سيد احمد خاتمى
امام سجاد عليهالسلام و حضرت زينب سلام الله عليها دو ركن اساسى نهضتسالار شهيدان، ابى عبدالله(ع) هستند كه بىترديد دوام و بقاى نهضتحسينى مديونفداكاريهاى آنهاست.
متاسفانه چهره قهرمانانه امام سجاد(ع) توسط بعضى از دوستان ناآگاه و دشمنانآگاه تحريف شده و از امام به عنوان چهرهاى پيوسته بيمار و كنار از مسائلسياسى !! ساختهاند. بى ترديد اين تلقى نسبتبه ساحت مقدس اين امام شجاع وخستگىناپذير ظلمى سترگ است ! زندهترين دليل مطلب خطبههاى افشاگرانه امامسجاد(ع) در كوفه و شام و موضع سازش ناپذير امام با ستمگران و برخوردخشمگينانه با عالمان دربارى است.
در اين زمينه در مجالى ديگر به تفصيل سخن گفتهايم. در اين مقاله برآنيمشاهدى ديگر بر حضور فعال سياسى امام(ع) در صحنه سياسى آورده تا اندكى از حقآن امام مظلوم ادا شده باشد. بنابراين، موضعگيرى حضرت را در باره دو قيامگستردهاى را كه در زمان وى صورت گرفتيعنى قيام توابين و قيام مختار بهمخاطبان آشنا تقديم مىكنيم:
از جمله مباحثى كه در سيره سياسى حضرت امام زينالعابدين(ع) بايد مورد توجهقرار گيرد. موضع امام(ع) در برابر قيام توابين و قيام مختار است. براى بررسىدقيق اين موضوع بايد چند نكته به عنوان تغذيه اين بحث مورد توجه قرارگيرد:
1 امامان شيعه(ع) پيوسته به شيعيان سفارش مىكردند، زير هرعلمى كه تحت عنوان قيام بلند شد قرارنگيريد، بلكه ابتدا مشروعيت آن قيامرا احراز كنيد، آن گاه با آن همراه شويد كه در غير اين صورت خونتان هدرخواهد شد و چنين تعليل مىفرمودند كه شما دو جان نداريد كه با يكى تجربه كنيدو با ديگرى زندگى !! يك جان بيش تر نيست:
«عن عيص بن القاسم قال سمعت اباعبدالله(ع) يقول عليكم بتقوى الله وحده لاشريك له و انظروا لانفسكم فوالله ان الرجل ليكون له الغنم فيها الراعى فاذاوجد رجلا هو اعلم بغنمه من الذى هو فيها يخرجه و يجى بذلك الرجل الذى هو اعلمبغنمه من الذى كان فيها و الله لو كانت لاحدكم نفسان يقاتل بواحده يجرب بهاثم كانت الاخرى باقيه يعمل على ما قد استبان لها و لكن له نفس واحده اذا ذهبتفقدوالله ذهبت التوبه فانتم احق ان تختاروا لانفسكم ان اتاكم آت منا فانظرواعلى اى شىء تخرجون و لاتقولوا خرج زيد فان زيدا كان عالما صدوقا و لميدعكمالى نفسه و انما دعاكم الى الرضا من آل محمد(ص) و لوظهر لوفى بما دعاكم اليهانما خرج الى سلطان مجتمع لينقضه;
عيص بن قاسم گويد، امام صادق(ع) فرمود: برشما باد به تقوا از خداوندى كه شريكى براى او نيست و اين كه مراعات جان خودرا بكنيد. به خدا قسم اگر كسى گوسفندانى را به دست چوپانى بسپارد آن گاهچوپان بهترى بيابد چوپان قبلى را كنار زده، او را گزينش مىكند. به خدا قسماگر شما دو جان مىداشتيد كه با يكى تجربه مىكرديد و با ديگرى زندگى مانعى ازبىاحتياطى نبود!! و لكن شما يك جان بيش تر نداريد كه اگر بيهوده آن را ازدست دهيد ديگر زمينهاى براى توبه هم نخواهيد داشت. پس سزاوار آن است كهجانتان را هدر نداده (و زير هر علمى قرار نگيريد) اگر كسى از ما دم زد وقيام كرد (زود تحت تاثير قرار نگيريد) و ببينيد، انگيزه چيست (و هر قيام گرىرا به زيد قياس نكنيد و) نگوييد زيد قيام كرد كه (حساب او از ديگرانى كه باانگيزههاى غيرالهى قيام كردند جداست) زيد عالم بود، راست گو بود و شما رادعوت به خود نمىكرد (او هرگز در پى حاكميت و به مسند نشاندن خويش نبود بلكه)هدف زيد تحصيل رضايت آل محمد بود و اگر پيروز مىشد به عهدش وفا كرده (وامامت را به امام حق مىسپرد) او قيام كرد تا هيمنه و قدرت سلطه گران غاصب رابشكند...»
