تاريخ پخش: 08/01/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در خدمت برادراني هستيم كه مسئوليت جنگلها، منابع طبيعي، حفاظت از طبيعت ... من ميخواهم در آغاز اين بحثم، اول سال 1387 و در آستانه سيزدهبدر كه بايد بگوييم روز خراب كردن منابع طبيعي است ... اسمش را گذاشتهايم روز طبيعت، به سيزدهم ميگويند روز طبيعت، اما واقعش روز تخريب طبيعت به دست بعضيها است. من يك مقداري در راجع به طبيعت ميخواهم صحبت كنم. عنايت كنيد، اين كلمات ميشود تابلو شود، اگر امو تربيتي، اگر دبيري، مدير مدرسهاي هست، بعضي از اين كلمات را بنويسد خودش به يك خطاط بگويد يك تابلو كند و در دبيرستان بزند. چون خواسته باشيم از تهران برنامهريزي كنيم و حالا كاغذ بخريم و پوستر و تأمين اعتبار و چاپ و نشر و ارسال و دو سال طول ميكشد. پاي تلويزيون چند جمله ميگويم اگر جملهها خدا و پيغمبري است، براي من هم نيست. از خدا و پيغمبر پيامي ميدهم، اين پيامها را تيترش كنيد، در هر دبيرستاني، در هر دانشگاهي يك تابلو بزنيد.
1- طبيعت امانت خداست. به امانت خدا خيانت نكنيد. دو كلمه! حالا اين ديگر نوشتني نيست. اينها را همينطور زباني ميگويم. 190 بار اسم زمين و آسمان در قرآن برده شده است. 17 بار اسم «ما بينهما» يعني بين زمين و آسمان برده شده است.64 بار اسم آب، 33 بار خورشيد، 39 بار كوه، 27 بار ماه، 27 بار درخت ... يعني معلوم ميشود كتاب آسماني ما به طبيعت اهميت ميدهد. سورههاي قرآن سورههاي طبيعي است. چند وقت پيش هم من اين را گفتم. شما نگاه كنيد، از آخر قرآن اسم سورهها اگر باشد، مثلاً عنكبوت، فاطر، دخان، طور، نجم، قمر، واقعه، حديد، اينها همه طبيعت است. قلم، جن، انسان، بروج «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» (بروج/1) ماهها و ستارهها، انشقاق، غاشيه يعني سياهي، شمس خورشيد، ليل شب، سوره زلزله «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْض ...» طبيعت است. سوره قارعه طبيعت است. سورهي فيل، سورهي فلق، سورهي انعام، سورهي مائده، انعام يعني چهارپا، انفال، انفال همين درياها و رودخانهها و جنگلها و معدن ها و انفال، كهف غارها، نور، سورهي نور داريم كه نور هم از طبيعت است. نمل مورچه طبيعت است. عنكبوت طبيعت است. يعني هم اسم سورهها و هم ...
طبيعت يك كلاس است، شاعر ميگويد:
يعني هر برگي ... يك نگاه به برگ كن، هر گوشهاي از طبيعت يك كلاس خداشناسي است. كلاس معادشناسي است. ميگويد ماه بهار معاد را به ياد شما مياندازد. چطور درختاني كه برگ نداشت، همه برگدار شد؟ همينطور كه درختان بيبرگ برگدار ميشود، مردهها هم روز قيامت زنده ميشوند. اصلاً قرآن وقتي ميگويد قيامت را ميخواهي ياد بگيري، ميگويد از طبيعت ياد بگير. «كَذلِكَ النُّشُورُ» (فاطر/9) نشر قيامت مثل نشر طبيعت است. «كَذلِكَ الْخُرُوجُ» (ق/11) چطور اين دانهاي كه زير خاك رفت، سبز شد، همينطور كه دانه سبز شد و از خاك بيرون آمد، شما هم زنده ميشويد. «كَذلِكَ الْخُرُوجُ» ؛ «كَذلِكَ النُّشُورُ» خروج از قبرها مثل خروج گياهان از زمين است. نشر شما در قيامت مثل نشر گياهان است.
طبيعت فعل خداست، قرآن قول خداست. به همان مقداري كه قرآن - اين هم كلمهي قشنگي است و تابلويي است - طبيعت كار خداست، همانگونه كه قرآن سخن خداست. اگر سخن خدا قداست دارد، كار خدا هم قداست و ارزش دارد.
