محورهاى اساسى مبارزات سياسى حضرت زهرا (س)

جواد سليماني

نسخه متنی
نمايش فراداده

محورهاى اساسى مبارزات سياسى حضرت زهرا (س)

جواد سليمانى

پس از رحلت نبى اكرم صلى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين عليه السلام سياست‏سكوت اعتراض‏آميز و در عين حال توام با همكارى حساب شده با خلفا را به عنوان بهترين راه نجات امت اسلامى از هلاكت و گمراهى برگزيد . دليل اين امر را در موارد زير مى‏توان يافت:

1- مردم به دليل تعصبات قومى حاضر نبودند بار ديگر فردى از بنى هاشم حاكميت را به دست گيرد . چنان كه نقل شده است، عمر به ابن عباس گفت: قريش مايل نبودند نبوت و خلافت تواما در خاندان شما (بنى هاشم) جمع شود . (1)

2- برخى از مردم روى شخص على عليه السلام حساسيت‏خاصى داشتند، چراكه آن حضرت در خلال جنگ‏هاى صدر اسلام، بسيارى از سران قريش را به هلاكت رسانده بود، از اين رو كينه‏اى عميق از ايشان به دل گرفتند . در دعاى ندبه كينه‏هاى جنگ‏هاى بدر و حنين به عنوان يكى از علل دشمنى برخى مردم با امير المؤمنين عليه السلام مطرح شده است .

3- رقباى على عليه السلام در امر خلافت، به هيچ قيمتى حاضر به چشم پوشى از مسند خلافت نبودند و اگر حضرت مخالفت علنى مى‏كرد، آن‏ها قبائل حامى خود را عليه بنى هاشم بسيج كرده، يك جنگ قبيلگى تمام عيار شروع مى‏شد و وحدت و انسجام اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در همان روزهاى نخست از دست مى‏رفت و هسته مركزى نظام اسلامى به شدت تضعيف مى‏شد .

اين اختلاف چند پيامد مهم داشت:

الف) با اين درگيرى‏ها زمينه به قدرت رسيدن بنى اميه فراهم مى‏آمد . پس از ماجراى سقيفه، ابوسفيان سركرده بنى اميه سعى كرد آتش درگيرى و نزاع را در ميان اصحاب برافروزد، لذا نزد على عليه السلام آمد و گفت:

«سوگند به خدا، اگر بخواهى اين شهر را عليه ابوبكر، پر از سواره و پياده مى‏كنم .» (2) ، ولى امام على عليه السلام با فراست‏خاص و بينش عميق سياسى و اجتماعى خويش پى برده بود كه اگر اين نزاع بين اصحاب به وقوع بپيوندد سرانجام به پيروزى ابوسفيان و فرزندانش ختم خواهد شد، لذا به او فرمود:

«تو در پى كارى هستى كه ما اهل آن نيستيم (3) ، تو مدت‏ها بدخواه اسلام و مسلمانان بوده‏اى .» (4)

ب) اختلاف ميان اصحاب، سركوب مرتدين را به تاخير مى‏انداخت و حتى موجب نوميدى مردم بلاد تازه مسلمان جزيرة‏العرب و هرج و مرج روزافزون مى‏شد و خطر سقوط حكومت مدينه و از بين رفتن مجاهدت‏هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى گسترش اسلام در جزيرة‏العرب را در پى داشت .

4- اعتراض على عليه السلام، به عنوان تلاشى براى به دست آوردن قدرت و منفعت فردى تلقى مى‏شد; زيرا جامعه كوته نظر و آلوده به تعصبات جاهلى آن روز، نمى‏توانست‏به نيت پاك اميرمؤمنان عليه السلام ايمان پيدا كند، لذا زمينه مناسبى براى معارضين حضرت فراهم مى‏آمد تا ايشان را به خودكامگى و رياست طلبى متهم سازند و بگويند على عليه السلام خواسته خويش را بر راى و تصميم امت مقدم مى‏دارد و مستبدانه عمل مى‏كند!

بنابراين اميرمؤمنان به ناچار سكوتى تلخ و شكننده را تحمل كرد و بدين وسيله، از بروز شكاف در امت اسلامى جلوگيرى نمود . آن حضرت در فلسفه سكوت خود فرمود: «فرايت ان الصبر على ذلك افضل من تفريق كلمة المسلمين وسفك دمائهم والناس حديثوا عهد بالاسلام والدين يمخض مخض الوطب يفسده ادنى وهن و يعكسه اقل خلف (5) ; ديدم صبر بر اين حادثه، بهتر از ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و ريختن خونشان است، مردم تازه مسلمانند و دين مانند مشك شير، به هم زده مى‏شود و كوچكترين سستى آن را فاسد و كمترين پيمان شكنى آن را واژگون مى‏سازد .»

سكوت اميرالمؤمنين عليه السلام موجب وحدت امت اسلام و كوتاه شدن دست‏بدخواهان و تحكيم حكومت اسلامى گرديد، اما يك مشكل اساسى باقى ماند و آن اينكه سكوت على عليه السلام موجب مى‏شد انحراف در امر خلافت ناديده گرفته شود . اگر همين روند از سوى خاندان اهل بيت عليهم السلام ادامه مى‏يافت‏بيم آن مى‏رفت كه اندك اندك زشتى انحراف پديد آمده در مسير خلافت، در ميان اصحاب و تابعين و مسلمانان نسل‏هاى آينده، از بين برود و خط ولايت و تشيع در طول تاريخ محو گردد .