از اين روايت استفاده مىشود در زمان امام صادق عليهالسلامفرصت طلبان فراوانى با سوء استفاده از محبوبيت فوق العاده اهل بيت و نامآتها در صدد به قدرت رسيدن خود بودند كه نمونه بارز آن قيام بنى العباس بود.
قيامى كه انگيزههاى جاه طلبانه از آغاز تا پايان آن موج مىزد! و متاسفانهگاه بعضى از دوستان و برخى از بستگان امام(ع) هم اغفال مىشدند و تحت تاثيرقرار مىگرفتند.
سخن امام صادق(ع) اين است كه تحت تاثير اين فرصت طلب هاىشياد قرار نگيريد و بيهوده جانتان را هدر نكنيد و تا مشروعيت كامل قيامىبرايتان محرز نشده در آن شركت نجوييد.
2 از آن جا كه بسيارى از قيامهاىدورهامام(ع)، قيامهاى مسلحانه و ضد طواغيتبود و مشى امامان، به ويژه امامسجاد (ع) واردنشدن در اين قيام ها بوده است، ما براى آن كه نظر امامان(ع) رادر مورد اين قيامها دريابيم بايد سراغ شواهد و قرائن برويم تا حقيقت رادريابيم، چه بسا در مسير تحقيق گاه به مذمت امامى از قيام يا سردار قيامبرخوريم، لكن اين نمىتواند دليل بر محكوم بودن آن قيام باشد، زيرا چه بساامام بااين مذمت تنها مىخواسته ارتباط خود را با قيام تكذيب كند كه اين امرىكاملا طبيعى است.
بنابر اين قضاوت پيرامون قيامهاى دوران ائمه(ع) كار آسانىنيست، بايد با حوصله، مجموع شواهد و قرائن را كنار هم گذارد تا به يك جمعبندى صحيح و منطبق با واقع رسيد.
3 مجموعه قيامهايى كه در دورههاى بعد ازامام حسين(ع) صورت گرفتهاستبر دو نوع است:
الف) قيامهايى كه با اهداف وانگيزه هاى شيطانى و قدرت طلبى صورت گرفتهاست، هرچند در ظاهر دوستى اهلبيت(ع) ، بويژه خون خواهى سالار شهيدان حسين(ع) را يدك مىكشيدند. نمونه بارزو عينى اين نوع قيام ها، قيام «بنى العباس» است. اينان هدفى جز رسيدن بهحكومت نداشتند، لذا وقتى به قدرت رسيدند اگر نگوييم بيش از بنى اميه، لااقلبمانند آنها جنايت كردند و فرزندان فاطمه (س) را به شهادت رساندند.
ب) قيام هايى كه با اهداف و انگيزههاى الهى بود و تنها انگيزه مقدس ظلمستيزى را دنبال مىكرد و در صورت پيروزى در قيام بدون ترديد قدرت را به صاحباصلى آن، يعنى امامان شيعه(ع) تحويل مىدادند.
