[درس هایی از قرآن] : اهل بيت عليهم‌السلام و رسيدگي به محرومان

محسن قرائتی

نسخه متنی
نمايش فراداده

اهل بيت عليهم‌السلام و رسيدگي به محرومان

تاريخ پخش: 17/01/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

چون بحث در آستانه‌ي زماني است كه مربوط به حضرت زهرا(س) است، آيه‌اي كه حضرت زهرا در آن نقش داشته و در سوره‌ي «هل اتي» آمده، خدمت شما بگويم.

ابن عباس مي‌گويد: حسن و حسين (عليهما السلام) بيمار شدند. پيغمبر با جمعي رفتند عيادت، اينهايي كه پاي تلويزيون هستند و شما بدانيد يك قصه‌ي چند صفحه‌اي چه لطيفه‌هايي دارد. بعد شما لطيفه‌هايش را بگوييد. امام حسن و امام حسين كوچك بودند، مريض شدند. پيغمبر و مردم به عيادت رفتند. به اميرالمؤمنين پيشنهاد شد كه خوب است براي شفاي بچه‌هايت نذري كني. حضرت علي و حضرت زهرا(سلام‌الله عليهما) و فضه كه خادم آنها بود نذر كردند كه اگر بچه‌ها خوب شدند، سه روز روزه بگيرند. بالاخره بچه‌ها خوب شدند و در خانه هم مواد غذايي نبود، اميرالمؤمنين مقداري جو قرض كرد و فاطمه‌ي زهرا(س) يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت و هنگام افطار تا رفتند بخورند، در خانه زده شد. سائلي آمد گفت: السلام عليكم يا اهل بيت رسول الله، يا اهل بيت محمد، سلام كرد و گفت: من مستمندي هستم، غذايشان را به اين سائل دادند، با آب افطار كردند. شب بعد هم همينطور شد. روزه گرفتند وقت افطار كسي آمد، باز همان يك سوم جو، آرد شد، خمير شد، نان شد، شب دوم، يتيم آمد. شب سوم اسير آمد. اصل قصه را خيلي‌ها شنيدند. اما نكاتش.

1- زندگي امامان، همانند زندگي ديگران

1- امامان ما هم به گرفتاري‌هاي ما مبتلا بودند. همانطور كه بچه‌ي ما مريض مي‌شود، بچه‌هاي امامان ما هم مريض مي‌شوند. سؤال: حالا ما دستمان به جايي بند نيست خودمان يا بچه‌هايمان مريض مي‌شوند، ولي امام كه مي‌تواند دعا كند بچه‌اش هيچ‌وقت مريض نشود. يك سؤال است. جوابش اين است كه بايد زندگي امامان مثل ما باشد تا براي ما امام باشند. اگر امام‌ها خواسته باشند، زندگي خودشان را با دعا و نفرين حل كنند ديگر براي ما الگو نيستند. مثلاً امام حسين نفرين كند يزيدي‌ها و كربلايي‌ها همه خاكستر شوند. خودشان مريض هم نشوند، هركس مي‌خواهد به اينها شمشير بزند، شمشيرش كل شود.

اگر امامان ما خواسته باشند مشكلات ما را نداشته باشند، براي ما امام نيستند.

حضرت زهرا را ما نياز داريم. حضرت زهرا مستقل كه نبود. تا پدرش بود، تابع پدرش بود. بعد از پدر هم تابع شوهرش بود. اما اگر اين چهارده معصوم يك زهرا نمي‌داشتند، اين خانم‌ها گوش نمي‌دادند. مي‌گفتند:قربانش بروم، چهارده تا مرد بودند، خبر از ما زن‌ها نداشتند. هي گفتند: بچه‌داري، خانه‌داري، شوهر داري! بايد يكي باشد كه اگر هم مي‌گويند: بچه‌داري، اين دخترش زينب، اين هم پسرش امام حسين. اگر گفتند: خانه‌داري، اين برخوردش با كنيزش، اگر گفتند: شوهر داري، اين برخوردش با شوهرش. يعني براي اينكه يك الگوي عملي باشد، در چهارده معصوم يك زن لازم است.

