بسماللهالرّحمنالرّحيم
خدا را سپاسگزاريم كه يك نمونهاى از آنچه كه در ماجراى بزرگ عاشورا ديده شد، نقل شد براى ما، در دوران ما به وجود آمد؛ مردان و زنان و جوانانى كه به هدف انديشيدند، از جان، از مال، از تعلقات زندگى چشم پوشيدند؛ اين را ما در دوران دفاع مقدس به چشم ديديم و امروز ادامهى آن و بركات آن را داريم مشاهده ميكنيم. تقارن اين ايام با حادثهى عظيم عاشورا درسآموز است. هيچ وقت نبايد امت اسلامى و جامعهى اسلامى ماجراى عاشورا را به عنوان يك درس، به عنوان يك عبرت، به عنوان يك پرچم هدايت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زندهى به عاشورا و به حسينبنعلى (عليهالسّلام) است. همان طور كه فرمود: «و انا من حسين»؛(1) بنا بر اين معنا، يعنى دين من، ادامهى راه من، به وسيلهى حسين (عليهالسّلام) است. اگر حادثهى عاشورا نبود، اگر اين فداكارى عظيم در تاريخ اسلام پيش نمىآمد، اين تجربه، اين درس عملى، به امت اسلامى داده نميشد و يقيناً اسلام دچار انحرافى ميشد از قبيل آنچه كه اديان قبل از اسلام دچار آن شدند و چيزى از حقيقت اسلام، از نورانيت اسلام باقى نميماند. عظمت عاشورا به اين است.
البته مصيبت در عاشورا سنگين است، خسارت بزرگ است، جان كسى مثل حسينبنعلى (عليهالسّلام) به همهى آسمان و زمين مىارزد، جانهاى پاك و طيب و طاهر آن اصحاب، آن جوانان، آن اهلبيت، قابل مقايسهى با جان هيچ كسْ ديگر نيست؛ اينها در اين ميدان به خاك و خون غلتيدند، فداكارى كردند، فدا شدند، حرم معزز پيغمبر و اميرالمؤمنين به اسارت افتادند؛ اين حوادث خيلى سنگين است، خيلى تلخ است، خيلى سخت است، اما آنچه كه بر تحمل اين حوادث تلخ و سخت مترتب شد، آنچنان بزرگ است، آنچنان باعظمت و ماندگار است كه تحمل اين حوادث سخت را بر كسى مثل حسينبنعلى (عليهالسّلام) و ياران او و خانوادهى او آسان ميكند. اين را بزرگان نقل كردهاند، مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى (رضوان الله عليه) در مراقبات - كه حرف ايشان سند است، حجت است - تأكيد ميكنند كه در روز عاشورا هرچه مصيبتها سنگينتر ميشد، چهرهى حسينبنعلى (عليهالسّلام) برافروختهتر، آثار شكفتگى در آن بزرگوار بيشتر آشكار ميشد. اين حقايق پرمغز، پر راز و رمز، اينها بايد دائماً در مقابل چشم ما باشد.
خب، در زمان ما نمونههائى از اين فداكارىها ديده شد، آنچه در تاريخ خوانده بوديم، بخشهائى از آن را، نمونههائى از آن را، كه يكى از مهمترين و برجستهترين مظاهرِ آن هم همين شجرهى طيبهى بسيج است، هم قبل از شروع جنگ تحميلى، هم در جريان دفاع مقدس - اين تجربهى بسيار دشوار و سخت براى كشور - و هم بعد از دفاع مقدس تا امروز، در مقابل چشم ديديم؛ مسئلهى بسيج، تجربهى بسيج، داراى بركات بسيار بزرگى بوده است و انشاءالله اين بركات بايد ادامه پيدا كند و ادامه پيدا خواهد كرد.
يك نكته اين است كه در دوران دفاع مقدس، آنچه كه در حركت بسيج ديده ميشد، در عيار خلوص، داراى عيار بالائى بود، كه اين را بايد امروز هم ما تأمين كنيم در حركت بسيج. ميدانِ امروز، ميدان پيچيدهترى است. رفتن در عرصهى جنگ و قتال و مبارزه كردن و مسئوليت به عهده گرفتن، بعد هم به شهادت رسيدن يا جانباز شدن، يا به سلامت برگشتن، حضور در آن ميدانْ كار خطرناكى است، اما پيچيدگى ندارد. حضور در ميدانِ امروز در مقابلهى با توطئهى دشمن، حملهى دشمن، و صفآرائى اين دو صف و دو جبههى برجسته پيچيدگىهائى دارد؛ ممكن است آن خطرات نقدِ آن روز، امروز نباشد، لكن پيچيدگىهاى بيشترى دارد. امتياز آن صحنه اين بود كه كسى كه ميرفت، خلوص واضحى از خود نشان ميداد. ورود در آن ميدان، ورود در ميدان مرگ و زندگى بود؛ شوخى نبود: هم شهامت لازم داشت، هم فداكارى لازم داشت، هم ايمان لازم داشت، هم توكل به خدا لازم داشت، و ميرفتند شهيد ميشدند.
