بسم الله الرحّمن الرحّيم
«الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته و لغته الله علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين»
در جلسه قبل بحث درباره نعمت رهبري بود. به همين مناسبت آيهاي درشان حضرت علي(ع) نازل شده است، ميفرمايد: امروز نعمتها را بر شما تمام كردم. درباره نعمت صحبت كرديم. اين جلسه متمم جلسه قبل است. يعني جلسه قبل را تكميل ميكند و ما ميخواهيم بحث نعمتها را تكميل كنيم. قرآن آيههاي زيادي درباره نعمتها دارد. اول نوع نعمتها را ميگويد و بعد بهترين نعمتها و سپس نعمتهايي كه از آنها در قرآن اسمي به ميان آمده است.
مسئله اظهار نعمت و كفران نعمت و تحليل نعمت را بيان ميكند. يكسري از نعمتها ظاهري است و يكسري از نعمتها باطني است. خدا در قرآن ميفرمايد: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ»(لقمان/20) اسباغ وضو يعني اينكه كسي كه شاداب وضو بگيرد. آخر گاهي وقتها به اندازهاي آب ميريزند كه فقطتر ميشود. يعني آب جاري نميشود. اين غلط است بايد در وضو بقدري آب بريزند كه آب از منطقهاي به منطقه ديگر سرازير شود. اسباق وضو به معني فرو ريختن آب به فراواني است. شايد معنايش اين باشد. «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ» بر شما سرازير كرد. به شما داد. بر شما فراوان قرارداد. «نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»(لقمان/20) نعمتهاي ظاهري و باطنيش را بر شما سرازير كرد.
نعمت ظاهري چيست؟ نعمت ظاهري همين رزقي است كه ما داريم. آب، هوا، نان، گندم، گوشت، ميوهها اينها نعمات ظاهري هستند. نعمات باطني اين است كه عيب هايتان را پوشانديم. پوشيدن عيب خيلي مهم است. اميرالمومنين(ع) ميفرمايند: «لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ»(عيونأخبارالرضا، ج2، ص53) اگر حقيقت باطن يكديگر را ميدانستيد، اگر عيب هايتان روشن مي شد، اگر خدا عيب هايتان را نميپوشاند به قدري با هم بد بوديد كه همديگر را دفن نميكرديد. الان من چقدر گناه دارم؟ اصلا شما از گناه من خبر نداريد.
شما چقدر گناه داريد؟ من از گناهان شما خبر ندارم. شما به من ميرسي و ميگويي: سلام مخلص هستم. من هم به شما ميرسم و ميگويم: سلام، من چاكر شما هستم. همينكه خدا عيبها را پوشانده است، بزرگترين نعمت است. لذا اين مسئله پوشاندن عيب مسئله مهمي است. اگر خداوند عيبهاي ما را رو ميكرد، خجالت ميكشيديم كه به هم نگاه كنيم.
يا بايد همه بي غيرت شويم كه خجالت نكشيم يا بايد غصه بخوريم كه همه ميفهمند. ستر عيبها از نعمات باطني خداست. عيبها يكي دو مورد نيست. در روايت ديگري ميخوانيم. يكي از نعمتهاي باطني اين است كه خداوند عيبهاي شما را پوشاند و امام در دعاها و مناجاتها به اين نعمت خيلي اشاره ميكند. در دعاي كميل ميگويد: «كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرَتْه»(مصباحالمتهجد، ص844) خدايا چه كارهاي قبيحي كردم و تو آنها را پوشاندي.