نمونه بارز اين قيام، قيام شهيد، زيدبن على بن الحسين(ع) است كه در نهايتقداستبود و شهيد «زيد» از معتقدين امامت امام صادق(ع) بود و اگر پيروزمىشد به تصريح امام صادق(ع) لو ظفر لوفى قدرت را به حضرت واگذار مىكرد.
امامان شيعه(ع) قيام هاى نوع اول را محكوم و قيامهاى نوع دوم را مورد تاييدقرارمىدادند(البته نه به صورت علنى، بلكه نوعا مخفيانه آنها را مورد تاييدقرار مىدادند).
با توجه به اين سه مقدمه اينك به بيان موضع امام سجاد(ع) پيرامون قيامتوابين و قيام مختار مىپردازيم:
سخنرانىهاى افشاگرانه حضرت امامسجاد(ع) و زينب كبرى، سبب شد كه وجدان هاى خفته بيدار شده و انگيزه انتقامخواهى و خون خواهى در جانها زنده شود.قيام توابين با همين انگيزه شروع شد.
اولين جرقههاى آن بلافاصله بعد از شهادت امام حسين(ع) درگرفت و به صورت علنىدر سال 65 ه.ق شروع شد.
اين قيام انگيزه مقدس انتقام خواهى از خون سالار شهيدان رادنبال مىكرد. در قداست اين انگيزه اين جمله امام سجاد(ع) شاهد خوبى است كه:
به عمويش محمدبن حنفيه فرمود:
«يا عم لو ان عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت لوجب علىالناس موازرته ...;عموجان اگر يك برده سياهى هم به حمايت از مابرخاستبايد مردم او را يارىكنند.» ماهيت قيامها را معمولا از سه راه مىتوان شناخت:
1 بررسى چهره رهبرى نهضت ;
2 سيماى همراهان ;
3 شعارها.
رهبرى اين نهضت را سليمان بن صرد خزاعى به عهده داشت. از چهرههايى كه قبل ازفتح مكه مسلمان شده و با پيامبر اكرم همراه بودو بعد هم در ركاب مولى على(ع)در تمام جنگ هاى حضرت حضور داشته است.
«شهدالمشاهد كلها مع على(ع) ; در تمام مشاهد باامام على(ع) بوده است.» واو در ماجراى كربلا محبوس و در زندان ابن زياد بوده است.
ديگر چهرههاى اين قيام كه مىتوان آنها رااز سران نهضت، ناميد، عبارت اند از:
1 مسيب بن نجيبه فزارى ; 2 عبدالله بن سعد نفيل ازدى;3 عبدالله بن واحدتميمى ; 4 رفاعهبن شداد.
آن چه در مجموع اظهارنظرهاى اينان ديده مىشود انگيزه مقدس خون خواهى سالارشهيدان(ع) است و گفتار ديگر هواداران اين قيام هم در همين راستا مىباشد.
شعارهاى اين نهضت هم تماما شعارهاى خون خواهى سالار شهيدان بوده است.
به عنوان نمونه برخى از شعارهاى آنها را مىآوريم:
لا كوفه نبغى و لا عراقا لابل نريد الموت والعتاقا
نه كوفه را مىخواهيم و نه عراق را، بلكه مىخواهيم در راه خدا جان ببازيم واز عذاب رهايى يابيم.»
يا رب انى تائب اليك قد اتكلتسيدى عليك
پروردگارا به درگاهت توبه مىكنم و فقط اعتمادم بر تو است اى آقاى من!.»
اينها برخى از شعارهاى اين نهضت است! با توجه به اين ويژگىها اين قيام مقدسرا «انتحار» ناميدن ، بى مهرى به ايثارگران و فداكاران است. انتحار يعنىچه؟
يعنى آن كه قيام كنندگان هدف نداشتند ; كه دروغ است. و اگر مقصود اين است كههدفشان پيروزى نبود، مگر قيام مقدس آن است كه هميشه پيروزى در پى داشتهباشد؟ قيام مقدس آن است كه در پى انجام وظيفه باشد و بدون ترديد قيام اينآزادمردان از سر سوز و احساس و مسئوليت و هدف اوليه آنها انتقام از خونياران بوده است، هرچند اگر پيروز مى شدند، به چيزى كمتر از حكومت اهل بيت(ع)راضى نمىشدند.
