تاريخ پخش: 10/02/88
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بحث ما در آستانهي تولد حضرت زينب، روز پرستار پخش ميشود. اين روز عزيز را به همهي مردم و به پرستارهاي عزيز تبريك ميگويم. يك حديث براي پرستاري الآن در ذهنم هست ميگويم. بعد بحثم چيز ديگر است. ولي حالا روز پرستار ميارزد كه اين حديث را بخوانم. اصولاً همهي كارهايي كه خدمات است، حالا چه خدمات امنيتي، رفاهي، آتش نشاني، نظافت شهر، پليس، اورژانس، اصلاً شما به كارهاي خدماتي نگاه كم نكنيد.
عدّهاي مكّه رفتند. كفشهايشان را پهلوي يك نفر گذاشتند. گفتند: تو از اين كفشها حفاظت كن. ساك و نميدانم كفش و هرچه داشتند، اسباب، وسايل دستي را پهلوي او گذاشتند،گفتند: تو بنشين محافظ اينها باش. ما برويم اعمال حج را انجام بدهيم. دور خانهي خدا طواف كنيم. حضرت به آن كسي كه پهلوي كفشها نشسته بود، فرمود: تو كه حافظ كفش هستي ثوابت كمتر از آن كسي كه طواف ميكند، نيست. يك وقت انسان غصه نخورد كه اين چه شغلي است. نه جمعه داريم، نه پنجشنبه داريم. نه تابستان داريم. نه زمستان داريم. كار سخت است. درآمدش نميدانم، كارهايي هست درآمدش بيشتر است، رفاهش بيشتر است. كار ما هم درآمدش يا ناقص است، يا كم است، يا متوسط است، كارش هم سخت است. اين براي خدمات.
و اما پرستارها. گروهي مكه رفتند. در مدينه يكي مريض شد. يك نفر گفت: من پهلوي اين بيمار ميمانم، براي اين بيمار غذا درست ميكنم. باقيها حرم پيغمبر رفتند. حضرت فرمود: ثواب آن پرستاري كه كنار بيمار بايستد و براي بيمار غذا درست ميكند، ثواب او كمتر از شما كه آمدهايد زيارت پيغمبر نيست.
خدمات در خانه هم همينطور است. بنده اگر در تلويزيون حديث ميگويم، حتماً همسر من در كار من شريك است. نبايد او بگويد: چرا من غذا درست كنم، شوهر من در تلويزيون بلبل زباني كند؟ اگر كار من، اگر، اگر كار من ثوابي داشته باشد، همسر من، آن رانندهاي هم كه مرا آورده او هم شريك است. آن كسي كه برق اينجا را تعمير كرد. آنكسي كه پشت دوربين ايستاده است. آنكسي كه اين چاله و چولههاي خيابان را صاف ميكند كه من به مقصد برسم. يعني خلاصه قرآن ميگويد: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض» (آل عمران/195) همه از همديگر هستند و همه در كارهاي خير هم شريك هستند. آنجا هم كه نميتوانيم شريك باشيم، حتي با دعا ميتوانيم شريك باشيم.
در يكي از جبههها پيروزي پيش آمد. يك نفر به اميرالمومنين گفت: كاش فلاني بود اين پيروزي امروز ما را مي ديد. حضرت فرمود: او در اين پيروزي شريك است. گفت: آخر او نيست. مرحوم شده است. فرمود: چون دل او با ما است، در اجر ما شريك است. يعني اگر ما دلمان اين باشد در همهي خيرهاي هستي ميتوانيم شريك باشيم، الآن در آفريقا، در اروپا، در آمريكا، در اسپانيا، در آن طرف دنيا يك كار خيري ميشود شما اگر به آن كار خير دل ببندي و علاقهمند شوي و به آن كار خير دعا كني، لازم نيست كه شما ميگويي: رزمندگان ما را وقتي دعا ميكني پيروزشان بفرما، را لازم نيست در ايران جنگ شود. بالاخره وقتي ميگويي: رزمندگان ما را، هرجا به اسم اسلام يا مسلماني با يك غير مسلماني درگير شدند، شما در پيروزي آن مسلمان شريك هستي. چون دائماً دعايشان كردي. ما ميتوانيم با نيّت خود در همهي خيرها شريك باشيم. به هر حال روز پرستار را تبريك ميگوييم. زينب كبري هم، من اين را يكي دو بار در تلويزيون گفتم. اجازه بدهيد تكرار كنم.
