ذكر و تسبیح در قرآن

عبدالله جوادي آملي

نسخه متنی
نمايش فراداده
ذكر و تسبیح در قرآن
ياد خدا و ذكر او، همواره آرامش دهنده قلوب انسان ها است. قرآن كريم ذكر و يادآوري خداوند را در تمام مراحل زندگي گوشزد كرده و بر آن تأكيد فرموده است. ذكر خداوند متعال در همه حال و در مراحل و امور مختلف زندگي بشر مفيد و مؤثر مي باشد. هر يك از احكام الهي، وقت و شمار و مقدار آن مشخص است و خداي سبحان در هيچ حكمي دستور كثرت نداده است جز ذكر، كه درباره آن مي فرمايد: فراوان به ياد خدا باشيد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراًً»،[1] بنابراين، ياد خدا حدّي ندارد و اين نشان اهميّت ويژة ذكر اوست.
راز اينكه در بسياري از حالات و شئون، و در حدّ توان، بايد به ياد خدا بود اين است كه شيطان در حال غفلت به انسان حمله مي كند و اگر انسان به نام خدا متذكر باشد، به دام شيطان نمي افتد.
نكته ديگر در بارة تداوم ذكر خدا اين است كه اين سنّت حسنه براي تقويت روح معنويت در انسان ذاكر است.
در كثرت ذكر، كيفيت و كميت هر دو مراد است، زيرا خداي سبحان از ذكرِ بدون اخلاص و حضور قلب به عنوان «ذكر قليل» ياد كرده، چنين مي فرمايد: منافقان، كم به ياد خدا هستند: « وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِيلاً»[2]، با اينكه منافق هرگز به ياد خدا نيست، زيرا منافق به زبانْ مسلمان و قلباً كافر است و در كفر دروني خود از كافر عادي هم قوي تر و پليدتر است، از اين رو دَرَكة منافقان از دركة كافران بدتر است: « إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[3]
منافق ممكن است هميشه به ياد خدا باشد و مانند خوارج اهل نماز شب نيز باشد، ولي چون ذكر لساني وي، بي روح و اندك است ذكر او تاثير ندارد، ذكر كثير، عبارت از ذكر با روح و با خلوص كه حافظ انسان است. يك لحظه از چنين يادي، همة لحظات شبانه روز را فروغ داده و همة اعمال انسان را در آن شبانه روز تأمين مي كند.
دوام ياد حق در همة حالات و شئون
فرزانگان و خردمندان در همة شئون و حالات به ياد حق هستند: « إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَ‏آياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ»[4] يكي از مصاديق اين آيه، حالات گوناگون نمازهاي نماز گزار است، كه در روايات فقهي نيز از باب تطبيقِ مصداقي، و نه تفسير مفهومي، در معناي آن گفته شده: مراد اين است كه اگر كسي ايستاده توان نماز گزاردن ندارد، آن را نشسته به جا آورد و اگر نشسته نيز قادر نيست در بستر و در حالي كه به پهلو آرميده است نماز بگزارد؛[5] ليكن مراد اين است كه خرد ورزان، در همة حالات مانند ايستادن، نشستن ، استراحت و آرميدن، با ذكر و دعا به ياد حق باشند.
همان گونه كه آية ياد شده ناظر به دوام ياد حق در همة شئون است، آية شريفة « وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْ‏آصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِين[6]» به استمرار ذكر و ياد خدا در همة لحظات اشاره دارد.
توضيح اينكه «تضرع» و «خيفة» صفت قلب است امر به چنين ذكري شاهد آن است كه تنها ذكر زباني كافي نيست . البته زبان نيز بايد ذكر حق بگويد؛ اما نه با صداي آشكار، بلكه آهسته: « دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ». امر به ذكر در بامداد و آغاز روز (غدوّ) براي اين است كه همة روز به ياد حق بگذرد، چنان كه مراد از ذكر در شامگاه (آصال)، يعني پايان روز و آغاز شب اين است كه همة شب به ياد حق بگذرد، آنگاه براي اينكه مبادا كسي گمان كند كه اگر در دو طرف روز به ياد خدا بود كافي است، مي فرمايد: « وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ». در اين جمله، از غفلت نهي شده است و نهي، بر خلاف امر مفيد تكرار است، زيرا انتفاي طبيعت غفلت به انتفاي همة افراد آن است.