در دعاي ابوحمزه كه امام زين العابدين(ع) در سحرهاي ماه رمضان ميخواند، ميگويد: خدايا من گناه كردم. البته گناه براي امامان و معصومين معناي ديگري دارد. چون ميدانيم امامان معصوم هستند. اينها وقتي ميگويند: گناه، كارهايي هم كه گناه نيست در ديد آنها گناه است. اگر يادتان باشد من به سرفهاي كه آدم پشت دوربين تلويزيون ميكند مثال ميزدم. سرفه كردن گناه نيست اما اگر من الان سرفه كنم، معذرت ميخواهم. چرا؟ چون اين سرفه را در حضور شما كردهام. چون ميبينم، عذرخواهي ميكنم. پيغمبر و امام معصوم است اما چون خود را در حضور خدا ميبيند، براي كارهايي هم كه گناه نيست عذرخواهي ميكند.
يك روايت داريم كه نعمت ظاهري رزق و اسلام و مكتب است. نعمت باطني هم اين است كه خدا عيبهايتان را پوشانده است. يك نعمت ظاهري امامي است كه ظاهر باشد و نعمت باطني امامي است كه غايب باشد. مثل حضور حضرت مهدي(عج) است.
بزرگترين نعمتها چيست؟ آن كس خانه ندارد ميگويد: بزرگترين نعمتها آن است كه آدم يك خانه داشته باشد. آن كس كه زن ندارد، ميگويد: بزرگترين نعمتها آن است كه آدم ازدواج كند. آن كه بچه ندارد ميگويد: بزرگترين نعمت داشتن فرزند است. هر كس هرچه را كه ندارد، بزرگترين نعمت ميداند. برزگترين نعمتها چيست؟ چند دقيقه فكر كنيد تا بعد نظر امام صادق(ع) را بگويم. گفتيد كه بزرگترين نعمتها داشتن سلامتي و رهبري حق است و اينكه خدا ما را به حال خود رها نكند و استقامت داشته باشيم.
حالا به مناسبت اين نظرخواهي يك حديث را به خاطر آوردم. روزي پيغمبر سخنراني ميكرد. وسط سخنراني فرمود: از گناهي كه خدا آن را نميبخشد، بترسيد. همه سرشان را پايين انداختند، كه اين چه گناهي است؟ گفت: فكر كنيد. همه اصحاب پاي منبر پيغمبر، فكر كردند و هركس چيزي گفت و در آخر گفتند. خوب است از خود رسول الله بپرسيم. گفتند: يا رسول الله! «و ما الذنوب التي لا تغفر؟ » گناهي كه خدا نميبخشد چيست؟ پيغمبر فرمود: خداوند گناهان كوچك را نميبخشد. چون آدم گناه بزرگ را ميفهمد.
خجالت ميكشد و دائم ناراحت است و به مغزش فشار ميآورد و در روحش اثر ميگذارد و از خدا مغفرت ميخواهد ولي آدم براي گناهان كوچك ميگويد: اينها كه چيزي نيست. اينها بدترهستند. امام صادق(ع) ميفرمايد: «أَنْ لَا يَكُونَ فِي قَلْبِهِ مَعَ اللَّهِ غَيْرُهُ»(مجموعةورام، ج2، ص108) بزرگترين نعمتها اين است كه در قلبش غير از خدا هيچ چيز نباشد. مردم عليه او چه ميگويند؟ كاري به مردم نداشته باشد. جو عليه تو است يا به نفع اوست. از ديدگاه اجتماعي كار به هيچ چيز نداشته باشد. فقط به فكر اين باشيد كه خدا را راضي كند. به وظيفه شرعي خود عمل كند. به زشت و زيبا كار ندارد. اگر اين حرف را بزني برايت خوب است. من نميخواهم برايم خوب باشد.
برايت بد است. نميخواهم برايم بد باشد. به هيچ چيز جز خدا فكر نكند. خدا اين نعمت را به خود امام صادق(ع) داده است. امام صادق(ع) در دعاهايش جملات عجيبي ميخواند. اين نعمتها مربوط به خود امام صادق(ع) است، البته مربوط غير خودش هم هست. در قلب اكثر اين برادراني كه به جبهه ميروند هيچ چيز غير از خدا نيست. به جبهه ميرود و بعد ميخواهد ازدواج كند. به جبهه ميرود تا حقوق بگيرد. به جبهه ميرود كه عكس بياندازد و بعد پز بدهد. در قلبش هيچ چيز جز اينكه دفاع اسلام لازم است و خدا تكليف كرده و فرمان خدا را بايد انجام داد، نيست.