اخيراً در دانشكدهي دكتراي مديريت يك بحثي، شاخهاي باز شده به نام مديريت بحران! مديريت بحران يعني يك مثلاًحادثهاي مثل بم كه پيدا ميشود كه مردم اين رقمي عزيزهايشان را از دست دادند، خوب اصلاً استاندار كرمان، فرماندار بم، اصلاً مسئولين، امام جمعه، اصلاً همهي مسئولين نميدانند چه كنند؟ اينجا يك مديريت بحران ميگويند كه از همهي ايران از همهي استانهاي مجاور ميروند كمك ميرسانند. مديريت بحران، در رشتهي مديريت يك شاخه دارد. واقعاً اگر خواسته باشيم بگوييم مديريت بحران را در كرهي زمين، اول مدير بحران چه كسي است بايد بگوييم: زينب كبري! عصر عاشورا واقعاً بحران بود. صبح همه چيزي داشت، عصر هيچ چيز نداشت. ما رئيس جمهورمان كه ميخواهد سخنراني كند، به هر حال از قبل بايد متني كه ميخواهد بخواند، تنظيم كند. افرادي به او كمك كنند. به او اطلاعات بدهند. يك متن دو صفحهاي ميخواهد بنويسد حتماً اگر فكر نكند،... زينب كبري سخنرانيهاي سنگين، آن هم در مقابل يزيد و ابن زياد، بعد تسلط بر اعصاب خود، روحيه دادن به همهي اسرا، پاسداري از امام سجاد، نقل روايات امام سجاد به جامعه، واقعاً مديريت بحران است. اگر خواسته باشند بگويند: فوق پروفسورهاي مديريت بحران در تاريخ اسلام، ميگوييم: زينب كبري! قصّهي حضرت زينب را ساده نگيريد. ساده نگيريد. بسياري از تحصيل كردههاي درجه يك ما يك حادثه برايشان رخ بدهد، همه چيزشان به هم ميريزد. 165 موشك در دزفول افتاد. يكي از اين موشكهايي كه زمان جنگ در دزفول افتاد، در دانشكدهي روانشناسي غرب بيافتد، اساتيد دانشكدهي روانشناسي، رواني ميشوند. آدم همه چيزش را از دست بدهد تازه بگويد: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا» (بحار الانوار/ج45/ص115) من هرچه ميبينم زيباست. خدا را شكر كه ما يك چنين عناصري در تاريخمان داريم. الگوهايي داريم كه هيچ مكتبي ندارد.
بحث ما چه بود؟ در جلسهي قبل موضوعمان آسيبهاي جامعه بود. گناه علني، شايعه، افسردگي، زخم زبان، نفاق، 4، 5 مورد را گفتيم. اين جلسه هم چند تا ديگر را ميگوييم. ادامهي بحث قبلي.
موضوع: دنبالهي بحث قبل، آسيبها در جامعه.
پنجم: حاكميت نااهل؛ اگر در يك منطقهاي يك آدمي كه اهليت ندارد حاكم شود، اين يكي از... چون «الناس علي دين ملوكهم» (بحار الانوار/ ج 103/ ص 7)، «وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيد» (هود/59) قرآن ميفرمايد: عدهاي دنبال جبّار و عنيد ميرفتند. ميدانستند اين ستمگر است ولي باز هم ميگفتند: جاويد شاه! الآن به لطف خدا طوري شده كه اگر بالاترين مقام كشور، امام، مقام معظم رهبري، اگر يك گناه كبيره را از او ببينيد اصلاً ديگر رهبر كه نيست، مرجع تقليد هم نيست. اصلاً به درد پيشنمازي هم نميخورد. گواهياش هم قابل قبول نيست. با كسي رودروايسي نداريم. اينكه انسان آن كسي را كه مسئول است اين عقل داشته باشد. يعني اهلش هم لازم نيست كه حتماً شرايط خاصي داشته باشد. در اين كار اهل باشد. ممكن است يك كسي نسبت به كارهاي ديگر اهليت ندارد. مثلاً بنده به درد خيلي از پستها نميخورم. اما به درد معلّمي ميخورم.در معلمي اهل هستم. ولو ممكن است صد تا پست ديگر پيش بيايد نسبت به آن پستها نا اهل باشم. هركس آدم خوبي است به درد هر كاري ميخورد. ميگويند: آقا فلاني آدم خوبي است. خيلي خوب آدم خوبي است. ولي اينكاره... سابقهي جبهه دارم. ما مخلص جبهه و رزمندههاي جبهه هستيم.
