[درس هایی از قرآن] : آرامش فرد و جامعه، در سايه‌ي قرآن و روايات

محسن قرائتی

نسخه متنی
نمايش فراداده

آرامش فرد و جامعه، در سايه‌ي قرآن و روايات

تاريخ پخش: 29/11/88

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

در اين جلسه مي‌خواهم مقداري راجع به امنيت در قرآن صحبت كنم. مسئله‌ي امنيّت و آرامش. موضوع ما، بسم الله الرحمن الرحيم. امنيت و آرامش.

از نعمت‌هايي كه خداوند در قرآن بارها بيان كرده است، مسئله‌ي امنيّت و آرامش است. حالا امنيّت و آرامش، چند زاويه دارد. امنيّت و آرامش فيزيكي، رواني، علمي، اقتصادي، الآن در جامعه‌ي ما مي‌گويند: فلاني امنيّت شغلي ندارد. يعني نمي‌داند فردا چه مي‌شود؟ يا مثلاً مهريه‌ها را گران مي‌كنند؟ مي‌گوييم: مگر دخترت را مي‌فروشي؟ اين همه سكه چه خبر است؟ مي‌گويد: مي‌ترسم يكوقت داماد دخترم را طلاق بدهد و رها كند و برود. من امنيّت خانوادگي ندارم. مهر زياد مي‌گيرم، كه بتوانم داماد را چهارميخ كنم. اگر خواست فرار كند، گير باشد. امنيّت خانوادگي! اينكه ما ضامن مي‌گيريم براي اين است كه امنيّت اقتصادي نيست. مي‌ترسيم ببرد بخورد. مي‌گوييم: چه كسي ضامنت است؟ اينكه اسلام سفارش كرده راست حرف بزنيد، براي اينكه اگر مردم دروغگو شدند، هيچ‌كس به حرف هيچ‌كس اعتماد ندارد. اعتماد از دست مي‌رود. اينكه مي‌گويند: اگر با كفّار هم عهد بستيد، به عهدتان وفا كنيد، به خاطر اين است كه حتي كفّار هم بايد امنيّت داشته باشند.

1- ايمان به خدا، عامل امنيت و آرامش

اين مسئله‌ي امنيّت يك خرده فكر كنيم مي‌بينيم اصلاً همه‌ي كارهاي ما به خاطر اين است كه در آن آرامش باشد. در خود ايمان به خدا آرامش است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) يعني آدم كه خدا دارد، آرامش دارد. حالا مردم فهميدند، نفهميدند. بالاخره خدا كه مي‌داند. اينكه آدم بفهمد كه مردم نفهميدند، ولي خدا فهميد. مردم حساب زحمات مرا ندارند، اما خدا حسابش را دارد. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» (زلزله/7) يعني به اندازه‌ي وزن يك ذره اگر كاري را بكنيد، در اين هستي هدر نمي‌رود. خدا ريز و درشت را مي‌بيند يعني چه؟ يعني خاطرت جمع باشد. مردم بفهمند يا نفهمند. حالا كه فهميدند، قدرداني بكنند يا نكنند، حالا كه قدرداني كردند، به اندازه قدرداني بكنند، يا كم بگذارند. هرچه بادا باد! خدا مي‌داند.

توحيد مايه آرامش است. بسم الله الرحمن الرحيم. بگذاريد من اين را باز كنم.

آرامش در سايه‌ي توحيد، در سايه‌ي نبّوت، در سايه‌ي امامت و ولايت فقيه، آرامش در سايه‌ي ايمان به معاد، آرامش در سايه‌ي نماز، آرامش در سايه‌ي جبهه و جنگ، آرامش در سايه‌ي خمس و زكات. در همه‌ي اينها يك نوع آرامش وجود دارد.

اما توحيد؛ شعار توحيد چيست؟ «لا اله الا الله» فرمود: «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي‏» حصن يعني قلعه، «وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» (بحار الانوار/ج49/ص126) « أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» اين حديث معروف است. يعني كسي كه خدا پرست شد، وارد قلعه شده است. آدم موّحد دستش را در دست خدا گذاشته است. همه‌ي راديو‌هاي خارجي عليه تو گفتند! بسمه تعالي به درك! خدا از من راضي باشد، هركس دلش هرچه مي‌خواهد بگويد. اين آرامش مي‌دهد. امام حسين را روز عاشورا به رگبار بستند. اما فرمود: «رضاً برضاك» من راضي هستم. روي دوش پيغمبر گفت: راضي هستم. زير سم اسب هم گفت: راضي هستم. اين درس توحيد است.