انسان پيوسته بايد به ياد حق باشد و اگر احياناً آن را فراموش كرد، فوراً با اين نسيان را با ياد خدا ترميم و جبران كند: « وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ[7]».
ممكن است هنگام انجام دادن برخي كارها نتوان ذكر گفت؛ اما اگر كارِ به ظاهر دنيوي براي خدا باشد، به يقين ياد خدا و مصداق ذكر الله است البته بهترين ياد خدا نماز و به ويژه نماز جمعه است:« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلي ذِكْرِ اللَّهِ»[8]، چنان كه برجسته ترين نماز ياد خداست: « أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي[9]».
آثار ذكر: پيش از اين، بصيرت و بينايي در دنيا و آخرت به عنوان يكي از آثار ذكر خدا ياد شد. خداي سبحان مي فرمايد: « إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ[10]؛ چنانچه شيطان بخواهد احرام ببندد و به صورت طواف كننده بر گرد كعبه دل طواف كند تا هر گاه درِ كعبة دل باز شد وارد آن شود، متّقيِ متذكّر مي فهمد كه اينْ مُحرم بيگانه و حرامي است، از اين رو هيچ گاه شيطان به قلب مؤمن متذكر راه ندارد.
متقيِ متذكر بر اثر آن بينش قلبيِ حاصل از ياد حق، خاطره شناس است و هر خاطره اي كه به ذهن او خطور كند مي فهمد كه اين ربّاني و مَلَكي است يا شيطاني و نفساني: « إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا».
شيطان در اوائل امر، براي فريفتن و به دام انداختن، با زبان ايمان و در ساية دين به سراغ انسان مي آيد، نه اينكه از آغاز او را به گناه فرمان دهد. او ابتدا «نفس مسوّله» را، كه خوب و بد را خوب مي نماياند، استخدام مي كند. پس از آنكه نفس مسوّله به خدمت او در آمد، اندك اندك «نفس اماره» را براي فرمان دادن به كار مي گمارد، از اين رو آنگاه كه انسان تبهكار به گناه عادت كرد با علم و يقين به و معصيت بودن كاري، آن را به آساني انجام مي دهد: « وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْني وَ كَذَّبَ بِالْحُسْني فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْري»[11]
اثر ديگر ذكر اين است كه خداي سبحان به ياد انسان متذكر است، از اين روگناه را از او باز مي دارد و او را از خطر معصيت مي رهاند، چنان كه در بارة حضرت يوسف ـ عليه السّلام ـ واقع شد: « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الُْمخْلَصِينَ» [12] مشاهدة حضور حق و شهود قلبي: «رءا برهن ربه» از كامل ترين مصاديق ياد و ذكر حق است. پاداش و اثر چنين يادي اين است كه سوء و فحشا از انسان باز داشته شده و گناه به سراغ او نمي آيد: « لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشا». لازم است عنايت شود كه نماز، نمازگزار را از گناه نهي كرده و از ارتكاب معصيت باز مي دارد؛ ولي لطف ممتاز خداوند كه بر اثر شهود الهي نصيب شاهد و اصل مي شود اين است كه زشتي و گناه را از نزديك شدن به انسان سالك صالح و شاهد باز مي دارد و بين اين دو كار فرق وافر است.
ياد حق همان گونه كه خطر معصيت را از انسان دور مي سازد، او را از خطرهاي ديگر نيز مي رهاند، چنان كه راز نجات حضرت يونس ـ عليه السّلام ـ از خطر ماندن در شكم ماهي تا قيامت اين بود كه وي اهل تسبيح و جزو مسبّحان بود: « فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ[13]».
