ندای قرآن

جلال الدین محمد بن محمد مولوی

نسخه متنی
نمايش فراداده
ندای قرآن
تا قيامت مي‎زند قرآن ندا
كاي گروهي جل را گشته فدا
مر مرا افسانه مي‎پنداشتيد
تخم طعن و كافري مي‎كاشتيد
خود بديديد اي خسيسان زمن
كه شما بوديد افسانه نه من
تا بديديد اي كه طعنه مي‎زديد
كه شما فاني و افسانه بُديد
من كلام حقّم و قائم به ذات
قوّت جان جان و ياقوت زكات
نور خورشيدم فتاده بر شما
ليك از خورشيد ناگشته جدا
نَك منم ينبوع آن آب حيات
تا رهانم عاشقان را از ممات
مولوي