احمد ترابى
هر چند قيام زيد بن على بن الحسين (ع) در عصر امام صادق (ع) صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر (ع) تا زمان نهضت زيد حدود هشت سال مىگذشت، اما چنين قيامى از سالها قبل مطرح بود و بارها و بارها امام باقر (ع) درباره آن اظهار نظر فرموده بود.
در بررسى زندگى سياسى امام باقر (ع)، توجه به موضع آن حضرت در قبال قيامى كه زيد بن على هماره از آن سخن مىگفت و مترصد تحقق آن بود، ضرورىاست.روايات در زمينه شخصيت زيد و موضعگيرى امام باقر و ساير ائمه در قبال قيام او به سه دسته قابل تقسيم است:
1 ـ رواياتى كه زيد بن على را شخصيتى مثبت، ارجمند و معتقد به ائمه اثنى عشر (1) و نيز امامت باقر العلوم (ع) (2) و جعفر بن محمد (ع) (3) معرفى مىكند، و قيام او را در راستاى اهداف ائمه و بر اساس رضايت آنان مىشناساند (4) و شهادت او و يارانش را فوزى بزرگ بشمار مىآورد. (5)
2 ـ رواياتى كه بظاهر موهم قدح است، ولى پس از تأمل و دقت نمىتوان آن را به صورت قطعى، بيانگر مذمت دانست.از اين گونه روايات وجود نوعى اختلاف نظر ميان زيد با امام باقر و امام صادق (ع) و اصحاب خاص ايشان استفاده مىشود. (6)
3 ـ رواياتى كه آشكارا زيد را به ادعاى امامت براى خود متهم مىكند و چنين مىنمايد كه قيام او به اجازه ائمه (ع) نبوده، بلكه عليرغم نهى آنان و با نفى امامت ايشان صورت گرفته است! (7)
جرح و تعديل و داورى درباره اين احاديث نيازمند مجالى جداگانه است، (8) و در اينجا فقط به نكات اصلى و تعيين كننده اشاره مىشود.
توجه به چند نكته مىتواند در بررسى اين روايات مؤثر باشد:
1 ـ سياست كلى ائمه بر دفاع از ولايت و امامت و نفى حكومت غاصبان و حاكمان جور بوده است، و هيچكدام از آنان در اصل اين موضوع اختلاف نظر نداشتهاند و اگر برخى از آنان عملا به قيام مسلحانه روى آورده و بعضى راه تقيه رادر پيش گرفته اند به جهت شرايط و مقتضيات و امكانات زمان بوده است.
2 ـ پس از شهادت حسين بن على (ع) ساير ائمه هرگز زمينه اجتماعى را براى قيامى علنى و گسترده مناسب نيافتند، و با اين كه با تعاليم خويش، بغض ظالمان و حاكمان غاصب را در قلب شيعيان خود تقويت مىكردند، ولى از اقدامهاى علنى كه شالوده نظام حياتى شيعه را در معرض متلاشى شدن قرار مىداد و بنياد معارف شيعى را تهديد مىكرد، جلوگيرى مىنمودند .
3 ـ مبارزه با حاكمان مستبد و فسادگر در هر شكلى كه مايه زيان به موجوديت تشكيلات شيعى نمىشد مورد منع آنان نبود، بلكه خود عملا در آن راستا قدم بر مىداشتند.
4 ـ شهادت و كشته شدن در راه خدا و ارزشهاى الهى از والاترين سعادتها در مكتب اهل بيت بشمار مىآيد، و هرگز وظيفهاى را به خاطر حفظ جان و فرار از مرگ ترك نكرده و ترك آن را اجازه ندادهاند.
5 ـ شرايط سخت تقيه، در موارد بسيارى سبب مىشده است كه ائمه در محافل عمومى يا نزد جاسوسان حكومت و عناصر منافق يا كم ظرفيت، احكام فقهى يا اعتقادى و سياسى را به گونهاى بيان كنند كه موافق شرايط تقيه است، نه آنگونه كه خود اعتقاد داشتهاند، (البته با رفع شرايط تقيه، نظريه حق را به اصحاب و شيعيان خود ابلاغ كرده و مىرساندهاند) .
اگر نكات ياد شده مورد توجه قرار گيرد مىتوان از يك سو به علت وجود نقلها و آراى مختلف در زمينه قيام زيد بن على (ع) پى برد، و از سوى ديگر ملاكى در ترجيح يك نظريه بر نظريه ديگر به دست آورد.
از جمله اين كه مقام تقيه همواره مقتضى آن بوده است كه ائمه خود را از جريانهاى سياسى و خطوطى كه عليه حكومتها فعال بودهاند، دور نشان دهند و لازمه چنين خط مشيى چنين بوده است كه ائمه حركت زيد بن على (ع) را هر چند به لحاظ ماهيت و هدف صحيح مىدانستهاند، اما درباره آن به گونهاى داورى كنند كه قيام او موجب هجوم دستگاه خلافت به تشكيلات شيعى نشود، و چه بسا امتناع برخى از اصحاب امام صادق (ع) از پيوستن به زيد در جهت همين سياست بوده است، اما تأييد شخصيت معنوى و قيام زيد كه در بيان معصومين آمده، هرگز قابلحمل بر تقيه نيست، زيرا هيچ نيرويى ايشان را ناگزير به تقيه در جهت بزرگداشت مقام زيد نمىكرده است تا آنان نظر به ملاحظات سياسى از زيد و قيام او دفاع كنند.