امام صادق(ع) فرمود: «مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ أَجَلَّ مِنْ أَنْ يَكُونَ فِي قَلْبِهِ مَعَ اللَّهِ غَيْرُهُ»(مجموعةورام، ج2، ص108) خدا بر هيچ بندهاي انعام نكرده است. بزرگترين نعمتها اين است كه انسان فقط با خدا باشد و واقعا هم بزرگ است. اگر الآن ما شخصيتي باشيم و به ما بگويند: به خدمت امام برو، همينكه ما را به جماران راه بدهند، ديگر توجه نداريم كه روي موكت نشستهايم يا قالي، لامپ بالاي سرمان دويست ولت است يا شصت ولت، به هيچ چيز توجه نداريم. فقط به اين توجه داريم كه خدمت امام هستيم. بعضي از احاديثي كه آدم ميخواند، بعد از خواندن ناراحت است، چون بين حديث و عملش تفاوت زيادي است.
«أَلَا وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ»(تحفالعقول، ص203) امير المومنين ميفرمايد: يكي از نعمتها سعه مال است. مال نعمت است. بعد ميفرمايد: «وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَنِ» بهتر از مال، سلامتي است «وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ» بزرگتر از سلامتي، تقواي قلب است. زبان بعضي با تقواست. يعني واقعا فحش نميدهند اما تقوي زماني ندارند. يعني عمرشان به بطالت ميگذرد، مثلا اگر ميخواهد يك قاشق برنج را در سطل زباله بريزد، ميگويد: اسراف حرام است اما جوانيش را 2 ساعت، 2 ساعت در سطل زباله ميريزد. اين بي تقوايي است.
آدم سه ساعت نشسته است و حرف بيهوده ميگويد. بهترين ساعات جوانيش را هدر ميدهد. حديث داريم: روز قيامت مانند نواري كه باز ميكنند، نوار عمر ما پيش روي ما باز ميشود. براي ساعتهايي كه نشستهايم و از آن استفاده نكردهايم، غصه ميخوريم. حديث داريم كه آدم براي ساعتهايي كه هدر داده است، بسيار حسرت ميخورد. اگر ما يك قواره زمين را نسازيم. يك تا دوسال بعد ميگوييم: كاش دو سال پيش آن را ساخته بوديم. آهن ارزان بود. كاش اين زمين را خريده بوديم. در مسائل مادي ميگوييم: اي كاش! اما ببينيم كه با جواني خود چه كردهايم؟ جواني ما دارد از بين ميرود. از جواني چه استفادهاي كرديم؟ اين پشم را چطور بافتيم؟ اين قطعه زمين را چطور ساختيم؟
چند وقت پيش يك نفر مرا ديد و گفت: آقا قرائتي از شما خيلي متشكرم. شما در تلويزيون گفتي: اگر شما يك نوار ده توماني بخري، حاضر نيستي كه روي آن صداي گربه ضبط كني. چون ده تومان ميارزد ولي خدا يك نوار 60 ساله در مغز تو گذاشته است و تو اين را با هر حرف بيهوده و ياوه گويي پر ميكني. اگر شما يك دوربين بخري، از آن عكس زغال نميگيري. چرا با دوربين چشمت فيلمهاي بد ضبط كردي. بنابراين وقتي ميگوييم: تقوي! هميشه نگوييد: چون ايشان دروغ نميگويد و غيبت نميكند، با تقوي است.