پس بچه‌ي امام‌ها مريض مي‌شوند. حق هم ندارند دعاهاي مستجاب و معجزه استفاده كنند. مثل پليس، پليس اسلحه دارد ولي حق ندارد اگر با كسي دعوايش شد، بزند. بايد هرجا فرمانده مي‌گويد بزند. رئيس بانك پول دارد، اما حق ندارد كليد بياندازد در گاوصندوق و بردارد. اگر پول مي‌خواست بايد از بغل دستي‌اش قرض كند. نديديد به ماشين اداره‌ها نوشتند، استفاده‌ي اختصاصي ممنوع! بله معجزه، دعاي مستجاب، علم غيب دارند اما استفاده‌ي اختصاصي نبايد بكنند. بچه‌ي امام‌ها هم مثل باقي‌ها بايد مريض شوند، مثل باقي‌ها بايد خوب شوند. اين يك مورد.

2- نذر كارهاي معنوي در كنار نذرهاي مادي

2- پيغمبر و اصحاب ديدنش آمدند. اين خودش يك درس است. كه بزرگ‌ها عيادت كوچك‌ها بروند. طوري نيست.

3- مردم پيشنهاد كردند به اميرالمؤمنين نذر كن. حضرت امير نگفت: خوب من وظيفه‌ي خودم را تشخيص مي‌دهم، لازم نيست شما به من دستور بدهيد. آخر بعضي‌ها همين كه مثلاً يك عنواني دارند، حالا پولي، مدركي دارند... تو ديگر نمي‌خواهد به من ياد بدهي! من شش تا مثل تو را قورت مي‌دهم. مردم عادي به اميرالمؤمنين پيشنهاد كردند، گفت چشم. يك كسي حرف مي‌زند بگوييد: چشم. امام زين العابدين مي‌فرمايد: «الهي وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي» (صحيفه/ص92) يك حالي به من بده كه هركس مرا نصيحت مي‌كند بگويم: چشم! عارمان نشود، انتقاد پذير باشيم، پيشنهاد پذير باشيم.

4- نذر روزه، بعضي خانم‌ها كه نذر مي‌كنند از پول شوهرشان دو تا گوسفند نذر مي‌كنند. به شوهرش مي‌گويد: پول بده. من نذر كردم. مي‌گويد: تو نذر كردي، من چه خاكي بر سرم كنم! اگر خانم خودش پول دارد، نذر كند. اگر ندارد مي‌خواهد نذر كند، به شوهرش بگويد: من مي‌خواهم نذر يك گوسفند كنم. پول داري؟ پول مي‌دهي؟ اگر گفت: آره، نذر كن. اگر خودش هم دارد نذر كند وگرنه از جيب خليفه شما حق نداريد نذر كنيد. نذر روزه!

نذر كنيم مثلاً يك سوره‌ي قرآن را حفظ كنيم. ‏البته نذرهاي ما خيلي‌هايش خوب است. چون نذر مي‌كنيم يك چيزي را... منتها نذر كه مي‌كنيم، به يك آدم‌هايي بدهيم كه لااقل يك كمكي به زندگي‌شان شود. يك ناهاري، يك شامي.

گاهي وقت‌ها غذا هم كه مي‌دهيم، به اشراف مي‌دهيم. يعني آدم‌هايي كه سير هستند، ماه رمضان يك جاهايي افراد مي‌گويند: من امشب شش جا مهماني هستم. و افرادي هم هستند از اول ماه رمضان تا آخر ماه رمضان جايي ندارند.

در خانه‌ي حضرت امير نان جو مي‌خوردند. راجع به نان جو هم يك چيزي بگويم. ارزش نان جو، مي‌ترسم نان جو گران شود اين حديث را بخوانم. آخر هرچه بگوييم گران مي‌شود. حالا گران مي‌شود شما نخريد ولي حديثش را بدانيد. فرق نان جو با نان گندم مثل فرق اهل بيت است با باقي مردم. خيلي نان جو سفارش شده است. اخيراً هم دنياي علم به اين نان جو رسيده است.