با توجه به شرايط حساس و بحرانى وخفقانى دوره امام سجاد(ع) و موضع تقيه حضرت، توقع بيانى صريح از حضرت درحمايت از اين قيام، نا به جاست و حتى برعكس بايد انتظار نكوهش را هم از امامداشت و لكن وقتى مجموع قرائن و شواهد را كنار هم مىگذاريم، تقريبا اطمينانبه رضايت امام(ع) به اين قيام پيدا مىكنيم.
1 سليمان بن صرد، يك فقيه مسلم بوده و او خوب مىدانسته كه قيام بدون رضاىامام انتحار است، طبيعى است كه بدون رضايت امام دستبه اين اقدام نزند.
2 اين قيام از سوى شيعيان اهل بيت مورد استقبال قرارگرفت «فكان يجيبهمالقوم بعدالقوم والنفر بعد النفر; گروه، گروه پاسخ مثبت مىدادند.» بدونترديد اين تحركات از نظر امام، غايب نمانده و اگر نقد و نكوهشى بود ابرازمىداشت.
3 همان گونه كه در روايت امام سجاد(ع) ديديم، امام تاييد هر حركتىكه در حمايت از اهل بيتباشد واجب مىدانست و اين قيام انگيزهاى جز حمايت ازاهل بيت نداشت.
در آغاز اين قيام سليمان بن صرد، چنين ايراد خطابه كرد:
ما براى حسين(ع) نامه نوشتيم و دعوت كرديم.او آمد و از ما كمك خواست ما كمكنكرديم. نتيجه آن شد كه فاسقان او را هدف تيرهاى خود ساختند و او راكشتند وبى شرمى رااز حد فزون كردند، حتى او را عريان ساختند، آگاه باشيد، بايد قيامكنيد كه خدا را به خشم آوردهايد. نزد همسران و بچه هايتان برنگرديد، مگر آنكه خدا را راضى كنيد.
«والله ما اظنه راضيا دون ان تناجزوا من قتله او تبيروا لاتهابوا الموتفوالله ما هابه امرى قط الاذل; به خدا قسم گمان نمىكنم. او راضى شود، مگر آنكه انتقام از قاتلان او بگيرد و يا كشته شويد، از مرگ نهراسيد به خدا قسم هركس از مرگ هراس به خود راه دهد ذليل خواهد شد.»
بنگريد به اين سخنان چگونهشور و حماسه و غيرت از آن مىبارد!! با اين شواهد و قرائن، مىتوان تاييد امامسجاد(ع) را دريافت. و در كتاب تشيع در مسير تاريخ ادعا كرده است كه امامسجاد(ع) مستقيما با اين قيام در ارتباط بوده، ولى شاهد عرضه نكرده است.
در پايان بحث از قيام توابين تذكر به اين نكته لازم است كه اين انتقاد برتوابين وارد است كه چرا به موقع از حق حمايت نكردند (ولى اين اشكال برسليمان بن صرد وارد نيست، چرا كه او به هنگام حادثه عاشورا زندان بوده است.)
اگر اين چهارهزار نفرى كه در قيام توابين شركت كردند، روز عاشورا به يارىامام حسين(ع) مىشتافتند، قطعا تاريخ تغيير مسير مى داد. در اين مورد سخنمقام معظم رهبرى خواندنى است:
«... عوام متفرق شدند، ولى چرا آن خواص مومنى كه اطراف مسلم بودند، متفرقشدند در بين آنها كسان خوبى بودند، بعدا بعضى از آنان در كربلا آمدند شهيدشدند. اما اين جا اشتباه كردند. البته آنهايى كه در كربلا شهيد شدند، كفارهاشتباهشان را دادند، اما از اين ها كسانى بودند كه به كربلا هم نيامدندنتوانستند بيايند توفيق پيدا نكردند! بعدا مجبور شدند جزو توابين بشوند،وقتى امام حسين كشته شد، وقتى فرزند پيغمبر از دست رفت.