امام كه در هواپيما نشست از پاريس به تهران بيايد. به ايشان گفتند: چه احساسي داري؟ فرمود: هيچي! ممكن است هواپيما سرنگون شود، چون حكومت هنوز دست شاه بود و بختيار و اينها و آمريكا. و ممكن هم است كه هواپيما به سلامت بنشيند و جمهوري اسلامي تشكيل شود. يعني جمهوري اسلامي تشكيل شود يا نشود، من به وظيفه‌ام عمل كردم. ولذا در قرآن كنار «يَقتُلون» مي‌گويد: «يُقتلون»، «يَقتلون»، «يُقتلون». «يَقتلون» يعني تو دشمن را بكشي. «يُقتلون» يعني دشمن تو را بكشد. هردو يكي است. من دشمن را بكشم، الحمدلله! پيروز شدم. دشمن من را بكشد، الحمدلله شهيد شدم. «يَقتُلون»، «يُقتَلون»

2- حضرت سليمان و حضرت داود، بندگان خالص خداوند

دو تا پيغمبر در قرآن در سوره‌ي صاد دو تا تابلو روبروي هم است. يكي تمام لذت‌ها و امكانات در اختيارش است. سليمان! حضرت سليمان. صفحه‌ي روبرو حضرت ايوب، همه‌ي بدبختي‌ها رويش آمد. دو تا تابلو را روبروي هم گذاشته است. اين اين صفحه قرآن است، اين، اين صفحه. هردو در سوره‌ي صاد است. يعني قرآن را كه باز مي‌كني، اين صفحه سليمان است. اين صفحه ايوب است. يكي همه‌ي لذت‌ها، يكي همه‌ي تلخي‌ها! پشت سر هر دو مي‌گويد: « نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (صاد/30 و44) هم به سليمان مي‌گويد: « نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» هم به ايوب مي‌گويد. يعني اينها بنده‌ي خوبي بودند. از من جدا نشدند.

يعني اگر كسي صياد باشد، هم در درياي شور ماهي مي‌گيرد، هم در درياي شيرين. اگر كسي غوّاص باشد، هم در درياي شيرين لؤلؤ و مرجان درمي‌آورد و هم در درياي شيرين. اگر كسي ناخدا باشد، هم در درياي شور قايق‌راني مي‌كند و هم در درياي شيرين. يعني اگر خود آدم جوهر داشته باشد، صيّاد و غوّاص و ناخدا باشد، در همه‌ي درياها... در همه‌ي امكانات مي‌تواند استفاده كند. آدمي كه مخلص شد، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) بگو خدا، مهم نيست. اضافه‌كار هست يا نه؟ فعلاً اين كار واجب است. خدا دوست دارد، من اين كار را بكنم. چه مأموريت داشته باشم. چه مأموريت نداشته باشم. به بنده ابلاغ نشده است. طبق تبصره‌ي فلان از ماده‌ي فلان، بنده مسئول روابط عمومي عطسه هستم. ايشان الآن سرفه كرد. به من ربطي ندارد. قانون خشك اين مي‌شود. يك كاري كه لازم است و مفيد است، انجام بدهيم.

حالا بنده آمدم ديدم، اتفاقاً اين كار را هم يكبار كردم.در يك خيابان تنگي، يك آدم لوسي، ماشينش را دوبله پارك كرده بود. آمدم پايين گفتم: باد چرخش را خالي كنيم، اين كه نمي‌شود. رفتم گفتم: صاحبش كجاست؟ گفتند: رفته دفتر محضر. رفتيم گفتيم: سوييچ را بده. بنده خدا نمي‌دانست چه كار داريم؟ سوييچش را داد. گفتم: فردا بيا بگير. 24 ساعت تو بايد بي‌ماشين باشي. گفت: مگر پليس هستي؟ گفتم: من حجة الاسلام هستم. ولي چون كار خلاف كردي، من كمك پليس مي‌كنم.

يكبار ديگر ديدم، يك آبگوشت كلّه‌اي اين استخوان‌هاي كله پاچه را در جوي آب ريخت. گفتم: خوب در جوي مي‌ريزي آشغال مي‌ايستد. جوي پر مي‌شود. خرابي به وجود مي‌آورد. گفت: به شما ربطي ندارد. من رفتم شهردار آوردم جريمه‌اش كردم. گفت: تو شهردار هستي؟ گفتم: من اينجا به كمك شهردار هستم. همه‌ي‌ ما پليس هستيم. همه‌ي ما شهردار هستيم. همه‌ي ما معلم هستيم.