اما سابقه جبهه براي مسئوليت كافي نيست. آقا حافظ كل قرآن هستم. ما مخلص قرآن هستيم. اما حافظ قرآن به درد اين كار نميخورد. ما الآن اينكاره ميخواهيم. حتي نماز اول وقت، گاهي وقتها... ميگويند: «الصلاة في وقتها» (بحار الانوار/ج 41/ ص185) نميگويد: نماز در اول وقت، يعني گاهي ممكن است يك شرايطي پيش بيايد كه اصلاً نماز اول وقت هم غلط باشد. الآن بايد نماز اول وقت را از خير مستحب بگذري، به اين كار برسي. الآن بايد به اين كار... در روايات داريم «صلاة في وقتها» نميگويد: «في اول وقتها»، «في وقتها» يعني ممكن است الآن كه اين بيمار شكمش را پاره كردند، دارند عمل جراحي ميكنند، اين آقاي جراح الآن خواسته باشد برود نماز بخواند ممكن است بيمار بميرد. اينجا اول وقت ايشان بعد از عمل جراحي است. «الصلاة في وقتها» نه «في اول وقتها»! بله! اصل اين است كه آدم نماز اول وقت بخواند. اما در يك شرايطي اصلاً نماز اول وقت خواندن... مادر بچهاش گريه ميكند. نماز اول وقت بخواند يا بچّه؟ بچّه! بچّه! اگر ما بدانيم كه مستحباتي را انجام بدهيم مسجد خلوت ميشود. بايد از مراجع بپرسيم كه اگر اينجا يك اذان هم بين دو نماز بگويند و نافله بخوانند و نماز غفيله بخوانند و پول جمع كنند، براي يك سري كارها و اگر اين مراسم نماز جماعت كه بايد يك ربع طول بكشد ما سه ربع طول داديم، مسجدي كه بايد 500 نفر بيايند 200 نفر بيايند. اين جايز است يا جايز نيست؟ جايي هست كه آدم از مراجع بپرسد، بنده هم الآن نظري ندارم. از مراجع بپرسد.
همه جا مستحب، مستحب نيست. خيلي جاها اصلاً مستحبها، مثلاً ميگويند: مستحب است كه آدم قبل از غذا نمك بخورد. حالا اين آقا آمده نشسته ميگويد: آقا ببخشيد! صاحبخانه بيزحمت نمك بياوريد. اين بنده خدا حالا حواسش پرت است. نميداند نمكدان كجاست. نمكها را سابيدند. در نمكدان ريختند، نريختند. اصلاً همه را قاطي ميكند، ميگويد: آقا نمك خواست. ميگويد: خاك بر سرت كنند. يا الله! ميرود به همهي آشپز و نميدانم تمام اطرافيانش را بد اخلاق ميكند كه آقا ميخواهد به مستحب انجام بده. آقا غذايت را بي نمك بخور، مردم آزاري نكن! گاهي وقتها ما ميخواهيم يك مستحبي را انجام بدهيم يك عدهاي را گير ميدهيم. وصيّت ميكنيم من را كجا خاك كنيد. بابا حالا برف است. پرواز نيست. آخر مشهد برف ميآيد. اينجا برف ميآيد. اين جنازه را چطور ببريم. تو زنده بودي ما را اذيت كردي، حالا هم مردهاي، اذيتمان ميكني. (خنده حضار) بايد مواظب باشيم در مستحباتمان مردم آزاري نكنيم. در وصيتهايمان مردم آزاري نكنيم. در خيلي از وصيتها فتنه است. و لذا قرآن، خدا لطف كرده است. خداي حكيم جا گذاشته است.
