سيره عملى امام باقر عليه السلام

محمد الله اكبرى

نسخه متنی
نمايش فراداده

سيره عملى امام باقر عليه السلام

محمد الله اكبرى

امام باقر عليه السلام اين انسان کامل و ناموس کبريا، اسوه‌اى کامل براى انسان‌هاى حقيقت‌جو مي‌باشد که در اين مقاله برخى از سيره‌هاى عملى و رفتارى امام را يادآور شده تا راهگشايى براى هدايت و خودسازى باشد.

عبادت

امام هميشه به ياد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زياد مى‏خواند و چون سر از سجده بر مى‏داشت. سجده‌گاهش از اشك چشمش ‏تَر شده بود.

امام صادق عليه السلام مي‌فرمود:

پدرم در مناجات شبانه‏اش مى‏گفت: «خدايا، فرمانم دادى، فرمانبردار نبودم، نهي‌ام كردى، اطاعت نكردم، اكنون بنده‏ات، نزد تو آمده و عذرى ندارم.‏»

آنگاه كه به سفر حج مى‏رفت، چون به حرم مى‏رسيد، غسل مى‏كرد، كفش‌هايش را در دست ‏مى‏گرفت و مسافتى را پياده طى مي‌نمود. و چون وارد مسجدالحرام مى‏شد به كعبه نگاه ‏مى‏كرد و با صداى بلند مى‏گريست، غلامش اَفلح مى‏گويد: با امام باقر عليه السلام حج گزاردم، چون ‏وارد مسجدالحرام شد، به «بيت‏» نگاه كرد و گريست تا آن كه صدايش بلند شد، گفتم: «فدايت‏ شوم، مردم به شما نگاه مى‏كنند، آهسته‏تر گريه كنيد.» فرمود: «واى بر تو اى افلح، چرا گريه نكنم، شايد خداوند از روى رحمت‏ به من نگاه ‏كند، و فرداى قيامت ‏بدين سبب، نزدش رستگار شوم.‏» حتى در شب شهادتش، مناجات ‏شبانه‏اش را ترك ننمود. وقتى از چيزى غمگين مى‏شد، زنان و كودكان را جمع مى‏كرد، او دعا مى‏كرد و آنها آمين مى‏گفتند.

شايان ذکر است که وقتى مي‌گوييم غلامان و يا کنيزان امام، منظور اين نيست که امام مي‌نشست و آنان کار مي‌کردند بلکه حضرت خود پا به پاى غلامان خويش کشاورزى مي‌کردند و کارهاى خود را انجام مي‌دادند. و نيز اين غلامان توسط امام خريدارى شده و به بهانه‌هاى مختلف آزاد مي‌شدند و عموماً اين غلامان پس از آزادي، به انتخاب خود در خدمت امام مي‌ماندند و گذران زندگى مي‌کردند. 

مهابت و شجاعت

علم و تقوا، و زهد و پارسايى‏ امام، چنان عظمت، جلالت و ابهتى به ايشان داده بود كه كسى نمى‏توانست ايشان را سير نگاه كند.

و دانشمندان بزرگ از جمله ‏«حكم بن عتيبه‏» با همه عظمت و بزرگى‏اش، در نزد امام، كودكى دانش‏آموز مى‏نمود، يكى از همراهان هشام بن عبدالملك خليفه اموى، به هنگام ‏حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را ديد، تصميم گرفت ‏با طرح سوالى امام را شرمنده كند، و چون به نزد آن گرامى رسيد و چشمش به ايشان افتاد، تنش لرزيد، رنگش ‏پريد و زبانش بند آمد.

امام باقر عليه السلام با آن كه در ميان مردم چون يكى از آنها بود، و از متواضع‏ترين مردم به شمار مى‏آمد، ولى در مقابل ستمكاران، شجاعانه مى‏ايستاد و از حق و حقيقت دفاع مى‏كرد. آنگاه كه خليفه اموى هشام بن عبدالملك، آن حضرت را به ‏دمشق احضار كرده بود، در مجلسى كه تمام سران اموى گرد آمده بودند ابتدا هشام و سپس ديگر بزرگان بنى‏اميه آن حضرت را سرزنش كردند؛ مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل‌بيت پيامبر دفاع كرد، چنانكه هشام از سخن ‏آن حضرت، كه امويان را غاصب حقوق اهل‌بيت معرفى مى‏كرد، به اندازه‏اى خشمگين شد كه فرمان داد امام را زندانى كنند. در مجلسى ديگر در نزد هشام در حالى كه در كنار او و بر تخت وى نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانيت ‏خانواده خود را اثبات ‏كرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.

