[درس هایی از قرآن] : ایام فراغت (3)

محسن قرائتی

نسخه متنی
نمايش فراداده

ايام فراغت -3

«بسم الله الرحمن الرحيم»

برنامه ريزي در استفاده از اوقات فراغت‏

يکي از اصول ورزش اين بود که برنامه ريزي کنيم مثلا سهم ورزش چقدر است سهم مغز چقدر است سهم زبان چقدر است حديث هم داريم که ساعة براي اين کار ساعة براي آن کار. امام (رحمة الله عليه) هر کاغذ يادداشتي که در کتابخانه‏اش بود مي دانست کجاست من رفتم ديدار يکي از علما خواهش مي کنم اين تکه را دانشجوها و طلبه‏ها و فرهنگي‏ها زيادي گوش بدهند دبيرستاني‏ها و کساني که اهل قلم و تحصيل هستند زيادي گوش بدهند زمان شاه رفتم ديدن يکي از علما که زندان بود پشت ميله‏هاي زندان گفتم يک نصيحتي به من بکن هرچه فکر کرد چيزي به ذهنش نيامد گفتم آقا شما آيت الله هستيد من هم طلبه جواني تقريبا 20 ساله بودم آمديم زندان ديدن شما يک چيزي بگو گفت همين که من هرچه فکر مي کنم چيزي يادم نمي آيد اين چيز ياد نيامدن من براي تو درس باشد من خيلي مطالعه کردم اما چون کدبندي نکردم موضوع بندي نکردم شما که الان از ديدن من بيرون رفتي برو دفترهاي زيادي پشت آن بنويس و بگذار تاقچه مثلا بنويس دفتر شعر، دفتر خاطره، دفتر توحيد، دفتر حقوق، دفتر مسائل سياسي براي هر عنواني دفتري بزن بعد به مرور زمان هرچه مطالعه کردي يا شنيدي وقتي فهميدي درست است توي همان دفترش بنويس بعد اين دفترها پر مي شود مثل لغت نامه دهخدا هر کسي مطلب دارد منتهي به شرطي که آدم از اول اينها را جمع کند.

ما هم رفتيم مقداري دفتر خريديم پشت آن نوشتيم گذاشتيم توي تاقچه همه دفتر خالي بود بعد به مرور دفترها پر شد يک دور ديگر آورديم اينها را کلاسور کرديم بعد آورديم فيش برداري کرديم که الان اين فيش‏ها دوچهارم يا پنجم است که دارد وارد کامپيوتر مي شود من خيلي از اين نظم برکت ديدم مثلا در روزنامه نوشته توي اقيانوس اطلس ماهي کشف شده که سه ميليون سال عمر دارد خوب من دفتر اقيانوس و ماهي ندارم اين هم حرف تازه‏اي است گفتم اينرا کجا بنويسم حيف است اين هم يک نکته است گفتم بنويسم دفتر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که اگر فردا کسي سوال کرد که چطور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) 1200 سال عمرش مي باشد مي گوئيم آن خدايي که به ماهي سه ميليون سال عمر مي دهد به يک بنده خدايي هم هزار سال عمر مي دهد يعني اين براي تقريب ذهن آنجا خوب است. بسياري از دانشجوها و طلبه‏هاي ما خيلي حرف مي زنند و مطالعه مي کنند اما چون کدبندي ندارد همه از دستشان در مي رود. امام (رحمة الله عليه) مي فرمود من مي توانم بگويم همه يادداشت هايم کجا هست.

توجه حضرت امام (ره) به نماز اول وقت‏

نظم در عبادت بزرگترين روز تاريخ در ايران روز فرار شاه بود يعني در تاريخ ايران روزي نداريم که شاه ايران گريه کنان فرار کند چند صد خبرنگار آمدند پاريس دور امام (رحمة الله عليه) بعد هم گفتند امروز شاه فرار کرده آنچه شما مي گوئيد مستقيم به دنيا مخابره مي شود يعني خيلي از صحبت‏هاي شما مستقيم پخش مي شود يعني شما داريد با کره زمين حرف مي زنيد امام (رحمة الله عليه) هم رفت روي يک چهار پايه «بسم الله الرحمن الرحيم» چند جمله گفت يک مرتبه گفت احمد!؟ حاج احمدآقا پسرش بغل دستش بود گفت بله گفت ظهر شده؟ گفت آقا ظهر شرعي الان است تا گفتند الان است پياده شد رفت گفتند آقا شما الان داريد با کره زمين حرف مي زنيد فرمود ولش کن نماز، خدا خالق کره زمين است يعني اينقدر روي نماز اول وقت...