3- ارتباط مثبت با اقليت‌هاي مذهبي

سؤال: داريم در بعضي روايات كه مثلاً حضرت امير از يهودي وام مي‌گرفت. حالا اين گندم و جو را نمي‌دانم. ولي در موارد ديگر داريم. برايم يك سؤالي بود كه اميرالمؤمنين چرا از يهودي وام مي‌گيرد. رفتم نزد يكي از علما گفتم: چرا؟ الآن اگر من از يك يهودي وام بگيرم، اصلاً در ايران مرا كلاغ پر مي‌كنند. قرائتي از فلان يهودي وام گرفته است. چرا حضرت امير گرفت؟ البته الآن چون مسائل سياسي است. مسائل ديني نيست، سياسي است. آن آقا گفت:

1- به يهودي‌ها و مسيحي‌ها مي‌گويد: رهبر مسلمان‌ها زندگي‌اش عادي است. گاهي نياز به قرض دارد. اين خودش يك نكته است.

2- به مردم ياد مي‌داد با اقليت‌هاي مذهبي معاشرت كنيد. داد و ستد كنيد.

3- وقتي قرض مي‌كرد و مي‌گفت: پول را فلان روز مي‌دهم، آنها به خوش وفا بودن اهل بيت خوش‌بين مي‌شدند و به اسلام گرايش پيدا مي‌كردند. من اگر گفتم: آقا من فلان دقيقه خانه‌ي شما مي‌آيم، 22 دقيقه هم خانه‌ي شما هستم. مي‌گويد: اوه... چقدر آدم منظمي هستي! پس ببينيد در همه‌ي اينها نكته است. وام گرفتن تا بگوييد: زندگي ما زندگي اشرافي نيست. يك قصه بگويم.

آيت الله العظمي بروجردي مريض شد. شاه براي خوشنامي، پزشك فوق تخصص را از خارج به ايران آورد، براي درمان آقاي بروجردي. به اين پزشك گفتند: اين نفر اول مسلمان‌ها و شيعيان است. اين ذهنش روي پاپ رفت كه مثلاً مثل پاپ مسيحي‌ها است. وارد قم شد، قم كجا، واتيكان در ايتاليا كجا؟ مقر پاپ را مي‌بينيد چقدر تزئينات. ديد ديوارها مثل ديوار... خيلي عادي است. رفت خانه‌ي آقاي بروجردي ديد عادي است. رفت اتاق آقاي بروجردي ديد يك كرسي است و يك لحافي دارد، بحتش زد! اين دكتر گفت: من زندگي پاپ را ديدم. اين چه زندگي است؟ آن چه زندگي است؟ دسته‌ي تلفن پاپمان طلا است. دسته‌ي تلفنش و گوشي‌اش طلا است. خود همين كه رهبر مسلمان‌ها جو قرض كند. خود اينكه سر وعده بدهد. اينها مهم است.

يكي اينكه نان تازه بخوريم. حضرت زهرا سه كيلو را، يكجا خمير نكرد. نان تازه، اصلاً كهنه خوري بعد از اينكه فريزر آمده، كهنه‌خوري مد شده است. قرآن مي‌گويد: اگر مي‌خواهيد گوشت بخوريد، گوشت تازه بخوريد. «لَحْماً طَرِيًّا» (نحل/14) چند جاي قرآن آمده است. گوشت تازه! اين چيزهايي كه ما در فريزر مي‌گذاريم، گرچه گاهي آسايش است براي اينكه مبادا، مبادا! در بيابان كه نيستي. هروقت هم مهمان آمد، چند متري شما مغازه است. بله يك كسي بيابان زندگي مي‌كند، شوهرش مي‌خواهد جبهه برود. دستش به هيچ‌كس نمي‌رسد،ولي در اين شرايط چه دليلي دارد كه ما اينقدر سبزي كهنه، نان كهنه و نمي‌دانم گوشت كهنه. كهنه خوري رسم است. حضرت زهرا هرشب نان تازه درست مي‌كرد. اين يك مسأله‌اي است.

زن در خانه كار مي‌كند، ولو دختر پيغمبر! اين خودش يك درس است. اينها همه براي ما مكتب است.

4- اطعام و اكرام، سيره‌ي اهل بيت(عليهم‌السلام)

خوب آيه اين است. بسم الله الرحمن الرحيم... «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً، إِنمََّا نُطْعِمُكمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ» (انسان/8 و9) «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا» (انسان/9). «يُطْعِمُونَ» فعل مضارع است. فعل مضارع در ادبيات عرب يعني هميشه. براي استمرار است. «يُطْعِمُونَ» يعني كار اينها بود. مهم اين است كه كاري عادت يك كسي شود. «كانوا يفعلون»، «كانوا يعملون» يعني وگرنه هركسي پدرش بميرد، هرچه هم بخيل باشد براي فوت پدرش، هفت و چهل پدرش يك سور به همسايه‌ها و فاميل‌ها مي‌دهد. آن مهم نيست. اين سخاوت ندارد. ديگر پدرش مرده يك سوري مي‌دهد. «يُطْعِمُونَ» يعني اين كاره هستند. كارشان «يُطْعِمُونَ» است. اين يك مورد.