3- خدمت به مردم، به خاطر خدا

اگر يك پوست موزي در كوچه افتاده، پوست خياري، هندوانه‌اي افتاده است، ممكن است يك مسلمان بيفتد، به بنده ابلاغ نشده است. ابلاغ يعني چه؟ اين را با نوك پا كنار بگذاريد. با نوك پا كنار بگذار. اگر يك بچه‌اي دارد غرق مي‌شود، نبايد بگويي: به بنده ابلاغ شده يا نه؟ شرح وظايف است. اين شرح وظايف‌هايي كه در ادارات دولتي است، اينها حداقل است. وظيفه‌ي اصلي ما اين است كه خدا چه مي‌گويد؟ هركاري خدا مي‌گويد بايد انجام داد. اين حداقل است نه حداكثر!

بنده دارم كفشم را واكس مي‌زنم. حالا كه دستت واكسي شده است، شما هم در خوابگاه هستي، اين كفش بغل دستي‌ات را هم واكس بزن. به بنده چه؟ چشمش كور! خودش بزند. حالا كه دستت واكسي شده است، كفش مرا هم واكس بزن. حالا كه مي‌بيني نانوايي خلوت است، يك نان هم براي اين پيرزن همسايه ات بخر. چشمش كور! بچه‌هايش كانادا هستند. خوب بچه‌هايش كانادا باشند. فعلاً اين پيرزن است، بچه‌هايش نيستند. تو نانوايي رفتي، يكي هم براي اين بگير. ما هنوز به اين آيه نرسيديم. اگر اين آيه را همه‌ي مردم ايران حفظ كنند، همه‌ي مشكلات، يعني مي‌شود گفت: هشتاد درصد مشكلات حل مي‌شود. اين آيه‌ي دو كلمه‌اي را حفظ كنند. قرآن مي‌گويد: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‏» (آل عمران/195) يعني من از تو هستم و تو هم از من هستي. اگر مردم هر كشوري باور كنند، من پليس هستم و تو هم آخوند. من شهردار هستم، شهردار هم آخوند. من از تو هستم و تو هم از من. يعني همه‌ي وظايفي كه مانده است، در جبهه كه پيروز شديم به خاطر اين بود. كه نگفتيم: به ما ربطي ندارد. دفاع از مرز براي نيروهاي قواي مسلح است. نخير! همه‌ي مردم، آن در روستايش نان پخت. آن در شهر قند شكست. او نمي‌دانم لپه پاك كرد. همه با هم كمك كردند. تا شد! «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض‏» توحيد امنيّت مي‌آورد. ما بنده‌ي خدا هستيم، خيلي كارها را مي‌كنيم، خيلي از مشكلات حل مي شود.

يكي از چيزهايي كه آدم بساطش به هم مي‌ريزد، اين است كه قانون‌ها مختلف است. هركسي در هر شهري، هر جايي يك قانوني، اگر همه را كنار بزنيم، بگوييم: قانون، قانون خداست. «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه‏» (انعام/57) قانون، قانون خداست. هرچه از حلقوم پيغمبر در آمد. «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي» (بحارالانوار/ج29/ص467) «كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي‏» (بحارالانوار/ج10/ص159) اگر قانون، قانون خدا باشد، يكسري از تضادهاي قانوني برطرف مي‌شود.