تأثير ياد حق در قلب:
مركز اصلي ذكر و ياد حق، قلب انسان است . قلب را چشمي است كه ياد حق را مي بيند و گوشي است كه ياد حق را مي شنود و زباني است كه به ذكر حق گوياست، بنابر اين، با چشم دل بايد ياد خدا را ديد و گرنه مشمول اين كلام الهي است كه در بارة دوزخيان مي فرمايد: چشمهاي آنان ياد مرا نمي ديد: « كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»[14]. تپش و آرامش دل، دو تأثير متفاوت از ذكر خدا در قلب است. توضيح اينكه يكي از اوصاف مؤمنان حقيقي و راستين اين است كه هر گاه نام و ياد خدا مطرح شود قلبهاشان مي تپد: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّاً».[15] اين تپش ممكن است در اوايل امر مضطربانه و بر اثر ترس و در اواخر مشتاقانه و برابر شوق و محبت باشد. تأثير ديگر ذكر خدا در قلب، كه ممكن است پس از مرحلة ياد شده باشد،‌آرامش الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ است: ».[16] آية‌شريفه با كلمة «ألا» و تقديم متعلق فعل ـ يعني تقديم «بذكر الله» بر «تطمئن» كه مفيد حصر است، به اين مطلب مهم هشدار مي دهد كه آگاه باشيد كه تنها عامل و راه آرامش قلب، ياد خداست. خداي سبحان نفرمود: « تطمئن القلوب بذكر الله»، بلكه فرمود: دل فقط به يك چيز مي آرمد و آن ياد حق است. راز اين مطلب آن است كه خداوند به ما از خود نزديك تر است: «و اعلموا أنّ الله يحول بين المرء و قلبه»[17] دلها هم فقط به دست اوست و مقلّب القلوب و تسلّي دهندة آنها تنها اوست،‌ بنابر اين، كسي كه خواهان آرامش و آسايش در زندگي است پيوسته بايد به ياد خدا باشد.[1] . سورة‌احزاب، آية 41.
[2] . سورة نساء، آية .142
[3] . سورة نساء، آية 145.
[4] . سورة آل عمران، آيات 190ـ191.
[5] . وسائل الشيعه، ج 5، ص 481.
[6] . سورة اعراف، آية 205.
[7] . سورة كهف، آية 24.
[8] . سوره جمعه، آية 9.
[9] . سورة طه، آية‌14.
[10] . سورة اعراف، آية 201.
[11] . سوره ليل، آيه 10.
[12] . سورة‌يوسف، آية 24.
[13] . سورة‌صافّات، آيات 143ـ144.
[14] . سورة‌كهف، آية 101.
[15] . سورة انفال، آيات 2ـ4.
[16] . سورة رعد، آية 28.
[17] . سورة انفال، آيةه 24.
در اين حال نه فقدان چيزي او را نگران مي كند و نه برخورداري و وِجدان چيزي او را به وجد مي آورد: « لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم»[1] و آنچه از امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ در دعاي ابو حمزه ثمالي رسيده است: « بذكرك عاش قلبي»[2] ناظز به همين است؛ يعني معيشت سعيدانة دل در ظلّ ياد تو تأمين است.