2- با دست خودشان. اين كار با دست خود ارزش دارد. اگر مادر شما مريض شد، خودت او را دكتر ببر. نگو: اين پول و اين تاكسي تلفني! خودت او را ببر. «يُطْعِمُونَ» با دست خودت. اين هم يك نكته‌ي ديگر. «يُطْعِمُونَ» يعني هميشه. «يُطْعِمُونَ» يعني با دست خودش، «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ»

3- همان غذايي كه خودش مي‌خورد به او مي‌دهد.

ما گاهي وقت‌ها يك لباسي كه تنگ است، از مد افتاده است، مي‌گوييم: به فقير بده. نه! «عَلى‏ حُبِّهِ» آنچه را كه دوست داري بده. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ» انچه را كه دوست داري بده.

«مِسْكين» مسكين از مسكن است، مسكن يعني خانه. مسكين كسي است كه از بي‌پولي در خانه‌اش مي‌نشيند. لباس نو ندارد بيرون بيايد. مي‌گويد: بروم مهماني بخورم بايد پس بدهم. من كه نمي‌توانم پس بدهم پس مهماني نمي‌روم. بروم بيرون بچه‌ي من يك چيزي مي‌خواهد پول ندارم. كسي كه از بي‌پولي در مسكن مي‌نشيند، به آن مسكن‌نشين مسكين مي‌گويند. يعني از بي‌پولي در مسكن رفته است. مسكين و مسكن يكي است. يتيم هم كه مي‌شناسيد چه كسي است. اسير هم كسي بوده كه در جبهه آمده مرا بكشد. قاتل من بوده است. منتها ما پيروز شديم و او را به عنوان اسير گرفتيم. ببين چقدر كار تكرار شده. اينها خسته نشدند.

بنده وقتي تلفن به من مي‌كنند، تلفن اول را مي‌گويم: بفرماييد! ببخشيد تلفن اول را مي‌گويم: بفرماييد، سلام عليكم، بفرماييد! تلفن دوم: بله، تلفن سوم: يعني يك چهار تا تلفن پشت سر هم شود حال ما گرفته مي‌شود. تكرار شد خسته نشدند.

بعد نگفته: «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ المسكين، الفقير، الاسير» اگر مي‌گفت: «الاسير» يعني يك اسير.اسير مطلق است. هركس مي‌خواهد باشد. يعني گزينش نكنيد.

من خيلي از افطاري مكه و مدينه خوشم آمده است. از چيزهاي ديگرش خوشم نمي‌آيد. غير از مكه و مدينه و زيارتش، از اخلاق اينها خوشم نمي‌آيد. ولي افطاري‌شان قابل تقدير است. يعني ماه رمضان وقتي افطاري مي‌دهند يك زنبيل مي‌آورند. ظرف‌هاي مثلاً حالا فرني، شله زرد، پنير، خرما، با پلاستيك نايلون، مي‌آيند پهن مي‌كنند مي‌گويند: بنشينيد، بنشينيد! گزينش نمي‌كند. هركس مي‌خواهد باشد. بالاخره روزي كه هست. من نمي‌دانم آيا در ايران كسي هست اين رقمي افطاري بدهد، كه مثلاً سفره بياندازد و بگويد: مردم بفرماييد خانه. گزينش نيست. در گرمسار و دامغان آن منطقه در روز عاشورا چطوري است؟ خانه‌ها غذا مي‌پزند و در هم باز است. مي‌گويد: هركس مي‌خواهد بيايد برود. گزينش نمي‌كند. كمك مردم گزينش نكنيد.