امروز در ميدانهاى مختلف، همان ايمان، همان شهامت لازم است، اما بدون اين عناصر هم ممكن است كسانى در كسوت بسيجى ظاهر بشوند؛ اين را بايست مراقبت بكنيد. از خودمان مراقبت كنيم در درجهى اول و از محيط بسيج مراقبت بكنيم در درجهى بعد؛ اين كارِ يكايك آحاد بسيج است. عيار روحيهى بسيجى در مجموعهى بسيج، از جمله در اين مجموعههاى «صالحين»، كه شما تصدى آنها را بر عهده گرفتهايد و آنها را مديريت ميكنيد، بايد بالا برود؛ خلوص را بايد تضمين كنيم و در مجموعهى كارها تضمين كنيد. اين يك قدرى سخت است. يك علت اينكه جهاد در ميدان مقابلهى با نفس و مسائل معنوى، «اكبر» ناميده شده است، همين سختتر بودن كار است. در جنگ با دشمن - جنگ نظامى - انسان راحت ميتواند آن ميزان خلوص خود را و ميزان خلوص ديگران را اندازهگيرى بكند؛ راحتتر ميشود اندازهگيرى كرد، اينجا نه؛ اينجا، هم خود انسان دچار اشتباه ميشود، هم ديگران در شناخت انسان دچار اشتباه ميشوند.
يك نكتهى ديگر اين است كه از آفتها نسبت به خودمان پرهيز كنيم. آفتِ غرور، آفتِ تظاهر و رياكارى؛ اين آفات، آفات مهلكى است. اگر چنانچه موفقيتى به دست مىآوريم، خدا را شاكر باشيم، از خدا بدانيم، براى ادامهى آن از خدا كمك بخواهيم؛ اين هم يك مسئلهى اساسى است كه دچار غرور نشويم، دچار اعتماد به نفس زيادى نشويم، از خودمان ندانيم، توكل به خداى متعال بكنيم. حقيقت قضيه هم همين است؛ حول و قوهاى جز آنچه كه در اختيار خالق ذوالجلال است، وجود ندارد؛ كار اوست؛ توفيق ما، انتخاب ما، توانائىهاى ما، شوق ما، ايمان و عشقى كه در دل ما هست، همه صنع دست پروردگار است. اين را بدانيم، شاكر باشيم و تزايد او را از خداى متعال طلب كنيم. اين هم يك مسئله است.
يك نكتهى اساسى كه خوشبختانه ديدم در بيانات حضراتى كه اينجا صحبت كردند مورد توجه قرار گرفته است، كيفيت و عمق اين مجموعههائى است كه بدنهى بسيج را و پايههاى اصلى بسيج را تشكيل ميدهند. آنچه كه ضرر ميزند، ضربه ميزند، سطحىنگرى در اعتقاد و در فهم و در گزينش منطق و مبناست. سطحىنگرى ضربه ميزند؛ مثل يك سر بارى كه بر روى يك مجموعهى بارى گذاشته باشند، يك باد شديد، يك تكان شديد، او را مىاندازد. عمق بايد داد، ريشه بايد داد اعتقادات را؛ اينها چيزهائى است كه مورد توجه شما هم بحمدالله قرار دارد. اصل تشكيل مجموعههاى «صالحين»، بر اساس همين ديد به وجود آمد كه از لحاظ معنوى، از لحاظ تربيتى، از لحاظ تعليمى، عمق بخشيده بشود به فكر و به روحيهى جوانان بسيجى ما در بخشهاى مختلف.