همان كسي كه دروغ نميگويد و از جوانيش استفاده نميكند. او تقواي زماني ندارد. بعضي تقواي سياسي ندارند. ممكن است كسي وقتي به مال حرام ميرسد، نخورد اما دلش براي ذرهاي از رياست لك ميزند. ممكن است چشم كسي تقوا داشته باشد اما گوش او تقوا نداشته باشد. خلاصه تقوا به معني اين است كه آدم حالتي پيداكند كه از عمرش، از جواني و مالش و همه كارهايش در راه خدا استفاده كند و هركس را اينگونه ديديد به او سلام برسانيد.
يكي از نعمتهاي مهم، نعمت اتحاد است. قرآن ميفرمايد: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ»(مائده/7) نعمتهايي كه خدا به شما داده است، به ياد بياوريد. يادتان نرود. «إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»(آل عمران/103) با هم دشمن بوديد. دانشگاه و فيضيه با هم بد بودند. بين مردم و ارتش جدايي بود. بين شهري و روستايي جدايي بود. «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» همين كه دلهايتان با هم مهربان شد، نعمت است. الان در مدرسه فيضيه اسلحه هست و در پادگان هم تفسير الميزان هست. يعني كتابهاي مطهري به پادگانها راه يافت و اسلحه پادگانها هم به فيضيه آمد. «فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» دلها و فكرتان با هم شد. يكي از نعمتها، نعمت وحدت است. نعمات ظاهري و باطني، نعمات مخفي هستند. پس نعمت سوم تقوي و نعمت چهارم وحدت است.
نعمت پنجم قانون است. «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» ياد نعمتها باشيد.
«وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ»(بقره/231) ياد اين باشيد كه خدا به شما نعمت داد و براي شما كتاب فرستاد.
شما قانون داريد. همينكه شمايك قانون محكم و سالم داريد، نعمت است.
ششم امدادهاي غيبي است. «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» نعمتهايي را كه خدا به شما داده است، يادتان باشد. «إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»(ابراهيم/6) خدا به بني اسرائيل ميگويد: ياد نعمتها باشيد. يعني شما را از دست آن فرعون نجات داد. ياد امدادهاي غيبي باشيد. يادتان باشد كه در جبهه غير از مسائل ظاهري، خدا با مددهاي غيبي هم به شما كمك كرد. قرآن دربارهي مددهاي غيبي ميگويد: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» ياد نعمتها باشيد. اي رزمندگاني كه به جبهه رفتيد و ديديد، ياد نعمتها باشيد.
«إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»(احزاب/9) لشكرهايي براي شما فرستاديم كه شما آنها را به چشم نميبينيد. براي شما كمك غيبي فرستاديم. جنود جمع جند است. جند به معني لشكريان است. يعني لشكرياني برايت فرستاديم كه «لَمْ تَرَوْها» ملائكه را براي پشتيباني براي شما فرستاديم. نعمتهاي غيبي نعمتهايي است كه انسان بايد به ياد داشته باشد. اصولا گاهي آدم بنشيند و با خودش زمزمه كند. امروز، روز عرفه و شب عيد قربان است. الان كه غروب عرفه است، امام حسين در بيابان عرفات است. همه حاجيها به چهار فرسخي مكه ميآيند و در آن جا چادر ميزنند و ظهر تا شب دعا ميكنند.
راوي ميگويد: امام حسين را ديدم. از خيمه بيرون آمد و شروع به خواندن دعاي عرفه كرد. چنان اشك ميريخت كه اين اشكها از چشمش روي محاسن ميريخت و از روي محاسن به روي زمين ميافتاد. به زمين نگاه كردم. ديدم ريگهايي كه زير صورت امام حسين(ع) است، تر شدهاند. يعني قطره قطره ميچكيد و آن ريگ هاتر شده بود. فكر ميكنيد امام حسين در دعاي عرفه چه ميگويد؟ كاش بخشي از دعا را برايتان ميخواندم، اما بحث امروز ما دربارهي عرفه نيست. «سَيِّدِي أَنَا الصَّغِيرُ الَّذِي رَبَّيْتَهُ»(مصباحالمتهجد، ص587) كوچك بودم، بزرگم كردي. بي سواد بودم، مرا با سواد كردي. ذليل بودم، مرا عزيز كردي. به من حافظه دادي.