گفته: آنجا كه در وصيّت فتنه است عمل نكن. «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً» (بقره/182) اگر از آن كسي كه وصيت كرده ميترسي كه فتنه شود، شما اينجا وصيت را عوض كن. البته زير نظر يك اسلام شناس، يك عالم ربّاني، باز شما دو شاخه تلفن را در برق نزني بدتر كني. زير نظر يك اسلامشناس بگو: آقا يك چنين وصيتي است ولي اگر ما امروز به اين وصيت عمل كنيم، در اين فاميل فتنه ميشود. مسألهي وصيت اهل ميخواهد. هر كاري يك اهلي دارد. قرآن هم سفارش كرده كه امانات را به اهل آن بسپاريد. به كسي كه اين كاره است. شما از امام ياد بگيريد. عزيزترين فرد بعد از حضرت مهدي (ع) حضرت امام بود. اما روز عاشورا كه ميخواست روضه بخواند، مرحوم كوثري ميآمد روضه ميخواند. امام همه چيز بود اما روضه خوان كه نبود. در روضه خواني آقاي كوثري ميآمد روضه ميخواند. نميشود گفت: چون من امام هستم مثلاً بايد مداحي هم بكنم. خيليها فكر ميكنند چون پدر شهيد هستند. چون سابقهي جبهه دارند. چون فوق ليسانس هستند. چون نميدانم پسر فلاني است. چون نميدانم فلانجا كمال دارد، پس بايد اين كار را هم بكند. نخير! آن كمالش قبول است ولي اين اصل را ما قبول نداريم. گاهي قبول داريم، گاهي هم نداريم. مسألهي...
يكي از آسيبها تحقيرها و تملّقها است. هردو بد است. براي تملق گفتند: «إِذَا مُدِحَ الْفَاجِرُ» اگر يك نامردي را ستايش ميكني، «اهْتَزَّ الْعَرْش]الله[» (بحار الانوار/ج74/ص152) عرش خدا به لرزه درميآيد. كه شما داري يك نا اهل را بالا ميبري. بالا بردن نا اهل تملّق است. از طرفي تحقير هم درست نيست. قران راجع به فرعون ميگويد: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَه فَأَطاعُوه» (زخرف/54) فرعون مردم را تحقير ميكرد. هم تحقير گناه است، هم تملّق. انصاف!
اميرالمومنين ميفرمايد: خوبي كه ديدي اگر بيش از خوبي تعريف كردي، «ملق» ملق يعني تملّق است. چاپلوسي است. اگر كمتر گفتي، حسادت داري. معلوم ميشود خوبي مردم را تحمل نميكني. اگر ميانه، به اندازهي كمالش تعريف كردي، يعني انصاف داري. در گفتگوها گاهي وقتها تملّق ميكنند.
ميگويند: خانمي، پيرزني از دنيا رفته بود دفتر آقايي، نوشت كه به آن پسر پيرزن گفته بود كه: خبر فوت مادر شما را به حضرت آيت الله العظمي فلاني اطلاع داديم، ايشان به شدت ناراحت شدند. آوردند آقا امضا كند، وقتي رفت امضا كند، گفت: به شدت ناراحت نشدم. اين تملّق است. برويد عوض كنيد. «شدت» را از نامه برداشتند. نوشتند: خبر فوت مادر بزرگوار شما را به حضرت آيت الله العظمي اطلاع داديم، ايشان ناراحت شد و تسليت گفت. رفت امضا كند، گفت: ناراحت هم نشدم. (خنده حضار) بالاخره حالا سني از او آمده ديگر بايد مُرد ديگر. گفتند: خودت بگو! چه چيزي بنويسيم؟ گفت: بنويس خبر فوت مادر شما رسيد، خداوند ايشان را بيامرزد و به شما هم صبر بدهد. نه ناراحت شدم، نه به شدت. اينها يك چيزهايي است كه عرض كنم به حضورتان كه دائم آن را باد ميكنيم. استخفاف و تملّق.
