حروفی كه نوشته شده ولی خوانده نمی شوند
در كتب رسم و ضبط قرآن كريم كه روش نگارش و علامتگذاري قرآن را مشروحاً بيان كردهاند، بعد از بررسي علامتهايي كه براي مشخّص كردن تلفّظ صحيح كلمات و آيات قرآن كريم (ضبط القرآن) به كار رفته است، به بيان نگارش كلماتي پرداختهاند كه بر خلاف تلفّظ نوشته شدهاند (رسم القرآن) و آنها را در قالب دو عنوان كلي در آوردهاند:
1ـ حروفي كه در نگارش، نوشته شده، ولي خوانده نميشوند.
2ـ حروفي كه در نگارش، نوشته نشده، ولي خوانده ميشوند.
و براي هر يك قواعد و ضوابطي را ذكر كردهاند. سعي ما بر اين است كه قواعد مذكور را با استفاده از كتب رسم و ضبط قرآن كريم، صرف و نحو و قواعد املاء و انشاء عرب به طور خلاصه بيان كرده و شيوة نگارش و علامتگذاري آنها را طبق رسم الخط قرآنهاي موجود (عربي، فارسي، تركي و اردو) مورد بررسي قرار دهيم؛ و در پايان، مطالب و قواعد لازم براي آموزش و يادگيري ساده و روانخواني قرآن كريم را، از ميان آنها انتخاب و براي سطوح مختلف (از نظر سنّ و معلومات) دستهبندي و سپس روش تدريس آنها را براي راهنمايي معلمين محترم قرآن كريم ارائه كنيم.
موارد حروف ناخوانا در قرآن كريم
به طور كلي در نگارش قرآن به چهار حرف «ا، و، ي، ل» برميخوريم كه نوشته شده ولي در هنگام خواندن، تلفّظ نميشوند؛ قبل از بيان موارد آنها، مختصري در رابطه با شكل همزه و كيفيّت نگارش آن توضيح ميدهيم، زيرا مطابق رسم الخط قرآنهاي موجود، داخل همين مبحث خواهد بود.
شكل همزه و كيفيّت كتابت آن: همزه از حروفي است كه در نگارش اوّليّه عرب، شكل خاصّي نداشت؛ در بعضي جاها با توجه به حركت همزه و يا حركت ماقبل آن به صورت «ا، و، ي» مينوشتند و در مواردي كه قبل از آن ساكن باشد، آن را در نگارش نميآوردند. مانند.
سال، باري، مومن، سما
كه خوانده ميشوند:
سَأَلَ ، بارِيءُ ، مُؤْمِنْ ، سَماءْ
بعد از آن كه قرآن توسط ابوالاسود دُؤَلي علامتگذاري شد، كاتبان قرآن براي راهنمايي قاريان از نقطههاي زرد رنگ براي تشخيص همزه استفاده ميكردند و سپس خليل بن احمد فراهيدي كه نقطههاي حركات را تغيير شكل داد، براي همزه از قسمت بالاي حرف عين «ع» كمك گرفت و از آن به بعد اين شكل «ء» به «همزه» مشهور گرديد.
آنچه كه مربوط به بحث ما ميشود، الف، واو و ياءهايي است كه قبلاً به صورت همزه خوانده ميشدند و بعد از آنكه براي همزه شكلي وضع گرديد (براي راهنمايي قاري قرآن) شكل همزه را روي اين سه حرف قرار دادند، در اين صورت اين سه حرف در قرائت زائده خواهند بود، چرا كه تنها همزه تلفّظ ميشود.
در اين جا كاري به كتابت آن نداريم، تنها در هنگام قرائت بايد متوجّه باشيم كه فقط همزه خوانده ميشود.
لازم به يادآوري است كه در قرآنهاي با رسم الخط تركي و اردو و بعضي از قرآنهاي با رسم الخط فارسي، روي الفي كه به صورت همزه خوانده ميشود، همزه قرار نميدهند و با قرار دادن علامت حرف همزه روي الف، آن را مشخّص ميكنند.[1] مانند:
اَرْسَلْنا ، سَاَلَ ، اَنْشَاْناهُنَّ
اكنون موارد حروف ناخوانا را طبق رسم الخط قرآنهاي موجود (عربي، فارسي، تركي و اردو) به ترتيب چهار حرف «ا، و، ي، ل» مورد بررسي قرار ميدهيم.
موارد الف
الف در سه مورد داراي قاعده و ضابطة كلّي است و در چند مورد جزئي و بدون ضابطة مشخّص نوشته شده ولي خوانده نميشود.
1ـ مواردي كه داراي قاعده و ضابطه مشخّص ميباشد
الف ـ همزه وصل در وسط جمله: تلفّظ كلماتي كه ابتداي آنها ساكن باشد، مشكل و يا غير ممكن است، مانند: نْصُرْ، هْبِطْ؛ عربها براي آساني و امكانپذير شدن تلفّظ چنين كلماتي از الفِ مُتحرِّكي به نام همزه وصل كمك ميگيرند.
همزه وصل در ابتداي كلام خوانده ميشود ولي در وسط دو كلمه خوانده نميشود، مانند.
