از آن جا که تربيت نوجوانان و جوانان از اهميت بسيار زيادى برخوردار است، براى آن که بتوانيم بهتر به اين امر خطير بپردازيم بايد در ابتدا به خصوصيات اين دوران واقف گرديم. بعضى از خصوصيات اين دوران عبارتند از: خصوصيات عاطفى و خصوصيات اجتماعى که در ادامه به طور تفصيلى به بررسى هر يک مى پردازيم.
کودک با ورود به سن بلوغ و نوجوانى، روح و روانش در کنار تغييرات زيستى و هورمونى، دچار تلاطم گشته، روحيات و عواطف او ويژگى هاى تازه اى پيدا مى کند که بعضى از آن ويژگى ها عبارتند از:
نوجوان به دليل اين که در دوران بحران به سر مى برد، از حساسيت خاصى برخوردار است. در برابر هر برخورد ما با او، عکس العمل نشان مى دهد. گاهى در مقابل انتقادها، داد و فرياد مى کند. درها را به هم مى زند و يا اشياء را پرتاب مى کند.
يکى ديگر از ويژگى هاى عاطفى اين دوران اين است که فرد دچار سرگردانى مى شود چون بين ارزش هاى حاکم در مدرسه، خانواده و اجتماع هماهنگى نمى يابد و مشاهده مى کند که هر يک از آنان، ارزش هاى متفاوتى ارائه مى دهند، بنابر اين در اين که کدام ارزش را بپذيرد، دچار سرگردانى مى شود.
نوجوان گاه نسبت به بزرگسالان، بى اعتماد و بى اعتناست و گاه با اعتماد که اين نوسانات، از هيجانات درونى او سرچشمه مى گيرد.
اعمال نوجوان و جوان داراى پختگى نبوده و در حال تغيير و دگرگونى است و دائماً رنگ عوض مى کند. براى مثال گاهى زرنگ است و گاهى تنبلى مى کند.
او در مطرح نمودن مشکلات عاطفى و رفتارى خود، بنوعى نسبت به بزرگترها، احساس بى اعتمادى مى کند زيرا مى ترسد آنچه را او با آن ها در ميان مى گذارد، با ديگران مطرح کنند و رازش را بر ملا سازند.
او در برخورد با مسائل مى کوشد از رويارويى با واقعيات بگريزد و اين به آن سبب است که دليل و منطق در او ضعيف است و عقل و برهان، در او تحت الشعاع ديگر خصوصيات (مانند غرور، احساسات و عواطف) وى مى باشد. البته اين ويژگى در پسرها بيشتر به چشم مى خورد.
گاهى نوجوان احساس مى کند آنچه را که از او مى خواهند، نمى تواند انجام دهد.
اين ويژگى در دخترها بيشتر ديده مى شود زيرا آنان زودتر از پسرها به بلوغ عقلى مى رسند.
کودک در دوران دبستان، هر چه اولياء مدرسه بگويند مى پذيرد و آن ها را انجام مى دهد امّا در دوران راهنمايى و متوسطه از دستورات مدرسه، احساس کدورت و تنفّر مى کند و گاهى عملى خلاف مقررات انجام مى دهد؛ چون مى خواهد ثابت کند که به استقلال رسيده است.
بشر در تمام مراحل زندگى خويش همواره نيازمند دوستى با ديگران است؛ نوجوانان و جوانان نيز در اين سنين، به گروه همسالان، علاقه بيشترى پيدا مى کنند، با آنان روابطى دوستانه و صميمانه برقرار مى سازند و دوست دارند بيشتر اوقاتشان را با آنان بگذرانند. گاه، اين علاقه و دوستى تا مرحله عشق ورزيدن پيش مى رود: آن ها به همسالان خود پناه مى برند، چون مشکلاتى مشابه دارند، با يکديگر انس مى گيرند و بلکه رفتارشان نيز در يکديگر تأثير مى گذارد.