در طبيعت همه چيز زيباست. اصلاً نمره 5/19 خدا خلق نكرده است. هر آنچه آفريده است، 20 است. تمام هستي زيباست. آيهاش اين است: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه» (سجده/7) « كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه» يعني هر چيزي را كه خدا خلق كرده است، احسن است. آنچه در طبيعت ميبينيم نمره 20 است. حتي زهرمار هم نمرهاش 20 است. نگو آقا زهرمار كجا نمرهاش 20 است؟ سالي چند نفر را هم ميكشد. زهرمار در بدن مار نمرهاش 20 است. بله در بدن ما ما را ميكشد. مثل آب دهان! آب دهان هر كسي در دهان خودش نمرهاش 20 است. بله اگر آب دهان كسي تف شود و به كس ديگري بخورد، نمرهاش صفر است. ما نبايد بگوييم تف نمرهاش چند است. جاي آب دهان عوض شود، بد ميشود. اما هر چيزي در جاي خودش، نمرهاش 20 است. طبيعت را ساده نگيريم. شما اين اشك را ساده نگيريد. فقط نگوييم يك آب شوري است. همين اشك آب شور است؟ اين اشك از ده ماده تركيب شده است. طبيعت به قدري دقيق است كه اگر يك ذره جابجا شود، همه چيز بهم ميريزد. مثل آمپول! آمپول اگر سر سوزن كه در داخل رگ ميرود، يك خورده اين طرف و آن طرف رگ برود، داد مريض بلند ميشود. هر چيزي در جاي خودش! «فَقَدَّرَهُ» (عبس/19) قرآن ميگويد طبيعت اندازهگيري شده است.
«واحصيتها، فاحسنت احصائها» در دعاي سمات داريم: خدايا! ريز اينها را و دانه به دانه حسابش را داري!
پس من موضوع بحث را بنويسم. تابلوهايش را هم خودم بنويسم كه اينهايي كه پاي تابلو نشستهاند خسته نشوند.
1- طبيعت كار خداست همانگونه كه قرآن كلام خداست.
2- همهي طبيعت احسن است. حتي زهرمار در بدن مار نمرهاش 20 است. مثل آب دهان كه هر كسي در دهان خودش نمرهاش 20 است.
4- طبيعت حساب دقيق دارد، گترهاي نيست.
«الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» (الرحمن/5) خورشيد و ماه حساب شده است.
قرآن ميگويد: «فَقَدَّرَهُ» يعني همه چيز اندازهگيري شده است.
يكي از دانشمندان مينويسد – صبح ميخواندم – كه اگر قعر اقيانوسها مقداري بيشتر بود، همه چيز بهم ميريخت. اين محاسبات ... يك مهندس ميخواهد يك ساختمان را حساب كند، خيلي دقيق است. گاهي يك سانتيمتر جوشها، اين آهنهايي كه سر هم واميدارد، يك سانتيمتر كم و زياد شود، اين ساختمان برميگردد. اگر قعر اقيانوسها يك خورده بيشتر بود، در جزر و مد چه اثري داشت؟ اگر خورشيد يك مقداري به ما نزديكتر بود، ميسوختيم. يك مقداري از ما دورتر بود، چه ميشد؟ خيلي اندازهگيريهاي قشنگي شده است. در وجود انسان هم همينطور است. شما غذا كه ميخوري، چانه ات تكان ميخورد. حالا اگر چانه ميايستاد و كله تكان ميخورد. يعني براي يك لقمه 2 كيلو كله را بايد مرتب همچين همچين ميكرديم. ما نميدانيم. يك نعمتهايي را نميدانيم كه چيست! آب دهان ما اگر زياد توليد ميشد، هر كس وارد سالن ميشد، يك سطل هم زير چانهاش بود كه – چِك چك - اضافههاي آن در آن بچكد. اگر كم بود، همه ما بايد يك سرم كنار دهانمان ميبود ... احوال شما، عيد شما مبارك باشد، خداحافظ شما! ... اگر كم بود، همهي ما شلنگي بوديم، اگر زياد بود، همهي ما سطلي بوديم، چه آبروريزي ميشد.
حساب شده! تا اينجا روح دارد. ناخن ديگر روح ندارد. حالا اگر ناخن هم روح داشت، بزرگ ميشد، آنوقت گرفتن روح ... هر كس ميخواست ناخنش را بگيرد بايد يك عمل جراحي ميكرد. اگر ما با يك چشم حركت ميكرديم، خيلي از تعادلات به هم ميخورد. نعمتهايي كه خدا دوتا داده است، چطور تنظيم ميكند كه خون كه از بدن خارج شد، وقتي مثلاً ما آب يا شيري خورديم، چطور دومرتبه آن مايع تبديل به خون ميشود؟ چطور جايگزين ميشود؟
شتر ميخوابد و بار روي او ميگذارند. خوب يك چيزي را كه ميخواهي از زمين بكني، سنگين است. خدا جايگزين كرده است. چه كرده است؟ يك گردن دراز به او داده است. كلهي شتر را هم سر آن گردن گذاشته است، گردنش دراز است، با كله همچين ميكند و بار بلند ميشود. مثل اهرم! شما يك سنگي را ميخواهي بلند بكني، يك چوب زير سنگ ميكني، اينطرف سنگ را از اينطرف پايين ميآوري، از اينطرف بلند ميشود. يعني يك اهرم. چون اين بار شتر ... ميخواهي گردنش بنشيني، گردن شتر از اينطرفي نيست مثل زرافه، از اين طرفي است. يعني ميآيد پايين كه شما پايت را بگذاري روي گردنش و سوارش شوي. چون در منطقه شن است، كف پاي شتر پهن است. اگر كف پاي شتر سمي و تيز بود، اصلاً نميتوانست راه برود. يعني اصلاً تنظيم شده است شن با كف پا! سوار شدن با گردن منحني! بار را از زمين ميخواهي بكني، با اهرم! خيلي قشنگ تنظيم شده است. خيلي قشنگ تنظيم شده است. همه چيز خدا ...