اِجْلِسْ يا رَجُلْ ؛ يا رَجُلُ اجْلِسْ
در مقابل همزه وصل، همزه ديگري است به نام همزه قطع كه در ابتدا و وسط كلام خوانده ميشود، مانند:
اكْرِمْ يا رَجُلْ ؛ يا رَجُلُ اَكْرِمْ
در بعضي از قرآنها براي راهنمايي قاري قرآن، روي الفِ همزه قطع، حرف همزه «أ» و روي الف همزه وصل، صاد كوچكي «ا» قرار دادهاند و در بعضي از قرآنهاي ديگر، الف همزه قطع را با علامت سكون يا حركت و الف همزه وصل را بدون علامت نوشتهاند، مانند:
أَتَي أَمْرُ اللهِ ؛ اَتي اَمْرُ اللهِ
موارد همزه وصل در كلمات عرب
در اَفعال: امر فعل ثلاثي، مانند: اكْتُبْ، افْهَمْ. و ماضي، امر و مصدر افعال خماسي و سداسي، مانند:
انْطَلَقَ، انْطَلِقْ، انْطِلاقاً و اسْتَخْرَجَ، اسْتَخْرِجَ، اسْتِخراجاً
در اَسماء: فقط در ده اسم كه عبارتنداز: اسْم، اسْت، ابْن، ابْنَة، ابْنُم، امْرُؤ، امْرَأَة (و همچنين تثنية آنها)، اثْنان، اثْنَتان و ايْمُن
در حروف: تنها الف «ال» تعريف.
نحوة خواندن همزة وصل در ابتداي كلمهها
همزة وصل در آغاز فعل و اسم و حرف ميآيد.
در حرف: همزة «ال» تعريف هميشه مفتوح ميباشد، مانند:
الْكِتاب، الْقَمَر كه خوانده ميشوند اَلْكِتاب، اَلْقَمَر
در اسماء: هميشه مكسور ميباشد، مانند:
ابْن، اسْم كه خوانده ميشوند اِبْن، اِسْم
در افعال: با توجه به دومين حرف بعد از همزه، اگر مفتوح يا مكسور بود با كسره و اگر مضموم باشد با ضمّه خوانده ميشود، مانند:
افْتَحْ، اضْرِبْ، انْصُرْ كه خوانده ميشوند اِفْتَحْ، اِضْرِبْ، اُنْصُرْ
چند نكته:
1ـ در پنج فعل «اقْضُوا، ابْنُوا، امْشُوا، امْضُوا، ائْتُوا»، همزة وصل آنها در حالت ابتدا، به كسره خوانده ميشود چون در اصل، اين افعال «اقْضُوا، ابْنِيُوا، امْشِيُوا، امْضِيُوا، ائْتِيُوا»، بودهاند.
2ـ همزة ساكنه در كلمات «اِئْتُوا، اِتْتُوني، اِئْتِيا، اِنْتِ، اِئْذَنْ» در صورت وصل به ما قبل به «همزه»، و در صورت ابتدا به كلمه، با «ياء مدّي» خوانده ميشود، بدين ترتيب: «ايتُوا، ايتُوني، ايتِيا، ايتِ، ايذَنْ»
3ـ همزة ساكنه در كلمة «اُؤْتُمِنَ» نيز در صورت وصل به ما قبل به «همزه»، و در صورت ابتدا به كلمه، با «واو مدّي» «اُوتُمِنَ» خوانده ميشود.
علت نامگذاري همزه وصل و نشانة آن
در قديم علماي رسم و ضبط قرآن كريم در مغرب و مشرق براي همزه وصل از علامتهاي مختلفي استفاده ميكردند و اسم آن علامت را (صِلَة) ميناميدند، چون كه آن علامت نشانة وصل ما قبل الف به ما بعد آن بود.
امروزه همزه وصل را با قرار دادن صاد غير آخري (كه «صاد» ابتداي كلمه «صِله» ميباشد) روي آن «ا» مشخص ميكنند.
علماي نحو، دربارة علت نامگذاري همزه وصل ميگويند: «سُمِّيت بذلك لِأنَّه يَتَوَصَّل بِها إلَي النُّطقِ بِالسّاكِن» همزه وصل ناميده شد، به دليل اينكه توسّط اين همزه نطق به ساكن امكانپذير ميشود. («توصّل» در اينجا به معناي «امكانپذير شدن» ميباشد).
ب ـ الفي كه بعد از واو جمع قرار ميگيرد: اَفعالي كه آخر آنها به حرف واو جمع ختم ميشود، در صورتي كه بعد از واو جمع ضميري نيامده باشد، لازم است بعد از آن واو، الفي آورده شود تا واو جمع با واو غير جمع و اصلي كلمه اشتباه نشود، مانند:
نَصَرَ وَ اللهِ ـ نَصَرُ وااللهَ
به اين الف، الف فارقه نيز ميگويند، زيرا اين الف تميز دهندة واو جمع از غير جمع ميباشد.
در قرآن به چند مورد برميخوريم كه بعد از واو جمع الفي نيامده، مانند: سَعَوْ (34/5)، جاءُو (12/16). و همچنين به مواردي برميخوريم كه بعد از واو غير جمع الفي آمده، مانند اَشْكُوا (12/86)، نَبْلُوَا (47/31). شايد علّت آن به اين خاطر باشد كه در صدر اسلام، رسمالخط عرب، مراحل اوّليّه خود را ميگذرانده است و قاعده و قانون تدوين شدهاي براي نگارش وجود نداشت؛ و هر كاتبي بر اساس ذوق و تشخيص خود مينوشت. بعدها علماي صرف و نحو قاعده و ضابطههاي مشخّصي براي نگارش عربي وضع كردند.
ج ـ الفي كه بعد از تنوين نصب قرار ميگيرد، در حالت وصل:
در مبحث تنوين توضيح داده شد كه بعد از تنوين فتحه الفي قرار دادهاند تا راهنماي قاري قرآن باشد بر نحوة وقف كردن بر آخر آن؛ اين الف در حالت وصل به كلمة ما بعد، خوانده نميشود، مانند: اَرْسَلْنا نُوحاً وَ اِبْراهيمَ؛ كه هنگام وصلِ كلمة نوح به مابعد، الف آن خوانده نميشود، ولي در هنگام وقف بر آخر آن، الف آن به صورت الف مدّي خوانده ميشود، (نُوحا).