به من پدر و مادر دادي. به من روحيه انقلابي دادي. به من رهبرخوب دادي. به من كشور خوب دادي. به من همسايه خوب دادي. تشنه بودم سيرابم كردي. مريض بودم، مرا شفا دادي. به دنيا آمدم مكيدن را بلد بودم. هرچه خواستم به من دادي. ضعف مرا جبران كردي. آدم اين نعمتهاي جزئي خودش و اين نعمتهايي كه براي جامعه است را نبايد فراموش كند. الان چقدر كشورهاي ديگر غبطه ميخورند كه كاش ما هم رهبري مثل امام داشتيم؟ انقلابيون كشورهاي ديگر چقدر غصه ميخورند كه ميبينند مردم حمايتشان نميكنند؟ ميگويند: كاش امت ما هم مثل امت ايران بود.
نعمتهاي زيادي داريم. الحمدالله روز به روز هم وضع بهتري پيدا ميكنيم. توطئهها خنثي شد. اين نعمت بزرگي است. الآن تمام مغزهاي سياسي كره زمين ميخواهند جمهوري اسلامي نباشد. بنشين و همه نعمتها را با خود زمزمه كن. فايدهاش اين است كه دل آدم با خداست. ديگر نميگويد: كه مثلا استكان فلان قيمت شده است. وقتي قاشق خيلي گران شود، دستهايمان را ميشوييم و با دست غذا ميخوريم. چند وقت پيش يك پيرمرد حرفي زد كه ما خيلي خنديديم. البته من حرفش را قبول ندارم.
ميگفت: اين قاشق چيست؟ آدم با دست غذا ميخورد. اگر داغ نبود، غذا ميخورد ولي اگر داغ بود، با قاشق در دهان ميگذاريم. فايدههاي غذا خوردن با دست را نقل ميكرد. قاشق را گران كردي. بدون قاشق هم ميتوان زندگي كرد. بدون رهبري نميتوان زندگي كرد. بله قربان گفتن به آمريكا ذلت است. البته گراني مسئلهاي غيرقابل انكار است. ان شاءالله خدا عنايت كند و مسئله گراني حل شود. اين چيزها نبايد ما را از انقلاب دلسرد كند. ما بعد از دو سال جنگ حالا قدرتمان بيشتر هم شده است. مجلس ما بهتر ازقبل شده است.
نعمت آزادي را بگويم. «إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» شما را از آل فرعون نجات داد. «عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ»(سبأ/15) از راست و چپ درختان سر به فلك كشيده است. «كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ» خدا گفت: براي اين قبيله اين دار و درخت خوب است، از رزق خدا بخوريد. «وَ اشْكُرُوا لَهُ» وقتي خورديد، تشكرهم بكنيد. «بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» شهر دلپسند و خداي بخشنده «فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ»(سبأ/16) قرآن ميگويد: اين قبيله با اينكه اين آب و هوا و اين درختان را داشتند.
«فَأَعْرَضُوا» اعراض كردند. خدا ميگويد: بخاطر اينكه كفران نعمت كردند، «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ» برايشان سيلي فرستاديم. «وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ» چون اينها اعراض كردند. سيلي فرستاديم كه باغهايشان را از بين برد. در قرآن آيات زيادي داريم كه اگر خدا نعمتي را از شما گرفت، به خاطر گناهان شما است. «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ ايديكُمْ»(شورى/30) هرچه مصيبت بر شما وارد ميشود، بخاطر گناهاني است كه انجام ميدهيد.