اهل بيت عليهم السلام مامور بودند در مقابل انحراف جامعه اسلامى از مسير اسلام ناب ايستادگى نموده و همواره خط اسلام ناب را براى مسلمانان ترسيم كنند .

در ميان اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله، على عليه السلام‏به دلايلى كه ذكر شد مامور به سكوت بود . امام حسن، امام حسين، حضرت زينب و ام كلثوم ( عليهم السلام) به خاطر صغر سن، پذيرش مردمى جهت اقدام گسترده را نداشتند . تنها كسى كه از موقعيت اجتماعى و قداست‏بسيار بالايى برخوردار بوده و مى‏توانست‏با ايستادگى در برابر جريان حذف على عليه السلام حقايق را براى حق طلبان روشن كند، حضرت زهراء عليها السلام بود . لذا بى درنگ اين بار سنگين را بر دوش گرفت و على عليه السلام نيز با سكوت خويش، رضايت‏خود را از فرياد فاطمه عليها السلام اعلان فرمود .

موقعيت اجتماعى حضرت فاطمه عليها السلام

زهراى اطهر عليها السلام به شدت مورد علاقه رسول اكرم صلى الله عليه و آله‏بود به طورى كه آن حضرت پيوسته در گفتار و كردار خود يگانه دخترش را مى‏ستود و از او تجليل مى‏كرد، او را سيده زنان عالم و پاره تن و جگر گوشه خود معرفى كرده، رضاى او را رضاى الهى و سخط او را مايه سخط خداوند مى‏دانست .

رسول خدا صلى الله عليه و آله در بيان فضائل على عليه السلام محدوديت داشت، چون موجب حسادت برخى از سران اصحاب و تفرقه بين مسلمانان مى‏شد . از اين رو، براى حفظ وحدت و اقتدار جامعه، از بيان كمالات و مناقب و جايگاه ممتاز على عليه السلام در مجامع عمومى و در حد گسترده خوددارى مى‏كرد; اما در مورد زهراى اطهر عليها السلام اين مشكل چندان مطرح نبود; يعنى تجليل آن حضرت از دختر بزرگوارش خطرى براى حكومت و جامعه به وجود نمى‏آورد، هرچند موجب اعتراض برخى از همسرانش مى‏شد . (6)

از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله از هر فرصتى استفاده مى‏كرد و شخصيت والاى حضرت زهراء عليها السلام را به اصحابش معرفى مى‏فرمود . بسيارى از فضائل حضرت زهراء عليها السلام از زبان افرادى نقل شده است كه جزء خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله نبوده‏اند . اين حقيقت نشان مى‏دهد كه پيامبر صلى الله عليه و آله عمدا فضائل حضرت فاطمه عليها السلام را براى يارانش شرح مى‏داد تا بركات وجود آن بزرگوار را معرفى كرده و شان و منزلت والايش را در جامعه تثبيت نمايد . سعدبن ابى وقاص مى‏گويد: از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: «فاطمة بضعة منى من سرها فقد سرنى و من ساءها فقد ساءنى، فاطمة اعز البرية على; فاطمه پاره تن من است، هركس او را مسرور كند مرا خوشحال كرده و هر كس به او بدى كند به من بدى كرده است، فاطمه عزيزترين خلق نزد من است .» (7)

ابوهريرة با آن همه بى مهريش نسبت‏به اهل بيت عليهم السلام مى‏گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اول شخص تدخل الجنة فاطمة; اولين كسى كه وارد بهشت مى‏شود، فاطمه است .» (8)

رفتار پيامبر صلى الله عليه و آله با فاطمه عليها السلام نيز موجب افزايش قدر و منزلت اجتماعى آن بانوى بزرگوار مى‏شد . رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى از مسافرت بر مى‏گشت، قبل از اينكه به خانه خودش برود، بر حضرت فاطمه عليها السلام وارد مى‏شد و مدت زيادى نزد آن حضرت مكث مى‏كرد . گاه اصحاب همچنان پشت درب خانه فاطمه عليها السلام مى‏ماندند تا پيامبر صلى الله عليه و آله از خانه خارج شود . (9) و يا دست‏هاى دختر گرامى‏اش را مى‏بوسيد . (10)

تعريف‏هاى مكرر رسول خدا صلى الله عليه و آله از فاطمه زهراء عليها السلام به گوش همه اصحاب رسيد به طورى كه تقريبا همه اصحاب نامدار و اهل نظر جامعه اسلامى مى‏دانستند حضرت فاطمه عليها السلام از محبوبترين افراد نزد پيامبر صلى الله عليه و آله است . افرادى مثل ابو سعيد خدرى (11) و بريدة (12) و حتى عايشه (13) در تارخ به اين حقيقت گواهى داده‏اند .

از اين رو اصحاب پيامبر احترام ويژه‏اى براى آن حضرت قائل بودند . به علاوه، نفس افتخار فرزندى پيامبر، خود موجب محبوبيت و منزلت اجتماعى حضرت زهراء عليها السلام بود، لذا مواضع، ديدگاه‏ها و خواسته‏هاى آن بزرگوار به عنوان تنها يادگار باقى مانده از رسول خدا صلى الله عليه و آله، تداعى كننده خواسته‏ها و ديدگاه‏هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود .

علاوه بر اين‏ها، حساسيت‏هايى كه قريش نسبت‏به على عليه السلام داشتند، نسبت‏به حضرت فاطمه عليها السلام نداشتند، لذا شرايط به گونه‏اى بود كه در ميان اهل بيت عليهم السلام هيچ كس به اندازه حضرت فاطمه عليها السلام در مبارزه با انحرافات پديد آمده پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله موفقيت نداشت . از اين رو آن مبارز خستگى‏ناپذير به طور غير مترقبه وارد ميدان مبارزه با خلفا و اساسا كل جامعه اسلامى مدينه شد، و ظرف هفتاد و پنج‏يا نود و پنج روز چنان حماسه آفريد كه عرصه را بر خلفا تنگ نمود، و آنان را به اظهار ندامت و عذرخواهى واداشت و از آن مهمتر مسير اسلام ناب را كه در جريان سكوت تحميلى بر امير المؤمنين عليه السلام و زياده‏طلبى‏ها و فرصت‏طلبى‏هاى سران اصحاب، تيره و تار شده بود، روشن ساخت . ما در حد گنجايش اين مقاله به برخى راهكارها و اهداف اساسى مبارزات سياسى آن حضرت اشاره خواهيم كرد .

محورهاى اساسى مبارزات سياسى حضرت زهراء عليها السلام

1- اعلان عدم مشروعيت‏خلافت ابوبكر

زهراى اطهر عليها السلام با مخالفت‏هاى همه جانبه خويش با خلفا، مخصوصا با مقاومت‏حيرت انگيزش در مقابل اصرار ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از على عليه السلام، به همگان اعلان كرد كه خلافت ابوبكر غير مشروع است .

جناح پيروز سقيفه پس از بيعت گرفتن از برخى اصحاب، به سرعت‏سراغ على عليه السلام آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بيعت‏بگيرند و سند مشروعيت‏حكومت‏خود را به امضاء رسانند . آن‏ها مى‏دانستند كه على عليه السلام به خاطر حفظ اسلام و پيشگيرى از تفرقه و اختلاف، به جنگ متوسل نخواهد شد و بيعت او باب مخالفت‏ساير بنى هاشم و حاميان اهل بيت عليهم السلام را مسدود خواهد كرد و در نتيجه پايه خلافتشان مستحكم خواهد شد . از اين رو آن بزرگوار را تحت فشار سختى قرار دادند و زشت‏ترين برخوردها را در نخستين روزهاى رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله با آن حضرت كردند و تا سرحد كشتن آن حضرت پيش رفتند . (14)

براى آنان بيعت اميرالمؤمنين عليه السلام اهميت‏بسزايى داشت; چرا كه تاخير على عليه السلام در بيعت، بيانگر آن بود كه خلافت ابوبكر از ديدگاه شخصيت‏برگزيده پيامبر صلى الله عليه و آله مورد قبول نمى‏باشد، اين مساله بنيان حكومت ابوبكر را در مدينه متزلزل مى‏كرد، به علاوه اگر خبر اين نارضايتى به مناطقى چون يمن مى‏رسيد و يا مسلمانانى كه از بلاد اسلامى در غدير خم حضور داشتند متوجه اين موضوع مى‏شدند، مشروعيت‏خلافت آنان كاهش مى‏يافت .

خليفه و طرفدارانش در صدد بودند به هر طريق ممكن ولو به قيمت كشتن، على عليه السلام را به پذيرش حاكميت‏خود وادار كنند، اما با مقاومت‏شديد حضرت زهراء عليها السلام مواجه شدند، شخصيتى كه هنوز جملات پيامبر صلى الله عليه و آله در شان و منزلت او در فضاى جامعه طنين انداز بود، و سفارش‏هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله در حفظ حرمت و مودتش فراموش نشده بود .

مبارزه حضرت فاطمه عليها السلام كار خلفا را بسيار دشوار ساخت زيرا آنان مى‏دانستند چنانكه تسريع در بيعت گرفتن از على عليه السلام موجب تثبيت‏حكومتشان مى‏شود، جسارت زياد نسبت‏به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز پايه حكومتشان را سست‏خواهد كرد . طبق نقل مسعودى، تا حضرت زهراء عليها السلام در قيد حيات بودند آن‏ها نتوانستند از على عليه السلام بيعت‏بگيرند . بنى هاشم نيز پس از شهادت زهراى اطهر عليها السلام با ابوبكر بيعت كردند . (15) همين امر به عنوان سندى روشن بر عدم مشروعيت‏خلافت ابوبكر از ديدگاه اميرمؤمنان و حضرت فاطمه عليها السلام و بنى هاشم در تاريخ ثبت گرديد .

روايات و اسناد تاريخى مربوط به مقاومت‏هاى حضرت زهراء عليها السلام فراوان است و ما تنها به ذكر برخى از فرازهاى يك سند نسبتا مفصل و هماهنگ از كتاب «الامامة و السياسة‏» اكتفا مى‏كنيم . دينورى مى‏نويسد: «ابوبكر ازكسانى كه از بيعت‏با او سرباز زده و نزد على عليه السلام گرد آمده بودند پرس و جو كرد و عمر را به دنبال آن‏ها فرستاد، عمر آن‏ها را صدا زد ولى آن‏ها بيرون نيامدند . لذا هيزم خواست و گفت: . . . يا بيرون مى‏آييد و يا خانه را با اهلش به آتش مى‏كشم!