عده‏اي از مسئولين رده بالا رفتند خدمت امام (رحمةالله عليه) گزارش جنگ بدهند يک مرتبه امام (رحمةالله عليه) ساعت اش را درآورد و فرمود دير شد گفتند چي دير شد؟ فرمود ورزشام دير شد گفتند ورزش شما... فرمود ورزش من سر دقيقه باشد به طلبه‏ها مي فرمود بايد طوري باشيد که در مسجد سلماسي که من درس مي دهم همه در يک لحظه جمع بشويد مي گفت اگر کسي کارش منظم باشد فکرش هم منظم مي شود آدمي که هر وقت رسيد هرکاري کرد فکرش هم پريشان است. اسم هيچ حزبي را نبرد که تائيد کند جز حزب الله لبنان و الان هم تنها چوبي که لاي چرخ آمريکا و اسرائيل است چوب حزب الله لبنان است حزب الله لبنان از همان هايي هستند که نفس امام (رحمةالله عليه) به روحشان خورده است. از ترکيه به پسرش نامه نوشت اگر رضاي خدا و رضاي من را مي خواهي که من که پدر تو هستم از تو راضي باشم و خدا هم از تو راضي باشد به مادر و خواهر و بستگان خوشرفتاري کن. خوشرفتاري توي خانه.

حديث داريم بين دو تا ابروي مادر را ببوسيد دست مادر را ببوسيد دعاي پدر و مادر در حق اولاد متسجاب مي شود احترام به پدر و مادر خيلي مهم است. آيت الله شهيد صدر هر روز دست مادرش را مي بوسيد بلا استثناء علم اينست حديث داريم اگر باسواد شدي اما پررو و جري و بي حيا شدي معلوم مي شود علمت علم واقعي نيست محفوظات است يک چيزي روي نوار ضبط کنند حالا روي نوار مغزت ضبط شده. اگر خواستيد بدانيد علم شما مفيد است يا غير مفيد اگر هرچه باسوادتر شديد ادبتان بيشتر شد نسبت به پيش نماز، استاد، پدر بزرگ، پدر و مادر، پيرمرد، همسايه، هم شاگردي اما همين که هرچه باسوادتر شديد حرفهاي زشت‏تري را داريد مي زنيد.

دانش همراه با خضوع و فروتني

امام علي (عليه السلام) مي فرمايد «ثمرة العلم العبودية» ثمره علم بندگي است. امام (رحمة الله عليه) وقتي مرجع شد فرمود من دست مراجع را مي بوسم من اينرا با گوش خودم شنيدم چند مدت بعد فرمود من آن دفعه گفتم دست مراجع را مي بوسم امروز مي گويم دست بقال‏ها را هم مي بوسم اينرا هم ما در سخنراني اش شنيديم. بعد فرمود به من خدمتگزار بگوئيد بهتر از اينست که رهبر بگوئيد رهبر من همان بچه 13 ساله‏اي است که به خودش نارنجک بست بعد فرمود رهبر من زنهاي خيابان چهارمردان هستند قم زنهاي چهارمردان خيلي انقلابي بودند بعد فرمود اي کاش يک پاسدار بودم يعني هر چه مرجعيت اش گل مي کرد و عظمتش بيشتر مي شد تواضع اش بيشتر مي شد.

دنباله بحث اصول ورزش

ورزش و تفريح همراه با ارتباطات گاهي ورزشها همراه با ارتباطاتي باشد مثلا به استاني مي رويم بگوئيم آقا شخصيت‏هاي اين استان چه کساني هستند؟ ديدار با فرهيختگان بگوئيم آقا شما چطوري درس خواندي به اينجا رسيدي شما چکار کرديد؟ گفتم خاطرات خودت را بگو چون آدم وقتي خاطرات را شنيد يک خورده آرام مي شود گفت بله بنده يکوقت مي خواستم غسل کنم پول نداشتم هرچه فکر کردم چه کنم آخرش رفتم پيش حمامي و گفتم آقا مي شود ساعتم را پيش شما گروگان بگذارم غسل کنم من مي خواهم پاک شوم نماز بخوانم بعد پول مي آورم ساعتم را مي گيرم مي گفت از بي پولي ساعتم را گروگان گذاشتم گفتم همين را براي طلبه‏ها بگو چون الان طلبه بي پول است به او فشار مي آيد نمي داند چکار کند شما هم مرجع تقليد هستيد بگو ما هم اينطور زندگي هايي داشتيم. استاد دانشگاه شرايط خودش را بگويد.