وقتى فاجعه اتفاق افتاد وقتى حركت تاريخ به سمتسراشيب آغاز شد، ديگر چهفايده؟ به همين دليل تعداد توابين در تاريخ چند برابر عده شهداى كربلاست.
شهداى كربلا همه در يك روز كشته شدند; توابين هم در يك روز كشته شدند، اماشما ببينيد اثرى كه توابين در تاريخ گذاشتند يك هزارم اثرى كه شهداى كربلاگذاشتند نيست. براى خاطر آن كه اينها در وقتخود نيامدند كار را در لحظه خودانجام ندادند، دير تصميم گرفتند، دير تشخيص دادند.»
در رابطه باقيام مختار بايد سه بحث مطرح شود:
1 شخصيت مختار; 2 ماهيت قيام مختار;3 ارتباط امام سجاد(ع) بااين قيام.
از مجموع شواهد تاريخى استفاده مىشود، مختار چهرهاى سياسى و محبو شيفته اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بوده و هر چند ممكن است، در مسير عملنقدهايى بر او وارد كنند، ولى در اصل نيت و انگيزه والا و مقدس مختار درانتقام گرفتن از خون شهداى كربلا بحثى نيست.
او در يكى از سخنانش گفت:
اصلا زندگى براى من گوارا نيست، مگر آن كه انتقام خون سالار شهيدان را بگيرم.
و ماجراى منهال و سپاس گذارى مختار از اين كه نفرين امام سجاد(ع) در حق«حرمله» قاتل علىاصغر به دست او تحقق پذيرفته، شاهد ديگرى بر ارادت مختاربه اهل بيت است.
او انتقام خون شهيدان كربلا را گرفت و بااين كار دل اهل بيت را شاد كرد; تاقبل از اين انتقام پيوسته اهل بيت داغ دار بودند.
در رابطه با مختار دو گروه روايت رسيده است: رواياتى كه مختار را مىستايدعمده اين روايات از امام باقر(ع) است كه فضاى نسبتا باز سياسى پديد آمدهبوده است.
در روايتى آمده است: هيچ زن هاشميهاى بعد از شهادت امام حسين(ع) موهايش راشانه و خضاب نكرد تا زمانى كه مختار سر ابن زياد را براى امام سجاد(ع)فرستاد. و هيچ روزى امام سجاد(ع) خوشحال تر از روزى كه مختار سر ابن زياد رابراى امام سجاد(ع) فرستاد نبود. حضرت به شكرانه اين خبر خوش يك بار شتر خرماصدقه داد. در روايات ما ستايشهاى فراوانى شده، از آنان كه سبب شادى وخوشحالى مومنى شوند ! حال قضاوت كنيد اجر و پاداش كسى را كه دل امامى را شادكند!!
در روايتى ديگر حضرت امام باقر(ع) فرمود: به مختار ناسزا نگوييد چوناو قاتلين ما را به سزاى عمل ننگين آنها نشاند و زن هاى بىشوهر ما را شوهرداد و در شرايط تنگدستى مختار ما را كمك كرد.
در روايتى آمده امام باقر(ع) در «منى» مشغول تراشيدن سر بود. دراين هنگامشخصى اجازه خواست و وارد شد و خواست دست امام(ع) را ببوسد امام(ع) پرسيد توكى هستى ؟ او گفت من پسر مختارم، امام باقر(ع) از او تجليل كرد، سپس خدمتامام(ع) درد دل كرد كه خيلى عليه پدرم سخن گفته مىشود. امام (ع) فرمود چهمىگويند؟ او گفت: مىگويند مختار كذاب است. حضرت با رد اين اتهام تجليلشايسته اى از مختار كرد و خدمات او را برشمرد!