حديث داريم انسان گناه جديدي نميكند مگر اينكه خدا عذاب جديدي را بر او نازل كند. حديث داريم كساني كه به خاطر گناه، عمرشان كوتاه ميشود و ميميرند بيش از كساني هستند كه به حال طبيعي ميميرند. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»(رعد/11) قرآن ميگويد: اين مربوط به يك شخص نيست. اگر جامعه و امتها هم كج شوند، ما با آنها هم همين كار را ميكنيم. «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»(صف/5) قرآن ميگويد: چون منحرف شدند با آنها اينطور رفتار كرديم.
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنكبوت/69) شما در راه ما تلاش كنيد، ما خط را به شما نسان ميدهيم. راه را به شما نشان ميدهيم. «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»(اسراء/8) قرآن ميگويد: اگر شما برگرديد، من هم بر ميگردم. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ»(ابراهيم/7) شما قدرداني كنيد، من هم نعمات شما را زياد ميكنم. يعني بخشيدن لطف يا برداشتن آن به عملكرد خود ما بستگي دارد. قرآن ميگويد: اول نعمت ميدهيم. ميگوييم: «كُلُوا»(سبأ/15) بخوريد و استفاده كنيد. «فَأَعْرَضُوا»(سبأ/16) لجبازي كردند. ما هم برايشان سيل فرستاديم. «ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُور»(سبأ/17) اين سيل جزاي آنهاست چون كفر ورزيدند.
«وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُور» آيا ما به غير از كسي كه نعمتها را كفران كند جزا ميدهيم؟ ميگويد: اگر قرار است هركس گناه كند، خدا نعمتش را از او بگيرد، پس چرا بعضي از جنايتكاران صبح تا شام گناه ميكنند و خدا به اينها جزا نميدهد؟ قرآن ميگويد: «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً»(كهف/59) يعني براي هلاكت موعدي را قرار داديم. اگر ديدي كسي ظلم ميكند و ما با او كاري نداريم.
نگوييد: اگر قرار است ظلم باعث شود كه خدا غضب كند، پس چرا خدا صدام را غضب نميكند. «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً» شاه چقدر ظلم ميكرد و بسياري جاويد شاه ميگفتند و مومنين به حق ميگفتند: اي خدا شاه اين همه ظلم ميكند، چرا سرنگون نميشود؟ يعني اگر ديديد كسي ظلم ميكند و ما كاري به او نداريم، بدانيد كه براي امتحانات ثلث سوم گذاشتهايم. حسابش را يكمرتبه تصفيه ميكنيم. چون او نزد ما حساب جاري دارد.
در زمان شاه يك خانم بسيار بد حجابي بود كه مسئول مملكتي بود. قرار شد كه اين خانم براي بازديد از يك موسسه برود. اهل آن موسسه حزب اللهي بودند. ديدند چون او يك خانم مهم مملكتي است، طبق قوانين هنگام ورود او بايد اين برادران به آن خانم گل بدهند و با او دست بدهند. هر فكري كردند خوب نبود بنابراين يكي از آنها دست راست خود را بست و به گردنش آويزان كرد و ديگري هم دست خود را باند پيچي كرد.
اين كارها را كردند كه با اين خانم دست ندهند. ببينيد كه چگونه دينداري ميكردند. وقتي آدم آن صحنهها را ميديد، ميگفت: خدايا اين چه وضعي است كه كسي بايد آنچنان حكومت كند و اينها اينطور در فشار باشند. مثلا ميخواهد يك گناه نكند. ميخواهد دستش به بدن نامحرم نخورد. بخاطر حفظ تقوا بايد به چه وضعي در بيايند. خدايا چرا اين شاه را نابود نميكني؟ قرآن ميگويد. «لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً» زمانش كه برسد، به حساب او ميرسيم.