بنابر اين، دفاع ائمه از قيام زيد و شخصيت وى، علتى جز والايى و ارجمندى او نزد ايشان نداشته است.
از آنجا كه خط مشى تقيه سبب شده بود امام باقر و امام صادق (ع) حمايت علنى از قيام زيد نكنند و نيز قيام او تنشهاى عقيدتىاى را به دنبال داشت، برخى از شيعيان به گمان اين كه زيد بن على از نظر امام صادق، داراى شخصيتى منفى است و امام حركت او را باطل مىداند، نزد آن حضرت لب مىگشايند تا از زيد به بدى ياد كنند! اما امام صادق جلو ايشان را مىگيرد و مىفرمايد:
«لا تفعل رحم الله عمى زيدا...» يعنى، اقدام به چنين كارى نكن و سرزنش منماى! خداوند عمويم ـ زيد ـ را مورد رحمت قرار دهد.
تصريح ائمه به شخصيت والاى زيد و درستى قيام وى آنگاه صورتى علنى پيدا مىكند كه بنى اميه از ميان رفته و ديگر تأييد زيد خطرى را متوجه تشكيلات شيعى نمىسازد.
زيد بن موسى بن جعفر از كسانى است كه در عصر خلافت مأمون در بصره خروج كرد و خانههاى بنى العباس را آتش زد، او را دستگير كردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت او را به حرمت برادريش با على بن موسى مىبخشم و سپس به على بن موسى گفت: اگر برادر شما خروج كرد و چنين و چنان كرد، قبل از او زيد بن على نيز قيام نمود و كشته شد.و اگر به خاطر شما نبود او را مىكشتم، زيرا عملى كه مرتكب شده است، كوچك نيست.
حضرت رضا (ع) در پاسخ مأمون فرمود: برادر مرا با زيد بن على قياس مكن! زيرا زيد بن على از دانشمندان خاندان پيامبر (ص) بود، براى خدا غضب كرد و با دشمنان خدا جنگيد تا در راه خدا كشته شد.پدرم از پدر خويش ـ جعفر بن محمد ـ نقل كرد كه آن گرامى مىفرمود: خداوند عمويم زيد را مورد رحمت قرار دهد، زيرا او در طلب خشنودى و رضاى آل محمد بود و اگر در قيام خود پيروز مىشد به آن چه دعوت كرده بود وفا مىكرد...مأمون پرسيد: مگر زيد بن على از جمله كسانى نيست كه بدون حق ادعاى امامت كرده است.؟
حضرت رضا (ع) فرمود: خير! زيد ادعاى امامت نداشت و به چيزى دعوت نمى كرد كه صلاحيت آن را دارا نباشد، او داراى تقوا بود و مىگفت: من شما را به آن چه مورد رضاى خاندان رسالت است فرا مىخوانم. (9)
از اين حديث استفاده مىشود كه آن چه در محافل خصوصى ائمه نسبت به حقانيت قيام زيد مطرح مىشده است، حتى به گوش بنى العباس كه در آن روز مخالف حكومت بنى اميه بشمار مىآمدند نرسيده و فردى چون مأمون از آن بى اطلاع بوده است و زمانى امام رضا (ع) صريحا آن را اعلام مىدارد كه دوران آن تقيه گذشته است.
رواياتى كه زيد را متهم به ادعاى امامت مىكند، از نظر كمى اندك و از نظر سند ضعيف و غير قابل اعتماد است و آن روايات نمىتواند با روايات مدح او مقابله نمايد.
سؤالى كه در اين ميان باقى مىماند اين است كه اگر اصل قيام زيد مورد امضاى ائمه بوده و حركت او صحيح و بايسته بشمار مىآمده است پس نهيهاى مكررى كه از سوى امام باقر و امام صادق (ع) نسبت به قيام او صورت گرفته است، چيست؟ پاسخ اين است كه اگر روايات مدح را بپذيريم و روايات قدح را ضعيف و ناتوان بشناسيم، در اين صورت لازمه جمع ميان نهى از قيام زيد و ستايش مقام علمى و عملى او اين است كه بگوييم: نهى ائمه، به جهت دلسوزى و شفقت و ارشادى بوده است.