خب، در مجموع كه نگاه ميكنيم، مىبينيم كه وجود بسيج يكى از معجزات انقلاب است. اين ابتكار امام بزرگوار ما، آگاهى او را، حكمت او را، اتصال دل نورانى او را به ارادهى الهى، به حكمت الهى، نشان ميدهد. بسيج يك پايهى مستحكمى براى انقلاب شد. امروز بسيج در زمينهى علم، در زمينهى تجربه، در زمينهى فناورى، در زمينههاى معنوى، در زمينهى خدمات اجتماعى، در زمينهى نظريهپردازى در بخشهاى مختلف زندگى اجتماعى، در زمينهى تحصيل، در زمينهى تربيت، ببينيد چقدر فعال است در بخشهاى گوناگون. يك روزى اگر تجربهاى پيش بيايد و ملت مجبور بشود كه در مقابل دشمن دست به سلاح ببرد و دفاع نظامى بكند، باز هم همين مجموعهى جوانها، همين بسيج، همين جوانهاى شجاع ملت عزيز ما، دلاورى ملت ايران را، ماندگارى ملت ايران را، اقتدار ملت ايران را، شكستناپذيرى ملت ايران را به دشمن نشان خواهند داد.(2) مجموعههاى ديگر، كشورهاى ديگر هم كه در اين راه نورانى اسلام خواستهاند قدم بردارند يا قدم برداشتند، از اين تجربه تبعيت خواهند كرد.
اين تجربه، تجربهى موفقى است. ما بايد عملكرد خوبى نشان بدهيم. اين دستورالعملِ بسيج را در جهان اسلام و در ميان كشورهاى اسلامى و ملتهاى اسلامى به عنوان يك دستورالعمل زنده و قابل تبعيت و پيروى تثبيت خواهد كرد و اين تا حدود زيادى امروز هم اتفاق افتاده است و انجام گرفته است. بنابراين تقويت بسيج، هرچه خالصتر كردن و معنوىتر كردن عناصر بسيجى، توسعهى فعاليتهاى بسيجى به همهى مناطق زندگى، جزو كارهاى اساسى است كه مجموعهى دستاندركاران بسيج و مرتبطين با آن و فعالان در آن بايد دنبال كنند.
از خود شروع كردن هم كه دستور اسلام به ماهاست؛ همهى ما در همهى سطوح بايد اول از خودمان شروع كنيم. «من نصب نفسه للنّاس اماما فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره».(3) در همهى سطوح همين جور است. از خودمان بايد شروع كنيم؛ اين را ما در بسيج جا بيندازيم.
همين بحث سبك زندگى و اسلوب زندگى به حسب نظر اسلام، اين در داخل بسيج ميتواند يك معيار براى خودشناسى باشد. بحث اين نيست كه دستگاههاى برتر و بالاتر بيايند ما را عيار بزنند، ببينند چه جورى است، بحث اين است كه خودمان، خودمان را عيارسنجى كنيم. رفتار ما در محيط كار چگونه است؟ رفتار ما با همسر و فرزند چگونه است؟ رفتار ما در محيط زندگى و محيط اجتماعى چگونه است؟ رفتار ما با زير دست چگونه است؟ با كسى كه بالادست ماست، رفتار ما چگونه است؟ رفتار ما با دوست چگونه است؟ با دشمن چگونه است؟ اينها همه در اسلام اندازه و معيار دارد. خودمان را بسنجيم. اين ميشود عيار خويش را سنجيدن، خود را درست شناختن. اگر از اينجا شروع كرديم، بنيان زندگى ما، بنيان كار ما در همهى بخشها، بخصوص در بسيج، كه حالا محل بحث ماست، تقويت خواهد شد.
به هر حال كشور ما، ملت ما، انقلاب ما و تاريخ ما به بسيج نيازمند است و بسيج به كيفيتبخشيدن روزافزون به خود نيازمند است و اين كارى هم كه شما برادران و خواهران عزيز اشتغال داريد، بخش مسئلهى مربوط به «صالحين» و اين طبقات «صالحين»، از كارهاى بسيار خوب و برجسته است و در طريق همين تكميل بسيج قرار دارد كه انشاءالله روز به روز بايد آن را كاملتر كرد. كيفيتها بايد بالا برود؛ البته كيفيت بر كميّت ترجيح دارد، لكن كميّتِ با كيفيت هم داراى اهميت است؛ يعنى گسترش سطحى و عرضى همراه با عمقيابى، هر دو بايد مورد توجه قرار بگيرد. امروز دنياى اسلام محتاج اين حركت بسيجى است.
