شميم ولايت

محمد بن يعقوب كليني؛ مترجم: ابوالقاسم حسيني

نسخه متنی
نمايش فراداده

شميم ولايت

گفتارى کم مانند و فراگير از امام علي‏ابن‏موسي‏الرضا(ع) درباره فضيلت و ويژگى‏هاى امامت.

عبدالعزيز بن مسلم مى‏گويد:

ما همراه امام رضا(ع) در مرو بوديم. در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع گرد آمديم. حاضران در مسجد مسأله امامت را پى‌ش کشيده، اختلاف‏هاى بسيارِ مردم را در اين زمينه بازگو مى‏کردند. پس آن‏گاه نزد مولايم امام رضا(ع) رفتم و وى را از فرو رفتنِ مردم در اين بحث آگاه ساختم. او لبخندى زد و فرمود:

اى عبدالعزيز! اين مردم، ندانسته، فريب پندارهاى خود را خوردند. همانا خداوند عزّوجل پى‌ش از ستاندنِ جانِ پى‌امبرش(ص) دين را براى وى کامل ساخت و قرآن را بر او نازل فرمود که بيان هر چيزى در آن است. خداوند در قرآن، حلال و حرام، حدود و احکام، و تمام نيازمندي‏هاى مردم را بيان کرده و فرموده است:

ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَي‏ءٍ.1

در اين کتاب هيچ چيزى را فروگذار نکرديم.

و در حجة‏الوداع نيز که در واپسين سال زندگى پى‌امبر(ص) تحقق يافت، اين آيه را نازل فرمود:

اَليَومَ اَکمَلْتُ لَکُم دينَکُم وأَتْمَمتُ عَلَيکُم نِعمَتى وَرَضيتُ لَکُم الاِسلامَ دينا.2

امروز دين شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را دين شما برگزيدم.

امامت کامل کننده دين است؛ ازاين‏رو پى‌امبر(ص) پى‌ش از رحلت، نشانه‏هاى دين مردم را براى امّتش تبيين کرد؛ راه ايشان را برايشان روشن ساخت؛ آنان را به راهسپارى در مسير حق واداشت؛ علي(ع) را به رهبرى و امامت منصوب کرد؛ و همه مسائلى را که يک امّت نيازمند آن‏هاست براى آنان بيان فرمود. پس کسى که گمان نمايد خداوند عزّوجل دينش را کامل نساخته است، کتاب خدا را انکار کرده؛ و کسى که کتاب خدا را انکار کند، به خود او کفر ورزيده است.

آيا مردم جايگاه و منزلت امامت را در ميان امّت مى‏شناسند تا روا باشد که در اين مسأله، داراى حق انتخاب گردند؟ همانا ارزش امامت والاتر، مرتبه‏اش بزرگ‏تر، جايگاهش برتر، موقعيّتش عالي‏تر، و ژرفايش بيش‏تر از آن است که مردم با انديشه‏هاى خود بدان دست يابند؛ يا با آراى خويش آن را دريابند؛ يا به انتخاب خود، امامى را برگزينند. همانا امامت مقامى است که خداى متعال آن را در وهله سوم، پس از پى‌امبر شدن و «خليل» گشتن، به ابراهيم خليل عطا فرمود و او را به اين برترى، شرف بخشيد و بدين‏سان نامش را برافراشت و فرمود:

اِنّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما.3

همانا من تو را پى‌شواى مردم گردانيدم.

ابراهيم خليل(ع) شادمان از اين مقام بزرگ، گفت: «آيا اين مقام فرزندانم را هم خواهد رسيد؟»

خداوند تبارک و تعالى فرمود:

لايَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ.4

پى‌مان من ستمکاران را دربرنگيرد.

اين آيه، امامت هر ستمگرى را تا روز قيامت باطل دانست و بدين‏سان، امامت در ميان برگزيدگان و پاکان قرار گرفت. سپس خداوند متعال او را گرامى داشت؛ بدين‏گونه که امامت را در ميان فرزندان برگزيده و پاکش قرار داد و فرمود:

وَوَهبْنا لَهُ اِسْحقَ وَيَعْقُوبَ نافِلَةً کُلاًّ جَعَلْنا مِنَ الصالِحينَ. وَجَعَلْناهم اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا وَاَوْحَيْنا اِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَاِقامَ الصَّلاةِ وَايتاءَ الزَّکاةِ وَکانُوا لَنا عابِدينَ.5

و به او اسحاق و فرزندزاده‏اى چون يعقوب را بخشيديم، و همه را از شايستگان گردانيديم، و همه را پى‌شوايانى ساختيم که به امر ما هدايت مى‏کردند، و انجام دادن کارهاى نيک و برپاى داشتن نماز و دادنِ زکات را به آنان وحى کرديم. و همه پرستنده ما بودند.