سكوت عالم؛ شما منكر را ميبيني ساكت هستي. قرآن يك آيه داريم ميگويد: «لُعِن» كساني كه ملعون هستند، خدا لعنت، يعني چه كسي لعنت كرده است؟ «عَلى لِسانِ داوُد» (مائده/78) نه ما، پيغمبران بزرگواري لعنت كردند به كساني كه منكر را ميبينند و بيتفاوت هستند. بالاخره منكر را ديدي يك عكسالعملي از خودت نشان بده. لااقل «وُجُوهِ مُكْفَهِرَّةٌ» (كافي/ج 1/ص60) عبوس كن. همچنين شما گل ميدهي و غنچه ميگيري، انگار نه انگار كه اين در حال گناه است. لااقل يك عبوس كنيد كه آنطرف احساس كند كه شما از او ناراحت هستي. از او ناراحت هستي. نه آدم بايد خوش برخورد باشد، نخير! ما داريم «وُجُوهِ مُكْفَهِرَّةٌ»، «وُجُوهِ مُكْفَهِرَّةٌ» يعني عبوس كردن. ما در اسلام عبوس داريم. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار» (فتح/29) «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم» غليظ باش. به پيغمبر گفتند كه: اين عليبن ابي طالب، همه چيزش خوب است. يك خرده خشك است. خشن است. فرمود: «خَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ» (بحار الانوار/ ج 21/ص 385) خشكياش در...
زني از اشراف، سرقت كرده بود. گفتند: يا رسول الله! ايشان خيلي مهم است. از اشراف، قبيلهي فلان، خاندان فلان، شما دست ايشان را قطع نكن. فرمود: اصلاً علتي كه خداوند اقوام قبلي را هلاك كرد، اين بود كه فقرا كه گناه ميكردند، شلّاق ميخوردند، اغنيا كه گناه ميكردند، شلّاق نميخوردند. رمز سقوطشان اين بود. بعد ديشب حديثش را ديدم. نوشته بود كه «لو سرقت فاطمة» (نهج البلاغه/ج 20/ص19) اگر فاطمهي زهرا دخترم هم سرقت كند، دستش را قطع ميكنم. با كسي رودروايسي نداريم. قانون اساسي ما ميگويد: رهبر مردم با ساير افراد، در اجراي قانون يكسان هستند. يعني قانون براي همه قانون است. اميرالمومنين ميفرمايد: «إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَيْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَنْهَهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ» (كافي/ج5/ص57) علت اينكه خداوند اقوامي را بد بخت كرد اين بود كه افرادي خلاف ميكردند، افرادي هم امر به معروف و نهي از منكر نميكردند.
«آفة العامة العالم الفاجر» (غررالحكم/ح45) يكي از آسيبهاي اجتماع اين است كه دانشمندان ما تقوا نداشته باشند. دانشمند بيتقوا، دكتر است، دانشمند است، اما تقوا ندارد. مرض را تشخيص نداده، بيخود نسخه مينويسد. آقا! آقاي پزشك عزيز! سلام عليكم و رحمة الله! مرض را كه تشخيص ندادي، سه تا مردانگي بكن.
1- راحت بگو بلد نيستم. از پيغمبر كه بالاتر نيستي. «قل» خدا به پيغمبر ميگويد: «قلَ إِنْ أَدْري» (جن/25)
بگو: بلد نيستم. راحت بگو بلد نيستم. چرا خجالت...
2- پول ويزيت را پس بده. بگو: چون من مرض تو را تشخيص ندادم، پول را هم برگردان. اين دو تا.
3- بگو: فلاني در فلان محل در اين مرض تخصصش از من بيشتر است. به يك كس ديگر آدرس بدهد. اين پزشك متّقي است. تقواي پزشكي اين است. اخلاق پزشكي اين است.
1-نميدانم. پول را پس بدهد. آدرس بدهد كه فلان پزشك بهتر است.
بلد نيستم. عالم است از او سؤال ميكنند، بگو: بلد نيستم. اصلاً روايت داريم كه بلد نيستيد به راحتي بگوييد: بلد نيستم.
