژگى ها در همين لوح محفوظ ثبت مى شوند و هر آنچه در لوح محفوظ ثبت شد تغيير نمى پذيرد و از لحاظ زمانى هيچ تأخيرى در تحقق آن پديد نمى آيد.
قرآن درباره ى عدم تأخير اجل انسان ها مى فرمايد:
(وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها);[4] و خدا هرگز اجل كسى را از وقتش كه فرا رسد مؤخر نيفكند.
اجلى كه در لوح محفوظ ثبت مى شود، همان اجلى است كه به قضاى الهى ختم مى شود.
غير از لوح محفوظ الواح ديگرى هست كه از آن به «لوح محو و اثبات» تعبير مى كنند. در اين الواح تحقق حوادث با تمام خصوصيّات و به طور دقيق ثبت نمى شود، بلكه توأم با ابهاماتى است و در حقيقت با توجه به بعضى مقدمات و زمينه هاى پيدايش، بيان مى شود.
در حقيقت حوادث با شرايطى در اين لوح منعكس مى شوند و اگر آن شرايط محقق نشوند، آن حادثه نيز در خارج محقق نمى شود; چون شرطش تحقق پيدا نكرده است;[5] مثلاً روزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اصحاب خود نشسته بود و پيرمردى از آن جا گذشت. حضرت فرمود: اين شخص به صحرا مى رود و مارى او را نيش مى زند. اتفاقاً عصر همان روز پيرمرد خاركن را ديدند كه از صحرا برگشته و پشته اى از خار بر دوش دارد. اصحاب از حضرت پرسيدند: يا رسول الله، اين همان مرد نيست كه فرموديد با نيش مار از بين خواهد رفت؟! حضرت فرمود: بگذاريد نزديك بيايد; آن گاه پيرمرد يهودى را صدا زدند و گفتند: پشته ى خارت را بگذار زمين و باز كن. ديدند مارى در آن پشته حلقه زده است. حضرت فرمود: مقدّر بود كه اين مار او را نيش بزند ولى صبح كه از خانه بيرون آمد صدقه داد و صدقه اين بلا را از او دفع كرد; يعنى تقديرى كه حضرت از آن خبر داده بود در لوح محو و اثبات ثبت شده و مشروط به «صدقه ندادن مرد يهودى» بود; يعنى اگر اين مرد صدقه نمى داد، با نيش مار از بين مى رفت، ولى حال كه شرطش محقق نشد (صدقه ندادن) مرگ او هم به تحقق نپيوست، بلكه با صدقه مرگش به تأخير افتاد.
نكته اى اساسى كه نبايد از آن غافل باشيم اين است كه بين لوح محفوظ و لوح محو واثبات هيچ تنافى وجود ندارد. هر اجلى كه در خارج تحققش حتمى باشد همان مرگى است كه در لوح محفوظ ثبت شده و اجل هايى كه با عدم تحقق شرطشان به تأخير مى افتند; مرگ هايى هستند كه در لوح محوواثبات ثبت گرديده اند.[6]
آيت الله جوادى آملى دراين باره مى فرمايد:
انسان از آن جهت كه متحرك است و خط سير او از طبيعت مى گذرد لاجرم پايانى براى حركت طبيعى اش وجود دارد كه از اين پايان به عنوان مرگ ياد مى شود... ميزان عمر آدمى چون از مقدّرات است تغيير مى پذيرد و با امورى همچون دعا، صدقه و صله ى رحم و يا گناهان گوناگون، كم يا زياد مى شود; چون قَدَر خداوند، تغييرپذير است... پس، اصل مرگ، قضايى است الهى كه هرگز تغيير نمى يابد و هر انسانى بلكه هر پديده اى بايد به اين مرحله وارد شود كه (كُلُّ نَفْس ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ)[7].
پاسخ نهايى اين پرسش مهم از اين قرار است كه:
اجل حتمى (زمان مرگ) كه در لوح محفوظ ثبت شده همان اجلى است كه به قضاى الهى ختم مى شود و اجل معلق و مشروط كه در لوح محو و اثبات ثبت مى شود از جمله تقديرات الهى است كه تغييرپذير است.
[1]. نكاتى درباره ى «تقديرالهى»: الف) تقدير به ايجاد علل ناقصه برمى گردد; يعنى خداوند مقدماتى را ايجاد مى كند كه در پيدايش يك پديده مؤثرند و وجود آن پديده متوقّف بر همان مقدمات است. ب) تقدير تغييرپذير است. گاهى بعضى مقدمات يك شىء به وجود مى آيند،ا ئولى مقدمات ديگر بدان ضميمه نمى شوند، يعنى موانعى وجود دارد كه مانع انضمام مقدمات ديگر به مقدمات موجود اوّلى مى گردد كه در اين هنگام پديده محقق نمى شود. ج) تقدير مرحله ى اندازه گيرى و فراهم نمودن اسباب و زمينه ى كار است. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن (3ـ1)، ص 209 ـ 210; جعفر سبحانى، الالهيات، ج 2، ص 183 ـ 187; محمد حسين طباطبايى، رسائل توحيدى، ص 91; مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 381 ـ 383 و محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام، ص 124 ـ 125. [2]. نكاتى درباره ى «قضاى الهى»: مرحله ى قضاى الهى (به خلاف مرحله ى قَدَر الهى كه مرحله ى اندازه گيرى و فراهم نمودن اسباب و زمينه ى كار بود) مرحله ى پايانى و يك سره شدن كار است و لذا تقدير الهى هميشه قبل از قضاى الهى است و جزء مقدمات انجام كار محسوب مى شود. اگر پديده اى تمام اجزاى علّت تامّه اش محقق نشده باشد، در مرحله قَدَر به سر مى برد و قابليّت تغيير را دارد، ولى هنگامى كه به مرحله ى نهايى مى رسد و قطعى مى گردد، ديگر حالت انتظارى نخواهد داشت و به مرحله ى اتمام رسيده و آن پديده محقق مى شود. از اين مرحله ى نهايى به «قضاى الهى» تعبير مى كنند. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن (3ـ1)، ص 215; جعفر سبحانى، الالهيات، ج 2، ص 183 ـ 187; محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام، ص 123 ـ 125 و رسائل توحيدى، ص 91، و مرتضى مطهرى، مجموعه ى آثار، ج 1، ص 381 ـ 383. [3]. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن (3ـ1)، ص 212 ـ 214; جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 224 ـ 225 و الالهيات، ج 4، ص 228، 229; محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 7، ص 9، و محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 13، ص 18 ـ 19. [4]. سوره ى منافقون، آيه ى 11. [5]. ر.ك: محمد حسين طباطبايى، رسائل توحيدى، ص 186; عبدالله جوادى آملى، حكمت ا ئعبادات، ص 218; محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 310 ـ 311; الميزان، ج 7، ص 9 ـ 14، و عبدالله جوادى آملى، صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 14، ص 311. [6]. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 310 ـ 311 و محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 7، ص 9 ـ 14. [7]. ر.ك: عبدالله جوادى آملى، صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 14، ص 311.