من در حرم امام رضا رفتم. به امام رضا گفتم: يا امام رضا قرآن مي‌گويد: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحي/10) سائل كسي است كه سؤال مي‌كند. كسي كه آمده چيزي مي‌خواهد، او را رد نكن. نگفته: «وَ أَمَّا السَّائِلَ المؤمن»، «وَ أَمَّا السَّائِلَ المتقي» گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» (بقره/83) نگفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ المؤمنين». «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» چه خوب و چه بد! گزينش نكنيم، نه اين رفته عمره با من خداحافظي نكرده، من هم ديدنش نمي‌روم. اوه اوه اوه... از همديگر انتقام مي‌كشيم. او عروسي دختر من نيامد، من هم نمي‌روم. او براي من يك ربع سكه آورد، من هم براي او يك ربع سكه مي‌برم. داري، او يك ربع آورد، تو يك نيم ببر. «فَحَيُّوا بِأَحْسَن‏» (نساء/86) او نيم آورد، تو اگر وضعت خوب است، سكه ببر. مگر معامله مي‌كني. عواطف كه معامله نيست.

5- فقط براي رضاي خدا، نه خود و نه ديگران

«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً» حالا اين مهم نيست. مهم اين است كه مي‌گويد: «إِنمََّا نُطْعِمُكمُ‏ْ لِوَجْهِ اللَّهِ» نگو: آقاي قرائتي خدا چقدر نديد بديد است. نگاهش به يك تكه‌ي نان افتاد، يك سوره فرستاد. نه خيلي مهم است. «إِنمََّا» مهم است. «انما» يعني فقط. «لَا نُرِيدُ» يعني در دلمان هم نيست. «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ» يعني در دلم هم نيست. «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً» نه از شما جزا مي‌خواهيم، «وَ لَا شُكُورًا» نه تشكر. گاهي وقت‌ها سر سفره‌هايمان ما مهماني مي‌رويم، صاحبخانه مي‌آيد و سفره را مي‌بيند و مثلاً مي‌بيند مهمان‌ها مي‌خورند و چيزي نمي‌گويند. مي‌گويد: كم و كسري است ببخشيد. مهمان مي‌گويد: خواهش مي‌كنم خيلي خوب بود، دست شما درد نكند. يك خرده مثل يك جايي كه مي‌خارد و هي مي‌خاراني و حال مي‌آيد، دو مرتبه دو سه تا قاشق مي‌خوري، باز مي‌بيني مهمان‌ها مي‌خورند، آقا ببخشيد از غذاي خانه‌تان هم باز مانديد. آقا خواهش مي‌كنم، ببخشيد، زحمت كشيديد. باز ما را وادار مي‌كند يك خرده تعريف كنيم. باز قاشق‌هاي آخر كمي و كسري بود ببخشيد.

والله شرمنده‌ام! بابا دست شما درد نكند. تا اين بشقاب تمام شود سه بار سيخ مي‌زند يا الله از من تعريف كن. اين نمي‌گويد: مردم، بي‌انصاف‌ها مي‌خوريد تعريف كنيد. نمي‌گويد: تعريف كن. اما هي مي‌گويد: قابل نيست. قابل شما را ندارد. از خانه و غذايتان هم باز مانديد. من شرمنده‌ي شما هستم. يعني يك كلماتي را مي‌گويد، كه شما هي تحريك شوي، اين «لَا نُرِيدُ» نيست. اين «يُريد» اين در دلش اراده دارد. مهم اين است كه آدم در دلش هم نخواهد. گاهي آدم مي‌رود بستني و چيزي بخورد، وقتي مي‌خواهد پول بدهد، قابل نيست. مهمان من باش! يك جوري مي‌گويند: مهمان من باش كه آدم پول داد ديگر باقي‌اش را از او نگيرد. سوار تاكسي مي‌شود، نه حالا مهمان من باش. وقتي پول را مي‌دهي باقي‌اش را نمي‌دهد. خوب تو همان حقت را بردار. هم تعارف مي‌كند، هم با اين تعارف زبان طرف را مي‌بندد كه نگويد: آقا باقي‌اش را بده ببينم. البته بعضي از مسافرها هم انصافاً رند هستند. شوفرهاي تاكسي را اذيت مي‌كنند.

يك خانمي سوار تاكسي شد. به راننده تاكسي گفت: چند شد؟ اين براي قديم است. گفت: ده تومان. گفت: ده تومان! چه خبر است؟ چقدر راه بود؟ هشت تومان. بگير! مي‌گفت داد و رفت من ديدم پنج تومان است. يعني اول گفت: ده تومان، بعد چانه زد و گفت: هشت تومان ولي وقتي داد، پنج تومان داد. حساب مي‌كشيم.