بنابر اين انتخاب دوست در اين دوران، از اهميت زيادى برخوردار است. چه اين که سعادت و خوشبختى نيز در معاشرت و دوستى با مردم بزرگوار است. پيامبر گرامى اسلام ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ فرموده است: «سعادتمند ترين مردم کسى است که با مردم بزرگوار معاشرت و دوستى نمايد».[1] لذا لازم است والدين در انتخاب دوست و حدود دوستى فرزندان خود را يارى نمايند.
توصيه اى که مى توان در اين باره به والدين نمود، اين است که نبايد احساسات فرد را در اين سنين، نسبت به دوستانش لکه دار کرد. گو اين که استفاده مثبت از دوستان او در حل مشکلات، کمک بسيار خوبى نيز مى تواند باشد. امام على ـ عليه السلام ـ از چنين روشى براى نجات کودکى که مى خواست خودش را از پشت بام پرت کند، استفاده کرد و فرمود: برويد يکى از همسالان و همبازى هاى او را بياوريد تا بسوى او باز آيد و از پرت شدن نجات يابد.
حساسيت نوجوان و جوان نسبت به مسائل ناخوشايند روح و روانش، باعث خشمگين شدن وى مى شود. خشم او بگونه اى است که قادر به کنترل آن نمى باشد؛ بنابر اين اطرافيان بايد با آرامش خويش، از خشم او بکاهند تا او بتواند از اين بحران خارج شود و اين دوران را پشت سر گذارد.
نوجوان و جوان به دنبال محيطى مى گردد تا در آن محيط رشد ذهنى يابد و خلاقيت خويش را نشان دهد و رفتارش مورد تأييد قرار گيرد.
تمام موجودات عالم هستى يک ويژگى مشترک، به نام حبّ ذات دارند؛ يعنى خودشان را دوست دارند و اگر چيزى قصد آسيب رساندن به ذاتشان را نمايد، از خود عکس العمل نشان مى دهند و دفاع مى کنند. انسان نيز چنين است و از کودکى دارى اين صفت است. توجّه به اين نکته در تربيت و ساختن و بازسازى کودکان و نوجوانان و جوانان بسيار مهم است؛ بنابراين، کتک زدن براى تربيت به هيچ وجه مؤثّر نيست و نيز لعن و نفرين به آنان، سودى نخواهد بخشيد. چون مخالف «حب ذات» است.
خلاصه کلام اين که اگر بخواهيم از ابزارى استفاده کنيم که در متربى مؤثّر باشد، بايد در «حبّ ذات» او تأثير بخشد. مثلاً تشويق و عاطفه با حبّ ذات همگون است ولى تنبيه و خشونت با حبّ ذات، ناهمگون. البته آنچه نبايد از نظر دور داشت اين است که حبّ ذات در بعد مادّى و معنوى براى افرادى که نارسايى روحى دارند، اثر منفى خواهد داشت. مانند ساديسم که فرد، حبّ به ذات خود دارد امّا به دليل همان حبّ ذات، ديگران را آزار مى دهد، هر چند در اين صورت هم برخورد با آنان نبايد مخالف با حبّ به ذات باشد.
ويژگى هاى اجتماعى نيز مانند خصوصيات عاطفى در نوجوان و جوان رشد کرده و مراحل تازه اى را ايجاد مى نمايد که بعضى از آن ها عبارتند از:
غريزه تقليد، يک غريزه نيرومند است که از آغاز دوره کودکى شروع مى شود و در سنين پنج تا شش سالگى به اوج خود مى رسد. کودک در اين سن علاوه بر تقليد خوردن، لباس پوشيدن و .... حالات روانى را نيز تقليد مى کند. براى مثال ترسو بودن يا شجاعت مادر (يا هر کسى که مورد تقليد اوست) در او اثر مى گذارد. به پدران و مادران بايد سفارش کرد که در برابر کودکان مواظب اعمال و حرکات خود باشند. يک آينه، تا هنگامى که کسى در مقابلش ايستاده است، تصوير را نشان مى دهد؛ امّا ذهن انسان قويتر از آينه است و با از بين رفتن فرد، باز هم تصوير او باقى است.
