از فقيهان برجسته و اصحاب مخصوص ائمه (عليهم السلام) ميباشد، و گفته شده از جهت دين داري، ورع، فقاهت و اخلاق، همانندى براى او يافت نشده است.
عبدالله از اصحاب امام موسى كاظم و امام رضا (عليهما السلام) بوده و از آن بزرگواران حديث روايت كرده، و با توجه به استعداد و اخلاص والايش توانسته به حد كمال از محضر ائمه (عليهم السلام) در پيش برد اهداف اسلام بهره ببرد و مؤثر واقع شود.
عبدالله بن مغيره مدتى را جزء فرقه واقفيه بوده، يعنى كسانى كه پس از شهادت مظلومانه
امام كاظم (عليه السلام) معتقد شدند كه ايشان آخرين امام است. و كشته نشده، بلكه خود به خود فوت نموده و خداوند او را نزد خود برده و به هنگام قيام فرود خواهد آمد. اما پس از مدتى با توجه به اخلاص و نيت پاكى كه در دل داشته، به سوى حق و حقيقت هدايت شده، و داستان اين هدايت يافتگى از زبان خودش چنين نقل شده است:
من واقفى بودم، و در يكى از سالها با همان عقيدهام، به حج خانه خدا مشرف شدم. پس از آن هنگامى كه به كنار كعبه رسيدم و خود را به او چسباندم، ناگهان شورشى در دلم بر پا شد، و در همان جا دست به دعا برداشتم و گفتم: خدايا! تو خواسته و مطلوب مرا ميداني، پس خودت مرا به بهترين دين و عقيده هدايت و ارشاد بنما.
بعد از اين دعا به دلم برات شد كه خدمت امام رضا (عليه السلام) بروم، از اين رو به مدينه رفتم و به خانه ايشان رسيدم، سپس در زدم و به غلام آن حضرت گفتم: به مولايت بگو كه مردى از اهل عراق پشت درب خانه منتظر است. پس از آن ناگهان نداى آن حضرت را شنيدم كه فرمودند: اى عبدالله بن مغيره! داخل شد.
عبدالله ميگويد: همين كه وارد خانه شدم، تو امام رضا (عليه السلام) نظرش بر من افتاد، فرمود: خداوند دعايت را مستجاب كرد و تو را به دين خودش هدايت نمود. من نيز بلافاصله گفتم: شهادت ميدهم كه تو حجت خدايى بر من و امين خدايى بر خلقش.
همان گونه كه بيان شد، عبدالله بن مغيره يكى از راويان بزرگ شيعه است، و علماى رجال و حديث بر صدق گفتار، و دقت و امانتدارى او در نقل روايات، اتفاق نظر داشتهاند. همچنين گفته شد، كه او يكى از فقهاى برجسته نيز بوده و در همين زمينه كتب زيادى را تأليف نموده است، كه از آن جمله ميتوان به كتاب وضو و صلاة او اشاره كرد.
نقل شده است كه زماني عبدالله كتابى را تصنيف نمود و به شاگردانش وعده داد كه در روزى مشخص، در يكى از زواياى مسجد كوفه آن كتاب را برايشان بخواند و تدريس نمايد. از سوى ديگر عبدالله داراى برادرى بود كه مذهبى مخالف عقيده او داشت.
هنگامى كه روز موعود فرا رسيد و شاگردان در محل بحث جمع شدند، برادر عبدالله نيز آمد و همان جا نشست. و زمانى كه عبدالله وارد شد و برادرش را ديد، از آن رو كه ميترسيد برادر مخالفش، جلسه او را به هم بزند و مزاحم او شود رو به شاگردان كرد و گفت: امروز برويد و موقعي ديگر بياييد.
برادر با شنيدن اين سخن عبدالله بلند شد و گفت: كجا بروند؟ به درستى كه من نيز براى همان چيزى آمدهام كه آنها اين جا آمدهاند. عبدالله گفت: مگر آنان براى چه آمدهاند. گفت: اي برادر! در خواب ديدم كه ملائكه از آسمان فرود آمدهاند، پرسيدم براى چه اين ملائكه فرود ميآيند، در همان زمان شنيدم كه گويندهاى گفت: فرود آمدند كه بشوند مطالب آن كتابى را كه عبدالله بن مغيره تصنيف كرده و بيرون آورده. من نيز براى همين بيرون آمدم. همانا كه من به سوى خدا توبه ميكنم از مخالفتها و انحرافات پيشينم. و عبدالله پس از اين رويداد و مشاهده هدايت يافتن برادرش بسيار خرسند شد و حمد و ثناى خداوند را به جاى آورد.