يك كسي يكجايي مهماني رفت. شانزده تا چاي خورد. آمد گفت: نكند حرام باشد. خوب روضه يك چاي! چقدر خوردي. به صاحبخانه گفت: ببخشيد من سه چهار تا چاي خوردم شما حلال كن. گفت: ببين اول كه سه چهار تا نخوردي، شانزده تا خوردي، (خنده حضار) دوم چه كسي است كه بشمارد! پيداست كه... مهم اين است.

اين كلاه‌هايي هست كه ما پايين مي‌كشيم و چشم‌هايمان باز است. يك همچنين چيزي حضرت علي داشت. يعني صورتش را مي‌پوشاند و فقط چشم‌هايش باز بود. در خانه‌ي فقرا مي‌رفت. مي‌گفت: مي‌خواهم هم شكم سير شود و هم اينها مرا نشناسند كه فردا در كوچه به من سلام كنند، به خاطر شكمشان. سلام مي‌خواهد كند براي خاطر خدا سلام كند. اوه، اين بود كه عيدي ما را داد. اين بود كه، اين بود كه...

يكي از آقايان مي‌گفت بيمارستان رفتم. جعبه‌ي گزي هم دستم بود. دور تخت بيمار شلوغ بود. ما جعبه را گذاشتيم و آمديم. بعد گفتيم: اِ... ما اين جعبه‌ي گز را داديم بيمار نفهميد براي ما است. يعني اين مهم است. «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ» نه جزا مي‌خواهم، نه تشكر. بعضي‌وقت‌ها آدم جزا نمي‌خواهد، تشكر مي‌خواهد. مثلاً من ممكن است اينجا سخنراني كنم، پول هم نگيرم. ولي توقع دارم كه وقتي مريض شدم، خوب خوش انصاف، حالا كه ما چند تا روضه خوانديم پول نگرفتيم، مريض شديم، يك تلفني كن. اين خيلي مهم است كه آدم در دلش نه جزا بخواهد و نه تشكر.

6- پاداش بزرگ الهي در انتظار افراد خالص و مخلص

خوب براي چه شما به فقير و اسير داديد؟

مي‌گويد: «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا» (انسان/10) ما از خدا مي‌ترسيم.

«يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً» (انسان/10) روز، روز عبوسي است. يعني روز قيامت.

حالا خدا چه مي‌گويد؟ خدا مي‌گويد: چهارده تا چيز به شما مي‌دهم. بسم الله الرحمن الرحيم. «فَوَقَئهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَالِكَ» (انسان/11) حفظ از شرور قيامت، اين يك مورد. يعني شما كه نان را داديد خدا «فَوَقَئهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَالِكَ» ديگر چه؟ «وَ لَقَّئهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا» (انسان/11) سرور و شادي به شما مي‌دهيم. ديگر چه؟ «وَ جَزَئهُم بِمَا صَبرَُواْ جَنَّةً وَ حَرِيرًا» (انسان/12) بهشت به شما مي‌دهيم. جنت يعني بهشت، حرير يعني ابريشم. لباس ابريشمي. «جَنَّةً وَ حَرِيرًا». ديگر چه؟ «مُّتَّكِِينَ فِيهَا عَلىَ الْأَرَائكِ» (انسان/13) روي تخت مي‌نشانيم. تخت‌هاي بهشتي. نه يك تخت، چند تخت! تخت‌هاي بهشتي. « لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا» (انسان/13) نه گرم، شمس يعني خورشيد. «زمهرير» نه سرد، هواي مطلوب! ديگر چه؟ «وَ دَانِيَةً عَلَيهِْمْ ظِلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا» (انسان/14) شاخه‌هاي در دسترس، مثل نارگيل نيست كه بايد بالا رفت تازه دورش تار است. تارها را بكني، پوستش سفت است، جان آدم درمي‌آيد، تا از اين نارگيل استفاده كند. در دسترس، مثل درهايي كه شيشه‌اي است، تا به آن مي‌رسي خودش باز مي‌شود. ديگر چه؟