اينهايي كه بچه دارند، بچه ريز! نگاه كنند كه مثلاً اين بچه هيچ چيز بلد نيست. اين پنج تا مدير كل ميخواهد. مدير كل بهداشت. مدير كل آموزش و پرورش. مدير كل تعليم و تربيت. مدير كل حراست. يك مادر خدا قرار داده است، تمام اين مسئوليتها را بر عهده دارد. مادر سه شيفت مجاني! بدون ساعت كار، اضافه كار، حق مرخصي و همراه با محبت! شما شير مادر را حذف كن! همين شير مادر يكي از بركات طبيعي خداوند است. شير مادر را حذف كن! تمام دكترهاي غذاشناس، هر چه تركيب كنند، آخرش هم كار شير مادر را نميكند. طبيعت را پاس بداريم. چشم شما بايد حفاظت شود. آب آلوده به چشمت نريز! هوا كه تاريك است و نور كم است، مطالعه نكن! نور بايد كافي باشد. از چشم چقدر كار بكشيم؟ از دست چقدر كار بكشيم؟ از بدن چقدر كار بكشيم؟ امام رضا(ع) فرمود: ساعاتي را براي لذت بگذاريد. براي استراحت بگذاريد. نشاطتان را حفظ كنيد. به ما گفتهاند وسط روز يك ده دقيقه، يك ربع، بيست دقيقه كمتر و يا بيشتر بخوابيد و در عوض سحرخيز باشيد. سحر بلند شويد، اما مثلاً نيم ساعت به ظهر و يا نيم ساعت بعد از ظهر، يك بعدازظهر يك ربع بخواب! آن خستگي هفت ساعتش تمام ميشود، براي تا ساعت ده و يازده شب هم شارژ ميشوي! دستورات اسلام قشنگ است. خدا هستي را متقن آفريده است. «أَتْقَنَ كُلَّ شَيْء» (نمل/88) خدا چيزها را محكم آفريده است. «ما خَلَقْتَ هذا باطِلا» (آلعمران/191) هيچ چيزي بيهوده نيست. ممكن است به نظر ما بيهوده باشد ...
ميگويند يكي از اولياء خدا يك حيوان بسيار ريزي را ديد، به اندازه خشخاش! يك كمي نگاهش كرد و گفت: خدايا! مثلاً حالا اگر اين نبود، چه ميشد؟ حالا اين نبود، چه ميشد؟ به اين آقا خطاب آمد: كه تو دفعه اول است كه اين سؤال را از من كردهاي، اين حيوان تا به حال ده بار از من پرسيده است كه اگر اين نبود چه ميشد؟
بگذاريد قرآن بخوانم. «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماوات» (حشر/1) تمام هستي «سبحان الله» ميگويند. يك آيه ميگويد: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماوات» (جمعه/1) هم «سَبَّحَ» داريم كه فعل ماضي است و هم «يُسَبِّحُ» فعل مضارع! يعني در گذشته «سَبَّحَ» و در آينده «يُسَبِّحُ» پس هستي دارد «سبحان الله» ميگويد. چرا اين درخت را اره ميكني؟ اين درخت در حال گفتن ذكر خداست. «كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116) قرآن ميگويد كل هستي در حال قنوت و تواضع هستند. چرا اين را اره مي كني؟ چرا اين را ميسوزاني؟ اصلاً در زمين كشاورزي راه ميروي، فكر نميكني مسلمانها زحمت كشيدهاند؟
يك وقت معاون رئيس جمهور قبل، ميگفت كه بادقت حساب كردم، 268 ... يك بار ديگر ميگويم 268 گروه كار ميكنند تا اين نان را ما ميخوريم. ما فقط ميگوييم بله گندم را كشاورز ميكارد، نانوا هم ميپزد. همين؟ خود اين گندم، خاكش، سمش، آبيارياش، سمپاشياش، بعد آن تراكتورش، شخمش، وسيلهاي كه شخم ميزند از چند تا تركيب است، هر تركيبش از چند تاست، آن كاميوني كه ميآيد، لاستيكش، نميدانم دندهاش، گازش، رانندهاش، بنزينش، چرخش، آن كاميون در كدام جاده ميرود، جاده چند نفر رويش كار كردهاند، ميگفت نشستهام اين را ريز كردهام، 268 گروه كار ميكنند تا ما يك لقمه نان ميخوريم. اي نانواي عزيز! چرا نان را بد ميپزي؟ شما چرا نان را خراب ميكني؟ چرا صرفه جويي نميكني؟ اين انرژي هسته اي به ما ثابت كرد كه در هستي همهاش انرژي است. حالا منتها دانشمندان ما يك گوشهاش را كشف كردهاند. كل هستي پر از انرژي است.