به او گفته شد: اى اباحفص! در اين خانه فاطمه است . گفت: اگر چه او (فاطمه) باشد . . . !

على عليه السلام فرمود:

«حلفت ان لااخرج و لااضع ثوبى على عاتقى حتى اجمع القرآن; قسم ياد كرده‏ام تا قرآن را جمع نكنم خارج نشوم و لباسم را بر شانه نيفكنم .»

در اين هنگام فاطمه پشت درب ايستاد و فرمود:

«لاعهد لى بقوم حضروا اسوا محضر منكم تركتم رسول الله صلى الله عليه و آله جنازة بين ايدينا و قطعتم امركم لم تستامرونا و لم تردوا لنا حقا; من امتى بد برخوردتر از شما نمى‏شناسم، جنازه رسول خدا صلى الله عليه و آله را روى دست ما رها كرديد و كار خلافت خود را بين خودتان سامان داديد، از ما طلب امر نكرديد و حق را به ما باز نگردانديد .»

طبق گزارش دينورى، برخورد تند و علنى حضرت زهراء عليها السلام موجب خوف آن‏ها شد، زيرا نمى‏خواستند مردم مدينه خشم حضرت زهراء عليها السلام بر آن‏ها را بدانند . بار دوم و سوم خودشان نيامدند، بلكه قنفذ را فرستادند تا از على عليه السلام بخواهد نزد ابوبكر بيايد و بيعت كند، ولى حضرت نپذيرفت . وقتى پيغام آنان بى نتيجه ماند به ناچار بار ديگر عمر با عده‏اى به طرف خانه حضرت فاطمه عليها السلام آمدند، دق الباب كردند، وقتى فاطمه عليها السلام سر و صدايشان را شنيد اين بار حمله‏اش را متوجه شخص ابوبكر و عمر كرد، با صداى بلند فرياد زد: «يا ابت‏يا رسول الله، ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافة; اى پدر، اى رسول خدا، ما پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه كشيده‏ايم؟ !»

اين سخن كه از سينه‏اى مالامال از درد و رنج‏برخاسته بود، دل‏هاى عده زيادى از اطرافيان عمر را لرزانيد به طورى كه وقتى ناله فاطمه و گريه‏اش را شنيدند، گريه كنان برگشتند . . . اما عمر و عده‏اى ايستادگى كردند، على عليه السلام را از خانه بيرون آوردند و نزد ابوبكر بردند . درهمين هنگام حضرت زهراء عليها السلام به دنبال اميرمؤمنان وارد مجلس شد .

آن‏ها به على عليه السلام گفتند: بيعت كن .

على عليه السلام فرمود:

«ان انالم افعل فمه; اگر بيعت نكنم، چه خواهيد كرد؟»

گفتند: در اين صورت . . . گردنت را مى‏زنيم .

ابوبكر همچنان ساكت‏بود و حرف نمى‏زد، لحظه، لحظه سرنوشت‏سازى بود، اگر ابوبكر كوچكترين اشاره‏اى مى‏كرد على عليه السلام به شهادت مى‏رسيد، ولى حضور زهراى اطهر عليها السلام حداقل يكى از علل پرهيز از قتل على عليه السلام بود .

طبق گزارش دينورى، عمر از ابوبكر خواست على عليه السلام را به زور مجبور به بيعت كند، ولى ابوبكر گفت: مادامى كه فاطمه در كنار اوست او را به كارى مجبور نمى‏كنم . ظاهرا هدف عمر از مجبور كردن، تهديد به قتل بود; زيرا على عليه السلام پس از گفت وگوى آن دو كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و در حالى كه فرياد مى‏زد و مى‏گريست قبر را در آغوش گرفته، اين آيه را خواند: «ياابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى‏» ; «اى فرزند مادر! اين قوم مرا ضعيف انگاشتند و نزديك بود مرا به قتل برسانند .» (16)

از اين گزارش به دست مى‏آيد كه صديقه طاهره نه تنها با خطبه‏هاى آتشين خود اعتبار خلافت ابوبكر را زير سؤال برد; بلكه با حضور فعال خود در خط مقدم مبارزه همچون سپر محكمى از جان على عليه السلام و حاميانش محافظت كرد و فضاى مناسبى را براى بنى هاشم فراهم نمود تا بيعت را به تاخير بيندازند .