«وَ يُطَافُ عَلَيهِْم بَِانِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَكْوَابٍ كاَنَتْ قَوَارِيرَا» (انسان/15) گردش ظروف، ظرف‌هاي نقره‌اي و توسط مسؤولين پذيرايي. «وَ يُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كاَنَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً» (انسان/17) شراب معطر، ديگر چه؟ «عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى‏ سَلْسَبِيلًا» (انسان/18) چشمه‌اي از چشمه‌ي سلسبيل. ديگر چه؟ «يَطُوفُ عَلَيهِْمْ وِلْدَانٌ مخَُّلَّدُونَ» (انسان/19) مسؤولين پذيرايي شيك، پسران زيبا، «إِذَا رَأَيْتهَُمْ» نگاهشان كه مي‌كني «حَسِبْتهَُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا» (انسان/19) مسؤولين پذيرايي مثل در مي‌درخشند. افراد زيبا، زيبا رويان، زيبا رويان دائمي «مخلدون» همچون لؤلؤ، «لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا» مثل لؤلؤ مي‌درخشند. چقدر چيز خدا به اينها مي‌دهد.

«وَ إِذَا رَأَيْتَ ثمَ‏َّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَ مُلْكاً كَبِيرًا» (انسان/20) نعمت‌هاي فراوان، نعيم، نعمت فراوان، «ملك» حكومت. «نَعِيمًا وَ مُلْكاً» هم نعمت، هم حكومت. «وَ سَقَئهُمْ رَبهُُّمْ شَرَابًا طَهُورًا» (انسان/21) شراب طهور، چقدر چيز شد. ببينيد. يك، سرور دو، بهشت و لباس، تخت‌ها، هواي مطلوب، ميوه‌هاي در دسترس، گردش ظروف، شراب معطر، چشمه‌ي سلسبيل، مسؤولين پذيرايي خوش قيافه و زيبا، دائمي، نعمت‌هاي فراوان، حكومت، «شرابا طهورا». همه‌ي اينها براي چه؟ بعد خدا مي‌گويد... اينها چهارده تا شد؟ اين سيزده تا را بگير. بعد مي‌گويد: «إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً» (انسان/22) «إِنَّ» به درستي كه، «هَاذَا» يعني اين سيزده، چهارده تا، «كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً» شما گفتي «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً» خدا مي‌گويد: بگير، سيزده تا جزا. «إِنَّ» من جزا نمي‌خواهم، خدا مي‌گويد: چهارده تا جزا، يعني چه؟ يعني اگر كاري را براي خدا كردي، چندين برابر به تو مي‌دهيم. بعد اينها گفتند: «َّلَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ شُكُورًا» خدا مي‌گويد: «وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا» (انسان/22) مشكور! «إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا» شكور، مشكور، جزا، جزا. خيلي قشنگ است. خيلي قشنگ!

7- جبران الهي در دنيا و آخرت

خدا جبار است. جبران مي‌كند. غصه نخوريم، اگر خمس بدهيم، از صد ميليون، بيست ميليون كم مي‌شود. خدا جايش را پر مي‌كند. امام جواد فرمود: من امام جواد هستم. به شيعيان من بگوييد، من امام نهم، امام جواد هستم. ضامن هستم خمس بدهيد، مال شما كم نشود. ضامن هستم! كسي اگر خمس ندهد، هنوز شك دارد. بگويد: خوب صد ميليون من هشتاد ميليون شود؟ ضامن هستم!

امام كاظم فرمود: اگر يك چيز حقي را ندهيد، خدا دو برابرش را در راه باطل در كاسه‌ات مي‌گذارد. مثلاً يك جا بايد ده ميليون بدهي، نمي‌دهي. خدا يك خرج بيست ميليوني را در سفره‌ات مي‌گذارد. مي‌گويد: اين عوض آن! يك ليوان آب دست يك تشنه بده. نگو: مگر من نوكرش هستم. به من ابلاغ نشده است! شرح وظيفه‌ي من نيست. حالا بچه‌ي شما در اين مدرسه نمي‌آيد. خوب يك مدرسه‌ي ديگر آب سرد كن بده. نه، من آب سرد كن به آن مدرسه‌اي مي‌دهم كه بچه‌ي خودم هست. اينكه صرف خودت شد. صرف بچه‌ات شد. چه كاري بيرون از خودت انجام مي‌دهي؟ من در آن روستايي مسجد مي‌سازم، كه آنجا متولد شديم. مي‌گوييم: بابا در اين روستا ديگر خيلي جمعيت نيست. يك مسجد دارند برايشان بس است. ما الآن جاهايي داريم كه صد برابر روستاي شما جمعيت است و مسجد ندارند. نه! من روستاي پدري! ببينيد اينها يك دندگي‌هايي است كه ما مي‌كنيم و كار نداريم نياز چيست. كجا نياز است. كجا دوست دارم بروم. خدا جزا مي‌دهد و خيلي هم قشنگ جزا مي‌دهد.