خدا رحمت كند آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني كه از علماي بزرگ مشهد بود. ايشان وقتي ميخواست وضو بگيرد، يك كتري برميداشت و دم باغچه ميرفت و وضو ميگرفت. گفتند: آقا! چرا اينجا وضو ميگيري؟ گفت: ببينيد! با يك ليوان آب ميخواهم وضو بگيرم، هم وضو ميگيرم و هم اين بته آب ميخورد. صرفه جويي در آب! چقدر در مملكت ما آب هدر ميرود؟ چقدر آب هدر ميرود؟ چقدر بنزين هدر ميرود؟ اين درهايي كه قديميها ميساختند، دوازده متر در! هر چه حرارت است، بيرون ميرود. تابستان هم هر چه گرماست به داخل ميآيد. صرفه جويي در انرژي! صرفه جويي در وقت! سلماني آمد ريشهاي اميرالمؤمنين را اصلاح كند، لبهايش تكان ميخورد، گفت يا علي لبت را نگهدار، من موي روي لب را قيچي كنم، فرمود آخر من لبم را نگهدارم، يك سبحان الله عقب ميافتم. يعني از ثانيهها بايد استفاده كرد. ما همه چيزمان هدر ميرود، از جوانيمان هدر ميرود، تا آب، تا بنزين، تا حرارت، تا درخت، اينها امانت است. قرآن ميگويد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/1) رستگارند مؤمنين! بعد ميگويد: مؤمن ميداني كيست؟ كساني كه «وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (مؤمنون/8) يعني مراعات عهد را بكنند. مراعات امانات را بكنند. انقلاب امانت است. بچههاي ما امانت هستند. اصلا مخ ما امانت است. بنده اگر يك نوار به شما امانت دادم و گفتم اين نوار يادگاري! حاضري مثلاً روي اين نوار صداي گربه ضبط كني؟ ميگويي نه اين نوار را مثلاً يادگاري داشته باشيم.
يا اگر پول بدهي و يك نوار بخري، حاضري هر صدايي را رويش ضبط كني؟ خدا يك نوار هفتاد ساله روي مغز شما گذاشته است، چرا روي اين نوار هر حرفي را ضبط ميكني؟ چرا مخت را در اختيار هر گويندهاي ميگذاري؟ اگر گوينده حق ميگويد، مخت در اختيارش باشد. اگر دارد چرت و پرت ميگويد، بلند شو و برو! آخر مخ شما امانت است، چرا اين امانت الهي را در اختيار يك آدمي ميگذاري كه هرزه ميگويد. چرا مخت را به هرزه گو ميدهي؟ مخ امانت است. معده شما امانت است، چرا پرخوري ميكني؟ چرا به آن فشار ميآوري؟ گاهي ميگوييم اين بشقاب چهارتا قاشق بيشتر برنج نيست! بخور كه تمام شود. اسراف ميشود. اسراف چهار قاشق برنج است يا معده من؟ فشار به معده اسراف نيست؟ اين چهار قاشق برنج اسراف است؟ ما گاهي وقتها فكر ميكنيم كه بخوريم كه تمام شود كه اسراف نشود، آن وقت خودمان را از بين ميبريم مثل اينكه ميگوييم اين ميخ كمي بيرون است با دستت بزن كه تو برود. خوب بله ميخ تو رفت، ولي دست من پاره شد. گاهي وقتها به هواي اينكه اين غذا اسراف ميشود، پرخوري ميكنيم.