رفتار با ياران و ديگر مردم

آن بزرگوار، يارانش را به همدردى و برادرى و نيز يارى مسلمانان سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود:

«دوست داشتنى‏ترين كارها نزد خدا اين ‏است كه مسلمانى، شكم مسلمانى را سير كند، غمش را بزدايد و دينش (قرضش) را ادا كند.»

با همه مهربان بود. حتى با كسانى كه نسبت ‏به او رفتار بدى داشتند، از بدكاران ‏در مى‏گذشت، اگر نيمه شب، مهمانى مى‏رسيد با مهربانى در به رويش باز مى‏كرد و در باز كردن بار و بنه‏اش به او كمك مى‏كرد، در تشييع جنازه مردم عادى شركت مى‏كرد، لغزش‌هاى ياران را ناديده مى‏گرفت و مى‏فرمود: «اصلاح امور زندگى و روش برخورد با مردم چون پيمانه پُرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن گذشت است‏.»

از تحقير مسلمانان نهى مى‏كرد و به غلامان و كنيزانش مى‏فرمود: «گدايان را گدا نناميد و آنها را با اين نام نخوانيد، بلكه آنان را به بهترين نام‌هايشان صدا بزنيد.»

امام باقر عليه السلام مى‏فرمود:

«اصلاح امور زندگى و روش برخورد با مردم چون پيمانه پُرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن گذشت است‏.»

امام در امر اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد و تنبيه بدكاران، تلاش مى‏كرد آنگاه كه‏ از دزدى افرادى آگاه شد دستور دادند آنها را گرفتند و به والى مدينه ‏تحويل دادند و اموال دزديده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.

ياران و همراهان را غذا مى‏داد و چون كمى از آنان فاصله مى‏گرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسى مى‏كرد كه گويا مدت‌هاست آنها را نديده است.

 غذا خوردن

غذا را با «بسم الله‏» آغاز و با «الحمدلله‏» ختم مى‏نمود، و آنچه ‏را در اطراف سفره ريخته بود، اگر در خانه بود، بر مى‏داشت و اگر در بيابان بود براى پرندگان وا مى‏نهاد.

 ميهمانى دادن

غذا دادن به مومنين به ويژه شيعيان را بسيار مهم مى‏شمرد و به ‏ياران خود سفارش مى‏كرد، كه دوستان و هم كيشان خود را ميهمان كنند و غذا بدهند مى‏فرمود: «كمك به خانواده يك مسلمان و سير كردن شكمشان و بى‏نياز كردن آنها از مردم، برايم از هفتاد حج ‏بهتر است.‏» به سير كردن شكم گرسنگان خيلى اهميت مى‏داد. و سير كردن يك نفر نزد وى از آزاد كردن يك بنده بهتر بود.

خانه‏اش منزلگاه شيعيان، مسلمانان، غريبان و رهگذران بود، ميهمان زياد به خانه‏ مى‏برد. به ميهمانان غذاى لذيذ مى‏داد، اجازه نمى‏داد ميهمانش كارى انجام دهد.

تجارت و كار

يارانش را به كار و كسب تشويق مى‏كرد، از شغل آنها مى‏پرسيد. اگر بيكار بودند، سفارش اكيد مى‏كرد كه به كارى مشغول شوند و مى‏فرمود: «من كسى را كه كار و كاسبى را رها

كرده و به پشت ‏بخوابد و بگويد؛ خدايا روزيم ده، دشمن مي‌دانم.‏‏» به يكى از يارانش كه بيكار بود فرمود:

«مغازه‏اى بگير، جلويش را جاروب ‏كن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنين كنى وظيفه‏ات را انجام داده‏اى!»