اين وحشىگرىهائى كه در اين يك هفتهى اخير در غزه انجام گرفت، كه حقيقتاً انسان را از سطح سبعيت مسئولين رژيم صهيونيستى دچار شگفتى ميكند، همينها بايستى وجدان دنياى اسلام را تكان بدهد و اين حركت عظيم مردمى در دنياى اسلام بايستى روح تازهاى پيدا كند. دشمن بيكار نيست و اين حركت ابعاد گوناگونى دارد: اولاً، سبعيت سردمداران رژيم صهيونيستى. چقدر اينها وحشىاند، چقدر اينها دور از وجدان بشرىاند؛ انسانهاى بيگناه را، انسانهاى غيرنظامى را اينجور مورد تهاجم قرار دادن! انسان واقعاً تعجب ميكند، حيرت ميكند؛ بوئى از انسانيت، اينها نبردهاند. اينها در مقابل دنياى اسلامند، اينها در مقابل نظام جمهورى اسلامىاند، اينها مدعى جمهورى اسلامى در محافل جهانىاند؛ اين انسانهاى بونبردهى از انسانيت. اين يك بُعد مسئله است كه خيلى مهم است.
يك بُعد ديگر قضيه اين است كه سردمداران نظام استكبار، آنقدر وقيح برخورد ميكنند با اين قضيه كه انسان را متعجب ميكنند؛ يعنى نه فقط اخم نميكنند، نه فقط بازدارى نميكنند اين رژيم سنگدل و ددمنش را از كارهايش، بلكه او را تقويت ميكنند، تشويق ميكنند، حمايت ميكنند! آمريكا صريحاً حمايت كرد، انگليس حمايت كرد، فرانسه حمايت كرد. اينها سردمداران دنياى استكبارند. اينها همان كسانى هستند كه ملتهاى مسلمان، امروز در اعماق دل خود، دشمنى خشنتر و منفورتر از اينها ندارند. اينها همه صريحاً حمايت كردند. وزن گرايش به اخلاق و معنويت در دنياى استكبار را از اين حادثه ميشود فهميد. چقدر اينها دورند از انسانيت! خب، حالا حمايت سياسى ميكنند به خاطر اغراض فاسد سياسى، ديگر دم از حقوق بشر چرا ميزنند اين افراد؟! آيا آمريكا كه در مقابل اين حركت خشن و وحشى نه فقط موضع نميگيرد، بلكه حمايت هم ميكند، ديگر حق دارد دم از حقوق بشر بزند؟ حق دارد خود را محاكمهكنندهى ملتها و دولتها در زمينهى حقوق بشر بداند؟ اين هم يك وقاحت مضاعف است. فرانسه همين طور، انگليس همين طور. سابقهى رفتار اينها در دنياى اسلام، جنايتهائى كه كردند، كشتارهائى كه كردند، فشارهائى كه به مردم مسلمان در كشورهاى مختلف وارد كردند، اينها هنوز از ياد ملتهاى مسلمان نرفته است، باز امروز از رژيم سبعِ ددمنش وحشىاى مثل رژيم صهيونيستى حمايت ميكنند، دفاع ميكنند از كار او. اين هم يك بُعد اين قضيه است.
يك بُعد ديگر قضيه، رفتار كشورهاى عربى و اسلامى است، كه رفتار مناسبى نبود. بعضىها به حرف اكتفا كردند، بعضىها حرف هم حتى نزدند؛ محكوم هم حتى نكردند! آن كسانى كه داعيهى اسلام دارند، داعيهى دعوت به وحدت مسلمين دارند، داعيهى هدايت دنياى اسلام را دارند، خب در يك چنين مواقعى بايستى خودشان را نشان بدهند. در قضاياى گوناگونى كه اغراض سياسى آنها را تأمين ميكند، بىدريغ وارد ميشوند، اما اينجا چون طرف، آمريكاست؛ چون طرف، انگليس است، حاضر نيستند حتى درست محكوم كنند. يا به حمايت لفظى اكتفا ميكنند، كه هيچ ارزشى ندارد؛ كار كماثرى است. امروز دنياى اسلام، بخصوص مجموعهى كشورهاى عربى بايستى دست اتحاد به هم بدهند، از اين مردم دفاع كنند، محاصره را بردارند و سعى كنند به اين مردم مظلوم غزه كمك كنند.