2ـ مواردي كه داراي قاعده و ضابطه مشخّص نميباشد
الف ـ مواردي كه اصلاً خوانده نميشود: در قرآن به چند كلمه برميخوريم كه در متن آن الفي زائد نوشته شده ولي خوانده نميشود، مانند: لَاَ اذْبَحَنَّهُ (27/21)، مِائَة (1/259) و و چند جاي ديگر. تَايْئَسُوا، يَايْئَسُوا، (12/87)، لِشَايْءٍ (18/23).
در بعضي از قرآنها براي راهنمايي قاري قرآن روي اين الفها دايره توخالي (ـــْــ) قرار دادهاند تا نشانة عدم تلفّظ آنها باشد، به اين نحو: «لَاَ اذْبَحَنَّهُ». و در بعضي ديگر آنها را بدون علامت نوشتهاند؛ «لَاَ اذْبَحَنَّهُ». و در بعضي ديگر آنها را بدون علامت نوشتهاند؛ «لَاَ اذْبَحَنَّهُ».
ب ـ مواردي كه در حالت وصل خوانده نميشوند: در قرآن به هفت كلمه برميخوريم كه آخر آنها به الف مدّي ختم ميشوند، اين كلمات در حالت وقف همانگونه كه نوشته شده خوانده ميشوند، امّا در حالت وصل به ما بعد، الف مدّي آنها خوانده نميشوند، و اين هفت كلمه به شرح زير است:
سوره احزاب آيه 10 الظُّنُونََا در حالت وصل خوانده ميشود الظَّنُونَ
سوره احزاب آيه 66 الرَّسُولاَ در حالت وصل خوانده ميشود الرَّسُولَ
سوره احزاب آيه 67 السًّبيلَا در حالت وصل خوانده ميشود السَّبيلَ
سوره دهر آيه 4 سَلاسِلَا در حالت وصل خوانده ميشود سَلاسِلَ
سوره دهر آيه 15 قَواريرَا در حالت وصل خوانده ميشود قَواريرَ
سوره كهف آيه 38 لكِنَّا در حالت وصل خوانده ميشود لكِنَّ
هر جا كه واقع شود اَنَا در حالت وصل خوانده ميشود اَنَ
موارد واو
در رابطه با واو ميتوان موارد آن را در دو دسته جمعبندي كرد:
دستة اوّل: مواردي كه واو به كلّي زائده است و خوانده نميشود.[1] . در مبحث حروف متذكّر شديم كه الف بر دو قسم است: 1ـ الف حركتپذير كه همان همزه است (الف يابسه نيز به آن ميگويند). 2ـ الف حركتناپذير كه همان الف مدّي است (الف ليّنه نيز به آن ميگويند).
دستة دوّم: مواردي كه واو به صورت الف خوانده ميشود به تعبير ديگر الفي كه به صورت واو نوشته شده.
1ـ مواردي كه واو به كلّي زائده است
در قرآن به شش كلمه برميخوريم كه بعد از الف مضموم « اُ » واو زائدي در نگارش قرآن آمده ولي در قرائت، تلفّظ نميشود، براي اين شش كلمه هيچ قاعده و ضابطهاي ذكر نكردهاند كه بتوان بر اساس آن، توجيه كرد؛ در كتب رسم و ضبط قرآن تنها به اين اكتفا شده كه كُتّاب مصاحف اوّليّه اين چنين نوشتهاند؛ و آن شش كلمه عبارتنداز:
اُولئِكَ، اُولي، اُولُوا، اُولاءِ، اُولاتِ، سَاُوريكُم
علماي مدّينه، براي راهنمايي قاري قرآن روي واو اين شش كلمه، دايرة تو خالي قرار ميدادند تا نشانة عدم تلفّظ واو در قرائت باشد، مانند:
آيه ص 164 بايد اسكن شود
روش نگارش واو اين شش كلمه در قرآن، با رسمالخطهاي مختلف:
در بعضي از قرآنهاي با رسم الخط عربي كه براي سكون از علامت رأس الخاء « حـ » استفاده ميكنند، براي راهنمايي قاري قرآن، روي واو اين شش كلمه علامت دايرة تو خالي « ــْـ » قرار دادهاند؛ در قرآنهاي با رسمالخط اردو كه واو مدّي را به صورت واو ساكن ماقبل مضموم « ــُ و » مينويسند، و او اين شش كلمه را بدون سكون نوشتهاند تا نشانة عدم تلفّظ آن واوها باشد؛ و در بعضي از قرآنهاي با رسم الخط فارسي، زير واو اين شش كلمه، با خط ريز، كلمة (قصر) و يا (بلا اشباع) نوشتهاند تا نشانة تلفّظ آن كلمه با صداي كوتاه ضمّه باشد، مانند:
آيه صفحه 165 بايد اسكن شود
2ـ مواردي كه واو به صورت الف مدّي خوانده ميشود
در قرآن به هشت كلمه برميخوريم كه الف مدّي آن به شكل واو نوشته شده است، چهار كلمة «صَلواة، زكوة، حَيوة، رِبوا» كه در جاهاي مختلفي از قرآن كريم تكرار شده، و چهار كلمة ديگر فقط در آيات معيّن، «بِالْفَداوةِ» (6/52) و (18/28)؛ «كَمِشْكوةٍ» (24/35)، «اَلنَّجوةِ» (40/41)، «وَمَنوةَ» (53/20).