كسي آب خورد. اين را به شما بگويم. يادي از امام داشته باشيم. امام در رسالهاش نوشته است، دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است. يعني شما آب خورديد، نصف ليوانش زياد است، در نماز جمعه تهران از حاج احمد آقا نقل شده است، كه امام آب خورد و مقداري از آب باقي ماند. گذاشت، و يك كاغذ روي آن گذاشت. گفتند: آقا چه ميكني؟ گفت: اين نصفش زيادي است، دور ريختن نصف ليوان آب حرام است، و من اين را گذاشتهام و عصر كه تشنهام شد، ميخورم. آن وقت اگر ما واقعاً اينطور باشيم، در مملكت كم آب داريم؟ كمبود گاز داريم؟ چقدر برق در خانه لازم است؟ ما ضامن نسل آينده نيستيم؟ اين حفظ محيط گرچه حالا يك گروهي به نام يگان حفاظت درست شده است و در استانها و مردم هم كمك ميكنند، ولي بايد همهي ما مسئول حفاظت باشيم. اصلاً من از شما هستم و شما هم از من هستيد. من يكبار داشتم يك جايي در يك شهري ميرفتم، ديدم اين كلهپاچهاي، استخوانهاي كلهپاچه را در جوي آب ريخت. فوري ترمز كردم و گفتم آقا چرا اين كار را كردي؟ گفت مگر شما شهردار هستي؟
به شما ربطي ندارد. بعد وقتي فهميد ما آقاي قرائتي تلويزيون هستيم، خجالت كشيد. ولي خوب دو تا فحش به ما داد. قبل از آني كه بشناسد. من رفتم و گفتم حتماً بايد شهردار بيايد و بگويد؟ آخر تو وقتي اين استخوان را در جوي ميريزي، بعد هم زباله و روزنامه و اينها در جوي گير ميكند، فردا باران ميآيد و آب از جوي سرريز ميشود، آن وقت راهبندان ميشود، آب لجن در خيابان است، اين براي شهر جمهوري اسلامي خوب است؟ براي همسايه خوب است؟ كار اين كارمندان شهرداري را زياد نميكند؟ ظلم نيست؟ آخر چرا اين كار را ميكني؟ از هر دستي بدهيم، از همان دست ميگيريم. قرآن ميگويد هر كاري بكني، عين همان را به تو ميدهيم. «زاغُوا أَزاغ» (صف/5) «تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم» (محمد/7) هر كاري بكني، چوبش را ميخوري. شما در بنايي سرهم بندي ميكني، او هم نجار است و خانه شما را نجارياش را سرهم بندي ميكند. آن هم رنگ كار است، رنگ را سرهم بندي ميكند. همه يك وقت ميبينيم كه همه چيزي پوچ است. همه بر اساس پوكي و پوچي و سرهم بندي است.
بچههاي ما امانت هستند. چشم ما امانت است. معده ما امانت است. يك كسي وسواسي بود، مرتب دستش را در آب فرو ميكرد. زمستان و آب سرد، ولي مرتب دستش را در آب فرو ميكرد. خيلي خوشم آمد. يك عوامي بود، سوادي هم نداشت، ولي عجب فرهنگي داشت. بعضي افراد سواد ندارند، ولي فرهنگ بالايي دارند. يعني شعورشان بالاست. خواندن و نوشتن بلند نيستند، اما عقلشان خوب كار ميكند. گفت آقا! اين دست شما امانت است. شما حق نداريد اين قدر در آب فرو كنيد. اصلاً اگر شما آب زياد مصرف كني، حمامي راضي نباشد، گير دارد. با پول هم اگر حمامي را راضي كني، باز هم گناهش سر جايش است. نميتواني بگويي آقا به شما ربطي ندارد. من آب زياد ميريزم، پولش را هم ميدهم. آب زياد ريختي، پولش را هم دادي، مديون مردم هستي. يك مقداري بايد مواظب باشيم و باور كنيم كه اين درخت سبحان الله ميگويد. سبحان الله گو را قيچي نكنيم.
آب دادن به يك درخت مثل آب دادن به يك مؤمن تشنه است. «مَنْ سَقَى طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً» حديث است. كسي اگر يك درخت تشنهاي را آب بدهد «فَكَأَنَّمَا سَقَى مُؤْمِنا» (وسائلالشيعة/ج17/ص42) انگار يك مؤمني را آب داده است. يك روايت داريم كه «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ» اگر قيامت به پا شد «وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَة» (مستدرك الوسيله/ج13/ص460) در دست يكي نهال است، اگر ميتوانيد بكاريد، بكاريد. يعني حتي در حساسترين وقت، نهال كاري را اضافه كنيد. كسي اگر زمين دارد، بكارد. «فَوَ رَبِّك» قرآن ميگويد: «فَوَ رَبِّك» به پروردگارت قسم، «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعينَ» (حجر/92) از همه مردم سؤال ميكنيم. از چي؟ «عَمَّا كانُوا يَعْمَلُون» از عملكردتان. قرآن ميگويد از كوه بالا ميروي، برو! «فَامْشُوا في مَناكِبِها» بعد ميگويد: «وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِه» (ملك/15) هدفت ... آقا يك حيواني دارد ميرود. روي هوا و هوس بگويي، بيا اين آهو را بزنيم. بزنيم. اگر روي هوا و هوس شكار كرديم، شكار حرام است. اگر به قصد گوشت شكار كردي، شكار حلال است. اما اگر به قصد لهو و لعب و عياشي و سرگرمي باشد، حرام است. به قدري اسلام براي طبيعت ارزش قائل شده است كه گفته است هر كس زميني را آباد كرد، براي خودش است. «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً» هر كس زمين مواتي، زمين مردهاي را زنده كند، «فَهِيَ لَهُ» (التهذيب/ج7/ص152) جايزهاش همين زمينش است. هر كس زميني را آباد كند براي خودش است. چرا اينرا گفته است؟ بخاطر اينكه اسلام خواسته است ... چه؟ باشد آباد كند. بگذار زمينها را آباد كند و براي خودشان. ديگر حالا بله!