البته شيوه حضرت فاطمه عليها السلام براى اعلان عدم مشروعيت‏حكومت ابوبكر تنها در مبارزه علنى روزهاى نخست رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله خلاصه نمى‏شد، آن حضرت تا آخرين روز رحلتش همواره با قطع رابطه وابراز ناراحتى و اندوه، افكار عمومى را متوجه مساله سقيفه و غصب خلافت مى‏كرد و نمى‏گذاشت اين مهم به فراموشى سپرده شود . زنان مهاجرين وانصار براى عذر خواهى به عيادت آن بزرگوار آمدند، ولى حضرت فاطمه عليها السلام نه تنها از آنان تشكر نكرد بلكه در جواب احوال پرسى آنان فرمود: «اصبحت والله عائفة لدنيا كن، قالية لرجالكن، لفظتهم بعد ان عجمتهم، سئمتهم بعد ان سبرتهم . . . ويحهم انى زحزحوها عن رواسى الرسالة و قواعد النبوة والدلالة; به خدا قسم! صبح كردم در حالى كه نسبت‏به دنياى شما بى ميل و نسبت‏به مردان شما ناراحتم، آنان را از دهان خود بدور افكندم بعد از اينكه آن‏ها را آزمودم، و با آنان بد شدم بعد از آنكه آن‏ها را سنجيدم . . . واى بر آن‏ها، چگونه خلافت را از پايه‏هاى رسالت و بنيادهاى نبوت و ارشاد دور ساخته‏اند .» (17)

در آخرين روزهاى زندگى حضرت وقتى ابوبكر وعمر تقاضاى ملاقات كردند، ابتدا حضرت فاطمه عليها السلام نپذيرفت و زمانى كه امير مؤمنان از آن حضرت تقاضا كرد به احترام شوهر بزرگوارش پذيرفت ولى چنان برخورد سردى با آن‏ها كرد كه گزارش آن ديدار به يك سند تاريخى گويا براى اثبات خشم آن حضرت نسبت‏به خلفا تبديل گرديد . آن‏ها قصد داشتند با دلجويى از زهراى اطهر عليها السلام بر اعمال زشت‏خويش سر پوش بگذارند، ولى حضرت فاطمه عليها السلام هنگام ورود آنان به اتاق، رويش را از آن‏ها برگرداند و بعد از آنكه ابوبكر اظهار پوزش و عذر خواهى كرد، فرمود: «نشدتكما الله الم تسمعا رسول الله يقول: رضا فاطمة من رضاى و سخط فاطمة من سخطى; شما را به خدا قسم! آيا از رسول خدا نشنيده‏ايد كه فرمود: رضايت فاطمه از رضايت من و غضب فاطمه از غضب من است؟»

گفتند: آرى، از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده‏ايم . وقتى از آن‏ها اقرار گرفت، با جملاتى حساب شده و در عين حال تند و تكان دهنده برائت هميشگى خود را نسبت‏به آن دو اعلان كرد و فرمود: «فانى اشهد الله و ملائكته انكما اسخطتمانى و ما ارضيتمانى، و لئن لقيت النبى لاشكوتكما الله . . . والله لادعون الله عليكما فى كل صلاة اصليها; من خداوند و ملائكه‏اش را شاهد مى‏گيرم كه شما دو نفر مرا خشمناك كرده و خشنود نساخته‏ايد، اگر با پيامبر صلى الله عليه و آله ملاقات كنم نزد خداوند از شما شكايت‏خواهم كرد . . . قسم به خدا در هر نمازى كه مى‏گذارم نزد خدا شما را نفرين مى‏كنم .» (18)

مهمترين ضربه‏اى كه فاطمه عليها السلام بر بنيان خلافت ابوبكر و سپس عمر وارد ساخت، وصيت آن حضرت به مخفى ماندن مرقد مطهرش بود . آن حضرت در سفارش هايش به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اوصيك ان لايشهد احد جنازتى من هؤلاء الذين ظلمونى و اخذوا حقى فانهم عدوى و عدو رسول الله و لاتترك ان يصلى على احد منهم و لا من اتباعهم و ادفنى فى الليل اذا هدات العيون و نامت الابصار; تو را وصيت مى‏كنم هيچ يك از آنان كه به من ظلم كردند و حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع جنازه من شركت كنند; زيرا آن‏ها دشمن من و دشمن رسول خدا صلى الله عليه و آله هستند و اجازه نده احدى از آن‏ها و پيروانشان بر من نماز گذارد و مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشم‏ها آرام گرفته و ديده‏ها به خواب فرو رفته باشند .» (19)

اين وصيت، ضربه سهمگينى بر پيكر ابوبكر و عمر وارد ساخت، ضربه‏اى كه تا قيام قيامت استمرار خواهد داشت و سندى زنده و ماندگار بر محكوميت‏حكومت‏خلفا و غير عادلانه بودن آن از منظر زهراى مرضيه عليها السلام به شمار مى‏آيد .

2- مقابله با توطئه ترور شخصيت على عليه السلام

مخالفان امير مؤمنان پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، آن بزرگوار را به شدت تحت‏سانسور تبليغاتى قرار دادند، به طورى كه در جريان سقيفه، هيچيك از سران مهاجر نامى از على عليه السلام به عنوان فرد لايق خلافت‏به ميان نياورد، اصحاب سابقه دار و متنفذ به كلى خدمات و ايثارگرى‏هاى على عليه السلام را مسكوت گذاشتند، حتى با آن بزرگوار در مورد خلافت مشورت نكردند و به دور از چشم على عليه السلام ابوبكر را به خلافت‏برگزيده و براى او بيعت گرفتند .

على عليه السلام به خاطر محذوراتى - كه برخى از آن‏ها در مقدمه گذشت - نمى‏توانست از حقوق خود دفاع كند .