4- پيروي از رهبران ديني، عامل امنيت اجتماعي

امامت و ولايت فقيه، هركسي يك چيزي مي‌گويد. بگوييم: آقا هرچه فقيه گفت. هرچه امام معصوم گفت. زماني كه امام معصوم نيست، هرچه مرجع تقليد گفت. هرچه مراجع گفتند. هرچه ولايت فقيه گفت. ديگر نه سليقه‌ي من، نه سليقه‌ي تو. ببينيم آقا چه مي‌گويد؟ مگر نمي‌شود آقا اشتباه كند؟ خوب ممكن است آقا و مراجع هم اشتباه كنند. بله، مگر نمي‌شود دكتر اشتباه كند؟ ديروز يك دانشگاه صحبت مي‌كردم. سه چهار هزار تا دانشجو بودند. يك كسي يك نامه داد كه آيا مراجع اشتباه نمي‌كنند؟ گفتم: آن كسي كه اشتباه نمي‌كند خدا و چهارده معصوم است. منتهي يك سؤال بكنم. شما مريض مي‌شويد، دكتر مي‌رويد يا نه؟ گفتند: بله! گفتم: سؤال از من و جواب از شما. آيا يك دكتر نمي‌شود اشتباه كند؟ با هم بگوييد. چرا! منتهي اشتباه دكتر يك هزارم اشتباه بقيه است. يك صدم باقي اشتباه است. ما كه نمي‌خواهيم معصوم باشد. ما مي‌خواهيم بگوييم چون اين مرجع تقليد قطعاً مجتهد است. قطعاً عادل است. بايد هوس هم نداشته باشد. چون اگر هوس داشته باشد باز نمي‌شوداز او تقليد كرد. دست ما را در دست كسي گذاشتند، كه هم مجتهد است. هم عادل است. هم دنبال هوسش نيست. اين يا اشتباه نمي‌كند. يا اگر بكند، يك در هزار است. بهتر از من و تو است كه در كارها 50 درصدش با كم و زيادش اشتباه است. بنابراين خود ولايت فقيه يك آرامش مي‌آورد. آقا نه تو و نه من! ببينيم آقا چه مي‌گويد؟

معاد، آقا براي چه كسي زحمت بكشم؟ براي قيامت! اضافه كار نمي‌دهند. به من مرخصي ندادند. من مرخصي خواستم به من ندادند، من هم از اينجا كم مي‌گذارم. بابا جان تو براي قيامتت يك كاري بكن. « خَيْراً يَرَهُ» (زلزله/7) «شَرًّا يَرَهُ» (زلزله/8) «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»، «يَرَه» يعني مي‌بيني. تمام كارهايي كه مي‌كني، مي‌بيني. اگر ما ايمان داشته باشيم كه ريز و درشت ما حساب و كتاب دارد، آرامش داريم. خيلي غصه نمي‌خوريم. پول دادند، ندادند. فيلم‌برداري كردند، نكردند. جزء تشكيلات اداراي ثبت شد، يا نشد. من براي قيامتم اين كار را كردم.

5- اخلاص در كارهاي خير اجتماعي

يك كسي يك پولي براي يك كار خيري داد. گفتند: اجازه بده در روزنامه از شما تشكر كنيم. گفت: نكنيد راضي نيستم. گفتند: چرا؟ گفت: مي‌ترسم اينجا در دنيا روزنامه بنويسد، خدا روز قيامت پاك كند. بگذاريد اينجا كسي ننويسد، تا قيامت خدا بنويسد. هرچه را ما بنويسيم، خدا پاك مي‌كند. هرچه را ما ننويسيم، خدا مي‌نويسد. يك خاطره‌اي دارم نمي‌دانم شنيده‌ايد يا نه؟ ديگر حالا من هم خودم پير شدم، خيلي حافظه‌ام مثل جواني نيست. هم سي سال گذشته ممكن است يكسري حرف‌ها را من يكبار گفتم يادم رفته است. حالا طوري نيست. اگر نگفتم كه نو است. اگر هم گفتم، تكراري باشد.

بنده خدايي خيلي كار خير كرد. درمانگاه، بيمارستان، زايشگاه، پل، بچه، خيلي پول‌هايش را در راه خير داد. منتهي به همه هم مي‌نوشت كه مثلاً باني مسجد فرض كنيد. محسن قرائتي! باني فلان، باني زايشگاه، باني چه، يكبار يكجايي ايستاده بود. يك جوان رسيد گفت: حاج آقا! سلامٌ عليكم! تو كه آدم خوبي هستي. خيلي كار خوب مي‌كني. من اگر ده هزار تومان داشته باشم، داماد مي‌شوم. ده هزار تومان مثلاً سي، چهل سال پيش. من ده تومان داشته باشم، داماد مي‌شوم. تو كه كار خير كردي بيا ما را هم داماد كن. اين آقايي كه پولدار بود، آدم خوبي هم بود يك نگاهي كرد و گفت: من از كجا بفهمم تو راست مي‌گويي؟ ممكن است پول را بگيري و بروي كار ديگري بكني. قسم خورد كه من داماد مي‌شوم. با همين پول تو داماد مي‌شوم. كنار خيابان كيفش را باز كرد و يك ده هزار توماني به اين داد. اين هم جايي نمي‌نوشت. بعد اين آقاي خيّر كه مرد. خوابش را ديدند. گفت: تمام كارهاي خيري كه كرده بودم، همه پاك شد. چون همه را با كاشي‌كاري نوشتم باني من هستم. اين ده هزار تومان را چون يادم رفت بنويسم و هيچ كجا ننوشتم خدا روز قيامت آن را نوشت. آنچه كه من نمي‌نويسم خدا مي‌نويسد. آنچه را كه من اصرار دارم بنويسم خدا...