گروه دوم رواياتى است كهمختار را مورد مذمت و نكوهش قرار مىدهد از جمله:
روايتى از حضرت امام صادق(ع) نقل شده كه: كان المختار يكذب على علىبنالحسين(ع) مختار پيوسته به امام سجاد(ع) دروغ مىبسته است.
روايت دوم روايتى است كه مىگويد امام سجاد(ع) هداياى مختار را رد كرد.
در پاسخ اين روايات دو نكته قابل ذكر است:
1 اين كه سند اين روايات ضعيف است، آن چنان كه محققان فن اثبات كردهاند.
2 در رابطه با شخصيتى كه دشمنان اهل بيت را نابود كرده و خانههاى آنها راويران كرده و آنها را به اشد مجازات رسانده بايد انتظار آن را داشت كهدشمنانشان براى لكه دار كردن چهره آنها احاديث دروغين جعل كنند.
و شاهد ضعف اين روايات تجليل فوق العاده علماى شيعه از مختار است:
مرحوم علامه امينى (ره) در باره او مىگويد: «و قد اكبره و نزهه،العلماءالاعلام; علماء بزرگ از مختار تجليل كرده و او را از اتهامات برىدانستهاند.» آن گاه نام 21 كتاب از عالمان شيعه را ذكر مىكند كه از اوتجليل كردهاند! با توجه به آن چه گفته شد روشن مىشود كه بسيارى از اتهاماتىكه بر مختار وارد كردهاند، بى اساس است:
مىگويند مختار مدعى وحى بوده ومىگفته جبرئيل بر او نازل مىشود. اين اتهام، اتهامى است آن قدر واهى كه زنجوان مرده را به خنده وامىدارد. مىگويند:
او كيسانى و طرف دار امامت محمدبن حنفيه بوده است و معتقد بوده كه او مهدىموعود است كه غايب شده است. جواب اين اتهام آن است كه: اولا، كيسانيه بعد ازمرگ محمدبن حنفيه اعلام موجوديت كردند و مختار در زمان خود محمدبن حنفيه كشتهشد. ثانيا، نه مختار قائل به امامت محمدبن حنفيه بود و نه خود محمدبن حنفيهقائل به مامتخودش، بلكه او به تصريح روايت امام صادق(ع) اقرار به امامتامام سجاد(ع) داشت «عن الصادق(ع) ما مات محمدبن حنفيه حتى اقر لعلى بنالحسين(ع).» بلى محمد بن حنفيه به نمايندگى از امام سجاد(ع) چهره معنوى وتقدس قيام مختار بوده است و مدرك آن را بيان خواهيم كرد. پس تهمت كيسانى گرىكه متاسفانه بعضى نويسندگان معاصر هم نوشتهاند، بى اساس است.
مىگويند: وقتىامام مجتبى(ع) در مدائن در خانه عموى مختار بسترى شد، مختار به عموى خودپيشنهاد كرد كه امام حسن(ع) را به معاويه تحويل دهيم! پاسخ اين اتهام آن استكه اولا، سند روايت ضعيف است، چون مرسل است.
ثانيا، در روايتى آمده مختار به اين وسيله مىخواسته عمويش را امتحان كند واگر عمويش تصميم مىگرفت كه امام حسن(ع) را به معاويه تحويل دهد. اولين كسىكه با او برخورد مىكرد مختار بود.
ثالثا، ما قائل به عصمت مختار نيستيم، اگر فرضا اين پيشنهاد از مختار صادرشده باشد، يك اشتباه و لغزش بزرگ در برههاى از عمر اوست، و اين سبب نمىشودكه ما او را به كلى ضد اهل بيتبدانيم و بر فرض اگر چنان پيشنهادى از اوصادر شده باشد، عملكرد بعدى مختار توبه عملى اوست.