در چنين شرائطى حضرت زهراء عليها السلام - با توجه به شناخت دقيقش از توطئه حذف على عليه السلام از خاطره‏ها، و پيامدهاى ناگوار آن - معرفى شخصيت والا و ممتاز على عليه السلام را سرلوحه اهداف مبارزاتى خود قرار داد . آن بانوى بزرگوار در شرائطى كه هيچكس جرات نمى‏كرد از على عليه السلام سخنى به ميان آورد، سوابق درخشان امير مؤمنان را در خطبه‏هاى خود مطرح كرده و چهره ممتاز آن حضرت را به تازه مسلمانان معرفى نمود .

گاه از مجاهدت‏هاى على عليه السلام در لحظه‏هاى سرنوشت‏ساز جنگ‏هاى صدر اسلام ياد مى‏كرد و رشادت‏ها و جانبازى‏ها و دلاورى‏هاى مولى را به خاطر مردم مى‏آورد و مى‏فرمود:

«كلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله او نجم قرن الشيطان او فغرت فاعرة من المشركين قذف اخاه فى لهواتها فلا ينكفى‏ء حتى يطاصماخها باخمصه و يخمد لهبها بسيفه; هرگاه آتش جنگ را برافروختند خدا آن را خاموش كرد يا هرگاه شاخ شيطان سر برآورد يا اژدهايى از مشركين دهان باز كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله برادرش على بن ابى طالب عليه السلام را در كام اژدها و شعله فتنه‏ها افكند، و على عليه السلام هم باز نمى‏گشت مگر آن كه گردن سركشان را پايمال شجاعت‏خود سازد و آتش آنان را با آب شمشيرش خاموش كند .» (20)

و گاه از شان و منزلت على عليه السلام در پيشگاه الهى و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله سخن به ميان مى‏آورد (21) و بدين وسيله با صداى بلند و فرياد رسا اعلان مى‏داشت كه آن كه او را خانه نشين كرده‏اند پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشترين حق را در اعلان كلمة‏الله و احياى حاكميت اسلام داشته است، به طورى كه هرگاه اسلام به خطر مى‏افتاد، نبى اكرم صلى الله عليه و آله به كمك او اسلام را از خطر مى‏رهاند .

زهراى مرضيه عليها السلام حكومت على عليه السلام را همان حكومت پيامبر صلى الله عليه و آله و استمرار نبوت و رسالت مى‏دانست . خانه اميرالمؤمنين را مهبط وحى و شخصيت آن حضرت را شخصيتى دانا به امور دنيا وآخرت معرفى مى‏نمود و كنار زدن آن بزرگوار را خسارتى بزرگ و روشن مى‏شمرد . (22)

يكى ديگر از اقدام‏هاى روشنگرانه آن حضرت، افشاى ماهيت جريان براندازى و بيان ريشه‏هاى سياست‏ستيز با على عليه السلام بود . آن حضرت معتقد بود كسانى كه على عليه السلام را از صحنه بيرون كرده‏اند، از شدت عمل او در برابر مخالفان دين و قاطعيتش در مقابل دشمنان اسلام و زياده خواهان و افزون طلبان بيم دارند، آنان مى‏دانند على عليه السلام در اجراى عدالت ذره‏اى كوتاهى نخواهد كرد و در راه تحقق احكام الهى از مرگ نمى‏هراسد، از اين رو او را كنار زدند تا به آسانى به اهداف شخصى و خواسته‏هاى نفسانى‏شان دست‏يابند . دختر پيامبر صلى الله عليه

و آله مى‏فرمود: «ماالذى نقموا من ابى الحسن؟ !

نقموا والله منه نكير سيفه و قلة مبالاته لحتفه و شدة وطاته و نكال وقعته و تنمره فى ذات الله (23) ;

به چه دليلى از ابوالحسن انتقام گرفته‏اند؟ به خدا قسم! به خاطر سختى شمشيرش و بى‏باكى نسبت‏به مردنش و شدت تاختنش بر آنان و مجازات كردن با آسيب زدنش در جنگ، و خشم كردن او در راه خدا، از او انتقام گرفتند .»

شايد آن روزها بسيارى از اصحاب و تابعين و كسانى كه تازه مسلمان شده بودند نمى‏توانستند باور كنند دست هايى كه على عليه السلام را كنار زده‏اند از سر هواپرستى چنين ظلمى را مرتكب شده باشند ; چون آن‏ها نيز ظاهرا سال‏ها در ركاب نبى اكرم صلى الله عليه و آله شمشير زده و به اسلام گرويده بودند، به علاوه برخى از آن‏ها جزء دانشمندان جامعه به حساب مى‏آمده‏اند، لذا كسى جرات نمى‏كرد به آنان گمان بد برده و آن‏ها را به بى دينى و خيانت متهم نمايد .

مردم دو دسته بودند: يك دسته از ريشه دشمنى و مخالفت‏با على عليه السلام خبر نداشتند و دسته ديگر شهامت‏بيان حقايق را نداشتند، ولى حضرت زهراء عليها السلام با كمال شجاعت ماهيت كينه توزانه آنان را افشا كرد و ريشه‏هاى فاسد عداوت با مولى را برملا ساخت . حضرت فاطمه عليها السلام با اين حركت‏خود تحليل وقايع پيچيده سقيفه را آسان كرد و رمز و راز غربت و مظلوميت على عليه السلام را گشود .