يكي كسي مي‌گفت: اين آيت الله‌هاي شما خيلي عمر مي‌كنند. همه نود سالگي، هشتاد و هشت سالگي. شما چه ويتاميني مي‌خوريد؟ (خنده حضار) يك آيت‌الله جوان مرگ ما نداريم. همه‌ي مراجع؛ نود و صد سالگي مي‌ميرند. شما چه چيزي هستيد؟ گفتم: به خاطر اينكه آيت‌ الله‌هاي ما هشتاد سال نماز شب خواندند. هفتاد سال نماز شب خواندند. گفته: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» فقط بنده‌ي تو. باقي را رها كن. «إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» كسي كه دستش را در دست پدرش گذاشت، خاطرش جمع است. شما يك راننده‌ي پايه يك كه پشت ماشين نشسته، عقب ماشين مي‌خوابي. چون مي‌گويي: پايه يك است، رانندگي‌اش خوب است. اما يك راننده‌اي كه پسر خودت، برادر خودت تازه تصديق گرفته، دائم يك خرده يواش‌تر. بيا سمت راست! يعني او كه رانندگي مي‌كند، شما هم جان مي‌كني. ما بدانيم دستمان در دست خداست. اين يك آرامش... اما آرامش فيزيكي.

6- شايعه پراكني و افشاگري، عامل بر هم زدن آرامش اجتماعي

اسلام راجع به آرامش فيزيكي خيلي حرف دارد. مثلاً آرامش اجتماعي را بگويم. به ما گفته‌اند: اگر خبري را شنيدي تحقيق كن. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/6) چون ممكن است يك خبر دروغ يك ولوله بياندازد. يك خبر دروغ يك ولوله بياندازد. يك شايعه‌اي براي كسي پخش مي‌كنند، اعتبارش را در جامعه از بين مي‌برند. متن قرآن است. عربي هم كه شما بلد هستيد. «ان» يعني چه؟ اگر. «جاء» يعني چه؟ «إِنْ جاءَكُمْ» «كم» يعني چه؟ «إِنْ جاءَكُمْ» يعني اگر سراغ ما آمد. چه؟ «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ»، «فاسق» هم يعني فاسق. «بنبأء» نبأ يعني خبر. اگر يك فاسق خبري آورد، «َفتَبَيَّنُوا» تحقيق كنيد. چون ممكن است خبر فاسق اعصاب مردم را به هم بريزد، تشنّج به وجود آورد. اضطراب و استرس بوجود آورد. يك سري چيزها را به ما گفتند كه: قبل از آنكه كارشناسي شود، تأييد شود، پخش نكنيد.

قرآن انتقاد مي‌كند. مي‌گويد: بعضي از مردم بد آدم‌هايي هستند. مي‌گوييم: چه كردند؟ مي‌گويد: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا» (نسا/83) يعني يك خبري كه آمد، كه جبهه پيروز شده يا جبهه شكست خورده، فوري تحقيق نشده، بررسي نشده پخش مي‌كنند. حق نداريد شما هرچه شنيديد پخش كنيد. در اينترنت بود. مگر اينترنت نمي‌تواند دروغ بگويد؟ مثل اينكه مي‌گويم: در موبايل گفت. خوب حالا مگر در موبايل نمي‌شود دروغ گفت؟ دروغ‌گو دروغ‌گو است. هم مي‌شود در اينترنت دروغ بگويي، هم مي‌شود در ماهواره دروغ بگويي. براي اينكه امنيّت روحي مردم به هم نخورد.

به ما گفتند: هر خبري را شنيديد، به كارشناس‌ها بدهيد وارسي كنند، وارسي كه كردند، بعد... به ما گفتند:«لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم‏» (مائده/101) از هرچيزي سؤال نكنيد. نه ما بايد افشاگري كنيم. مگر هر افشاگري حلال است؟ خوب توجه كنيد. حرف من را داشته باشيد. موضوع چه بود؟ تحقيق براي خبر. خوب بله توجه كنيد.