روش علامتگذاري اين واوها در قرآن، با رسم الخطهاي مختلف:
در قرآنهاي با رسمالخط عربي كه الف مدّي را به صورت يكي از اين دو شكل « ـَـ ا ــَــ ا » علامتگذاري ميكنند، روي واو اين هشت كلمه، الف كوچكي قرار دادهاند تا نشانگر تلفّظ اين واوها به صورت الف باشد و با توجّه به اين كه ماقبل اينها مفتوح است، باعث مدّ و كشش حركت فتحة ما قبل خود ميشوند، مانند: صَلَوةَ، حَيَوةُ[1].
بر اساس اين رسمالخط، ديگر «واو» خوانده نميشود و آنچه خوانده ميشود «الف» است كه براي راهنمايي قاري قرآن روي «واو»، قرار داده شده است.
در قرآنهاي با رسمالخط فارسي، تركي و اردو كه شكل دوّم الف مدّي « ــَـ ا » را به صورت فتحة ايستاده « ا » مينويسند (تا نشانة فتحه اشباعي باشد) با توجّه به اينكه حرف قبل از واو بايد با صداي كشيده فتحه (الف مدّي) خوانده شود، از اينرو فتحه آن را به صورت ايستاد نوشتهاند تا دلالت بر فتح اشباعي كند « ا » و حرف واو را بدون علامت نوشتهاند تا نشانة عدم تلفّظ آن باشد مانند: صَلوةَ، حَيوةَ.
بر اساس اين رسمالخط نيز واو خوانده نميشود و آنچه كه خوانده ميشود، الف مدّي است كه طبق اين رسمالخط، علامت آن بايد روي حرف ما قبل قرار گيرد.
موارد ياء
كلماتي كه در تلفّظ به الف مدّي ختم ميشوند، در هفت جا «الف مدّي» آن به صورت «ياء» نوشته ميشود و آنها عبارتنداز:
1ـ در همة افعال ثلاثي كه «الف» آن مُنقلب از «ياء» باشد، مانند: سَعي، مَشي.
2ـ در همة اسامي ثلاثي كه «الف» آن مُنقلب از «ياء» باشد، مانند: الْفَتي، الْهُدي.
3ـ در همة افعالي كه پيش از سه حرف باشد در صورتي كه ما قبل الف، ياء نباشد مانند: اَهْدي، صَلَّي.
4ـ در همة اسامي كه پيش از سه حرف باشد در صورتي كه ماقبل الف، يا نباشد مانند: كُبْري، سُكاري.
5ـ در پنج عَلَم اَعْجَمي كه عبارتنداز : مُوسي، عيسي، متَي، كَسْري، بُخاري.
6ـ در پنج اسم مَبني كه عبارتند از: لَدي، اَنّي، مَتي، اُولي، اُلي.
7ـ در چهار حرف كه عبارتنداز: اِلي، عَلي، حَتَّي، بَلي.
نحوة علامتگذاري موارد فوق در قرآن، با رسمالخطهاي مختلف:
در قرآنهاي با رسمالخط عربي كه الف مدّي را به صورت يكي از اين دو شكل « ــَـ ا، ــَ ا » علامتگذاري ميكنند، روي «ياء» موارد فوق «الف كوچكي» قرار دادهاند تا نشانة تلفّظ آن به صورت «الف» باشد، و با توجّه به اين كه ماقبلشان مفتوح است، اين «الف» باعث «مدّ و كشش حركت فتحة» قبل ميشود. بر اساس اين رسمالخط، ديگر «ياء» خوانده نميشود، و آنچه كه خوانده ميشود، «الف» است كه براي راهنمايي قاري قرآن روي «ياء» قرار داده شده مانند:
سَعَي، كُبْرَي، اُولَي[2]
در قرآنهاي با رسمالخط فارسي، تركي و اردو كه شكل دوم الف مدّي « ــَـ ا » را به صورت فتحة ايستاده « ــ ا » مينويسند (تا نشانة فتحة اشباعي باشد) با توجه به اين كه حرف قبل از ياء بايد با صداي كشيده فتحه (الف مدّي) خوانده شود، از اين رو فتحه آن را به صورت ايستاده نوشتهاند تا دلالت بر فتحه اشباعي كند « ــ ا » و حرف ياء را بدون علامت نوشتهاند تا نشانة عدم تلفّظ آن باشد، مانند:
سَعي، كُبْري، اُولي[3]
بر اساس اين رسمالخط نيز «ياء» خوانده نميشود و آنچه كه خوانده ميشود، «الف مدّي» است كه طبق اين رسمالخط علامت آن بايد روي حرف ما قبل قرار گيرد.
موارد لام
لام «اَلْ» تعريف كه بر سر حروف شمسي درآيد.