آدمهايي كه خجالت ميكشند بگويند: نميدانيم اينها معلوم ميشود حيا دارند و حيا دو رقم است. حيا عقل و حيا حمق. حديث داريم «الْحَيَاءُ حَيَاءَان» (بحار الانوار/ج 68/ص331) ما دو رقم حيا داريم. حيا عاقلانه، حيا احمقانه. حيا احمقانه كسي كه خجالت بيجا ميكشد. خجالت ندارد، بگو. آقاجون! من زن ميخواهم. مادرجون خواستگاري برو. نه! خجالت ميكشم. به همهي رفيقهايش ميگويد: زن ميخواهم. به پدرش نميگويد. به همه رفيقهايش ميگويد، به پدرش نميگويد. من سراغ دارم عالمي را كه چند تا دختر داشت، خدا رحمتش كند. سيد پيرمردي بود. عالم بود. روي منبر گفت: طلبهها! اگر داماد خوب كسي سراغ دارد من دختر دارم، خواستگاري بيايند اگر پسنديدند، بگيرند. پاي منبر او ما كلّي خنديديم. بعد ديدم اصلاً فرهنگ قرآن اين است. حضرت شعيب خودش به موسي گفت: من دوست دارم دخترم را به شما بدهم. اگر دامادي مثل موسي پيدا كرديد، دخترتان را مفت به او بدهيد. خانه دارد، ندارد.
بابا طرف كمال دارد. سربازي رفته يا نرفته. پدرش چه كاره است؟ لهجهاش به ما ميخورد. ماشينش به ما ميخورد. شرايط فرهنگي، اقليمي، چه كار داري اينها همه را ول كن. مُخ به مُخ ميخورد. تفكر عروس و داماد به هم ميخورد. فكر مهم است. قالي كه مهم نيست. ما قالي داريم و او موكت. مگر ازدواج قالي و موكت است؟ ما ماشين داريم و آنها دوچرخه، مگر ازدواج ماشين با دوچرخه است؟ ازدواج آدمها است و آدمها ارزششان به مخشان است. و الا شكم را كه حيوانها هم دارند. لباس را كه حيوانها هم دارند. دندان را كه آنها هم دارند. پرواز را كه حيوانها هم ميپرند. شرف ما به فكر ما است. فكر به فكر ميخورد؟ ديگر هيچ گير ندهيد. حديث داريم اول خواستگاري كه براي شما ميآيد، اگر گير اخلاقي و مكتبي و فكري ندارد، طفره نرويد. حالا بگذار باشد ببينيم كس ديگري هم ميآيد. يك وقت ميبيني ميگويد: باشد اين هم كه هست، در رفت كه رفت كه رفت. ديگر نيامد. دليلي ندارد شما عقب بياندازيد.
يكي از آفتهاي ديگر سوء استفادههايي است كه ميشود. اين هم از آفات اجتماعي است. من دخترم را خانهي شما فرستادم خياطي ياد بگيرد. چرا به او ميگويي: جارو كن؟ ظرفها را بشوي؟ مگر كلفت شما است؟ من پسرم را فرستادم مكانيكي ياد بگيرد. چرا شما او را به نوكري ميگيري؟ اين سوء استفاده كردن است. هركسي هر پستي دارد بايد مواظب باشد از پست... قرآن يك آيه دارد ميگويد: «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ» (آل عمران/79) اگر يك بشري را خدا حكم و نبوت به او داد، اگر به يك بشري مقام نبوت داديم،حق ندارد بگويد: «كُونُوا عِباداً لي» شما نوكر من باشيد. بندهي من باشيد. يعني خدا به پيغمبرها ميگويد: تو كه پيغمبر هستي حق نداري مردم رابه بردگي بكشاني. «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ» كسي حق ندارد به خاطر اينكه مقام نبوت دارد به مردم بگويد: «كُونُوا» باشيد «عِباداً لي» بردهي من باشيد.