ما گاهي وقت‌ها مي‌گوييم كه: بايد افشا كرد. چه چيز را بايد افشا كرد. قرآن است ما كه مسلمان هستيم. من از همه‌ي دختران و پسران ايراني خواهش مي‌كنم، هرچه شنيديد بگوييد: دليل قرآني‌اش چيست؟ يا دليل روايي‌اش چيست؟ چون جامعه‌ي ما پر از حرف‌هاي بي‌ربط است. شعارهاي بي‌ربط، خبرهاي بي‌ربط. تهمت‌هاي بي‌ربط. غيبت‌هاي بي‌ربط. تحليل‌هاي سياسي بي‌ربط. اينقدر چيزهايي مي‌گويند كه پايش به هيچ‌جايي بند نيست.

يكوقتي يك شاعري يك شعر گفت، شعرش اين بود. بي‌تو مزرعه آب نخورد. بي‌تو شيشه مي‌ نخورد. گفت: غرض چيست؟ به علما دادند، گفتند: غرض چيست؟ گفتند: والله اين توحيد افعالي است. يعني بدون اراده‌ي خدا هيچ‌كار نمي‌شود كرد. به اداره‌اي‌ها دادند، گفت: رشوه است. تا رشوه نباشد هيچ كاري پيش نمي‌آيد. به بازاري‌ها دادند گفت: پول است. تا پول نباشد هيچ كاري نمي‌شود كرد. دادند به دانشگاه گفتند: مدرك است. مدرك نداشته باشي، هيچ‌جا جايت نيست. هركسي يك تحليلي كرد. رفتند نزد خود شاعر گفتند: اين شعر چه بود گفتي؟ بي‌تو مزرعه آب نخورد! گفت: غرض من بيل است. گفتند خوب آن جمله‌ي بعدش. بي‌تو شيشيه مي نخورد. گفت: غرض من قيف است. ببين طرف بيل و قيف مي‌گويد. مردم هزار و يك تحليل سياسي مي‌كنند. پايش به جايي بند نيست. هركسي عينكي كه گذاشته، عينك سرخ گذاشته، همه‌ي شلغم‌ها را لبو مي‌بيند. عينك سبز گذاشته، همه‌ي كاه‌ها را علف مي‌بيند. «هركسي از ظن خود شد يار من» هركسي در دنياي خيالش است.

حالا، هر خبري را نبايد پخش كرد. تلويزيون و راديو ممكن است يك خبرهايي داشته باشد، به مردم ربطي ندارد. اصلاً شما حق نداري اخبار شخصي خودت را به كسي بگويي. آقا ديشب رفتيم، گوشتمان سوخت. خوب سوخت كه سوخت. به من چه؟ به ما گفتند: در مسجد بگوييد: يك لنگه كفش گم شده است. يك ساك پيدا شده است. به مردم چه؟ مردم دارند نماز مي‌خوانند. ساك كه گم شده برود پيدا كند.

7- حفظ حرمت و قداست مكان‌هاي مذهبي

ما يك جايي بوديم سال تحويل، حالا كار ندارم، امام بود يا امامزاده بود. بلندگوي حرم، حالا جمعيت پر همه سال تحويل خدمت حضرت برسند، دقيقه يكبار بلندگو گفت كه: ضمناً آقايان مواظب جيب‌هاي خودتان باشيد. يك مرتبه همه چنين كردند. آقا سه نفر جيب‌بر سه تا 20 هزار تومان مي‌دزدد. 60 هزار تومان! شما دو سه ميليون آدم را به استرس مي‌اندازي گاهي ما مشكل داريم. لازم نيست كه آدم هرچيزي را اعلام كند. به ما گفتند: در مسجد حق نداري. همه‌ي كارها كه جايش در مسجد نيست. آقا بنده مجرم هستم، شلاّقم بزنيد. بزنيد اما چه كسي گفته: در مسجد شلاّق بزنيد؟ مجرم را در مسجد شلاّق نزنيد. براي اينكه اگر بنده را در مسجد شلاّق زدند، تا نسل دهم من مي‌گويد: من اين مسجد نمي‌روم. پدربزرگ من اينجا شلاّق خورده است. يعني يك خاطره‌ي بدي از مسجد در ذهن مي‌ماند. مجرم را قضاوت كنيد، شلاّقش بزنند. اما چرا در مسجد؟ چرا مسجد را يك محل تلخي براي مردم مي‌كنيد؟ الآن مسجد محل طرد شده است. تا صداي قرآن مي‌آيد، مي‌گويند: چه كسي مرده است! يعني قرآن يعني يكي مرد. اين خيلي بد است.