من اينرا كه ميگويم، متن دين است. اگر با قانون نميسازد، قانون را عوض كنيد. دين را كه نميشود عوض كرد. بله اگر كسي ممكن است بگويي آقا! ما هر كسي زميني را آباد كند براي خودش است، اين براي زماني بوده است كه هر كس به طور طبيعي آباد كند، وگرنه بنده 500 تراكتور ميخرم، نصف زمينهاي ايران را آباد ميكنم، خوب نه! آن نه! هر كسي به طور طبيعيى! يعني بايد با توجه به حقوق ديگران هم باشد. يعني اينطور نباشد كه بنده بيايم و با دويست تراكتور، بيابانها را آباد كنم، آن وقت آن بنده خدا كه يك بيل دارد، چيزي گيرش نيايد. بله آنجا ... ما ولايت فقيه را براي اينطور جاها ميخواهيم كه هر جا كه ديد تعادل به هم ميخورد، آنرا نگهدارد و آن را راه بياندازد. يعني چه؟ بالانس ميگويند؟ تنظيم بادهاي لاستيك. ما حكومت اسلامي را براي تنظيم بادها ميخواهيم. كه اگر يكبار ديديم كه يكجا ناميزان است، آنرا بيايد و بگويد نه اينجا چنين و آنجا چنان است.
«مَنْ كَانَتْ لَهُ الْأَرْضُ يَزرَعُها» حديث داريم كه هر كسي كه زمين دارد، بكارد و زمين را معطل نكند.
«أَحْيِ بِلَادَكَ الميت» حديث داريم كه حضرت فرمود زمين مرده را كه به تو دادند، احياء كن.
اصلاً يك آيه در قرآن داريم، مي فرمايد كه: «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» (هود/61) خدا از شما خواسته است كه زمين را آباد كنيد. «أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْض» خود شما را از زمين بيرون آورد، «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» ما خودمان از طبيعت هستيم. چطور؟ ما از چه هستيم؟ ما از اسپرم هستيم. نطفه! اسپرم از چيست؟ از همان گندم و برنجي است كه پدر و مادر خوردهاند. گندم و برنج چيست؟ مواد غذايي زمين است. «أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْض» ما از زمين هستيم. چون اين مواد زمين، گندم و برنج و سبزي شد، اين گندم و برنج و سبزي وارد معده پدر و مادر شد، از آن گندم و برنج اسپرم درست شد و از آن اسپرم ما درست شديم. ما هم از زمين هستيم. پس زمين هنرش اين است كه توانسته منشأ پيدايش ما باشد. زمين خيلي ارزش دارد. فكر نكن ما ارزش داريم.
كوهها! «يَا مَنْ فِي الْجِبَالِ خَزَائِنُه» (بحارالأنوار/ج91/ص391) اي خدا!
در كوهها خزينههاي توست. طبيعت ارزش دارد. ما مديون هستيم. بايد مواظب باشيم.
حديث داريم كه اگر كسي درختي را قطع كند، عمرش كم ميشود. براي اينكه اين يك موجود زنده است. چرا عمر اين را گرفتي؟ عمر اين را گرفتي، خدا عمرت را ميگيرد. اگر خواستيد طول عمر داشته باشيد، «يُحْتَرَزَ عَنْ قَطْعِ الْأَشْجَارِ الرَّطْبَة» (بحارالأنوارج73/ص319) - يا رَطبه ميترسم حالا غلط خوانده باشم. - قطع درخت سبز عمر را كوتاه ميكند. قطع درخت سبز عمر را كوتاه ميكند. حتي اگر ميرويد تا جنگ كنيد، اميرالمؤمنين به سربازهايش گفت به دشمن حمله كنيد، اما درختانشان را قطع نكنيد. ببينيد! درختانشان را قطع نكنيد. اين خيلي مهم است. ميگويد خودش را بكش، اما درختش را قطع نكن. چون خودش آمده است مرا بكشد. شمشير در دستش است، اگر او را نكشم، مرا ميكشد. اما درخت كه گناهي نكرده است. درخت دشمن را قطع نكنيد. آب دشمن را حق نداريد مسموم كنيد. عجب دستوراتي است. يعني جنگ هم اخلاق دارد. جنگ هم فرمول دارد. معناي جنگ وحشي شدن نيست.