گرفتيد چه شد؟ «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً » ببخشيد يك قسمتي را من مي‌خوانم، براي اهل بيتش را، براي خدا را شما بخوانيد. «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً... إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً». «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ شُكُورًا... كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا» حالا يكبار ديگر «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ جَزَاءً... إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُ‏ْ جَزَاءً». «لَا نُرِيدُ مِنكمُ‏ْ شُكُورًا... كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا». شكور، مشكور، جزا، جزا. خيلي قشنگ است، خيلي قشنگ است. اينقدر خدا قشنگ جفت و جور مي‌كند. نترسيم. تو نيكي كن و در دجله انداز... خودم شيرجه مي‌رم درش مي‌آرم. (خنده حضار) كه ايزد در بيابانت دهد باز! اين آيه‌ي قرآن است. تو نيكي كن و در دجله انداز آيه‌ي قرآن است. به مادر موسي گفت بچه را شير بده و «فَأَلْقيه‏» در دريا بيانداز. «إِنَّا رَادُّوه‏» (قصص/7) تو بچه را شير بده و در رودخانه نيل بيانداز، من اين بچه را به تو برمي‌گردانم. «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ» (قصص/7) نه بچه، تو بچه را خالي بيانداز، من بچه را همراه با نبوت برمي‌گردانم. اين عوض آن.

خيلي از خيرهايي كه ما مي‌بينيم به خاطر خوبي‌هاي بابا و ننه‌ي ما است. فكر نكنيم فوق ليسانس اقتصاد داريم و نمي‌دانم و مديريت و برنامه‌ريزي و نه بابا. اينقدر آدم از ما تيزتر هست، سه برابر هم مي‌دود، به هيچ‌جا نمي‌رسد. بابا يك تشنه‌اي را آب خنك داد، گفت: انشاءالله خير ببيني. باباي تو خير ديد. حالا...

8- مشاركت حضرت علي و حضرت زهرا(عليهماالسلام) در كارهاي نيك

يكي از چيزهايي كه هست اين است كه فاطمه زهرا و حضرت علي با هم شريك بودند. «بَقَيَ» با قاف يعني باقي. «بقي» يعني باقي. «بَغَيَ» با غين، يعني تجاوز. مي‌گويند: فلاني باغي است، با غين است يعني متجاوز است. قرآن مي‌گويد: اگر مي‌خواهيد بچه‌هاي شما خوب باشد در خانه بايد پدر و مادر با هم، قرآن مي‌گويد كه: «بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ» (الرحمن/20) «يبغيان» با غين، دو تا دريا يكي شور است، يكي شيرين است به هم تجاوز نمي‌كنند. بعد مي‌گويد: «يخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ» (الرحمن/22) يعني اگر عروس و داماد به هم نيش نزدند، «يخَْرُجُ مِنهُْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ» بچه‌هايشان لؤلؤ و مرجان مي‌شود.

او مي‌گويد: برو گمشو، ديگران مي‌گويد: خفه شو. مي‌گويد: خودتي! مي‌گويد: برو. مثل سگ و گربه به هم مي‌پرند. اين بچه‌شان هم مثل سگ و گربه مي‌شود. اگر «لا يَبْغِيانِ» اگر به هم نيش نزنند بچه‌شان هم... فاطمه زهرا نه سال از شوهرش تقاضا نكرد. كار را با فضه تقسيم كرد. يك روز من كار مي‌كنم، يك روز تو.

خدا را شكر كه با قرآن و اهل بيت آشنا شديم. خدايا به آبروي زهرا(س) و شوهرش و پدرش و نسلش، بالاترين درجه‌ي ايمان و يقين و معرفت و ولايت و محبت و اطاعت را نسبت به خودت و اوليائت به ما مرحمت بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»