يکي از وزرا که الان وزير است مي گفت ما دوران دانشجويي خورده پنير مي خريديم پنير فروش هم فکر مي کرد براي مرغها مي خواهيم مي گفت براي مرغ مي خواهيد؟ مي گفتيم حالا چه فرقي مي کند. يک فقير در روز دوشنبه گفت بدهيد در راه خدا امشب شب جمعه است گفتند امروز دوشنبه است گفت چه فرقي مي کند من مي خواهم پول بگيرم. بنده شخصي را سراغ دارم که همه مردم ايران او را مي شناسند الان هم زنده است ايشان رفته بود به بقال سر کوچه گفته بود آقا آخر شب اين دانه انگورها را به ما بدهيد چون خود انگور قيمت اش فلان دانه انگور قيمت اش يک پنجم بود مي گفت من خود انگور را که قورت نمي دهم بايد دانه دانه کنم حالا چرا پول بدهم انگور گران قيمت بخرم بعد دانه دانه کنم اين که دانه دانه شده است مي خرم که ارزانتر هم هست. گاهي وقتها افرادي مي خواهند خودکشي کنند عصباني هستند به کائنات بدبين هستند بگو آقا ما هم اين راه را رفتيم. اين ملاقات‏ها خيلي شيرين و سازنده است.

ملاقات بزرگان و شنيدن خاطرات و تجربيات آنان‏

من يک زماني بي پول شده بودم رفتم خانه استادمان مفسر بزرگي بود نزد ايشان لمعه و تفسير مي خوانديم گفتم آقا شما بي پول هم شديد؟ يک خاطره از بي پولي ات بگو تا براي من دلداري و تسليت و تسلي باشد. گفت ما در قم درس مي خوانديم خانممان درد زايمان گرفت آمدم توي خانه گفت: بدو گفتم چيه؟ گفت بدو ماما بياور الان مي زام مي گفت دويدم توي کوچه ديدم هيچي توي جيبم نيست برگشتم توي خانه گفت چه کار کردي خوب شرائط حساس بود دويدم توي کوچه ديدم پول جيبم نيست آخر يک خيابان 40 متري هست که حاجي‏ها سعي و صفا و مروه بايد بيايند و بروند گفت ما هم هي آمديم توي خانه و رفتيم توي کوچه اصلا ديدم زنم در شرائط حساسي است حواس پرتي پيدا کردم مي گفت رفتم در خانه آقاي بروجردي همان شخصي که مسجد اعظم قم را ساخته است مي گفت تند تند در زدم خادم گفت چه خبره؟ آرام. مي گفت اين آيه را نوشتم که وقتي مريم درد حامله‏اش گرفت گفت خدايا چه کار کنم من بي شوهر حامله شده‏ام الان آبرويم مي ريزد گفت هيچ غصه نخور درخت خشک را تکان بده خرماي تازه مي رسد «و هزي اليک بجذع النخلة تساقط عليک رطبا جنيا» (سوره مريم، آيه 25) مي گفت من اين آيه را نوشتم مريم درخت نخل را تکان بده خرماي تازه مي رسد گفتم اينرا به آقاي بروجردي گفت آقا نهار خوردند رفتند استراحت گفتم آقا ترا به خدا اگر خوابش نبرده به او بده اين آيه قرآن است گفت استخاره کردي؟ مي خواهي بداني اين آيه خوب است يا بد گفتم بهش بده رفتم گفتم آقا يک طلبه‏اي آمده سفت در را مي زند اين آيه را نوشته هيچي ننوشته فقط گفته اين را بده به آقا.