البته خداى متعال به مردم غزه اين توفيق را داده است كه در مقابل اين دشمن خشن و ددمنش استقامت كنند، ايستادگى كنند، و آنها پاسخ ايستادگى خودشان را هم گرفتند، و آن عزت مردم غزه بود؛ نشان دادند كه با ايستادگى، با مقاومت، با سختكوشى ميتوان با همهى حجم كوچك، بر يك حجم بزرگِ پيچيدهى مسلحِ تأييد شده و حمايت شدهى از طرف قدرتهاى بزرگ فائق آمد. امروز صهيونيستهاى حاكم بر فلسطين اشغالى براى آتشبس دستپاچهتر از مردم غزه و مسئولان غزه هستند. جنايت را آنها كردند، خباثت را آنها كردند، ددمنشى را آنها كردند، اما ضربهى بيشتر را هم آنها دارند ميخورند، به خاطر ايستادگى جمع كوچكِ مسلمان مردم غزه و جوانان غزه. و راه، جز اين نيست؛ اين يك پيام است به دنياى اسلام: دنياى اسلام اگر ميخواهد در مقابل حملات دشمنان و خباثتهاى دشمنان و توطئههاى دشمنان و نامردىها و ناجوانمردىهاى دشمنان آسيبناپذير بماند، بايد با قدرت از خود دفاع كند.(4)
بايد در خود قدرت ايجاد كند؛ هم قدرت معنوى كه قدرت ايمانى و عزم اراده است و هم قدرت مادى. پيشرفت علمى، قدرت مادى است؛ تجربه و فناورى، قدرت مادى است؛ توانائى ساخت تجهيزات زندگى، اعم از سلاح و غير سلاح، قدرت مادى است. اينها را بايد دنياى اسلام و جوامع اسلامى براى خودشان فراهم كنند. آن وقت واحدى به كوچكى غزه سختى را تحمل ميكند، شهيدانى ميدهد، اما كارى ميكند با دشمن، كه همان طور كه گفتيم، دشمن امروز براى آتشبس در غزه دستپاچهتر است تا خود مسئولان غزه و مردم غزه.
اين درس است براى دنياى اسلام و البته ما اين درس را از دوران دفاع مقدس آموختيم. بحمدالله مردم ما، جوانان ما، دانشمندان ما، تجربهگران ما در اين زمينه پيشرفت كردند. از لحاظ علمى پيشرفت كرديم، از لحاظ تجربى پيشرفت كرديم؛ اين حقيقت را فهميديم كه بايد روى پاى خودمان بايستيم. اين هم يكى از اين عوامل ايستادگى است.
و اتحاد؛ اتحاد. اين مسئلهى اتحاد و وحدت كلمهى در ميان مسلمانان و امت اسلام با يك نگاه؛ و در ميان ملتهاى مسلمان در هر كشورى، اتحاد ميان مردم كشور و ابعاض گوناگون اين ملتها، مهم است؛ در مورد ما هم همين صادق است. اينى كه ما مكرر عرض ميكنيم به جناحهاى سياسى، به مسئولين محترم براى حفظ وحدت، به كسانى كه داراى منبر گفتگو هستند؛ چه روزنامه، چه پايگاههاى اينترنتى، چه بلندگوهاى گوناگون دستگاههاى اجرائى و غير اجرائى، توصيهى ما دائماً به دوستان، برادران، مسئولان، صاحبان قلم، صاحبان بيان نسبت به امر وحدت، به خاطر اين است كه وحدت يك عنصر عظيم است و كشور ما با اتحادى كه خوشبختانه ملت دارند - كه اين اختلافات گوناگون نتوانسته است خوشبختانه ملت را تجزيه كند - يكپارچگىاش در حد بالائى محفوظ مانده است.
مسئولين هم اختلاف سليقه دارند، اما اختلاف سليقه تا وقتى كه به گريبانگيرى منتهى نشود، هيچ اشكالى ندارد. همين اتحاد و اين همدلى توانسته است كشور را در چشم دشمنان به عنوان يك مجموعهى مقتدر، به عنوان يك كشور مقتدر حفظ بكند. الان هم همين جور است. من چندى پيش سفارش كردم نسبت به اتحاد و وحدت؛ خوشبختانه مسئولين محترم قوا تجاوب كردند؛ خيلى با ارزش است. لازم است از اينها تشكر بشود؛ مسئولين قوا، رؤساى سه قوه تجاوب كردند، اعلام كردند و تأكيد كردند بر اينكه بر روى اتحاد بين خودشان در زمينههاى گوناگون، علىرغم اختلاف سليقه و اختلاف نظرى كه وجود دارد، خواهند ماند. ما هم همين را از اين برادران عزيز و اين مسئولان محترم به عنوان يك حركت مثبت ميپذيريم و معتقديم كه واقعاً اين كار دوستان حركت خوبى بود و حالا هم بايد مواظب بيانات و اظهاراتشان باشند.