«ال» تعريف شامل دو حرف «الف» و «لام» ميباشد، «الف» آن همان «همزه وصل» است كه در ابتداي جمله خوانده ميشود و در وسط جمله خوانده نميشود. «لام» آن نزد حروف بيست و هشتگانه عرب دو حالت دارد، نزد چهارده حرف (حروف شمسي) تبديل به همان حروف شده و در آنها ادغام ميشود براي راهنمايي قاري قرآن در چنين مواردي، لام را بدون علامت سكون و در عوض روي حرف بعد از آن را علامت تشديد قرار دادهاند تا نشانة عدم تلفّظ لام به صورت لام و ادغام كامل آن در حرف بعدي باشد، مانند:
اَلشَّمْسُ ـ مِنَ الرَّحْمَةِ ـ النّاسُ ـ اِنَّ السّاعَةَ
و نزد چهارده حرف (حروف قمري) هيچگونه تغييري در آن به وجود نميآيد و به همان صورت خوانده ميشود، در چنين مواردي، لام را با علامت سكون مشخّص كردهاند تا نشانة اظهار حرف لام باشد، مانند:
اَلْقَمَرُ ـ فَجَّرْنَا الْاَرْضَ ـ اَلْكِتابَ ـ اِلَي الْحَوْلِ
«حروف قمري» مجموعاً در اين كلمات خلاصه شده «عجبا كه خوف حقّ غمي» و «حروف شمسي» در كلمات «شِنِل زردست»، لازم به يادآوري است كه حرف «زاء» نماينده حروف «ذال، ضاد، ظاء» و حرف «سين» نمايندة دو حرف «ثاء، صاد» و حرف «تاء» نماينده حرف «طاء» نيز ميباشد.
علّت نامگذاري حروف شمسي و قمري: در رابطه با نامگذاري اين حروف به شمسي و قمري، شايد به خاطر شباهتي باشد كه اين حروف نسبت به شمس و قمر دارند.
با طلوع خورشيد هيچ ستارهاي نميتواند در مقابل آن خودنمايي كند، ولي ماه چنين قدرتي ندارد و همة ستارگان در كنار او نورافشاني و خودنمايي ميكنند. حروف شمسي نيز نسبت به لام «ال» تعريف چنين است، لام در مقابل آنها قدرت خودنمايي ندارد و حروف شمسي، آن را در خود ادغام ميكنند، ولي حروف قمري چنين نيستند و لام «ال» تعريف در مقابل آنها خودنمايي ميكند و در تلفّظ اظهار ميشود، مانند: اَلشَّمْسْ، اَلْقَمَرْ.
لازم به يادآوري است كه اصل مطلب (ادغام لام نزد حروف شمسي و اظهار آن نزد حروف قمري) براي سهولت در تلفّظ ميباشد، تلفّظ «اَلشَّمْسْ» در مقابل «اَلْشَمْسْ» راحتتر ميباشد و همچنين تلفّظ «اَلْقَمَرهْ» نسبت به «اَلْقَّمَرْ».
آخرين مطلب
تمام موارد حروف ناخوانا به ترتيب «ا، و، ي، ل» بيان شد، تنها يك قاعده نحوي باقي مانده كه در كتب رسم و ضبط قرآن نيامده و مربوط به عدم تلفّظ حروف مدّي (ــَ ا ــِـ ي ــُـ و) نزد حرف ساكن يا مشدّد ميباشد در صورتي كه در دو كلمه جداگانه باشند (حرف مدّي در آخر كلمه و حرف ساكن يا شدّد در ابتداي كلمة ديگر).
به طور كلّي التقاء ساكنين در كلام عرب جايز نيست مگر در دو حالت:
الف: در حالت وقف: و آن در هر كلمهاي است كه ما قبل آخر آن ساكن باشد، مانند:
خُبْزٌ، خَمْرٌ كه ميشود خُبْزْ، خَمْرْ
ب: هر دو در يك كلمه باشد به شرط اينكه ساكن اول حرف لين (حروف مدّي) و ساكن دوم مُدّ غم باشد، مانند:
ضالّينَ، اَتُحاجُّونّي
حال اگر در دو كلمه جداگانه باشند (ساكن اول، از حروف مدّي و در آخر كلمه و ساكن دوم در ابتداي كلمه ديگر)، التقاء ساكنين پيش ميآيد، التقاء ساكنين در چنين مواردي جايز نيست، در اينجا براي رفع التقاء ساكنين، حروف مدّي كه در نگارش نوشته شده، در موقع تلفّظ خوانده نميشوند، در نتيجه ساكن دوّم با حركت ما قبل حروف مدّي خوانده ميشود، مانند:
اِذَا الشَّمْسُ، فِي الْمَدِينَةِ، ذُوالْعَرْشِ
كه خوانده ميشوند
اِذَا الشَّمْسُ، فِـ الْمَدِينَةِ، ذُالْعَرْشِ
روش علامتگذاري آنها در قرآنهاي با رسمالخطهاي مختلف: در قرآنهاي با رسمالخط عربي كه حروف مدّي را به اين شكل « ـَـ ا ـِـ ي ـُـ و» علامتگذاري ميكنند، هيچ نشانهاي در نگارش نيست تا ميان حروف مدّي خوانا و ناخوانا تميز داده شود و قاري قرآن يا بايد با قاعدة مذكور آشنا باشد و يا بايد عرب زبان باشد تا بتواند در تلفّظ موارد فوق، فرقي قائل شود.[1] . نمونهاي از قرآنهاي با اين رسمالخط در صفحه 59 همين كتاب آمده مراجعه فرماييد.
[2] . نمونهاي از قرآنهاي با اين رسمالخط در صفحه 59 همين كتاب آمده، مراجعه فرماييد.
[3] . نمونهاي از قرآنهاي با اين رسمالخط در صفحه 60 همين كتاب آمده مراجعه فرماييد. در قرآنهاي با رسمالخط فارسي كه فتحة ما قبل الف مدّي را به صورت فتحه ايستاده و كسره ما قبل ياء مدّي را به صورت كسره ايستاده « ــ ا ــ ي » قرار ميدهند، در موارد فوق فتحه و كسره را به همان صورت اوّليّه خود قرار دادهاند تا نشانة عدم تلفّظ الف و ياء مدّي باشد، بر اساس اين رسمالخط تنها يك مورد «واو مدّي» باقي ميماند كه فرقي در نگارش آنميان مواردي كه خوانده ميشود با موردي كه خوانده نميشود نيست.