يكي از آفات اجتماعي عقبگردها است. ارتجاع! در جبهه يك نفر گفت: پيغمبر كشته شد. جنگ احد! عدّهاي فرار كردند. عدّهاي خودشان را باختند. آيه نازل شد، حالا پيغمبر هم كشته شود يا از دنيا برود، شما بايد عقبگرد كني؟ آيهاش اين است. «أَ فَإِنْ ماتَ» عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. اگر پيغمبر «مات» مُرد، «ميّت»، اگر پيغمبر از دنيا رفت، «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» يا در جبهه شهيد شد. «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُم» (آل عمران/144) يعني شما بايد برگرديد. از اين آيه معلوم ميشود مسلمانها بايد تشكيلاتشان چنان باشد، كه حتي با رفتن اولين و بهترين رهبر هم نظامشان گسسته نشود. اين آيه براي تشكيلات است. اگر از شما بپرسند قرآن راجع به تشكيلات آيه دارد؟ يكي از آيات تشكيلات اين است. خداوند ميفرمايد: بايد نظام شما چنان منسجم باشد مثل اين ساختمانهايي كه اسكلت فلزي است، طوري ساخته ميشود كه اگر يك آهن آن هم برش دادي، ساختمان فرو نميريزد. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ» اينكه انسان به كسي تكيه كند كه... بله از شهرداري پول بگيريم كار فرهنگي بكنيم. حالا اگر شهردار پول نداد، هيچ پايين ميافتيم! از مراجع پول بگيريم، از تاجر پول بگيريم، خوب حالا اگر تاجر نداد، بايد از شهرداري، سازمان تبليغات، دفتر تبليغات، حوزه، مراجع، بازار، هيأتها، از هركس ميتوانيد كمك بگيريد، بگيريد. اما روي پاي خودتان بايستيد. به نحوي كه اگر او كمك نكرد، شما سرنگون نشويد. به من ميگويند: اين تخته سياه را تا چه موقع ميخواهي، سي سال است پاي تخته سياه... عوض كن ديگر.
اين همه تكنولوژي عوض شده، تو خيلي اُمّل هستي. ميگويم: ببين، اين تخته سياه را هيچكس نميتواند از من بگيرد. پشت ماشين ميگذارم، كنار هر كوچهاي ميتوانم بايستم كلاسداري كنم. اما اين تشكيلات شما يكي از اين ابزارش نباشد، فَشَل هستيد. قبر خصوصي بهتر از بهشت شريكي است. تخته سياه را كسي نميتواند از من بگيرد، چون... ولي باقي چيزها، برق رفت، قوّه نداشتيم. آقاي قرائتي نميخواهي حالا بعد از سي سال سبك كارت را عوض كني؟ چرا ميخواهم. منتهي من هم سبك را عوض كنم نياز دارم به يك تيمها و گروههايي كه اگر بودجه نباشد، ماشين نرود بياورد، تاكسي تلفني نباشد، شام و نهار نباشد قهر ميكنند، من هم پايين ميافتم. اما اينجا كل ايران با من قهر كند هيچ طوري هم نميشود. دوربين را سرش را بچرخانند. من همين كار را ده سال قبل از انقلاب داشتم. بايد برنامهريزي طوري باشد كه اگر امكانات بود، استفاده كنيم. اگر امكانات هم نبود سرنگون نشويم.
من يكوقت مثل زدم به كلمهي «ورامين». گفتم: كلمهي ورامين، همه كه باشد ميشود ورامين، اسم يك شهر است. حالا (واو)اش هم قهر كرد چه ميشود؟ رامين. اسم انسان است. (ر) هم قهر كرد، چه ميشود؟ امين، باز معنا دارد. ميگويند: فلاني آدم اميني است. (الف) هم قهر كرد. چه ميشود؟ مين، مين وسيلهي جنگي است. زمان جنگ! ميم هم قهر كرد، چه ميشود؟ يِن واحد پول است. (ي) هم قهر كرد، ميشود نون، كه ميخوري. (خنده حضار) يعني با هيچ عضوي اين ورامين سرنگون نميشود. اما ما طوري سياستگذاري ميكنيم كه خيليها كارها بند است. اگر فلاني تلفن كند، نكند هيچي! اگر ماشين بيايد، سرويس نيايد هيچي! اگر فلاني كمك كند. يعني وابسته! وابسته به بانك و سود كه شد اقتصاد آمريكا هم باشد سرنگون ميشود. وابسته به نفت شدن غلط است. حالا اگر نفتمان خشك شد، بايد خودمان هم خشك شويم؟ از نفت كمك ميگيريم، اما نه طوري كه اگر نفت خشك شد، ايران خشك شود. من بايد از كاغذ استفاده كنم. اما اگر اين دفتر من گم شد نبايد فلج شوم. بالاخره دفترم گم شد، يادداشتم گم شد، خودم چهار تا حرف داشته باشم. رابطهي ما با افراد بايد رابطهي پتو باشد با ملحفه. پتو از ملحفه استفاده ميكند، هر وقت هم جدا شد، جدا شود. خود پتو يك پتو است. ما از آقايان استفاده ميكنيم، از دولت و ملت استفاده ميكنيم.