آقاي بروجردي خواند که مريم درخت خشک را تکان بده خرماي تازه مي رسد زد به خنده و گفت اين خانه‏اش درد زايمان دارد و هيچي پول ندارد! زود به او پول بدهيد استاد ما اين قصه را براي خانم خودش مي گفت گفت در بي پولي به اينجاها رسيدي؟ گفتم نه حال آمدم حالاحالاها وضعم خوب است. يعني گاهي جواني که عصباني است برود توي اين ديد و بازديدها بگويد آقا هر کس خاطره‏اي دارد بگويد تفريح همراه با خاطره خيلي قشنگ است. ارتباطات ديدار با شخصيت‏ها.

تفريح همراه با مشورت و مشارکت‏

تفريح همراه با مشورت و مشارکت اصلا هرجا سه نفر هستند بايد خودشان يک نفر را کدخدا کنند بگويند حرف آخر را شما بزن. مشارکت و مشورت و شريک دادن ديگران من خوشم آمد از يک تاجري انصافا بعضي تاجرها هم چقدر عاقلند مي گفت وقتي مي رود خانه مرجع تقليد خمس اش را بدهد بچه‏هايش را هم با خودش مي برد مي گويد بچه ببينيد من مقلد اين آقا هستم هرچه خدا به من داده از راه حلال داده و خمس آن را 20 درصد به اين آقا مي دهم اگر مي خواهيد من از شما راضي باشم بعد از مرگام مقلد هر مرجعي که هستيد خمس تان را بدهيد به آن مرجع. حديث داريم اگر مي خواهي به فقير پول بدهي خودت نده بده به بچه ات که به فقير بدهد يعني مي خواهي افطار بدهي خودت نده به پسرت نگو 20 نفر از هم شاگردي هايت را دعوت کن امسال شما ميزبان باش اين هم پول يعني اين افطاري که پدر مي دهد آنرا به يک نسل بعد هم منتقل کند انتقال به نسل نو خيلي مهم است.

تفريح همراه با صرفه جويي

الان بعضي تفريح‏ها خيلي پرخرج است (حالا مي ترسيم از بين الملل عقب بيفتيم ولله من که سرم نمي شود به من هم نرسيد که اين حرفها را بزنم ولي حالا ما بچه هايمان از اينجا بروند آنطرف دنيا کشتي بگيرد خوب با يکي از اين بچه‏هاي همسايه کشتي بگيرد اين پولي را هم که خرج دلار مي کنيد يک قطعه زمين براي اين آقا بخريد پدرش گرسنه برادرش بي همسر خواهرش بي جهازيه آنوقت 200 هزار مي دهيم که اين آقا برود 18 هزار کيلومتر آنطرف‏تر کشتي بگيرد و برگردد حالا يا باخته يا برنده حالا کار نداريم دختر و پسر باشند هم سن باشند هر چه مي خواهي باش يک کسي گفت آقا برويم همدان 7 متر مي پرم گفت راست مي گويي؟ اگر پرش ات خوب است همين جا بپر چرا برويم همدان.

(در اين سازمانهاي بين المللي پول مي دهيم که عضو باشيم البته بعضي جا لازم است که عضو باشيم اما حضرت عباسي خيلي از پولها را مي شود خرج نکرد يک هيئتهايي از جاهايي مي دهند از سازمانها و کار نداريم کجاها 3 نفره مي توانند بروند 16 نفر مي روند 2 روزه مي توانند سفرشان را تمام کنند پانزده روز مي مانند چون هر مقدار که بمانند يک مقدار دلار گيرشان مي آيد بازي مي کنيم براي جذب پول. فيلمسازهاي تلويزيون مثلا مي توانند شانه تخم مرغ را بگذارد توي يخچال در را ببندد آنوقت يکي يکي توي يخچال مي گذارد که بگويند 7 دقيقه توليد داشت تخم مرغ ششم با سوم فرقي ندارد يک کسي آمد من نماز جماعت مي خواندم فيلمبرداري کند گفتم تا «الله صمد» فيلمبرداري کن تا مي خواهم خم شوم دوربين را بينداز دور بيا نماز بخوان چون رکعت اول با رکعت دوم که فرقي ندارد تو مي خواهي از 8 رکعت من فيلمبرداري کني آيا رکعت سوم و چهارم فرقي مي کند؟ خدا بيامرزد پدرم را بچه بودم گفتم مي خواهم بروم چراغاني گفت اين لامپها را ببين گفتم خوب ديدم گفت آنجا هم هزار لامپ مثل اين است. ما خيلي ولخرجي مي کنيم همه جا هم ولخرجي مي کنيم.)