زمان طاغوت به يك دبيرستان دخترانه رفتم تا در آنجا صحبت كنم. وقتي وارد شدم، ديدم كه دختران لخت هستند و دارند واليبال بازي ميكنند. من كنار در ايستادم و گفتم من نميآيم. شرايط بايد اسلامي باشد. گفت: آقا چيزي نگو. خطرناك است. گفتم: من كه مجبور نيستم بيايم. من آزاد هستم و دبير هم نيستم و شما هم گفتهاي كه بيايم و سخنراني كنم. من با اين وضع نميآيم. خلاصه به دختران گفت: برويد و روسري سر كنيد. بعد گفت: بفرماييد! ما هم به هواي اينكه آنها خود را پوشاندهاند، آمديم و به دفتر رفتيم. ديديم خانمهاي دبير با يك وضع آرايش كرده و لخت نشستهاند. باز گفتم: من نميآيم.
بعد براي اينكه مرا مسخره كنند. گفتند: ما روسري سر ميكنيم. كمي روزنامه آنجا بود. روزنامهها را برداشتند و روي سرهيشان گذاشتند به حساب خودشان من را مسخره كردند ولي خودشان را مسخره كرده بودند. وقتي سخنراني تمام شد، دردسري براي ما درست شد كه او برخلاف معنويات اعلي حضرت است. اعلي حضرت گفته است كه زن آزاد باشد و ايشان گفت: نبايد اينطور باشد. ديديم كه اصلا وضعيت خوب نيست. گفتم: شما پيرو فرح هستيد و من هم پيرو امام رضا هستم. وقتي فرح وارد حرم امام رضا(ع) ميشود، چادر سر ميكند.
همينطور كه رئيس شما نزد رئيس ما چادر سر ميكند، شما هم بايد نزد من چادر به سركنيد. بنابراين طبق عمل رئيس شماست. اگر او نزد امام رضا(ع) چادر سر نكرده بود، شما هم نزد من چادر سر نميكرديد. اين يك نعمت است كه وقتي در خيابانهاي تهران راه ميروي، يك زن بي حجاب هم به چشم نميخورد و خودشان هم خوشحال هستند. زن بايد آرايش كند اما فقط براي شوهر خود آرايش كند.
روزي پيغبر وارد خانه حضرت فاطمه(س) شد. از حضرت زهرا(س) پرسيد: علي بن ابيطالب(ع) كجاست؟ گفت: ايشان تا چند دقيقه ديگر ميآيد. گفت: ميداني وهمينطور نشستهاي؟ گفت: چه كنم؟ گفت: تو كه ميداني شوهرت ميآيد بر خيز و لباست را عوض كن. سرت را شانه كن. خودت را تميز كن. زني كه ميداند شوهرش تا چند دقيقه ديگر ميآيد، بايد خود را آماده كند. بنابراين آرايش زن براي شوهر است و آرايش زن براي خارج از خانه درست نيست.
يكي از نعمتهاي بزرگ خدا تحليل است. ما درباره نعتهاي خدا تحليلهاي غلطي داريم. بعضي از ما وقتي خدا به ما نعمت ميدهد، ميگوييم: خدا به ما رو كرده است. قرآن ميگويد: يكسري از افراد تحليلهاي خطرناكي دارند. وقتي نعمت به ايشان ميدهيم، مغزشان اقتصادي است. بخاطر اينكه تدبير دارد و سياست و تجارتش خوب است. مغز اقتصادداني دارد. قرآن ميگويد: «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ»(زمر/49) اين نعمتها بخاطر علمي است كه من دارم. چون علم اقتصاد دارم. خدا هم به من و زندگيم خيلي عنايت دارد. علم اقتصاد چيست؟ افرادي علم اقتصادي بسيار خوبي دارند. شطرنج و تجارتشان خيلي خوب است.
خيلي زبان باز و زرنگ هستند ولي خدا براي اينكه به آنها بفهماند كه روزي به زرنگي نيست، هميشه درگير هستند. قرآن يك آيه ديگر ميگويد: «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»(هود/10) تا به بعضي نعمت داده ميشود. ميگويند: معلوم ميشود كه خدا من را دوست دارد. ميگويد: اگر زماني زيلوي تو قالي شد، دليل بر اين نيست كه خدا شما را دوست دارد. هيچ وقت زندگي مادي را دليل بر چيزي ندانيد.