اين كارى هم كه الان در مجلس محترم شوراى اسلامى هست، اين هم يكى از همان مسائلى است كه يك جنبهى تحسين و تمجيد درش هست. اين را من عرض بكنم؛ شما برادران و خواهران عزيز و ملت عزيز ما توجه داشته باشيد؛ اينى كه از مسئولان كشور سئوال بكنند، حالا يا از رئيس جمهور يا از ساير مسئولان اجرائى، اين از دو جهت كار مثبتى است: يكى اينكه نشان ميدهد كه نمايندگان مردم در قوهى مقننه احساس مسئوليت ميكنند نسبت به مسائل كشور؛ اين مثبت است. جنبهى ديگر اين است كه مسئولان كشور با اعتماد به نفس و با شجاعت قابل تحسين ميگويند آماده هستند كه بيايند توضيح بدهند، اين سئوالات را بيان كنند؛ اين هم مثبت است. هم مسئولان قوهى مقننهى ما به وظيفه عمل ميكنند، هم مسئولان قوهى مجريه ما نشان ميدهند كه به صحت عمل خودشان و صداقت خودشان اطمينان دارند و اعتماد دارند. انسان چه ميخواهد ديگر، از همه بهتر، اين است.
حالا اين كار اتفاق افتاده است؛ يعنى مجلس ميگويد ميخواهد بپرسد، اين احساس وظيفه است؛ دستگاه دولتى ميگويد ميخواهد با اعتماد به نفس پاسخ بدهد و از عهدهى پاسخ برمىآيد - كه اين را به ما هم گفتند - اين هم قابل تحسين هست؛ هر دو قضيه خوب است، لكن من معتقدم كه اين دو نقطهى مثبت تا اينجا انجام گرفته، از اينجا به بعد ديگر ادامه پيدا نكند.(5) همين جا تمامش بكنند؛ همين جا تمام كنند قضيه را. مجلس يك امتحان خوبى داده است، يك امتحان خوبى مسئولين اجرائى دادهاند؛ اين امتحان، امتحان خوبى بود. مردم هم با بصيرتند، مردم ميفهمند، تشخيص ميدهند. ادامهى اين كار همان چيزى است كه دشمنان ميخواهند؛ دوست ميدارند اين دو قوه را در مقابل هم قرار بدهند؛ يك عدهاى تحت تأثير احساسات از اين طرف، يك عدهاى تحت تأثير احساسات از آن طرف، يك عدهاى قلمها و وسائل تبليغ را در روزنامه و در پايگاه اينترنتى و غيره به كار بگيرند و يك فضاى شلوغى درست كنند.
نه، كشور احتياج دارد به آرامش. همهى مسئولين، چه مسئولين تقنين، چه مسئولين قضا، چه مسئولين اجرا، براى اينكه كار خود را انجام بدهند، آرامش لازم دارند، مردم هم آرامش را دوست دارند. آنچه كه وظيفهى مجلس بود، انجام گرفت؛ دولت هم در مقابل آنچه كه وظيفهى مجلس است، اعتماد به نفس لازم را نشان داد؛ اين از هر دو طرف خرسند كننده است. از حالا من از آن برادران و مجموعهى چند ده نفرى در مجلس كه اين كار را شروع كردند، تقاضا ميكنم قضيه را تمام كنند و نشان بدهند عملاً هم مسئولين دولتى، هم مسئولين قوهى مقننه و قوهى قضائيه كه بيش از همه چيز به وحدت اين ملت و آرامش كشور احترام ميگذارند.(6)
از همهى برادران و خواهران فعال در حوزهى كار بسيج تشكر ميكنيم. انشاءالله خداى متعال به همهى شما توفيق بدهد. از برادران و خواهرانى هم كه صحبت كردند، از همهشان تشكر ميكنيم. اميدواريم انشاءالله خداوند به همهشان جزاى خير بدهد. از اين برادر عزيزى هم كه اين مدال خود را به ما اهدا كردند، تشكر ميكنيم. اين مدال را هم من قبول كردم از ايشان، لكن درعينحال برميگردانم و هديه ميكنم به خودشان؛ بهتر همين است كه دستشان بماند كه هم يادگار قهرمانىشان باشد، هم يادگار ما به ايشان باشد. انشاءالله موفق باشيد.