به‏ يارانش سفارش مى‏كرد كه اگر آب يا زمينى را مى‏فروشند حتما با پول آن آب و زمين‏ بخرند. آن گرامى تنها سفارش به كار نمى‏كرد، بلكه خود نيز به باغ و مزرعه خويش ‏مى‏رفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرق‌ريزان كار مى‏كرد. آن حضرت ‏مى‏فرمود: «دنيا چه ياور خوبى براى طلب آخرت است‏» و غلامان خويش را که به كارى وامى‏داشت ‏بر آنها سخت نمى‏گرفت و آنها را در انجام كار آزاد مى‏گذاشت، اگر كارشان ‏سنگين و مشكل بود خود نيز به آنها كمك مى‏كرد و مى‏فرمود: «هرگاه غلامان خود را به كار مى‏گيريد، و كار بر آنان سخت است‏ خودتان نيز با آنان كار كنيد.»

شايان ذکر است که وقتى مي‌گويى غلامان و يا کنيزان امام، منظور اين نيست که امام مي‌نشست و آنان کار مي‌کردند بلکه حضرت خود پا به پاى غلامان خويش کشاورزى مي‌کردند و کارهاى خود را انجام مي‌دادند. و نيز اين غلامان توسط امام خريدارى شده و به بهانه‌هاى مختلف آزاد مي‌شدند و عموما اين غلامان پس از آزادي، به انتخاب خود در خدمت امام مي‌ماندند و گذران زندگى مي‌کردند. 

امام صادق عليه السلام مي‌فرمود:

پدرم در مناجات شبانه‏اش مى‏گفت: «خدايا، فرمانم دادى، فرمانبردار نبودم، نهي‌ام كردى، اطاعت نكردم، اكنون بنده‏ات، نزد تو آمده و عذرى ندارم.‏»

سخاوت و بخشش

امام باقر عليه السلام با آن كه درآمدش كم، خرجش بسيار و عيالوار بود، در عين حال بخشندگى‏اش بين خاص و عام آشكار و بزرگوارى‏اش - مشهور و فضل و نيكى‏اش‏ معروف بود، افراد زيادى به اميد بهره‏مندى از جود و كرم امام به سويش مى‏شتافتند و هيچ يك نااميد بر نمى‏گشتند. هر كس به خانه‏اش وارد مى‏شد، از آنجا بيرون نمى‏رفت، مگر آن كه غذايش مى‏داد، لباس نيكويش مى‏پوشاند و مبلغى پول به او مى‏بخشيد بخشش‏ او به حدى بود كه مورد اعتراض نزديكان قرار گرفت. آن حضرت ياور بيچارگان، يار درماندگان و دستگير در راه ماندگان بود.

هرگاه شيعيانش از شهرهاى ديگر به ديدارش مى‏رفتند. زاد و توشه راه، لباس و هديه به ايشان مى‏داد، و مى‏فرمود: «پيش از آن كه ملاقاتم كنيد اينها برايتان آماده شده ‏بود.»

هديه‌هاشان بين پانصد تا هزار درهم بود. هم خود مى‏بخشيد و هم به ياران و خويشانش سفارش مى‏كرد كه بخشنده باشند، در يك روز هشت هزار دينار به مستمندان ‏مدينه بخشيد و خانواده‏اى را كه يازده نفر بودند و همه غلام و كنيز بودند آزاد كرد. به سبب بخشش‌هايش نيازمندان زيادى به منزلش مراجعه مى‏كردند و آن حضرت به ‏غلامان و كنيزانش سفارش مى‏كرد كه آنها را تحقير نكنند و گدا ننامند بلكه آنان ‏را به بهترين نام‌هايشان صدا بزنند. هر روز جمعه يك دينار صدقه مى‏داد و مى‏فرمود: «نيك و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مى‏شود» و نيز مى‏فرمود:

«نيكى، فقر را مى‏زدايد و بر عمر مى‏افزايد و از مرگ بد پيشگيرى مى‏كند.»

پيوسته يارانش ‏را به همدرى و دستگيرى يكديگر سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود:

«چه بد برادرى است، برادرى كه چون غنى باشى همراهت ‏باشد و چون فقير شوى تو را تنها بگذارد.» و مى‏فرمود:

«برادرى آنگاه كامل است كه يكى از شما دست در جيب رفيقش كند و هر چه مى‏خواهد برگيرد.»

منبع: ماهنامه كوثر، شماره 19