«لَا تَقْطَعُنَّ نَخْلًا وَ لَا شَجَراً» (بحارالأنوار/ج21/ص60) نه درخت خرما و نه هيچ درختي را حق نداريد قطع كنيد. روايت داريم كه «لَا تَقْطَعُ السّمار» درختها را قطع نكنيد. «فَيَصبُّ عليكمُ العذاب، صَبّاً» عذاب خدا بر شما نازل ميشود. درخت را قطع نكن. عذاب خدا نازل ميشود. يك كار غلطي كه ما ميكنيم، اين است كه سال تحويل ماهي قرمز را در تنگ ميكنيم و در سفره هفت سين ميگذاريم. اين ماهي مگر جزء طبيعت نيست؟ خدا به اين بال داده است كه شنا كند. چرا شناي اين را ميگيري؟ بعد ميگويي آقا همهاش در مضيقه هستيم. تو حيوان خدا را در مضيقه گذاشتي، خدا خودت را در مضيقه گذاشت. حقوقت هر چه بالا ميرود، هر چه عيدي ميدهند، هر چه اضافهكاري ميكني، به هر دري ميزني، 16 رقم كار پيدا ميكني، دو كاره، سه كاره، همه كاري ميكني، باز هم ميبيني در مضيقه هستي. شما احتمال نميدهي اين به خاطر اين است كه اول سال تحويل با گناه سالت را تحويل كردي؟ چرا ماهي كه مي خواهد شنا كند، حق شنا را از او ميگيري؟ اصلاً چرا ما حيوانات را در قفس ميكنيم؟ خدا مگر به اين بال نداده است كه بپرد؟ چرا اين حق طبيعي را از او ميگيري؟ خوب حق طبيعي را از پرنده ميگيري، يعني ظلم ما به آسمانها هم ميرسد. بابا اين پرواز ميخواهد بپرد. من ميخواهم خوشم بيايد. تو براي كيف خودت چرا حيوانات را اسير ميكني؟
حق نداريم! حيوان اگر موذي نيست، حق نداريم او را بكشيم. بله اگر حيوان موذي بود، حق داريم بكشيم. اما اگر حيوان اذيت نكرد، حق نداريم او را بكشيم. اسلام ميگويد اگر اين حاجيها دوشنبه آمدند مكه، يك حاجي يكشنبه آمد، امضايش از اعتبار ميافتد. چرا؟ براي اينكه حاجي كه يك روز زودتر به مكه آمده است، معلوم ميشود كه در راه مكه اسب و شترش را دوانده است. و كسي كه اسب و شترش را حتي در راه مكه بدواند و خسته كند، معلوم ميشود كه اين حاجي سنگدل است و قصاوت قلب دارد و حاجي كه سنگدل است و قصاوت قلب دارد، امضايش از اعتبار ميافتد. الله اكبر! حتي در راه مكه حيوان را نبايد ...
بزرگان به ما گفتهاند كه حيوان اگر شر است، زنگوله سرش كن، اما اگر شر نيست، منگوله سرش كن! منگوله چيزهايي است كه سر و صدا ندارد. زنگوله سر و صدا دارد. يعني اگر حيوان آرام است چرا زنگوله سرش ميكني كه زنگوله گوشش را اذيت كند؟ گوش را اذيت ميكند «لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ» (هود/106) خدا گوشت را ... در قيامت صداي تلخ ميشنوي. از جهنم صداي بد ميشنوي.
ما بايد يك مقداري مواظب باشيم. مواظب آب، مواظب خاك. بياييد اين چمنكاري را به سبزيكاري تبديل كنيد. من يكي دوبار ديگر هم در تلويزيون گفتهام، ولي خوب حالا يك چيزي را بايد مرتب گفت تا فرهنگ شود. با يك بار گفتن فرهنگ نميشود. گفتم كه سبزيكاري پنج امتياز دارد:
1- بذر چمن از خارج است، بذر سبزي از داخل است. پس ارز مملكت خارج نميشود.
2- بذر چمن چهار پنج برابر بذر سبزي است و گرانتر است.
3- چمن سلول بدن الاغ هم نميشود، ولي سبزي سلول بدن انسان ميشود.