3- مبارزه با تساهل خواص

توطئه كنار زدن اهل بيت عليهم السلام و غصب حقوق سياسى، مالى و اجتماعى آنان، تنها به وسيله فرصت‏طلبى چند تن از اصحاب شكل نگرفت، بلكه حقيقت آن است كه تساهل و تسامح برخى از اصحاب موجب شد تا برخى عناصر جاه طلب و زياده خواه، اهل بيت عليهم السلام را از حقوق مسلم الهى‏شان محروم سازند . اگر انصار و ساير علاقمندان خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله از مهاجرين و قبايل قريش، به صورت فعال در صحنه حضور داشتند و به طور جدى خواهان خلافت على عليه السلام و حقوق مالى حضرت زهراء عليها السلام مى‏شدند، هرگز آن حوادث تلخ رخ نمى‏داد .

آن‏ها با عنوان اصحاب نامدار و خواص جامعه با سكوت خود بستر مناسبى را براى شكل‏گيرى و به بار نشستن توطئه‏ها فراهم آوردند . از اين رو حضرت زهراء عليها السلام آنان را توبيخ كرده، مورد سرزنش و ملامت‏هاى آشكار خويش قرار داد . و بدين وسيله حجيت اجماع خواص اصحاب در بيعت‏با خليفه را از بين برد .

صديقه طاهره عليها السلام با اين اقدام، انديشه عدالت صحابه را باطل اعلان نمود و اجماع اهل حل و عقد را در تشخيص حق و باطل نادرست‏شمرد . اگر انديشه عدالت صحابه و حجيت و اجماع اهل حل و عقد تثبيت مى‏شد، اثبات حقانيت على عليه السلام و عدم مشروعيت‏خلافت ابوبكر و دو خليفه بعد از او، بسيار دشوار بود .

از نگاه فاطمه عليها السلام اگر اصحاب متساهل، كاهلى را كنار نهاده و به طور جدى در برابر انحراف‏ها ايستادگى مى‏كردند، مشكلات برطرف مى‏شد و امور طبق روال صحيح جريان مى‏يافت; لذا يكبار در ميان احتجاجات خود عليه خليفه به خاطر غصب فدك، روبه انصار كرد و فرمود:

«يا معشرالنقيبة و اعضاء الملة و حضنة الاسلام! ما هذه الغميزة فى حقى و السنة عن ظلامتى؟ اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابى يقول: «المرء يحفظ فى ولده‏» سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهالة، و لكم طاقة بما احاول و قوة على ما اطلب وازاول; اى گروه نقباء، و بازوان ملت و حافظان اسلام! اين چشم پوشى در مورد حق من و اين سهل انگارى از داد خواهى من براى چيست؟

آيا پدرم، رسول خدا صلى الله عليه و آله نمى‏فرمود:

«حرمت هركس در فرزندان او حفظ مى‏شود» ، چقدر با سرعت مرتكب اين اعمال شده‏ايد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغش فرو ريخت، در صورتى كه شما مى‏توانيد مرا در آنچه چاره جويى مى‏كنم كمك كنيد و قدرت حمايت مرا در آنچه مطالبه مى‏كنم و قصد كرده‏ام داريد .» (24)

هنگامى كه زنان مهاجرين و انصار به عيادتش آمدند، تقريبا از ابتدا تا انتهاى سخنانش شوهرانشان را به شدت ملامت فرمود و در پايان بياناتش عواقب شوم بى توجهى آنان به وصاياى پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد خلافت را متذكر شده و آنان را از آينده‏اى پر از زورگويى و هرج و مرج بيمناك ساخت و فرمود:

«ابشروا بسيف صارم وسطوة معتد غاشم، و بهرج شامل واستبداد من الظالمين، يدع فيئكم زهيدا، و جمعكم حصيدا فيا حسرة لكم و انى بكم ; بشارت باد شما را به شمشيرهاى كشيده و حمله متجاوز ستمكار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد ستمگران، كه حقوقتان را اندك داده و اجتماع شما را به وسيله شمشيرهايشان درو خواهند كرد، پس بر شما حسرت باد كه كارتان به كجا مى‏رسد .» (25)

سويد بن غفله مى‏گويد: زن‏ها سخنان فاطمه عليها السلام را براى شوهرانشان نقل كردند و آن‏ها براى عرض پوزش نزد آن حضرت آمده و گفتند: اگر ابوالحسن قبل از بيعت‏با ديگرى اين مطالب را براى ما مى‏گفت، كسى را بر او ترجيح نمى‏داديم . (26)

حقيقت آن است كه آن‏ها شكى در برترى على عليه السلام نداشتند و در غدير خم با آن حضرت بيعت كرده بودند، ولى اين بار با اتخاذ سياست تساهل و تسامح عهد خويش را شكستند; لذا حضرت زهرا عليها السلام عذر آنان را نپذيرفت (27) و در فرازى از سخنان خويش فرمود: «شما در حالى با ابوبكر بيعت كرده‏ايد كه زهراى اطهر عليها السلام با مخالفت‏هاى همه جانبه خويش با خلفا، مخصوصا با مقاومت‏حيرت انگيزش در مقابل اصرار ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از على عليه السلام، به همگان اعلان كرد كه خلافت ابوبكر غير مشروع است .

