محمدرضا فواديان *
يكى از مقامهاى شامخ و بى بديل علمدار دشت كربلا، روشن بينى اوست، كه امام جعفر صادق عليه السلام در اين خصوص مى فرمايد: «كان عمّنا العباس نافذ البصيرة، صلب الايمان؛[1] عموى ما عباس بصيرتى نافذ و ايمانى شديد داشت».
كسى كه با چشم سر مى بيند. به او «بصير» مى گويند و كسى كه با چشم دل، حقايق امور را مشاهده مى كند «بصيرت» دارد. بصيرت به نور دل و فهم قلبى گفته مى شود و صاحب بصيرت، با پشتوانه ايمان، هيچگاه مسير حق را گم نمى كند و كوران حوادث هيچ خللى در اراده و تصميمش وارد نمى سازد و در ميدان نبرد و رزم، با بستن حمايل عارفانه، حمايت از امام زمانش مى نمايد؛ همان طورى كه امير مؤمنان حضرت على عليه السلام فرمود:
«حملوا بصائرهم على أسيافهم؛[2]
آگاهى و بينايى خويش را بر شمشيرهاى خود حمل كردند».
مرحوم طبرسى در اينباره مى نويسد: «البصر: نور العين و هو ما يبصر به الرائى كما ان البصيره به الرائى كما انّ البصيرة نور القلب؛[3] بصر روشنايى چشم را مى گويند يعنى آن نورى كه به وسيله آن بيننده ديدنى ها را مى بيند؛ همان طورى كه بصيرت، نور قلب را مى گويند».
آنچه بسيار مهم است، بصيرت است زيرا كسى كه چشم سر ندارد ولى چشم دلش بينا است، در اين زمان بسيار واضح حضور امام زمان عليه السلام را حس مى كند.
ابو بصير مى گويد: با امام محمد باقر عليه السلام به مسجد مدينه وارد شديم مردم در رفت و آمد بودند. امام عليه السلام به من فرمود: «از مردم بپرس آيا مرا مى بينيد؟»
از هر كس پرسيدم، آيا ابوجعفر عليه السلام را ديدهاى؟ مى گفت: نه، در حاليكه امام عليه السلام در كنار من ايستاده بود. در همين هنگام يكى از دوستان حقيقى آن حضرت، ابوهارون كه نابينا بود، به مسجد آمد. امام فرمود: «از او بپرس». از ابوهارون پرسيدم: «آيا ابوجعفر را ديدهاى؟» فوراً پاسخ داد «مگر كنار تو نايستاده است؟!»
گفتم:
«از كجا و چگونه متوجه شدى؟» گفت: «چگونه ندانم، در حالى كه او نور درخشندهاى است.»[4]
اما نكته دقيق و لطيف در فرمايش صادق آل محمد صلى الله عليه و آله درباره بصيرت قمر بنى هاشم عليه السلام، عنصر «نفوذ» است. حضرت عباس عليه السلام «نافذ البصيرة» بود. لذا لازم است مفهوم نافذ
البصيرة بودن را در لغت بيابيم. محقق توانا آقاى مصطفوى درباره «بصير» مى نويسد: «البصير من له البصارة اى النظر و العلم؛ بصير به كسى مى گويند كه داراى فكر و علم باشد».
و درباره «نفوذ» مى نويسد:
«ان الاصل الواحد فى المادة هو: الورود الدقيق على شيء فى مادى او معقول؛[5] نفوذ، يك ريشه اصل دارد و معنايش وارد شدن دقيق در امور مادى يا معنوى را مى گويند».
بنابراين بصيرت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در همه امور دقيق و نافذ بود. او ملكوت همه عالم را مشاهده مى كرد. سيد عبد الرزاق موسوى مقرم در اين خصوص مى نويسد: «قمر منير بنى هاشم عليه السلام با قابليت ذاتى و كسبى خود به عالى ترين مقام بصيرت در دين و يقين در شناخت راه يافت و همة معارف عاليه دينى و اخلاقى را با تيز بينى و ژرف نگرى خاصى بياموخت. او مسائل را از پشت پرده تماشا نمى كرد، بلكه ديدگان نافذ او پردهها را مى شكافت و به اعماق حقايق راه مى يافت و واقع را آنچنانكه هست مى ديد، از اين رو در راه هيچ چيزى فداكارى نمى كرد جز با علم ثابت و يقين استوار و ايمان كه هيچ شكى با آن نياميخته بود.[6]
و در زيارت ايشان عرضه مى داريم: «و انك مضيت على بصيرة من امرك مقتديا بالصالحين؛[7] به درستى كه تو اى ابوالفضل عمرت را سپرى كردى در حالى كه داراى مقام بصيرت بودى و اقتدا به صالحين نمودى».