دنيا طلبي مانع ياد خدا
تنها مانع ياد حق دنيا طلبي است: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا».[3] مطابق اين آية‌شريفه، سرّ غفلت از ياد خدا چيزي جز دنيا خواهي نيست. مستفاد از اين مقابله آن است كه دنيا طلبي چيزي جز غفلت از حق نيست و هر چه انسان را از ياد خدا باز دارد دنياست. مراد از اين دنيا، آسمان و زمين و دريا و صحرا و مانند آن نيست كه خداي سبحان از آنها به عنوان آيات طبيعي خود به نيكي و عظمت ياد مي كند. دنيا همان شئون اعتباري، مانند تفاخر و تكاثر در اموال و اولاد است، چنان كه خداي سبحان مي فرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ».[4] هوا پرستي را مانع ديگر ِ ياد خدا گفته اند؛ ولي اين نيز به دنيا خواهي و دنياگرايي باز مي گردد. خداي سبحان در سفارش رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به سازگاري و همراهي با ذاكران و نهي از پذيرش و همگامي وي با غافلانِ هوادار چنين مي فرمايد: « وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا لْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً».[5] همان گونه كه پيش از اين اشاره شد، اساس مهمّ در اين مطلب سامي، ذكر قلب است، زيرا اگر قلب متذكر خدا باشد همة اعضا و جوارح، كه زبان از جملة آنهاست، متذكر خدا خواهد بود، بر همين اساس، در اين آيه نيز نفرمود: كسي را كه زبانش به ياد ما گويا نيست نپذير، بلكه فرمود: از كسي كه « قلبش» را، بر اثر استمرار دنيا طلبي او، از ياد خودمان غافل كرديم پيروي نكن: « وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا لْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهً»، پس همان گونه كه ياد خدا مانعِ هواپرستي است، ميل به هوا نيز مانع ياد خداست و انسان هواپرست، كه به شهادت صدر آيه اهل دنياست، به ياد خدا نيست و اين طرد دو جانبه اثر تضادي است كه بين هوا و هُداست. كيفر غفلت از ياد خدا: غفلت از ياد حق، داراي آثار شوم و پيامد هاي زيانبار و تلخ است: الف) يكي از نتايج تلخ غفلت ، كه در مباحث پيشين نيز به آن اشاره شد، نابينايي دل است؛ همان گونه كه اثر ياد خدا بصيرت و بينش دل است، نسيان خدا نيز با كوري همراه است، چنان كه خداي سبحان مي فرمايد: ديدگان آنها ياد مرا نمي بيند: « أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْريِ».[6] اين كوري در قيامت كه ظرف ظهور حقايق است نمايان مي شود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي»[7] اگر كسي ياد خدا را با قلب نديد، نام خدا را هم بر زبان نمي آورد ، زيرا كسي كه قلب او نابيناست به دام شيطان مي افتد و شيطان بر روي او خيمه زده، روپوشي مي گذارد كه همة مجاري ادراكي و تحريكي او را زير پوشش شيطنت قرار مي دهد، چنان كه خداي سبحان فرمود: ياد خدا سراسر عالم را فرا گرفته و كيفر كسي كه خود را به كوري زده، خفاش صفت، خورشيد ياد خدا را نبيند اين است كه او را تحت پوشش شيطان قرار مي دهيم: « وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ».[8] مطابق اين آية شريفه، خداي سبحان به عنوان كيفر تعاميِ عمدي، شيطان را به صورت پوست غليظ روكش و غلافي قوي قرار مي دهد كه همة‌ هستي انسان غافل را در پوشش خود مي گيرد، بنابر اين، هر كس ياد خدا را نبيند مصدود شيطان و محصور شيطنت است و شيطان در مجاري ادراكي و تحريكي او راه دارد و او را رها نمي كند.
اگر كسي ياد حق را عمداً فراموش كرد اين خطر هست كه خداي سبحان چندين شيطان را به صورت قرين سوء براي او «تقييض» كند: « وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ»،[9] بنا بر اين برخي افراد چندين پوششِ در طول هم يا در عرض هم دارند. برخي شياطين، زمام مجاري ادراكي او و بعضي ديگر زمام مجاري تحريكي وي را بر عهده دارند و چنين شخص مبتلايي بايد از شرّ چندين شيطان رهايي پيدا كند. آنان كه ياد خدا را عمداً فراموش كرده و اين نسيانْ آنها را در حصار شيطان قرار داد، ‌در قيامت مي فهمند كه گرفتار قرين سوء بوده اند و آن روز آرزوي بيجا دارند: اي كاش بين ما و تو فاصلة شرق و غرب بود و تو قرين بدي هستي: «حَتَّي إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ».[10] ب) كيفر ديگر غفلت و فراموشي عمدي ياد خدا، محروميت از رحمت خاص است. توضيح اينكه خداي سبحان با اينكه به همه چيز بيناست: «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ» [11] و ممكن نيست به موجودي نگاه نكند، در قيامت به عده اي نمي نگرد و با آن سخن نمي گويد: «لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ».[12] مراد اين است كه خداوند به آنان نگاه تشريفي همراه با لطف و رحمت ندارد، بر همين اساس، به رسول خود نيز فرمود تا از دنيا طلبان اعراض كند: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا»[13] و حال آنكه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ «رحمة‌ للعلمين» [14] است: «و ما ارسلنك الا رحمتة للعالمين»[15] و براي اتمام حجت، تا آخرين لحظه آنان را به دين حق فرا مي خواند. اتمام حجت، دعوت به اسلام، ارشاد و هدايتت غير از اعراض قلبي است، پس اينكه فرمود: از آنان اعراض كن، يعني به آنها نگاه لطف مخصوص و رحمت خاص نداشته باش.