«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ»(فجر/15) آيه ديگر ميگويد: وقتي به انسان نعمت داديم، ميگويد: خدا مرا اكرام كرده است. تحليل غلط اين است كه وقتي زندگي انسان خوب است، بگويد: از خودم است، عيبي ندارد. پروندهام پاك است، مرا اكرام كرده است. ميگويد: هيچ كدام از اينها نيست. اينكه ميبيني زماني به شما نعمت زياد ميدهيم. زماني هم آن را ميگيريم. اين براي آزمايش است. براي اينكه تو را آزمايش كنيم، يك دفعه صد هزارتومان به تو ميدهيم. زماني هم صد هزار تومان را از تو ميگيريم. ميخواهم تو را پرورش بدهم براي همين تو را بالا و پايين ميكنم. اگر هم تو را در فشار ميگذارم، براي اين است كه پخته شوي. تا بيل به خاك نخورد، خاك آماده نميشود و علف نميدهد. تا دندان بزغاله به علف نخورد، براي بزغاله گوشت نميشود.
تا گوشت بزغاله در زود پز در فشار قرار نگيرد، پخته نميشود. رشد و تكامل هر انسان مربوط به حوادثي است كه لابلاي زندگي او قرار گرفته است. پس برادران و خواهران اگر زندگي خوبي داريد، نگوييد: خدا مارا دوست دارد. حديث داريم: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها»(توبه/55) گاهي خداوند ميخواهد افرادي را عذاب كند، زندگي آنها را تامين و خوش ميكند كه اينها خوب سرگرم زندگي شوند. آن وقت «أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً»(انعام/44) اگر شب عيد قربان ديدند كه اينها به گوسفند جو و علف ميدهند اين دليل بر اين نيست كه گوسفند را دوست دارند. براي اين است كه فردا ميخواهند سر او را ببرند.
خود ما هم همينطور هستيم. گاهي كه خود من مطالعه ميكنم، يك بچه كوچك ميآيد و مزاحم من ميشود. انگشترم را در ميآوردم و آن سمت اتاق مياندازم. تا مشغول انگشتر است، من ساعتي مطالعه ميكنم. من ميخواهم او مشغول انگشتر شود و من به كار خود برسم. ميبينند اين دل، دلي نيست كه بگويد: الله اكبر! ميگويند: بگو قالي اكبر، خانه اكبر، ماشين اكبر. چون دلش ظرفيت ندارد به سمت حق پرواز كند. «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها» پس اگر زندگي كسي خوب بود، دليل اين نيست كه خدا او را دوست دارد. اگر زندگي كسي بد بود دليل اين نيست كه خدا به او پشت كرده است.
اصلا خدا ميگويد: من گاهي زندگي را بر شما سخت ميكنم كه بگوييد: يا الله! من گاهي شما را در منگنه قرار ميدهم تا فرياد بكشيد. زير پايتان را داغ ميكنم تا راه برويد. چون اگر زير پايتان داغ نشود، حركت نميكنيد. «أَخَذْناهُمْ» شما را در منگنه ميگذارم كه يا الله بگوييد. اگر در منگنه قرار نگيريد، ياالله نميگوييد. بنابراين رو كردن نعمات به انسان دليل بر مقام نيست. گرفتن نعمات هم دليل بر بد شانسي نيست. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»(بقره/155) تحليل قرآن اين است كه وجود و سلب نعمتها و حوادث تماما وسيله آزمايش ماست نه دليل بر اينكه خدا چه كسي را دوست دارد يا چه كسي را دوست ندارد.
خدا به مقام محمد و آل محمد نعمتهاي ظاهري و باطني و نعمت تقوا كه نعمت اصلي است و نعمت وحدت و آزادي و قانون را به ما بدهد. خدا ان شاءالله ما را متوجه اين نعمتها و متوجه خودش و اوليائش قرار دهد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»