مربيان و والدين در اين امر تأثير بسزائى دارند. چرا که اين غريزه در دوران نوجوانى نيز به فعاليت خود ادامه مى دهد و نوجوان علاوه بر مربيان و والدين خود، به حدّ زيادى به تقليد از همسالان خويش متمايل مى شود.
مرحله تقليد در نوجوان از سن دوازده سالگى آغاز مى شود. او از همکلاس هاى ويژه (از نظر درسى و اخلاقى مانند شلوغ کردن يا منظم بودن) تقليد مى کند. اين ويژگى بيشتر در پسران به چشم مى خورد.
آنچه که در اين مرحله بايد به آن توجّه نمود، انواع تقليد است که گاهى کورکورانه است و گاهى آگاهانه. در تقليد کورکورانه، مقلّد از هر عمل مضرّ يا غير مضرّ بطور ناآگاهانه پيروى مى کند؛ امّا در تقليد آگاهانه شخص مقلّد، نکات مثبت اعمال مقلّد را انتخاب نموده و از آن پيروى مى کند و اعمال ناشايست را تشخيص داده، کنار گذارده و تقليد نمى کند.
از اين رو والدين (و مربيان) بايد نوجوانان و جوانان را آگاه سازند که در مسائل زندگى کورکورانه تقليد ننمايند؛ زيرا چنين تقليدى باعث نابودى مى شود.[2]
تشخّص طلبى يکى از تمايلات غريزى بشر است و در نسل جوان بسيار قوى و نيرومند است. نوجوان به نوع لباس، نوع آرايش مو و نوع واکنشهايش در برخورد ها افتخار مى کند و به اصطلاح در جمع همسالان خود «قيافه» مى گيرد. او به ابراز شخصيت و خود نمايى مى پردازد؛ او مى خواهد بفهماند که من هم بزرگ شده ام. در اين راستا، والدين با برخورد مناسب و هدايت او در انتخاب لباس هاى مناسب و نوع برخوردهايش ضمن احترام به شخصيت وى، مى توانند او را در مسير صحيح هدايت کنند.
يکى از تمايلات و خصيصه هايى که در اين دوران شدّت مى يابد، ميل به آزادى بى حدّ و حصر و بى قيد و شرط است. مقررات اجتماعى را سد راه ارضاء تمايلات خويش به حساب مى آورد. از آن جا که آزادى هاى بى قيد و شرط موجب انحراف و بروز مشکلات خواهد شد، بايد با روش هاى صحيح و با صحبت هاى دوستانه کنترل شود.
اين مرحله از اوّل راهنمايى آغاز مى شود. اين صفت در اين سنين بيشتر در ميان دختران به چشم مى خورد. آنان بگونه اى مطيع مى شوند که ديگران تصوّر مى کنند خجالتى هستند. البتّه در اين مواقع بايد مراقب بودکه اين اطاعت در غياب ما چگونه است.
[1] . اَسعَدُ الناسِ مَن خالَطَ کِرامَ الناسِ؛ بحارالانوار، ج15، ص 51. [2]. البته تقليد در مسائل فرعى دينى هم وجود
دارد و لزومى ندارد که چنين تقليدى آگاهانه باشد زيرا
در صورت آگاهى ديگر نمى توان تقليد کرد. به چنين
تقليدى، تقليد کور کورانه نيز اطلاق نمى شود زيرا
در ابتدا با استفاده از عقل و با مشورت با افراد آگاه و خبره، مجتهد داراى
شرايط انتخاب مى شود.
منبع :مجيد اسماعيلي - با اندکي تلخيص از کتاب والدين و تربيت نسل جوان، ص 13 - 21