اما يك طوري تكيه نميكنيم كه اگر او افتاد پايين بيافتيم. اين روي پاي خودش، بچههايمان هم بايد مستقل كنيم. يعني بچهها از پدر و مادر استفاده كنند، اما هر بچهاي خودش يك كاري بكند. شغلش بايد در بازويش باشد. الآن اكثر بچههاي ما هنر ندارند. يا خيليهايشان حالا اكثر نگويم. به نان پدرش بسته است. ولذا مرتب ميگويد: چه كنيم؟ الآن وقتي ميگويند: فلاني هشت تا بچه است، ميگويد: اوه، اوه! هشت تا، اوه، اوه! چه ميدهد ميخورند؟ چون هشت تا يعني هشت تا شكم. حديث داريم اولاد بازو است. يعني تا گفتند: فلاني هشت تا بچه دارد، بگويند: خوشا به حالش! هشتتا، دو هشت تا ميشود 16 تا بازو دارد؟ بچه را اسلام ميگويد: «عضد» بچه بايد بازو باشد. الان بچّه بازو نيست. بچّه چيست؟ شكم است. تا ميگويند: هشت تا! ميگويند: بيچاره! عوضش بايد بگويند: بچّه، هشت تا بچّه دارد. 16 تا بازو دارد. يك خرده بايد اينها را حساب كنيم. در جامعه هركسي يك شغلي بلد باشد. دخترها فكر نكنند ليسانس باشند شغل دارند. ما چند ميليون ليسانس داريم، الآن شغل نيست.
ما خودمان در نهضت سوادآموزي، از77 الآن ده سال است، يك نفر را استخدام نكرديم. نميتوانيم استخدام كنيم. اين دختر ميگويد: پس چه كنم؟ ميداني چرا؟ براي اينكه هنر دستي ندارد. هركسي بايد يك هنر داشته باشد. شغل دولتي بود الحمدلله، نبود الله اكبر! وابسته به هيچكس نبايد شد. «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوت» (فرقان/58) ميگويد: توكّل ميكني، به خدايي توكّل كن كه نميميرد. باقي چيزها همه رفتني است. نفت خشك ميشود. مزرعه خشك ميشود. قنات خشك ميشود. پول گم ميشود. ماشين سرنگون ميشود. اعتبار از بين ميرود. زنده بادها مرده باد ميشود. به هيچ چيزي تكيه نكن. «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوت» به خداي توكل ميكنيم كه ابدي است. «يا نعم الرفيق» در دعاي جوشن داريم خدايا تو رفيق خوبي هستي. قبل از توّلد با من بودي، بعد از مرگ هم با من هستي. باقيها...
خدايا خود ما، دين ما، دنياي ما، رهبر و دولت و امت ما، نسل و ناموس ما، مرز و انقلاب ما، هرچه كه به ما لطف كردهاي در پناه امام زمان حفظ بفرما. قلب آقا امام زمان را از ما براي هميشه راضي بدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
1- آيه 59 سوره هود به كدام آسيب اجتماعي اشاره دارد؟
1) ريا و نفاق
2 ) ظلم و ستم
3) شايعه پراكني
2- بر اساس آيه 54 سوره زخرف، برخورد فرعون با قومش چگونه بود؟
1) تحقير و استخفاف
2) قتل و اسارت
3) آزادي و بيبندوباري
3- بر اساس روايات، خطر كدام يك از گروههاي اجتماعي بيشتر است؟
1) بيسواد بيتقوا
2) باسواد بيتقوا
3) بيسواد باتقوا
4- قرآن كريم به كدام خطر بعد از رحلت پيامبر(ص) اشاره دارد؟
1) اختلاف و نزاع
2) شرك و بت پرستي
3) بازگشت و عقب گرد
5- بر اساس روايات، عامل هلاكت اقوام پيشين چه بوده است؟
1) گناه مردمان
2) سكوت عالمان
3) هر دو مورد