تفريح همراه با سفرهاي زيارتي

13 تفريح همراه با عبادت و زيارت اوليا خدا اصلا مي دانيد زيارت يعني چه شما مي رويد راست امام رضا (عليه السلام) مي ايستيد و مي گوييد من يکي شما هم يکي مثل کسي که راست آيينه مي ايستد زشتي معلوم مي شود اي امام رضا (عليه السلام) تو داشتي مي نوشتي صداي اذان را شنيدي فوري قلم را انداختي ولي من هرچه اذان مي گويند گوش نمي دهم. اي امام رضا (عليه السلام) هر کس از نظر علمي با تو بحث کرد فوري ضربه فني اش کردي من امسال 32 تا تجديدي دارم اي امام رضا (عليه السلام) شما نسبت به مادرتان همچين بوديد من همچين هستم. اصلا زيارت نمي کني اينکه برويد ببينيد او چه کسي است و شما چه کسي فاصله تان را دريابيد حرکت کن بروجلو

14 تفريح همراه با احساس مسئوليت مثل بازديد از جبهه‏ها که اينجا همچين و همچين شد

15 تفريح همراه با عبرت ديدار از موزه‏ها.

16 تفريح همراه با انسانيت بازديد از بيمارستانها.

17 تفريح همراه با صنعت بازديد از کارخانجات.

تفريح همراه با شناخت طبيعت

18 تفريح همراه با معرفت بازديد از طبيعت اگر فکر کنيم خيلي چيزها گيرمان مي آيد. ما رفتيم سرم سازي کرج انواع مارها بود من رفتم نمايشگاه مارها يک خورده به اين مارها نگاه کردم و گفتم الان اين مارها مي گويند قرائتي تو برو کنار ما از تو بهتر هستيم براي اينکه ما در عمرمان دو نفر بيشتر نگزيديم تو با زبانت روزي 20 نفر را مي گزي دوم اينکه هر کس نزديک ما بيايد او را مي گزيم تو از تهران نيشابور را مي گزي جهرم و سنندج را مي گزي سوم اينکه ما به جسم مردم نيش مي زنيم شما به آبرو. يک خورده به مارها اختلاط کرديم خنديدم گفتند آقاي قرائتي چرا مي خنديد گفتم يک خورده به مارها نگاه کردم ديدم آنها هم... حيوانها هم چيزي سرشان مي شود حالا من مار را نمي دانم. طبيعت را ساده نگيريم قرآن مي فرمايد «يسبح الله ما في السموات و ما في‏الارض» (سوره صف، آيه 1) تمام برگها سبحان الله مي گويند چرا بيخود جنگل را آتش مي زنيد خوب اين دارد ذکر خدا را مي گويد چرا آن را آتش مي زنيد؟ چرا به هواي خودت زحمات اين کشاورز را... مي خواهي چاي صحرايي بخوري چرا درخت را مي شکني اصلا چرا ميوه مردم را بخوريم.

شما به مرغابي نگاه کرديد؟ چقدر خوب است که بالش چرب است اگر بالش چرب نبود تا مي افتاد توي استخر آب به خودش مي کشيد مرغابي هم فرو مي رفت اصلا مصلحت اين است که اصلا کف پاي شتر به حکيمي که شتر نديده بود گفتند يک موجودي است به نام شتر مي خوابد بار روي آن مي گذارند يک مرتبه بلند مي شود گفت اه!! پس حتما گردنش دراز است گفتند از کجا فهميدي؟ گفت از زمين که مي خواهي بار را بلند کني نمي شود جز با اهرم بايد گردن درازي باشد که سرش را تکان بدهد و بلند شود. گفتند آقا جايش توي بيابانهاست گفت بايد کف پايش پهن باشد گفتند زير آفتاب است گفت پوست بدنش بايد اينطوري باشد که بتواند نورآفتاب را برگرداند ما دقت نکرديم و چشم از پي است پي زود خراب مي شود و لذا خداوند آن را با آب نمک قاطي کرده اشک ما شور است دهان ما آبش شيرين است.