ج) اثر تلخ ديگر غفلت از ياد خدا، قرار گرفتن در فشار و تنگناي زندگي است: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي»؛[16] از اين رو دنيا طلب هرگز آرامش و آسايش ندارد و همواره گرفتار دلهره و بين عوامل فشار است كه مبادا آنچه را دارد از دست بدهد و آنچه را ندارد فراهم كند و هم آنچه را دارد حفظ كند، از اين رو در فشارِ حفظ موجود و طلب مفقود زندگي مي كند: «فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاًً». اين بدان معنا نيست كه اعراض كنندة از ياد حق، حتماً فقير مي شود، بلكه مقصود آن است كه او در زندگي در تنگنا و فشار است؛ خواه در فشار فقر و خواه در فشار مال. فشارِ در زندگي غير از فقر و غناست، ممكن است كسي در عين دارايي و توانمندي، گرفتار معيشت ضنك باشد.
آية «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاًً»[17] در قبال آية شريفة «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاًً»[18] است. كسي كه به ياد خدا و اهل تقواست در شرح صدر است و هرگز در كار خود نمي ماند و هيچ گاه در فشار قرار نمي گيرد، از همين رو كسي كه مثلاً در علمْ همواره در پي خود نمايي و تفاخر و مانند آن است، هميشه در فشار شبهات قرار دارد، اما آن كه تقواي علمي دارد سرانجام مشكل او به طريقي حل مي شود. در مسائل مالي و غير آن نيز اين گونه است، چنان كه خداي سبحان در باره رزقِ پرهيزكاران، كه اعم از رزق مادي است، فرمود: «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب»[19]
[1] . سورة حديد، آية‌23.
[2] . مصباح المتهجّد؛ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
[3] . سورة نجم، آية 29. مراد از اعراض و روبرگرداندن، ترك دعوت مردم به اسلام نيست، زيرا رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ همچنان مأمور به دعوت جامعه بود. آن حضرت مظهر رحمت الهي است و اعراض وي از افراد بدين معناست كه توجه خاص آن حضرت كه مسير رحمت است از آنان باز گرفته شود و اگر او كه «رحمة للعالمين» (سورة انبياء، آية 107) است از غافلي رو بر گرداند ديگر هيچ رحمتي نصيب اين غافل نخواهد شد.
[4] . سورة حديد، آية 20.
[5] . سورة كهف، آية 28.
[6] . سورة كهف، آية 101
[7] . سورة طه، آية 124.
[8] . سورة زخرف، آية 36. «تقييض» به معناي «حعل القيض علي البيض» است. تخم مرغ را «بيض» و به پوست محكمي كه آن را در پوشش و حصار خود قرار داده «قيض» مي گويند.
[9] . سورة فصّلت، آية 25.
[10] . سورة زخرف، آية 38.
[11] . سورة ملك، آية 19.
[12] . سورة آل عمران، آية 77.
[13] . سورة نجم، آية 29.
[14] . سورة انبياء، آية 107.
[15] . سورة انبياء، آية 107.
[16] . سورة طه، آية 124.
[17] . سورة طه، آية 124.
[18] . سورة طلاق، آية 2.
[19] . سورة طلاق، آية 3.
آيت الله جوادي آملي- تلخيص از كتاب تسنيم، ج 7