سپس همواره و در قرون پى‌اپى، بعضى از خاندان وى امامت را از يکديگر ميراث مى‏بردند تا آن هنگام که خداوند متعال آن را به پى‌امبر اسلام(ص) سپرد و فرمود:

اِنَّ اَوْلَى النّاسِ بِاِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذينَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ.6

نزديک‏ترين کسان به ابراهيم، همانا پى‌روان او و اين پى‌امبر و مؤمنان هستند. و خدا ياور مؤمنان است.

پس امامت ويژه پى‌امبر(ص) بود و او به فرمان خداى تعالى و به شيوه‏اى که خداوند واجب فرموده، آن را بر عهده علي(ع) نهاد. سپس امامت درميان فرزندان برگزيده او جريان يافت که خداوند به ايشان علم و ايمان بخشيده و با فرمايش خويش به آن تصريح کرده است:

وَقالَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَالاْيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فى کِتابِ اللّهِ اِلى يَوْمِ الْبَعْثِ.7

آنان که علم و ايمان داده شده‏اند، گفتند: «شما بر وفق کتاب خدا، تا روز قيامت در گور آرميده‏ايد.

پس امامت تا روز قيامت، تنها در ميان فرزندان علي(ع) خواهد بود؛ زيرا پس از محمّد(ص) پى‌امبرى نمى‏آيد تا امامت از آنِ او گردد يا به امامى وصيّت کند. اکنون اين نادان‏ها از کجا و به چه دليل، براى خود، امام انتخاب مى‏کنند؟ همانا امامت مقام پى‌امبران، ميراث اوصياء، جانشينى خدا و رسول(ص) مقام اميرالمؤمنين(ع) و ميراث حسن و حسين(ع) است.

همانا امامت، به دست گرفتنِ سررشته دين و موجب سامان يافتن کار مسلمانان، و تأمين کننده صلاح دنيا و سربلندى مؤمنان است. امامت ريشه رشدکننده اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، زکات، روزه، حج، و جهاد؛ و نيز فراوانى غنيمت‏ها و صدقات، اجراى حدود و احکام، و پاسدارى از مرزها و قلمروها به دست امام صورت مى‏پذيرد. امام، با اجراى احکام حلال خدا را حلال و حرامش را حرام مى‏کند؛ حدود خداوند را به پا مى‏دارد؛ از دين خدا دفاع مى‏نمايد؛ و مردم را با حکمت، اندرز نيکو، و دليلِ رَسا به مسير پروردگار خويش فرا مى‏خواند.

امام همانند خورشيدِ تابان است که با نورش بر همه جهان پرتو مى‏گسترد و خودش در افق جاى دارد؛ به گونه‏اى که دست‏ها و ديدگان مردم به او راه ندارد. امام ماه رخشان، چراغ فروزان، نور درخشان، و ستاره‏اى راهنما در شدّت تاريکي‏هاى فتنه و در رهگذر آبادي‏ها و بيابان‏ها و گرداب درياهاى آشوب و بلاست. امام آب گوارايِ گاه تشنگى، راهبر مردم به سوى هدايت، و نجات‏بخش آنان از نابودى است. امام آتش روشن بر فرازِ بلندي‏هاست که هر کس را از او گرمى خواهد، گرما بخشد. امام راهنمايى است در هلاکت‏گاه‏ها که هر کس از او جدا گردد، به هلاکت درافتد.

امام ابرى باران‏زا، بارانى درشت‏دانه، خورشيدى نوربخش، آسمانى سايه‏گستر، زمينى پهناور، چشمه‏اى جوشان، و برکه‏اى پرآب است. امام همدمى نرمخو، پدرى دلسوز، برادرى همدل، مادرى احسان‏ورز به فرزند خردسالش، و پناه بندگان در گرفتارى سخت است.

امام امين خدا در ميان خلق او، حجّت او بر بندگانش، جانشين او در زمينش، فراخواننده به سوى خدا، و پاسدار حريم خداوند است. امام از گناهان، پاک و از زشتي‏ها، پى‌راسته است.

