چراغ هدایت
بيا به دامن قرآن زنيم دست اميد
كه روح را بجز اين نسخه، هيچ درمان نيست
بود چراغ هدايت به تيرگي، قرآن
زانحراف وضلالت جز او نگهبان نيست
به بحر ژرف حوادث بود سفينهي روح
كسي كه دست در او زد دچار طوفان نيست
به كوره راه حيات است، رهبري آگاه
كسي كه خضر، دليلش بود هراسان نيست
كجاست معجز پيغمبران كه بيند فاش
كه هيچ معجزهاي جاودان چو قرآن نيست
كتابهاي سماوي فزون و كم شده است
جز او كه تا ابدش ازدياد و نقصان نيست
شكفته گلشن جان پروريست غرقه به گل
كه هيچ گونه گزندش زباد و باران نيست
نموده است تجلّي خدا در آياتش
كه جز جمال حقش طالع از گريبان نيست
به چشم اهل نظر روشن است اعجازش
كه آفتاب جزا زچشم كور، پنهان نيست
زند به هر ورقش موج، بحري از حكمت
چه آيهاش كه لبالب زعلم و عرفان نيست
جمال و جلوهي او، خيره كرده چشم عقول
كدام دل كه از اين نور، مات و حيران نيست
چه گويمت كه چه اسرار اندر آن مخفيست
كتاب جلوهي حقسّت، وصفش آسان نيست
سعادت دو جهان، عزت و شرافت و فضل
به حق قسم، كه جز اندر خلال قرآن نيست
بدين بهشت الهي «شفق» صفت كن روي
كسي كه رو به بهشت است، زاهل خسران نيست
محمدحسين بهجتي «شـفـق»