هنوز از عهد و قرار شما يعنى بيعت غدير خم چيزى نگذشته بود و شكاف زخم عميق بود ودهانه زخم هنوز بهم نيامده و بهبود نيافته بود، هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله دفن نشده بود كه هرچه خواستيد كرديد و بهانه آورديد كه از فتنه مى‏ترسيم، اما در آتش فتنه سقوط كرديد و راستى كه جهنم بر كافران احاطه دارد . شما كجا و فتنه خواباندن كجا؟» (28)

دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله با محكوم نمودن سياست تساهل و مداراى بى‏جاى اصحاب، هيبت پوشالى خواص منحرف را شكست و راه گذر از راى اكثريت متساهل را باز كرد . اين اقدام بزرگ زهراى مرضيه عليها السلام موجب شد فلسفه سياسى اسلام از خطر تحريف و تاويل مصون گرديده و خط سرخ ولايت در تاريخ زنده بماند . گرچه از سقيفه تا به امروز خيل عظيمى از مسلمانان عالم در اثر ضعف و تغافل و تجاهل از اسلام علوى فاصله گرفته و على عليه السلام را به عنوان خليفه بلافصل پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفتنه‏اند، اما مجاهدت‏هاى حضرت صديقه عليها السلام راه شناخت‏حق و باطل را در فتنه سقيفه آسان كرد و اهداف و عوامل به قدرت رسيدن خلفا را روشن ساخت .

گرچه مبارزات سياسى حضرت فاطمه عليها السلام به قيمت‏شهادتش در سن جوانى تمام شد، لكن سه دست‏آورد گرانقدر را به همراه داشت:

اولا: اعتبار خلافت و بنيان حكومت ابوبكر را سست كرد .

ثانيا: امير مؤمنان را به عنوان حاكم بر حق و شايسته‏اى معرفى نمود كه حقش به طور ظالمانه‏اى غصب گرديده بود .

ثالثا: با سرزنش راى دهندگان به ابوبكر، اعتبار راى اكثريت را در مشروعيت‏بخشيدن به حكومت‏خليفه، از بين برد .

1) محمد بن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالكتب العلميه، ج‏2، ص‏578 .

 2) عبدالحميد بن ابى الحديد، شرح نهج البلاغة، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ط‏2، بيروت، دارالكتب العربيه، 1385ق، ج‏2، ص‏45 .

 3)سيد على خان مدنى، الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعة، قم، مكتبة بصيرتى، 1379ق، ص‏87 .

 4) عبدالحميد بن ابى الحديد، پيشين، ج‏2، ص‏45 .

 5) همان، ج‏1، ص‏308 .

 6) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج‏43، ص‏42، به نقل از مناقب آل ابى طالب .

 7) همان، ج‏43، ص‏39 .

 8) همان، ج‏43، ص‏42 .

 9) همان، ج‏43، ص‏20، به نقل از امالى شيخ صدوق .

10) همان، ج‏43، ص‏25، به نقل از امالى شيخ طوسى .

 11) همان، ج‏43، ص‏40، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب .

 12) همان، ج‏43، ص‏38 .

 13) همان .

 14) ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسة، بيروت، دارالاضواء، ط‏1، 1410 ق، ج‏1، ص‏31 .

 15) على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، تحقيق عبدالحميد، بيروت، دارالفكر، 1409 ق، ج‏2، ص‏308 .

 16) همان، ج‏1، ص‏30 و 31 .

 17) رك: على بن عيسى اربلى، كشف الغمة، تحقيق سيد هاشم رسولى محلاتى، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ق، ج‏1، ص‏492 و احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، تحقيق ابراهيم بهادرى و هادى به ، طهران، اسوه، 1416 ق، ج‏1، ص‏286 و 287; مجلسى، پيشين، ج‏43، ص‏158 و 160 .

 18) ابن قتيبه، ج‏1، ص‏31 و رك: مجلسى، ج‏43، ص‏198 و 199 .

 19) رك: مجلسى، ج 43، ص‏192 و محمد دشتى، نهج الحياة (فرهنگ سخنان فاطمه عليها السلام)، قم، مؤسسه تحقيقاتى اميرالمؤمنين، ص‏330، ح‏6 .

 20) على بن ابى طالب طبرسى، پيشين، ج‏1، ص‏262 و ابوبكر جوهرى، السقيفة و فدك، تحقيق محمد هادى الامينى، ص‏141، با كمى حذف و تغيير . و ابن ابى الحديد، پيشين، ح‏16، ص‏250 .

 21) طبرسى، ج‏1، ص‏262 و 263 و السقيفه و فدك، همانجا .

 22) على بن ابى طالب طبرسى، ج‏1، ص‏287 و مجلسى، ج‏43، ص‏160 .

 23) على بن ابى طالب طبرسى، ج‏1، ص‏288 و مجلسى، ج‏43، ص‏160 و رك: على بن عيسى اربلى، ج‏1، ص‏492 و 493 با كمى تغيير .

 24) على بن ابى طالب طبرسى، پيشين، ج‏1، ص‏269 و 270 .

 25) همان، ص‏291 و مجلسى، پيشين، ج‏43، ص‏161 .

 26) رك: على بن ابى طالب طبرسى، پيشين، همانجا و مجلسى، پيشين، همانجا .

 27) رك: على بن ابى طالب طبرسى، پيشين، ج‏1، ص‏292 و مجلسى، پيشين، همانجا .

 28) على بن ابى طالب طبرسى، پيشين، ج‏1، ص‏265 .