اگر گوش ما مثل پيشاني صاف بود صدا را مي فهميديم اما نمي دانستيم از کدام طرف است تا مي گفتند آقاي قرائتي بايد با چشم طرف را نگاه کني. تنظيم موج با اين چين و چروکهاي گوش جهت صدا را هم تشخيص مي دهد. ابروي ما مشکي است بعضي‏ها که ابرويشان سفيد است وقتي نگاه مي کنند همچين نگاه مي کنند يعني سفيدي کم است با زور با پوست پيشاني شان يک سايه بان مصنوعي درست مي کنند خود ما مي خواهيم خورشيد را ببينيم همچين مي کنيم ابروي مشکي جلوي فشار نور را مي گيرد. دندان قطعه قطعه است اگر دندان ما يک تيکه بود حالا چه مي کرديم اگر کسي مي خواست يک دندان بکشد... يک روز حضرت علي (عليه السلام) دندانش درد مي کرد خيلي اذيت شد فرمود خدايا يک ذره از استخوانم درد گرفته حالا اگر همه استخوانهايم درد بگيرد چه کنم؟ انسان مي تواند از همه چيز استفاده کند. بازديد از طبيعت، بازديد از باغ وحش.

تفريح همراه با بازديد از آثار باستاني

20 تفريح همراه با آينده نگري حضور بر مزار حضور بر مزار نياکان آدم گاهي وقتها مثلا برود سر قبر جوانها ما فکر مي کنيد ما پير مي شويم و مي ميريم؟ در قبرستان که آدم مي رود عکس جوانها بيش از عکس پيرهاست يعني از مريض‏ها قافل نشويم از طبيعت غافل نشويم از صنعت غافل نشويم هرز نرويم.

تفريح مضر

1-تفريح همراه با وحشت مي خواهيم شوخي کنيم مي رويم پشت يک پايه مي ايستيم وع!!! مثلا فکر مي کنيم اگر توي دلش بپريم بعد مي خنديم يا مثلا پشت ماشين مي نشيند بنده خدايي مي رود يک بوق مي زند مي پرد بالا پشت فرمان غش مي کند کيف مي کند که در دل يک مسلمان وحشت انداخت. حديث داريم: «من اخاف مومنا» اگر کسي مومني را بترساند خداوند روز قيامت او را خواهد ترساند چرا ما مومني را بترسانيم؟ ايجاد وحشت هم لذت دارد؟

2-تفريح همراه با به وحشت انداختن والدين اين مسئله مهمي است چرا پدر و مادر را به وحشت بيندازيم. تو که چرخ موتور را بلند مي کني اگر خدايي ناخواسته حادثه‏اي رخ بدهد مي داني که بايد بيمارستان بخوابي و بايد 50 ميليون ماليات بدهند براي اينکه خرج درمان تو بشود تو چرا راضي هستي که به خاطر يک لحظه عياشي خودت بارت را روي دوش مردم بگذاري اين هم بشود 50 ميليون.

تفريح، به دور از دلهره، اسراف و کارهاي حرام‏

3-ايجاد دلهره براي باقي مردم طوري رانندگي مي کند که همه مردم توي خيابان از او مي ترسند يا توي جاده حالا شما پايه يک هستي نور بالا مي زني حالا اين بنده خدا جوان است تابستان است تازه رانندگي ياد گرفته تو با جاده آشنا هستي اين با جاده آشنا نيست تو قديمي هستي اين تازه پشت فرمان نشسته حالا چرا از تجربه و قلدري خودت سوءاستفاده مي کني و به افراد توي جاده رحم نمي کني اين تفريح‏هاي بيخودي رقابت‏هاي منفي.

4-تفريح همراه با مردم آزاري ترقه بازي مثلا که چي؟ آخرش که چي؟ متاسفانه تفريح بعضي همراه با مردم آزاري است.

5-تفريح همراه با اسراف حالا اسراف عمر تفريحات طولاني اسراف کردن مال اسراف کردن طبيعت زمين را از بين ببرند درخت را از بين ببرند ساختمان را از بين مي برند آلوده کردن آبها نابود کردن جنگلها همه‏اش اسراف است.