علم حقيقى و خاص ويژه او و شکيبايى راستين نشانه اوست. وى مايه استوارى دين، سربلندى مسلمانان، خشم منافقان، و هلاکت کافران است. امام، يگانه روزگار خويش است که هيچ‏کس همپايه او نيست؛ هيچ دانشمندى با او برابرى نمى‏کند و جايگزين و همانند و نظيرى ندارد. فضيلت کامل، ويژه اوست، بي‏آن‏که وى در جست‏وجوى آن برآمده، آن را کسب کرده باشد؛ بلکه اين فضيلت امتيازى است از جانب خداوند فضيلت‏بخش بخشايشگر.

پس کيست که امام را حقيقتا بشناسد يا بتواند او را انتخاب کند؟ هيهات! هيهات! در اين وادى خِرَدها گم گشته، شکيبايي‏ها به حيرت افتاده، عقل‏ها سرگردان شده، ديده‏ها بي‏نور گشته، بزرگان کوچک شده، حکيمان متحيّر مانده، خردمندان از پاى افتاده، سخن‏پردازان درمانده، هوشمندان در جهل فرورفته، شاعران وامانده، اديبان ناتوان گشته، و سخندانان درمانده‏اند که فقط يکى از مقام‏ها و فضيلت‏هاى او را در وصف آورند و به ناتوانى و کوتاهى خويش اقرار کرده‏اند. پس چگونه ممکن است امام با تمام ويژگي‏هايش وصف شود يا حقيقتش بيان گردد يا چيزى از حقيقت مسأله امامت فهميده شود يا کسى يافت گردد که در جاى او نشيند و مايه بي‏نيازى از او باشد؟ نه هرگز چنين نيست. چگونه و از کجا چنين باشد، در حالى که او همانند ستاره‏اى است فرادستِ چنگ‏اندازان و وصف ثناگويان که هرگز بدان نمى‏رسند. او کجا و انتخاب مردم؟ او کجا و خِرَد بشر؟ او کجا و همانندى براى وي؟ آيا گمان مى‏کنند که امام در غيرخاندان پى‌امبر، محمّد(ص) يافت مى‏شود؟ به خدا سوگند که آنان به خويشتن دروغ گفتند و آرزوى بيهوده کردند و به گردنه‏اى بلند و لغزنده فرا رفتند که از آن به زير مى‏افتند. خواستند با عقل‏هاى سرگشته و فاسد و ناقص، و آراى گمراه‏کننده خويش، امام را برگزينند، در صورتى که با اين تلاش بيهوده بيش‏تر از امامِ حقيقى فاصله گرفتند. خدا آنان را بکشد، به کجا منحرف مى‏شوند؟ کارى سخت را قصد کردند، دروغ گفتند، به گمراهى دورى دچار گشتند، و در سرگردانى فرو افتادند؛ زيرا امام حقيقى را آگاهانه ترک نمودند:

وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ، فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَکانُوا مُسْتَبْصِرينَ.8

شيطان کارهايشان را در نظرشان بياراست و آنان را از راه بازداشت و حال آن‏که مردمى صاحب بصيرت بودند.

آنان از آن چه خدا و پى‌امبر(ص) و اهل بيتش(ع) برگزيده بودند، روى گرداندند و نظر خود را مقدّم داشتند. قرآن به ايشان خطاب مى‏کند:

وَرَبُّکَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ ويَختار. ما کانَ لَهُم الْخيرَةُ سُبْحانَ اللّهِ وتَعالى عَمّا يُشْرِکُونَ.9

پروردگار تو هر چه را که بخواهد، مى‏آفريند و برمى‏گزيند؛ ولى ايشان را توان اختيار نيست. منزّه است خدا و از هر چه برايش شريک مى‏سازند، برتر است.

و نيز خداوند عزّوجلّ فرموده است:

وَما کان لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ اَذا قَضَى اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرا اَنْ يَکُون لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ.10

هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و پى‌امبرش در کارى حکمى کردند، ايشان را در آن کارشان اختيارى باشد.