4- چمن هر روز آب ميخواهد سبزي هفتهاي يكي دوبار آب ميخواهد و مصرف آبش زياد است.
5- برگ چمن باريك است، چون برگش باريك است توليد اكسيژنش كم است، اما سبزي برگش پهن است، توليد اكسيژنش بيشتر است.
چرا شما سبزي نميكاريد؟ آخر اينجا وزارت است. رياست جمهوري است.خوب رياست جمهوري باشد. مثلاً كنار رياست جمهوري سبزي بكارند، خواهند گفت: دهاتي!!! افتخار ميكنم كه دهاتي هستم. حالا شما شهريها چه كرديد؟ ما ادا در ميآوريم. فكر ميكنيم كه مثلاً تمدنمان به چمن است. يك مقداري خودمان را باختهايم.
من از يك طلبه پرسيدم شما چه ميخواني؟ گفت من معادل فوق ليسانس! حسابي به او پريدم. گفتم مگر آخوندي كم دارد؟ بگو من مكاسب ميخوانم. مثل اينكه بگوييم خربزه كيلويي چند است؟ بگوييم معادل دو كيلو خيار!!! مگر خربزه خودش ميوه نيست؟ خربزه خودش ميوه است. چرا خودمان را ببازيم؟ ما گاهي وقتها يك خوباختگيهايي داريم. در ليسانس ما خودباختگي هست. در طلبه ما خودباختگي هست. چرا بيهويت باشيم؟ آقا بنده آخوند هستم. باسمه تعالي آخوند هستم. مكاسب ميخوانم، خارج ميخوانم. آخوند هستم. تمام شد و رفت. ما آقا ميخواهيم سبزي بكاريم. نه! اگر سبزي بكاريم، خواهند گفت در شأن ما نيست. حالا مثلاً شأن شما چمن است؟ نميدانم گاهي وقتها، يك خودباختگي، يك خورده نميدانم مصرف آب بيشتر، ارزمان خارج ميشود، مصرف آبمان بيشتر ميشود، توليد اكسيژنمان كمتر ميشود، همهي اين چوبها را ميخوريم، آن وقت هم فكر ميكنيم، روشنفكري است. اصلاً واي به كسي كه روشنفكرياش رادر سايهي برگ چمن بداند. اگر عظمت و عزت من از برگ چمن است، ميخواهم خدا اين عزت را به من ندهد. اي خدا بيعزتم كند. اول انقلاب همه به هم برادر ميگفتند. يك پدر شهيدي يك موتور ميخواست. نزد مدير كل بازرگاني استان رفت. گفت من پدر شهيد هستم و يك موتور ميخواهم.
"برادر، مدير كل بازرگاني" همه ميگفتند برادر! يك موتور بده! آن هم نوشت به معاون مالي و اداري. آن هم نوشت به انبارداري. آن هم نوشت به حمل و نقل. هي گفتند برادر حمل و نقل! برادر حمل و نقل! برادر! برادر! برادر! آخرش گفتند ببخشيد آقا موتور نيست. گفت: الهي خدا بيبرادرم كند. چون همه به هم برادر برادر گفتيد، آخرش هم گفتيد موتور نيست. حالا واقعاً اگر عزت ما از چمن است، خدايا اين عزت را از ما بگير! عزت ما به اين است كه آمريكا حريف ما نميشود، عزت ما به اين است كه روز به روز دانشكده ما، كتابخانه ما، رشد ما، نبوغ ما، ابتكار ما ... اين عزت ما در استقلالمان است. عزت ما اين است كه آمريكا همه را شكسته ايران را نشكسته است. عزت ما در اين است، عزت ما در دينمان است، عزت ما در هويتمان است، ما فكر ميكنيم اگر اينطور شود عزيز ميشويم، اينطور شأن ما، همه الكي! يك عزتهاي خيالي براي خومان بافتيم. اينطور نيست. امام با كفش ساده و با حسينيهي جماران، دنيا را لرزاند. و ما با كاخها و سنگ مرمرها هيچ كسي را نميلرزانيم. خطبههاي نماز جمعه تهران – بعضي از خطبههايش – دنيا را ميتواند تكان دهد، اما خطبههاي كشورهاي ديگر، امام جمعهاش خطبه ميخواند و دل آدم را بهم ميزند. يك گربه يك عطسه نميكند، از خطبههاي آنان. عزت ما در حماسههاي ماست.عزت ما در چمن و گل كاغذي نيست.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد به همه توفيق بده هر چه كه امانت در دست ما دادي، اول عمر ما، نسل ما، نفت ما، گاز ما، برق ما، آب ما، درخت ما، جنگا ما، خدايا به ما توفيق بده، به اين امانتها خيانت نكنيم. (الهي آمين)
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»