6-تفريح همراه با ميگساري تفريحاتي که هدفي ندارد مي گوئيم آقا هدفت چيست؟ نمي دانم کجا مي روي؟ نمي دانم براي چه درس مي خواني؟ چه مي دانم چه چيزي را دوست داري؟ ول کن بابا بي هدف بي هدف اگر در آن هدف باشد عبادت مي شود شما اگر کباب لذيذ بخوري بگويي من غذاي لذيذ مي خورم که يک خورده قوتم بيشتر باشد کار بهتري بکنم همان غذاي لذيذ عبادت مي شود. شما صبح تا شام توي اقيانوس شيرجه برو هيچکدام غسل جمعه نيست يک لحظه نيت مي کني امروز روز جمعه است پس من به نيت غسل جمعه فرو بروم تا نيت مي کني هدف دار مي شود يعني توي همه اقيانوس‏ها تاب بخوري غسل نيست اما يک لحظه نيت بکني غسل است آدم بايد کارش هدف داشته باشد.

دو برادر از يک جايي آمدند خدمت امام رضا (عليه السلام) و گفتند آقا نماز ما چطوري است؟ به يکي فرمود شما درست و ديگر شکسته گفتند اِه!! دو برادر هستيم از يک جا آمديم تو که چهار رکعت گفتم چون سفر تو سفر حرام است براي اينکه آمده‏اي مامون الرشيد خليفه بني عباس را ببيني مامون شاه طاغوت است کسي که به قصد زيارت شاه طاغوت سفر کند سفر حرام است و نماز کامل 4 رکعتي است اما شما چون از منطقه حرکت کردي به قصد زيارت امام رضا (عليه السلام) آمدي آمده‏اي من را ببيني من و مامون هر دو با هم هستيم اما تو به قصد او آمدي سفرت حرام است تو به قصد من آمدي سفرت حلال است خيلي مهم است.

کار براي خدا فايده‏اش اين است که مثلا اگر گفتي برويم پسرعموها را ببينيم حالا در مي زني مي بيني نيستش اَه!!، اَه ندارد تو براي خدا آمدي ثواب دارد آدمي که براي خدا کار کند هيچوقت حالش گرفته نمي شود توي خانه باشد يا نباشد. مي روي نماز جماعت بخواني مي گويند آقا نيست باشد يا نباشد شما ثوابش را داري مثل ماشين آتش نشاني ماشين اش را پر مي کند آتش سوزي بود مي رود حالا که جايي آتش نگرفته حقوقش را مي گيرد.

7-تفريح همراه با غفلت 8-تفريح همراه با شهوت 9-تفريحي که به امنيت ضربه مي زند 10-تفريحي که ضربه به آبروي کسي مي زند 11-تفريحي که کسي را خوار مي کند 12-تفريحي که با هيجانهايي البته تفريح بدون هيجان نمي شود منتهي بعضي هيجانها بد عاقبت است در يکي از اين بازيها ايران برنده شد جواني چنان با شيرجه رفت توي آسفالت که کله‏اش شکست گفتيم يعني آقا براي شما اينقدر فوتبال مهم است خوب چراغ هايت را روشن کن بوق هم بزن هيجانهايي بد عاقبت براي خودش و خانواده‏اش و فاميل‏ها تازه قيامت هم گير هستند عمرت را چه کردي؟ ولله بنده عمرم را کله‏ام را شکستم در چه راهي؟ نمي شود گفت. تفريح هيجان و هياهو دارد اما...ساعت فراغت را پر کنيم با تفريح سالم با دوستان سالم.

حديث داريم اگر مي خواهي بداني اين دوست سالم هست يا سالم نيست اگر عيب هايت را به تو گفت معلوم مي شود دوست خوبي است اما اگر هر بازي درآوردي خنديد اصلا به تو تذکر نداد اين کار خلاف است اين لقمه حرام است اين کلمه آبروي طرف رفت اين جسارت است اين ضربه به مال مردم است اين ضربه به آبروي مردم است اگر رفيقت به تو تذکر نمي دهد اين رفيق خطرناک است.

خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد آن مقدار از دقيقه‏هاي عمر که بيخود هدر رفته است و گناه کرده‏ايم گناهان گذشته ما را ببخش و بيامرز. از اين به بعد تفريحات ما را تفريحات سالم همراه با محبت و توليد، همراه با رشد با پرورش استعداد و عاطفه و تقوا قرار بده.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته‏»