و هم‏چنين فرموده است:

ما لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ. أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فيهِ تَدْرُسُونَ. اِنَّ لَکُمْ فيهِ لَما تَخَيَّروُنَ. أَمْ لَکُمْ اَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ اِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُون. سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بذلک زَعيمٌ. أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقين.11

شما را چه مى‏شود؟ چه‏سان داورى مى‏کنيد؟ آيا شما را کتابى است که از آن مى‏خوانيد؛ و هر چه اختيار کنيد، در آن هست؟ يا با ما پى‌مانى که به روز قيامت کشد، بسته‏ايد که به هر چه حکم کنيد، حق با شما باشد. از ايشان بپرس کدامشان ضامن چنين پى‌مانى است. يا آنان را بُتانى است؟ اگر راست مى‏گويند، بُتان خود را بياورند.

و نيز خداوند عزّوجل فرموده است:

أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها.12

آيا در قرآن نمى‏انديشند يا بر دل‏هايشان قفل‏ هاست؟

يا:

طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لايَفْقَهُونَ.13

خداوند بر دل‏هاشان مهر نهاده است؛ پس ايشان نمى‏فهمند.

يا:

قالُوا سَمِعْنا وَهُمْ لايَسْمَعُونَ إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَاللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذينَ لايَعْقِلُونَ وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فيهِمْ خَيْرا لاَءَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُون.14

گفتند: «شنيديم»؛ در حالى که نمى‏شنوند. بدترين جانوران نزد خدا اين کران و لالان هستند که درنمى‏يابند. و اگر خدا خيرى در آنان مى‏يافت، شنواشان مى‏ساخت. و اگر هم آنان را شنوا ساخته بود، باز هم برمى‏گشتند و رويگردان مى‏شدند.

يا:

قالُوا سَمِعْنا وَعَصَيْنا.15

گفتند: «شنيديم و سرپى‌چيديم».

چنين نيست که منصب امامت اختيارى باشد بلکه آن چنين است:

فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمْ.16

بخشايشى است از جانب خدا که به هر کس خواهد ارزاني‏اش مى‏دارد؛ که خدا صاحب بخشايشى بزرگ است.

پس چگونه ايشان مى‏توانند امام برگزينند، در صورتى که امام دانشمندى است که هيچ‏گاه نادان نمى‏شود و سرپرستى است که هرگز بيم به دل راه نمى‏دهد. او کانون قدس، پاکى، طاعت، زهد، علم و عبادت است. تنها او است که پى‌امبر(ص) مردم را به سويش فرا خوانده است و از نسل فاطمه پاکيزه پاکدامن است. در دودمانش جاى سرزنش نيست و هيچ پاک‏نژادى همرتبه او نباشد. از خاندان قريش، برترينِ دودمانِ هاشم، اهل‏بيت پى‌امبر(ص) و پسنديده خداوند عزّوجل است. مايه شرافتِ شريفان و زاده عبد مناف است. علمش بالنده، شکيبايي‏اش کامل، در امامت نيرومند، در سياست دانا، و فرمانبرداري‏اش واجب است. به فرمان خداى عزّوجل قيام مى‏کند. خيرخواه بندگان خدا و نگهبان دين خداوند است.

همانا خداوند به پى‌امبران و امامان(ع) توفيق عطا کرده و از خزانه علم و حکمتش به آنان چيزهايى بخشيده که به ديگران عطا نکرده است. به همين جهت، دانش ايشان بالاتر از دانش مردم روزگار است و اين حقيقت در سخن خداوند متعال آمده است:

أَفَمَنْ يَهْدى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لايَهْدِى إِلاّ أَنْ يُهْدى فَما لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُون.17

پس آيا آن که به حق راه مى‏نمايد، به پى‌روى سزاوارتر است يا آن که به حق راه نمى‏نمايد و خود نيز نيازمند هدايت است؟ شما را چه مى‏شود؟ چگونه حکم مى‏کنيد؟

و نيز خداوند تبارک و تعالى فرموده است:

وَمَنْ يُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْرا کثيرا.18

و به هر که حکمت عطا شده، نيکى فراوان داده شده است.

و هم‏چنين درباره طالوت فرموده است:

إِنَّ اللّهَ اصطَفاهُ عَلَيْکُمْ وَزادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتى مُلْکَهُ مَنْ يَشاءُ وَاللّهُ واسِعٌ عَليمٌ.19

همانا خدا او را بر شما برگزيده و به دانش و توان او بيفزوده است. و خدا پادشاهي‏اش را به هر که خواهد، دهد؛ که خدا دربرگيرنده و داناست.

و نيز به پى‌امبرش(ص) فرموده است:

أنْزَلَ اللّهُ عَلَيْکَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْکَ عَظيما.20

خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و چيزهايى به تو آموخت که از اين پى‌ش، نمى‏دانسته‏اى و خدا لطف بزرگ خويش را به تو ارزانى داشت.

