بريدة بن خضيب اسلمى

نسخه متنی
نمايش فراداده

بريدة بن خضيب اسلمى

قبيله "اسلم" قبيله خطرناكى بود كه افراد آن را به شرارت و يغماگرى شهرت داشتند، افراد اين قبيله قهرمانان شرارت و چپاول بودند، محل سكونت اسلم، ما بين مكه و مدينه و در كنار شاهراه تجارتى مكه، به سوى مدينه، قرار داشت، كاروانهاى تجارتى از بيم شبيخون افراد قبيله "اسلم" با بيم و ترس از آن نقطه مى گذشتند، از اين رو گاه افراد مسلحى را همراه كاروان مى بردند كه اگر مورد حمله افراد اين قبيله واقع شدند، مأموران مسلح، كاروان را چنگال آنها نجات بدهند! چه كسى تصور مى كرد كه پس از هجرت پيامبر (صلى الله عليه و آله) نخستين گروهى كه به آئين اسلام خواهند گرويد از همين قبيله خواهند بود؟! آرى پيامبر (صلى الله عليه و آله) در سر راه خود به شهر مدينه، به نقطه اى به نام "كراع الضميم" رسيد و در آن جا هشتاد خانواده به محضر پيامبر شرفياب شدند و تحت تأثير سخنان شيرين و آيات پر جاذبه و گيراى قرآن مجيد قرار گرفته به آئين اسلام گرويدند، و پس از پذيرش اسلام نماز عشاء را در همان نقطه پشت سر پيامبر برگزار نمودند. رهبر اين عده "بريده اسلمى" بود! پيامبر اسلام فرمود: سخنان مرا گوش كنيد و به خاطر بسپاريد: من امروز به شما دستور دادم كه به على (عليه السلام) با لقب امير المؤمنان سلام كنيد گروهى از من پرسيدند كه آيا اين كار، به دستور الهى است يا نه؟ بايد بگويم (و همه مسلمانان بدانند) كه محمد (صلى الله عليه و آله) هيچگاه كارى را از پيش خود و روى خواهش دل انجام نمى دهد، بلكه هر كارى بكند طبق امر خدا و وصى الهى است. اين حادثه كه نمودار بسيار روشنى از مقام پيشوائى على (عليه السلام) بود چنان اثر عميقى در روحيه بريده به جاى گذاشت كه پس از گذشت سال ها هيچ وقت آن خاطره را فراموش نمى كرد. او ديگر بريده اى نبود كه آلت دست خالد بن وليد شده، بر ضد على (عليه السلام) نامه براى پيامبر (صلى الله عليه و آله) ببرد، او بريده اى بود كه شخصيت على (عليه السلام) محور زندگى و جهت گيرى اجتماعى او به شمار مى رفت و مهر و محبت على (عليه السلام) با خون او در هم آميخته شده بود او به شايستگى و برترى على (عليه السلام) چنان عقيده استوار و تزلزل ناپذيرى پيدا كرده بود كه پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله) كه در ميان مسلمانان بر سر جانشينى آن حضرت كشمكش و اختلاف بروز كرد با بينش و بصيرتى كامل از على (عليه السلام) جانبدارى نمود و با حكومت غير قانونى ابوبكر، به مبارزه برخاست و در اين مبارزه از هيچ كوششى فروگذارى نكرد و به هيچ وجه تن به عقب نشينى و سكوت نداد. او يكى از دوازده نفرى است كه در برابر انبوه جمعيت در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله)، خلافت ابوبكر را غير قانونى اعلام كرد و هر كدام طى سخنرانى مهيج و مستدلى، ابوبكر را سخت مورد انتقاد قرار داده، از او خواستند خلافت را به على (عليه السلام) يگانه شخص لايق و شايسته جانشينى پيامبر (صلى الله عليه و آله) واگذار كند. در اين اعتراض دسته جمعى، هنگامى كه نوبت سخنرانى به بريده رسيد بپا خاست و چنين گفت: خدايا! ما از خطرى كه از باطل متوجه حق شده است به تو پناه مى بريم. اى ابوبكر! آيا فراموش كرده اى يا خود را به فراموشى زده اى، آيا تو را فريب داده اند يا هوس هاى نفسانى ترا فريفته، باطل را در نظرت حق جلوه داده است؟ آيا به خاطر ندارى هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به ما دستور داد كه على بن ابى طالب در حضور او با لقب امير المؤمنان سلام كنيم؟ سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله) هنوز در گوش ما طنين افكن است او بارها به على مى گفت: اين، امير المؤمنان و نابود كننده كجروان است، سپس افزود اى ابوبكر پيش از آن كه گرفتار عذاب الهى شوى خود را درياب و زمام خلافت را به دست كسى بسپار كه شايسته آن استو در غصب خلافت پيش از آن پافشارى نكن و از كارى كه در پيش گرفته اى برگرد من نصايح خير خواهانه خود را به تو گفتم و تو را به راه نجات راهنمائى نمودم هشدار كه پشتيبانى مجرمان نباشى اما بريده نيز به جرم حق گوئى و بيان حقايق از طرف همدستان ابوبكر، متهم به اخلالگرى شد آنها مى خواستند، با اين حربه زنگ زده از نفوذ سخنان او بكاهند و او را در افكار عمومى لكه دار سازند ولى بريده مقاصد اصلى آنها را فاش مى ساخت و هرگز از اتهامات آنها بيم به خود راه نمى داد. و در مجلسى خطاب به ابوبكر گفت: راستى ابوبكر دوست تو خوب به وعده خود وفا كرد روزى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) همه را در نخلستان بنى نجار گرد آورد و دستور داد به على (عليه السلام) به عنوان امير مؤمنان سلام كنيد دوست تو پس از پايان مراسم گفت: وقتى محمد در گذشت ما همه اين سفارش ها را زير پا خواهيم نهاد! بريده آنگاه افزود. شهرى كه حق مسلم مردى مانند على (عليه السلام) در آن غصب گردد، اقامت در آن بر من روا نيست و من ديگر در اين جا نخواهم ماند بريده به دنبال اين جريان شهر مدينه را ترك گفت و دست فرزندان خود را گرفت و به سوى قبيله "بنى اسلم" رهسپار گرديد. ولى هنگامى كه خليفه سوم به وسيله مهاجران و انصار و با پشتيبانى مسلمانان مصر كشته شد و على (عليه السلام) به خلافت رسيد به مدينه بازگشت و بعد در ركاب امير المؤمنان (عليه السلام) به عراق آمد و در مجاهدتهاى حضرت شركت نمود. وقتى امير مؤمنان به درجه شهادت رسيد بريده عراق را به قصد منطقه خراسان (كه در ايام به قلمرو و حكومت اسلامى پيوسته بود) ترك نمود و در آن منطقه رحل اقامت افكند. و سر انجام در سال 63 هجرى در "مرو" بدرود حيات گفت.