«لا تَجَسَّسُوا» (حجرات/12) آيه‌ي قرآن است. شما حق نداري تجسس كني. شما من را دوست داري. من هم شما را دوست دارم. من اگرتجسس كنم، عيبي از شما مي‌فهمم. شما هم تجسس كني، عيبي از من مي‌فهمي. وقتي عيب همديگر را فهميديم، آرامشي كه قبلاً نسبت به هم داشتيم، به هم مي‌ريزد. تجسّس حرام است.

«وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَدا» (نور/4) گواهي افرادي را قبول نكن. براي اينكه اينها دروغگو هستند. مي‌آيند گواهي دروغ مي‌گويند. افكار عمومي را به هم مي‌ريزند. «وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَدا» گواهي‌‌اش را دردادگستري قبول نكنيد.

حتي مي‌گويند: اگر يك حاجي دوشنبه مكه آمد. حقش بود سه‌شنبه بيايد، دوشنبه آمد. يك روز زودتر آمد. اسلام مي‌گويد: اين حاجي هم كه زود مكه آمده است، امضايش را قبول نكن. مي‌گوييم: چرا؟ مكه آمده. چه گناهي كرده است؟ مي‌گويد: كسي كه زودتر مكه آمده است، معلوم مي‌شود اسب و شترش را دوانده و خسته كرده است. و كسي كه به حيوان رحم نكند، معلوم مي‌شود رحم به انسان هم نمي‌كند. و امضايش از اعتبار مي‌افتد. حديث داريم حتي در راه مكه بي‌رحمي به حيوان بكني، امضايت در دادگاه از اعتبار مي‌افتد. كفشي كه به پاي شما فشار بياورد، قاضي نبايد پا كند. قاضي اگر كفشش تنگ است قضاوت نكند. براي اينكه فشاري كه به پايش مي‌آيد، ممكن ات اين فشار روي مغزش هم اثر كند در قضاوتش حق قضاوت نكند. حتي داريم اگر قاضي ادرار دارد، قضاوت نكند. چون ادرار پايين در مغز قاضي اثر مي‌كند. ممكن است فشار ادرار در قضاوتش اثر كند. به ما مي‌گويند: نماز مي‌خواني جلويت گل نباشد. ولو گل پارچه‌اي، كار ندارم كه ما محراب درست مي‌كنيم و كار غلطي هم هست. تمام محراب‌هاي كاشي‌كاري غلط است. در هر مسجدي مي‌خواهد باشد. نبايد گفت: در مسجد جمكران است! بسمه تعالي محراب مسجد جمكران هم غلط است. اصل ما دين ما است. ما قرآن داريم و روايات اهل بيت. همه چيز را با قرآن متر مي‌كنيم. اگر طبق قرآن بود، روي چشم! اگر ضد قرآن بود، كنار مي‌گذاريم.

به ما گفتند: روبروي نماز گزار هيچ عكسي نبايد باشد. براي اينكه ممكن است عكس حواس نمازگزار را پرت كند. جلوي در باز نماز نخوان. مي‌آيند مي‌روند حواست پرت مي‌شود. مسجدهايي كه در جاده مي‌سازند بايد يك طوري قبله را تنظيم كنند كه ماشين را كه نگاه مي‌كني، جلويت... اين طراحي‌ها بايد قشنگ باشد.

به ما گفتند: شهادت دو تا عادل، همه‌جا گفتند: دو تا عادل شهادت بدهد. در زنا گفتند: چهار تا عادل چرا؟ چون در زنا مي‌خواهيم دو نفر را شلاّق بزنيم. چون در زنا دو نفري است. چون دو نفر است، مي‌خواهي به دو نفر شلاّق بزني بايد چهار نفر عادل باشد. هركاري دو تا شاهد عادل يعني چه؟ يعني نمي‌شود با يك خبر مردم را گرفت و خواباند و شلاّق زد. با سؤظن، با تجسّس، با شايعه‌ پراكني، با اخباري كه تأييد نشده!