در قرآنهاي با رسمالخط اردو كه روي ياء و واو مدّي علامت سكون قرار ميدهند (ــِ يْ ــُـ وْ) در موارد فوق، ياء و واو مدّي را بدون علامت سكون قرار دادهاند تا نشانة عدم تلفّظ ياء و واو مدّي باشد، بر اساس اين رسمالخط نيز يك مورد «الف مدّي» باقي ميماند كه فرقي در نگارش آن ميان موردي كه خوانده ميشود با موردي كه خوانده نميشود نيست[1].
جمعبندي مطالب گذشته
همة موارد حروف ناخوانا در قرآن را با رسمالخطهاي مختلف مورد بررسي قرار داديم؛ و شكّي نيست كه آشنايي با آنها لازم است تا بتوان قرآن را همانگونه كه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده تلاوت كرد و از نور هدايت آن بهرهمند شد. ولي با توجه به هدف ما كه ساده و روانخواني قرآن كريم است، آيا حتما ميبايست با قواد و اصطلاحات عربي و موارد استثناء و غيره آشنا شد؟ يا اين كه ميتوان آنها را به طور خلاصه و ساده دستهبندي كرد و از چند مورد جزئي كه استثنا و يا بر خلاف قاعده آمده، چشمپوشي نمود و بعد از تعليم ساده و روانخواني قرآن، دانشآموزان را با اين موارد آشنا كرد؟
با مروري بر مطالب گذشته، اهميّت و لزوم تكتك موارد را در آموزشم ساده و روانخواني قرآن مورد بررسي دوباره قرار ميدهيم.
الف ـ حروفي كه در زير همزه قرار ميگيرند: در رابطه با همزه به اين نتيجه رسيديم كه در كتابت اوّليّه، شكل خاصّي نداشت و گاهي به تناسب حركت خود يا ماقبلش به صورت يكي از سه حرف «ا، و، ي» نوشته ميشد و بعد كه براي همزه شكلي وضع گرديد «ء» آن شكل را روي اين سه حرف «أ، ؤ، يء» قرار دادند تا تلفّظ صحيح آن حروف مشخّص باشد، در اين صورت طبق رسمالخط قرآنهاي موجود، اين سه حرف در قرائت ناخوانا خواهند بود و فقط در نگارش نوشته ميشوند؛ سادهترين عنواني كه ميتوان براي آن انتخاب كرد «پايه و كرسي همزه» است و در تعريف آن چنين ميگوييم: همزه از حروفي است كه بعضي وقتها به تنهايي نوشته ميشود، مانند: سَماءة، يَشاءْ و گاهي وقت ها به تناسب حركت خود يا ماقبلش روي يكي از سه حرف «أ، ؤ، يء» قرار ميگيرد كه در اين صورت تنها همزه خوانده ميشود و اين سه حرف در حكم پايه و كرسي براي همزه خواهد بود، مانند:
سَأَلَ، مُؤْمِنْ، بارِيءُ، مَلائِكَةُ
ب ـ موارد الف ناخوانا در قرآن: الف ناخوانا در سه مورد داراي قاعده كلّي بود و آنها عبارت بودند از:
1ـ همزة وصل در وسط كلام: دربارة همزه وصل لازم نيست جزئيّات آن را شرح دهيم بلكه به تعريف اجمالي آن اكتفا ميكنيم و آن را اين چنين تعريف ميكنيم: همزه وصل، الفي است كه در ابتداي كلام خوانده ميشود ولي در وسط كلام خوانده نميشود. در بعضي از قرآنها براي راهنمايي ما روي چنين الفهايي صاد كوچكي « صـ » قرار دادهاند تا نشانة همزه وصل باشد مانند: «وَاضْرِبْ» و در بعضي ديگر از قرآنها، آن را بدون علامت نوشتهاند تا نشانة عدم تلفّظ آن در وسط كلام باشد مانند: «وَاضْرِبْ»؛ با روش خواندن آن در ابتداي كلام، انشاء الله بعد از آشنايي با ساده و روانخواني قرآن آشنا خواهيم شد.
2ـ الفي كه بعد از واو جمع قرار ميگيرد: در اين جا نيز كاري به مواردي كه بعد از واو جمع، الف نيامده و يا بعد از واو غير جمع، الف آمده نداريم و تنها به اين اكتفا ميكنيم كه الفي بعد از واو بعضي از كلمات آمده و خوانده نميشود، اسم اين الف، «الف جمع» است، در بعضي از قرآنها با قرار دادن يك دايره تو خالي روي آن، آن را مشخص كردهاند، مانند: «نَصَرُواْ، كَتَبُواْ» و در بعضي از قرآنهاي ديگر، آن را بدون علامت نوشتهاند تا نشانة عدم تلفّظ آن، در قرائت باشد مانند: «نَصَرُوا، كَتَبُوا».
3ـ الفي كه بعد از تنوين فتحه قرار ميگيرد در حالت وصل: جزئيّات اين مورد در بحث تنوين بيان شد و ديگر نيازي به تكرار آن نيست.
از موارد الف ناخوانا در قرآن دو مورد جزئي باقي مانده كه داراي قاعدة مشخّصي نيست و با توجه به اين كه موارد آن خيلي كم و انگشت شمار است و يك مورد آن نيز با قرار دادن دايره تو خالي روي آن و يا بدون علامت نوشتن، آن را مشخص كردهاند، تذكّر آنها لازم نميباشد، و با هفت موردي كه الف آن در حالت وصل خوانده نميشود، انشاءالله در بحث تجويد با آن آشنا خواهند شد.