و درباره امامان که از خاندان و فرزندان و دودمان پى‌امبر او هستند، فرموده است:

أَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ، فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَيْناهُمْ مُلْکا عَظيما. فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفى بِجَهَنَّمَ سَعيرا.21

يا بر مردم به خاطر نعمتى که خدا از فضل خويش به آنان ارزانى داشته، حسد مى‏برند؟ در حالى که ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم و فرمانروايى بزرگ ارزانى داشتيم، بعضى از ايشان به آن ايمان آوردند و برخى از آن روى گرداندند. دوزخ، آن آتش افروخته، ايشان را بس!

هنگامى که خداوند عزّوجل بنده‏اى را براى اصلاح کارهاى بندگانش برگزيند، سينه او را براى آن کار گشاده کند؛ چشمه‏هاى حکمت را در قلبش جاى دهد؛ و دانشى به او الهام کند که از آن پس، از پاسخى درنماند و از راه راست منحرف نگردد. او از هر خطا و گناهى در اَمان، از جانب خدا تأييد شده، با توفيق، و استوار قدم است. هر آينه از خطاها، لغزش‏ها، و شُرور در امان است. خداوند او را به آن ويژگي‏ها امتياز مى‏بخشد تا حجّت رساى او بر بندگانش و گواه او بر آفريده‏هايش باشد. اين بخشش خداست که به هر کس خواهد، عطا نمايد و خدا داراى بخشش بزرگ است.

آيا مردم توان انتخاب چنين فردى را دارند؟ يا ممکن است فرد انتخاب‏شده آنان اين ويژگي‏ها را داشته باشد تا او را پى‌شواى خود سازند؟ به خانه خدا سوگند که اين مردم از حق تجاوز کردند و کتاب خدا را پشت سر انداختند؛ گويى که حق را نمى‏دانند. در حالى که هدايت و شفا در کتاب خداست، ايشان آن را به سويى افکندند و از هواها و هوس‏هاى خود پى‌روى نمودند. پس خداى ـ جلّ و تعالى ـ ايشان را نکوهش کرد و دشمن شمرد و نابود ساخت و فرمود:

وَمَنْ أَضَلَّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لايَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ.22

و کيست گمراه‏تر از آن کس که بي‏آن‏که راهنمايى از خدا خواهد، از پى هواى نفس خويش رود؟ همانا خدا مردم ستمکار را هدايت نمى‏کند.

و نيز فرمود:

فَتَعْسا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمالَهُمْ.23

هلاکت و شوربختى باد بر ايشان و خدا اعمالشان را باطل کرده است.

و هم‏چنين فرمود:

کَبُرَ مَقْتا عِنْدَاللّهِ وَعِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا. کَذلِکَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ.24

کار آنان نزد خدا و مؤمنان سخت ناپسند است. خدا بر دل هر متکبّر سرکشى چنين مُهر مى‏نهد.

درود و سلام فراوان خداوند بر پى‌امبر، حضرت محمّد، و خاندان او باد!

.1 انعام، آيه 38.

.2 مائده، آيه 3.

3. بقره، آيه 124.

4. همان.

5. انبياء، آيات 72 و 73.

6. آل عمران، آيه 68.

7. روم، آيه 56.

.8 عنکبوت، آيه 38.

9. قصص، آيه 68.

10. احزاب، آيه 36.

.11 قلم، آيات 36 تا 41.

12. محمّد، آيه 24.

.13 توبه، آيه 93. البته در قرآن کريم به جاى «لايفقهون»، «لايعلمون» آمده است.

14. انفال، آيات 20 تا 23.

15. بقره، آيه 93.

16. حديد، آيه 21.

17. يونس، آيه 35.

18. بقره، آيه 269.

19. بقره، آيه 247.

20. نساء، آيه 113.

21. همان، آيات 54 و 55.

22. قصص، آيه 50.

23. محمّد، آيه 8.

24. مؤمن، آيه 35.

1-کلينى، يعقوب، اصول کافى، (تهران: مکتبة الاسلاميه، 1388 ه .ق.) ج1، ص154ـ158، و مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، (لبنان: دار احياء التراث العربى، چ3)، ج25، 120ـ128.

ترجمه: سيدابوالقاسم حسينى (ژرفا)

منابع:مجله، حوزه و دانشگاه، شماره 26