8- دستورات ديني براي امنيت اقتصادي

بزرگترين آيات قرآن آيه‌اي است كه مي‌گويد كه... يك آيه در قرآن داريم، يك صفحه، از اول صفحه شروع مي‌شود آخر صفحه تمام مي‌شود. كدام آيه داريم كه چهارده سطر باشد؟ يك آيه‌ي چهارده سطري؟ آيه‌ي كوچك هم داريم. آيه‌ي كوچك دو حرف، آيه‌ي بزرگ هم يك سطر است. اين بزرگترين آيات قرآن براي اين است كه بايد يك معامله‌اي كه مي‌شود، اسناد تنظيم شود. سند نوشته شود. بنده به شما بدهكار هستم.چه وقت پول بياورم بنويسي. كه چه زماني پول مي‌آوري؟ مبلغ چقدر است؟ اگر سواد نداري يك باسواد بيايد بنويسد. باسواد حق بنويسد. كسي بيايد گواهي بدهد. به كسي گفتند: بيا گواهي بده، ناز نكند. بزرگترين آيات قرآن به خاطر اين است كه استرس‌هاي اقتصادي در تنظيم اسناد ‌‌تجارتي از بين برود.

قاعده‌ي سوق. در بازار مسلمان‌ها چيزي خريدي حلال است.

بگو: نه! من از كجا بفهمم كه اين قصاب درست كشته است؟

از كجا بفهمم كه اين پنير. به تو چه! يعني استرس نداشته باش.

قاعده‌ي يد! من يك چيزي در دستم است كنار خيابان گذاشتم، نگو: از كجا معلوم دزدي نباشد؟ بابا در دست من است، شما بايد بگويي انشاء الله براي خودش است. قاعده‌ي يد يعني نبايد استرس داشته باشي. قاعده‌‌ي سوق در بازار يعني نبايد استرس داشته باشي. من ديشب فكر مي‌كردم. اصلاً نمي‌شود موارد امنيّت را گفت. چون امنيّت يكي و دو تا نيست. اصلاً تمام زندگي ما پايه‌اش براساس اين است كه اعتماد، اطمينان، آرامش، حسن خلق، حسن ظن، آنچه كه متأسفانه روز به روز در جامعه‌ي ما دارد كم مي‌شود. اين امنيّت روحي و اجتماعي است. يك جلسه هم مي‌خواهم راجع به امنيّت نيروي انتظامي صحبت كنم. بحثمان نيم ساعت تمام شد.

خدايا ايماني به ما بده كه در سايه‌ي ايمان به خودت و ايمان به نبوت و امامت، ايماني به ما بده كه در سايه‌ي فهم دين و عمل به دين يك آرامش عالي بر فكر و قلب ما حاكم بفرما. كساني كه دوست دارند، ولوله بياندازند. استرس ايجاد كنند. شك به جامعه وارد كنند، آرامش و آسايش مردم را بگيرند، اگر قابل هستند، هدايت و اگر آنهايي كه استرس به وجود مي‌آورند، آرامش را به هم مي‌زنند، اگر قابل نيستند، جامعه را از وجود آنها پاك كن. جلسه‌ي بعد راجع به نقش امر به معروف و نقش نيروي انتظامي، قواي مسلح، مرزباني، پليس، در اين زمينه صحبت خواهم كرد. انشاء الله.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

سؤالات مسابقه

1- دژ محكم ايمان، بر اساس روايات چيست؟

1) توحيد

2 ) نبوّت

3) معاد

2- قرآن، در سوره‌ي صاد، زندگي كدام پيامبران را در كنار هم آورده است؟

1) حضرت يونس و حضرت ايوب

2) حضرت سليمان و حضرت يوسف

3) حضرت سليمان و حضرت ايوب

3- آيه 57 سوره‌ي انعام بر چه امري تأكيد مي‌ورزد؟

1) قانون‌گذاري حق اكثريت جامعه است

2) قانون‌گذاري حق دانشمندان است

3) قانون‌گذاري، فقط حق خداست

4- بر اساس قرآن، وظيفه ما در برابر خبر فاسق چيست؟

1) انكار و تذكيب

2) تحقيق و تبيين

3) پذيرش و تصديق

5- اسلام براي ايجاد آرامش و امنيت اقتصادي، چه قواعدي را قرار داده است؟

1) قاعده‌ي سُوق و بازار مسلمين

2) قاعده‌ي يَد و دست مسلمان

3) هر دو مورد