ج ـ موارد واو و ياء ناخوانا در قرآن: علّت اينكه موارد واو و ياء را مشتركاً بررسي كرديم اين است كه واو، دو مورد بيشتر نداشت و يك مورد آن با مورد ياء از نظر كتابت و قرائت يكسان بود و آن واوي بود كه به صورت الف خوانده ميشد. اين مورد شباهت زيادي با مورد همزه دارد، چرا كه الف مدّي در اين كلمات را نخست به صورت واو و ياء مينوشتند و بعد كه قرآن را علامتگذاري كردند، براي راهنمايي قاري قرآن روي اين واو و ياء، الف كوچكي قرار دادند تا نشانگر تلفّظ صحيح آن دو باشد، در اين صورت آن چه كه در قرائت تلفّظ ميشود، الف مدّي است و اين واو و ياء در حكم پايه و كرسي براي الف مدّي ميباشد.
لازم به يادآوري است كه در هنگام تدريس بايد بر اساس رسم الخط قرآنهاي محل، آن را معرّفي كرد.
يك مورد ديگر از واو ناخوانا در قرآن باقي مانده كه واو مدّي در شش كلمه قرآني بود، سادهترين راه، آشنايي با خود اين كلمات است، زيرا هيچ قاعده و ضابطة مشخّصي ندارد تا بتوان بر اساس آن، آنها را معرّفي كرد، در بعضي از جزواتي كه براي سهولت در امر آموزش سادهخواني تهيّه شده براي پنج كلمه اوّل كه كاربرد زيادي در قرآن دارد، قاعدهاي درست كردهاند و كلمة ششم «سَاُوريكُمْ» را كه فقط دو بار در قرآن آمده (7/145)، (21/37) متذكّر نشدند، و آن قاعده چنين است:
اگر بعد از «اُو» لام غير آخري «لـ» قرار بگيرد «اُو» را با صداي كوتاه «اُ» ميخوانيم، مانند:
اُولي كه خوانده ميشود اُلي
اين قاعده شامل پنج كلمه اوّل ميشود زيرا در همة آنها بعد از «اُو» لام كوچكي آمده است ولي كلمات ديگري هم هست كه بعد از «اُو» لام كوچكي آمده با اين حال با صداي كوتاه «اُ» خوانده نميشود، مانند:
اُولي ، اُوليهُما، اُوليهُمْ
براي اين كه آن قاعده شامل اين كلمات نشود، قيدي به آن قاعده زدهاند به اين نحو: در صورتي كه بعد از «لام»، «ياء ناخوانا» نيامده باشد.
قاعده فوق نسبتاً خوب است ولي شامل كلمه «سَاُوريكُمْ» نميشود و اضافه بر آن كلمه «اُولئِكَ» هم بعد از لام، ياء ناخوانا كه پايه و كرسي همزه است آمده است با اين حال با صداي كوتاه خوانده ميشود پس بهتر است كه اين شش كلمه را به همان نحوي كه ذكر شد معرّفي شود.
د ـ موارد لام ناخوانا در قرآن: در مورد لام، لام (ال) تعريف نزد حروف شمسي بود كه آن را به همان روش معرفي ميكنيم.
هـ ـ حروف مدّي نزد حرف ساكن يا مشدّد در صورتي كه در دو كلمه جداگانه باشند: اين قاعده را ميتوان چنين خلاصه كرد «حروف مدّي نزد همزه وصل» و ديگر قيد دو كلمه جداگانه لازم نيست، زيرا اين قاعده وقتي پيش ميآيد كه اوّل كلمه، همزه وصل باشد و بعد از همزه وصل هم هميشه ساكن و يا مشدّد ميباشد، و خود همزه وصل در وسط كلام از بين ميرود، در نتيجه اگر قبل از آن، حرف مدّي باشد التقاء ساكنين بيش ميآيد بين حروف مدّي كه در اصل ساكن هستند و حرف ساكن يا مشدّد بعد از همزه وصل مانند:
وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ، فِي الْمدّينَةِ، رَبَّنَا اكْشِفْ
كه براي رفع التقاء ساكنين، حرف مدّي خوانده نميشود.
قاعده مذكور را ميتوان سادهتر بيان كرد و آن اين كه بايد قبل از حرف ساكن يا مشدّد، صداي كوتاه باشد (حركات كوتاه) اگر قبل از حرف ساكن يا مشدّد، صداي كشيده (حركات كشيده يا حروف مدّي) بود، صداي كشيده تبديل به صداي كوتاه ميشود، البته در صورتي كه در دو كلمة جداگانه باشند.
قواعد و مطالب لازم براي آموزش ساده و روانخواني قرآن را در رابطه با حروف ناخوانا مورد بررسي قرار داديم و آنها را خلاصه و ساده نموديم كه به ترتيب، عبارت شدند از:
1ـ پايه و كرسي همزه: هر گاه حرف همزه روي يكي از سه حرف «أ، ؤ، يء» قرار گيرد، اين سه حرف در حكم پايه و كرسي براي همزه هستند و خوانده نميشوند مانند:
سَأَلَ، مُؤْمِنْ، بارِيءُ، مَلائِكَةَ
2ـ پايه و كرسي الف مدّي: هر گاه بعد از حرفي كه داراي الف مدّي است يكي از دو حرف (ـاـ ي ـاـ و) قرار گيرد، اين دو حرف در حكم پايه و كرسي براي الف مدّي ميباشند و خوانده نميشوند مانند:
سَعي، صَلوةُ، تَليها.