مىگويند: مختار ابتدا به خوارج اعتقاد داشت و بعد زيدى شد و سپس به شيعهگرايش پيدا كرد!! اين نيز اتهامى بيش نيست، به ويژه آن كه زيديه سال ها بعداز مرگ مختار اعلان موجوديت كردند.
اينها برخى از اتهاماتى است كه به مختار زده مىشود ونسبتبه شخصيتى كه كارىآن چنان بزرگ انجام داد، بايد انتظار اتهاماتى بيش از اين را هم داشت!!
آن چه از مجموع عملكرد قيام مختار استفاده مىشود، اين استكه او مىخواسته اقتدار پيدا كند تا در سايه آن انتقام خون قاتلين كربلا رابگيرد. او همكارى بسيار خوبى با حضرت مسلم بن عقيل سفير امام حسين(ع) داشت ودر زمان وقوع حادثه عاشورا در زندان بود.
و مشاهده جنايات ابن زياد به ويژه بر نيزه كردن سرهاى شهدا انديشه انتقام رادر وجود او زنده كرد و بالاخره اين انگيزه مقدس رابه ظهور رساند و انتقام خوبو جانانه از جنايت كاران كربلا گرفت. آنها را كوچه به كوچه تعقيب كرد و ازمخفى گاه ها به در آورد و به سزاى اعمالشان رساند.
مختار مىكوشيد حتى الامكان مقابله به مثل كند و همان گونه كه جنايت كردهاندبه سزاى اعمالشان برساند، آنها را كه اسب بر بدن عزيز خدا حسين تاخته بودند،او هم اسب بر بدنشان تاخت، قطعه، قطعه كرد و آن گاه آنها را سوزاند.
نقل عملكرد مختار در مورد جنايتكاران كربلا به درازا مىكشد و از سبك اختصارىكه در اين مجموعه داريم بيرون است.
ليكن شبههاى كه در اين جا طرح مىشود اين است كه: مختار قاتلان امام حسين(ع)را«مثله» مىكرد، اعضايشان را مىبريد و اين كار حتى در جنگ با كفار ممنوعاست. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اياكم والمثله و لو بالكلب العقور! از مثلهكردن حتى نسبتبه سگ هار بپرهيزيد.» نيز از سفارش هاى پيوسته پيامبر(ص) بهرزمندگان قبل از آغاز جنگ اين بود كه «لاتمثلوا» دشمن را مثله نكنيد.
پاسخ به اين اشكال اين است كه: اولا، همان گونه كه گفتيم دفاع از مختار هرگزبه معناى مطلق كردن او و مهر تاييد بر همه كارهاى او نيست. چه بسا بتواناين كار را از اشتباهات مختار حساب كرد.
ثانيا، نهى از «مثله» در روايات به صورت مطلق نيست، بلكه در شرايط عادىاست، ولى اگر وضعيتبه گونهاى شد كه چارهاى جز آن نبود، هم شرع و هم عقلاجازه چنين كارى را مىدهند.
خوشبختانه در روايتى هم كه نهى از مثله و برخى از امور ديگر آمد يك استثنادارد: «الا ان تضطروا اليها; مگر به اينها اضطرار پيدا كنيد.» چه مىدانيمشايد مختار در وضعيتى بود كه براى زهره چشم گرفتن از دشمنان اهل بيتبايدصاعقه وار عمل مىكرده و اين گونه عمل كند. و به گفته بعضى از محققان «امروزوقتى ما داستان كشتار مختار پسر ابى عبيده ثقفى را مىخوانيم اگر سرى به كتابهاى حقوقى زده باشيم، ممكن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانيم و بگوييمچرا چنان كردند؟ يكى را چون گوسفند سر بريدند. يكى را شكم پاره كردند. ديگرىرا كه تيرى به فرزندى از فرزندان حسين افكنده و آن جوان دست را سپر ساخته وتير دست و پيشانى او را شكافته بود همان كيفر دادند، ديگرى را در ديگ روغنجوشان افكندند، دست و پاى آن يكى را به زمين دوختند و اسبان را از روى اوگذراندند، چنان كه نوشتهاند در يك جا 248تن كه در قتل حسين و ياران او شريكبودند اين گونه كيفرها چشاندند.