نهضت زيد از نظر خود او امرى بايسته و ضرورى بود، او ديگر طاقت نداشت كه شاهد بى حرمتى بنى اميه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بىعدالتى آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه عليه آنان مىديد، اما ائمه (ع) از سوى ديگر، بااين كه در اصل ضرورت مبارزه با كفر و ظلم با او هم نظر بودند، ولى بر اساس اطلاعاتى كه تنها در اختيار آنان بود و بينشى كه نسبت به شرايط سياسى داشتند، حركت نظامى و نهضت مسلحانه را تنها راه ممكن و ضرورى تشخيص نمىدادند.در نگاه ائمه (ع) زيد به گونه واجب، موظف به قيام نبود زيرا اگر او براستى چنين وظيفهاى داشت، هرگز او را به ترك تكليف الهى دعوت نمىكردند.از سوى ديگر قيام او ممنوع و باطل نيز نبود، زيرا اگر حركت او باطل و حرام بود، هرگز ائمه وى را به نيكى ياد نمىكردند. (10) در نتيجه تنها راهى كه مىتوان فرض كرد اين است كه زيد براى مقابله با كفر و فساد حاكمان بنى اميه، ميان دو راه مخير بوده است: راه قيام علنى و راه مبارزه پنهانى.
او راه اول را ضروريتر مىدانست و ائمه راه دوم را شايستهتر مىشمردند.از اين رو، براى راهنمايى وى، سعى داشتند تا او را از قيام مسلحانه منع كنند.
چنين است كه گاه، كشته شدن سريع او و عدم پيشرفت نظامى را به او متذكر مىشدند. (11) و زمانى بيوفايى مردم را.
سرانجام، زيد راه خويش را انتخاب كرد و در پى بى حرمتيهاى مضاعف هشام به خاندان رسول الله (ص) و به شخص وى، دست به قيام زد و به فرموده حضرت رضا (ع)، براى خدا و در راه خدا به شهادت رسيد.و بر اساس رواياتى كه از رسول خدا (ص) نقل شده است:
زيد و يارانش در قيامت گام برگردن مردمان مىنهند و به بهشت وارد مىشوند. (12) با اين همه، نهى ائمه (ع) از قيام زيد، نيز بى حكمت نبود.اگر درك جوانب اين نهى براى معاصران ميسر نبود، براى ما كه از اين فاصله تاريخى مىتوانيم شاهد بازتابها و نتايج و پيامدهاى آن قيام باشيم، درك آن دشوار نيست.
قيام زيد براى او به صورت يك تكليف شناخته شد و او با انگيزهاى مقدس بهآنچه تشخيص داده بود عمل كرد، ولى حركت او بشدت و بسرعت سركوب شد، و آن چه با بدن و سر او انجام دادند، بر رعب و وحشت مردم و سكوت و خفقان فضاى سياسى افزود و منحرفان و سست باوران با تبليغ نادرست انديشهها و اهداف وى، جريانهاى فكرى و عقيدتى نادرستى را پديد آوردند و در جبهه متشكل شيعه، انشعاب زيديه شكل گرفت!
قيام و شهادت زيد هر چند در خراسان بازتاب وسيع و گستردهاى پيدا كرد و شيعيان خراسان به جنبش آمدند و حركتهاى نهانى خود را عليه دستگاه خلافت آشكار ساختند (13) و اين جريان همواره گسترش يافت تا به اضمحلال خلافت امويان انجاميد، اما سوگمندانه زوال خلافت امويان، مشكلى را از جامعه اسلامى نگشود و از شدت جور و استبداد نكاست، چه، عباسيان بر جاى امويان تكيه زدند و راه ايشان را پى گرفتند!
هر چند اين مشكلات و انحرافها از ناحيه زيد بن على صورت نگرفت و او تنها به آنچه تكليف خويش مىدانست عمل كرد، ولى امامان (ع) افقهايى را مىديدند كه از ديد زيد بن على كه فاقد بينش امامت بود قابل پيش بينى نبود!
1
ـ ر ك: كفاية الاثر 327، الارشاد 1/168، اثبات الهداة 5/294، بحار 11/ .41
2
ـ مناقب 2/285، اشعار زيد بن على در رثاى امام باقر (ع) .
3
ـ اختيار معرفة الرجال 376 و 361، مناقب ابن شهر آشوب 2/326 و 347، بحار 11/ .35
4
ـ روضه كافى 2/116، عيون اخبار الرضا 1، باب 25، وسائل الشيعة 11/ .36
5
ـ امالى صدوق 330، عيون اخبار الرضا 1، باب 25، مقاتل الطالبين .52
6
ـ ر ك: اصول كافى 1/356، مروج الذهب 2/181، مناقب 2/ .279
7
ـ ر ك: اثبات الوصية 154، اثبات الهداة 5/321، بحار 46/ .252
8
ـ ر ك: سيره و قيام زيد بن على (ع) .
9
ـ عيون اخبار الرضا 1/ .248
10
ـ ر ك: مرآة العقول 1/261، زيد الشهيد .43
11
ـ اثبات الوصية 150، الخرائج و الجزائح 1/281، كشف الغمة 2/347، الفصول المهمة 216
ـ 218، احقاق الحق 12/182، اثبات الهداة 5/321، نور الابصار، شبلنجى .143
12
ـ كفاية الاثر 328، بحار 11/41، تنقيح المقال 1/ .469
13
ـ تاريخ يعقوبى 2/ .32
منبع:
كتاب زندگى سياسى امام باقر (ع)، ص 202