لازم به يادآوري است كه معرّفي اين مورد با رسم الخط عربي فرق ميكند (به متن اصلي درس مراجعه كنيد).
3ـ الف جمع: الف جمع الفي است كه بعد از واو آخر كلمه قرار ميگيرد و هيچ گونه علامتي ندارد و خوانده نميشود، مانند:
نَصَرُوا، ضَرَبُوا، اَشْكُوا
در بعضي از قرآنها كه علامت سكون را به اين شكل «ـْـ» مينويسند آن را با دايره تو خالي نشان دادهاند، مانند: اِضْرِبُواْ، اَكْرِمُواْ.[1] . نمونهاي از قرآنهاي با رسمالخط مذكور در صفحات 59 و 61 و 62 همين كتاب آمده، مراجعه فرماييد.
4ـ واو مدّي در شش كلمه: در قرآن به شش كلمه بر ميخوريم كه با صداي كشيده ضمّه (واو مدّي) نوشته شده ولي با صداي كوتاه (بدون واو مدّي) خوانده ميشود، و آنها عبارتند از:
اُولئِكَ، اُولاءِ، اُولاتِ، اُولُوا، اُولي، سَاُوريكُمْ
كه به اين صورت خوانده ميشوند::
اُلئِكَ، اُلاءِ، اُلاتِ، اُلُوا، اُلي، سَاُريكُمْ
5ـ همزه وصل در وسط كلام: همزه وصل الفي است كه در ابتداي بعضي از كلمات ميآيد، اگر در اوّل جمله قرار گيرد خوانده ميشود ولي اگر ميان دو كلمه واقع شود، تلفّظ نميشود مانند:
قالَ اخْرُجْ
در بعضي از قرآنها براي راهنمايي ما روي آن صاد كوچكي (صـ) قرار دادهاند(ا).
6ـ لام (ال) تعريف نزد حروف شمسي: (ال) تعريف از دو حرف الف و لام تشكيل شده، الف آن، همزه وصل است در ابتداي كلمات خوانده ميشود و در وسط خوانده نميشود، لام آن، نزد حروف بيست و هشتگانه عرب دو حالت دارد، نزد چهارده حرف قمري اظهار ميشود (مانند: اَلْقَمَرْ،....) و نزد چهارده حرف شمسي، لام خوانده نميشود و در عوض حروف شمسي مشدّد ميشود (مانند: اَلشَّمْسْ،...).
7ـ حروف مدّي نزد همزه وصل: حروف مدّي در اصل ساكن هستند. اگر بعد از آنها همزه وصل قرار گيرد، چون هميشه بعد از همزه وصل ساكن يا مشدّد ميباشد، التقاء ساكنين پيش ميآيد بين حروف مدّي و حرف ساكن يا مشدّد بعد از همزه، در اين جا براي رفع التقاء ساكنين، حروف مدّي را تلفّظ نميكنند، مانند:
اِذَا الجِبالُ، فِي الْمَدينَةِ، ذُو الْعَرْشِ،
كه خوانده ميشود:
اِذَلْجِبالُ، فِـ الْمَدينَةِ، ذُلْعَرْشِ
با كمي دقّت بر موارد فوق درمييابيم كه حروف ناخوانا در چهار مورد اوّل كليّت دارد و مقيّد به هيچ قيدي نيست، امّا در سه مورد اخير، مقيّد هستند كه عبارتند از: همزه وصل در وسط كلام، حروف مدّي نزد همزة وصل، لام «ال» تعريف نزد حروف شمسي. پس ميتوانيم حروف ناخوانا را به دو دسته تقسيم كنيم:
1ـ هميشه ناخوانا.
2ـ بعضي وقتها ناخوانا.
تقسيمبندي فوق براي بزرگسالان جامع و قابل فهم خواهد بود ولي براي خردسالان كمي سنگين است، بهتر اين است، تا جايي كه امكان دارد آنها را براي خردسالان سادهتر كنيم و از آوردن اصطلاحات عربي بپرهيزيم.
تقسيمبندي حروف ناخوانا براي خردسالان: موارد هفتگانه حروف ناخوانا را مورد بررسي دوباره قرار ميدهيم، ببينيم آيا ميتوان به جاي اصطلاحات عربي، از اصطلاحات ساده و آسان استفاده كرد به طوري كه لطمه به اصل مطلب وارد نسازد؟
با بررسي پنج مورد «1، 2، 3، 5، 6» در مييابيم كه هيچگونه علامتي ندارند بر خلاف حروف خوانا كه همه داراي علامت هستند، و مجموع حروفي كه در اين پنج مورد آمده عبارت است از چهار حرف «ا، و، ي، ل» كه در كلمه «والي» خلاصه شده است پس ميتوانيم چنين عنوان كنيم كه اين چهار حرف هرگاه علامتي نداشتند خوانده نميشوند و سپس موارد هر يك را به ترتيب بيان ميكنيم، و دو مورد «4» و «7» را تحت عنوان تبديل صداهاي كشيده به كوتاه مطرح ميكنيم و سپس آن دو مورد را به اين نحو معرّفي ميكنيم:
1ـ صداي كشيده «اُو» در شش كلمه قرآن با صداي كوتاه «اُ»خوانده ميشود. (روش نوشتن و خواندن آن شش كلمه را توضيح ميدهيم).
2ـ قبل از حرف ساكن بايد صداي كوتاه باشد، اگر قبل از حرف ساكن صداي كشيده باشد تبديل به صداي كوتاه ميشود البته در صورتي كه در دو كلمه جداگانه باشند.
جزئيّات هر يك را ان شاءالله در روش تدريس آنها، بيان خواهيم كرد.