مااين داستانها را مىخوانيم در آن نوعى قساوت مىبينيم، اما بايد دانست قضاوتمردم سيزده قرن بعد در باره كردار پيشينيان درست نيست. ديگر آن كه چون خشمانقلاب زبانه زد معيارها دگرگون مىشود، انقلاب معمولا با خشم و قساوت همراهاست، بلكه اگر خشم با انقلاب همراه نباشد، انقلاب نيست....»
نكته مهم و اساسى بحث ما اين است كه بدانيم آيا امامسجاد(ع) با اين قيام در ارتباط بوده يا خير؟
همان گونه كه در مباحث گذشته آورديم، انتظار اين كه بيان صريحى از امامسجاد(ع) به حمايت از قيام مختار در آن وضعيتخفقانى داشته باشيم انتظارىنابه جا و دور از واقعيت است. براين اساس ما بايد به دنبال شواهد و قرائن درمورد رضايت امام(ع) به اين قيام باشيم.
شواهد و قرائن نشان مىدهد كه امام از اين قيام راضى بوده است: اولا، انقلابىهاى كوفه نزد محمدبن حنفيه آمدند و به او گفتند مختار قيام كرده است،نمىدانيم آيا اين قيام مورد تاييد استيا نه ؟ اگر مورد تاييد است ماهم واردشويم. او گفت:
«قوموا بنا الى امامى و امامكم على بن الحسين; برخيزيد نزد امام من وامامتان على بن الحسين برويم.» «فلما دخلوا عليه اخبر خبرهم الذى جاوالاجله; وقتى بر حضرت وارد شدند محمدبن حنفيه خدمت امام گزارش داد كه اينان باچه هدفى آمدهاند».
حضرت فرمود: «يا عم لو ان عبدا زنجياتعصب لنا اهل البيت لوجب على الناسموازرته و قد وليتك هذا الامر فاصنع ماشئت; عموجان ! اگر برده سياهى به حمايتاز ما برخاستبر مردم واجب است كه او را كمك كنند و من مسئوليت اين امر«ورود در قيام مختار را» به تو واگذار كردم هر گونه كه خواستى عمل كن.»
از اين متن استفاده مىشود كه محمدبن حنفيه نماينده امام سجاد(ع) در اين قيامبوده است. ثانيا، پس از آن كه مختار سر ابن زياد را براى امام سجاد(ع)
فرستاد و چشم امام به سر اين جنايتكار افتاد حضرت در حق مختار دعا كرد وفرمود: «الحمدلله الذى ادرك لى ثارى من اعدائى و جزى المختار خيرا; خدا راشكر كه خداوند انتقامم را از دشمنان گرفت، خداوند به مختار جزاى خير دهد.»
شيخ حسن صاحب معالم، در كتاب «التحريرالطاوس» مىگويد: علما ترحيم امام بركسى را دليل بر حسنش مىگيرند، تا چه رسد به امثال اين تعابير. با توجه بهاين دو شاهد مىتوان حمايت امام سجاد(ع) از اين قيام را فهميد و بر داشت كردكه اين قيام با اذن امام(ع) بوده است. فقيه و رجالى بزرگ معاصر مرحوم آقاىخويى گويد: «و يظهر من بعض الروايات ان هذا كان باذن خاص من السجاد(ع);ازبعضى روايات استفاده مىشود كه اين قيام به اذن خاص امام سجاد(ع) بودهاست.»
اين كوتاه سخنى پيرامون امام سجاد(ع) و قيام توابين و مختار بود كه بهمناسبت ايام محرم و صفر تحرير شد. به يارى خداوند در مقاله آينده دنباله بحثاز سيره امام على(ع) را پى خواهيم گرفت.
انشاءا...