بصيرت داشتن مأموم امرى ضرورى و مهم است اگر شخصى بصيرت نداشته باشد، از امام زمانش به فاصله مشرق تا مغرب دور مى شود. امام جعفر صادق مى فرمايد: «العامل على غير بصيرة كالسائر على غير طريق فلا تزيده سرعة السير من الطريق الا بعدا؛[8]
عامل بصيرت مانند روندهاى است كه در مسير گام برمى دارد مگر آن كه هر چه بيشتر راه رود سريعتر از مسير حق دور مى شود».
بنابراين عاشقان اهل بيت عليهم السلام همواره بايد زمزمه نمايند كه: « اسئلك ان تجعل نوراً فى بصرى و البصيرة فى دينى؛[9] خدايا! از تو مى خواهم نور در ديدگانم و بصيرت در دينم ارزانيم فرمايى».
هر كس صاحب بصيرت باشد، دنيا را زودگذر و شهوات و شبهات دنياى فانى، او را به ورطه سقوط نمى كشاند. امير مؤمنان حضرت على عليه السلام درباره آثار بصيرت مى فرمايند: «انما الدنيا منتهى بصر الاعمى، لا يبصر مما ورائها شيئا و البصير ينفذها بصره و يعلم ان الدار ورائها، فالبصير منها شاخص و الاعمى اليها شاخص والبصير منها متزود و الاعمى لها متزوّد؛[10]
همانا زندگى دنيا منتهاى كوردلان است كه غير از آن، چيزى را نمى بيند و انسان بينا دل ديد او از دنيا فراتر مى رود و مى داند كه سراى جاويد در وراى اين دنيا است، بنابراين انسان ـ كه عقل و قلبش نورانى شده و به مقام بصيرت رسيده ـ از دنيا مى گذرد انسان كوردل به سوى دنيا روى مى آورد، شخص بصير از دنيا توشه براى آخرت برمى دارد و انسان كوردل توشه براى دنيا جمع مى كند».
يكى از راههاى به دست آوردن بصيرت پيوند با امام عصر عليه السلام است، هر كس مى تواند در پرتو امام عليه السلام به مقام «نافذ البصيرة» دست يابد؛ زيرا ائمه معصومين عليهم السلام به هر كس كه لياقت داشته باشد، بصيرت عطا مى كند. نمونه زير گوياى اين حقيقت است:
امام حسن عسكرى عليه السلام را نزد على بن نارمَش ـ كه دشمنترين مردم به اولاد ابى طالب بود ـ زندانى كردند و به او گفتند: «بر او هر چه مى خواهى سخت بگير». حضرت عليه السلام بيش از يك روز، نزد او نبود، كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جايى رسيد كه در برابر او چهره بر خاك مى گذاشت و ديده از زمين برنمى داشت، حضرت عليه السلام از نزد او خارج شد، در حالى كه بصيرت او به آن حضرت از همه بيشتر و ستايشاش از همه نيكوتر بود.[11]
[1] . سرسلسله العلويه، ص89، شرح الاخبار، ج3،
ص189؛ سقاى معرفت، ص59.
[2] . نهج البلاغه، خ150، فرهنگ عاشورا، ص73.
[3] . جوامع الجامع، ج1، ص70 و 603: در اين
باره آقاى باقر فخار در كتاب سقاى معرفت، ص59 ـ 117 بحث بسيار زيبايى
را آورده است.
[4] . بحارالانوار، ج46، ص243.
[5] . همان، ج12، ص192.
[6] . سردار كربلا، ص173.
[7] . مفاتيح الجنان، زيارت حضرت عباس
عليه السلام.
[8] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص401،
ح5864.
[9] . مصباح المتهجد، ص105.
[10] . نهج البلاغه، خ133.
[11] . كافى، ج1، ص508، زندگى امام يازدهم
عليه السلام، ح8.
* كارشناس مباحث مهدويت
منبع : مجله امان شماره 18