غزو? بني قريظه(3)
داستان ابولبابه
پس از بيست و يک روز محاصره بني قريظه، آنها ناچار شدند همانند صلحي که با برادرانشان از طايفه بني نضير شده بود، پيشنهاد صلح بدهند.
محمداسماعيل نوري
داستان ابولبابه
در روايات بيان شأن نزول آيه هاي 27 و 28 سوره انفال از امامين صادقين عليهما السلام نقل شده است که: پس از بيست و يک روز محاصره بني قريظه، آنها ناچار شدند همانند صلحي که با برادرانشان از طايفه بني نضير شده بود، پيشنهاد صلح بدهند. بدين ترتيب که از سرزمين مدينه کوچ کرده و به سوي شام بروند. پيامبر صلي الله عليه و آله از پذيرش اين پيشنهاد امتناع کرد و فرمود: بايد حکميت «سعد بن معاذ» را بپذيريد که هر چه او درباره شما حکم کند، به عمل آيد. (6)
آنها از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست کردند تا «ابولبابه بن عبدالمنذر انصاري» را که با آنها سابقه دوستي داشت و زن، فرزند واموالش نزد آنان بود، پيش آنان بفرستد تا در اين باره با او مشورت کنند. رسول خدا صلي الله عليه و آله ابولبابه را نزد آنان فرستاد. آنها گفتند: آيا صلاح است ما حکميت «سعد بن معاذ» را بپذيريم؟ ابولبابه با دست خود به گلوي خويش اشاره کرد؛ يعني اگر بپذيريد، کشته خواهيد شد. همان لحظه جبرئيل آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله را از اين موضوع آگاه کرد و آيه هاي زير نازل شد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيمٌ»؛ (7) «اي کساني که ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر خيانت نکنيد و (نيز) در امانتهاي خود خيانت روا مداريد، در حالي که مي دانيد (اين گناه بزرگي است)! و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش اند و (براي کساني که از عهده امتحان برآيند) پاداش عظيمي نزد خداست!»
«علي بن ابراهيم قمي» مي گويد: اين دو آيه در سال پنجم هجرت، در غزوه بني قريظه درباره "ابولبابه بن عبدالمنذر" نازل شده است، در حالي که در قرآن کنار آيات مربوط به جنگ بدر که در سال دوم هجرت اتفاق افتاده، قرار گرفته است. ارتباط اين دو آيه با هم از اين جهت است که ابولبابه به خاطر محبت به اموال و اولاد بود که اقدام به خيانت کرد؛ لذا خداي سبحان پس از آنکه در آيه اول از خيانت به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله نهي کرد، در آيه دوم فتنه و وسيله آزمايش بودن اموال و اولاد را اعلام فرمود. (8)
ابولبابه متوجه اشتباه خود شد و سخت پشيمان و پريشان گشت، به طوري که مستقيم به سوي مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله رفت و خود را با طنابي به يکي از ستونهاي مسجد (همان ستوني که اکنون به ستون توبه معروف شده است) بست و گفت: به خدا سوگند! نه غذا مي خورم و نه آب مي نوشم تا مرگ من فرا رسد، يا اينکه خدا توبه مرا بپذيرد. هفت شبانه روز گذشت، نه غذا خورد و نه آب نوشيد تا اينکه بيهوش بر زمين افتاد. خداوند توبه او را پذيرفت و به پيامبر صلي الله عليه و آله اعلام کرد. اين خبر به وسيله برخي از مؤمنان به اطلاع او رسيد؛ ولي او سوگند ياد کرد که من خود را از ستون باز نمي کنم تا خود پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بندهاي مرا بگشايد.
حضرت تشريف آورده، با دست خود بندهاي او را گشود. ابولبابه عرض کرد: اکنون براي تکميل توبه خود خانه و تمام اموالم را در راه خدا صدقه مي دهم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: کافي است يک سوم از اموالت را در راه خدا صدقه بدهي. (9)
قبول توبه ابولبابه در قرآن
«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (10) «و گروهي ديگر به گناهان خود اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آميختند. اميد مي رود که خداوند توبه آنها را بپذيرد. به يقين خداوند آمرزنده و مهربان است.»
در شأن نزول اين آيه شريفه دو نظريه وجود دارد: يکي اينکه در مورد قبول توبه ابولبابه نازل شده است و ديگر اينکه در مورد قبول توبه برخي از متخلفان در جنگ تبوک نازل گرديده. برخي از مفسران قرآن به هر دو نظريه اشاره کرده اند (11) و برخي فقط نظريه اول را نوشته اند. (12)
البته روشن است که نزول آيه درباره ابولبابه يا متخلفان جنگ تبوک مفهوم وسيع آيه را به اينان اختصاص نمي دهد؛ بلکه تمام افرادي که اعمال نيک و بد را به هم آميختند و از کارهاي بد خويش پشيمانند، را فرا مي گيرد؛ و لذا از بعضي دانشمندان نقل شده است که آيه فوق اميدبخش ترين آيه قرآن است که درهاي اميد به رحمت خدا را به روي گناه کاران گشوده و آنها را به توبه مي کند. (13)
عاقبت کار بني قريظه
بني قريظه که از محاصره به تنگ آمده بودند و حاضر به پذيرفتن اسلام نيز نبودند، چاره اي نداشتند جز اينکه بدون قيد و شرط تسليم شوند و حکميت «سعد بن معاذ» را بي چون و چرا بپذيرند؛ لذا درهاي قلعه باز شد، اميرمؤمنان عليه السلام با گروهي از مسلمانان وارد شده و همه را در منازل «بني نجار» بازداشت کردند تا سرنوشتشان روشن گردد.
چند نفر از قبيله «اوس» که با بني قريظه هم پيمان بودند، از پيامبر صلي الله عليه و آله خواستند همان گونه که در گذشته با وساطت قبيله «خزرج» از کشتن هم پيمانشان (يهود بني قينقاع) صرف نظر کرده و آنان را از مدينه بيرون رانديد، با وساطت ما نيز از کشتن هم پيمانان مان ( بني قريظه) صرف نظر کنيد و تنها آنان را از مدينه برانيد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: حکميت اين موضوع را به عهده بزرگ شما و رئيس قبيله اوس (سعد بن معاذ) واگذار مي کنم.
تمام حضار به اين دستور راضي شدند. سعد که در جنگ خندق مجروح شده بود - و با همان زخم نيز به شهادت رسيد - در آن حال در مدينه و در خيمه «رُفيده جراح» بستري بود. جوانان قبيله اوس رفتند و او را سوار بر مرکب آوردند و بين راه به او توصيه مي کردند که درباره بني قريظه ارفاق نمايد .
وقتي سعد وارد مجلس شد، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: همگي به بزرگ قبيله احترام کنيد! حضار به احترام او برخاسته و احترامات لازم را به عمل آوردند. هنگامي که سعد از بني قريظه مجدداً اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذيرفت، رو به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض کرد: شما هم حکم مرا مي پذيريد؟ حضرت فرمود: آري. گفت: حکم اين است: آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بني قريظه) بايد کشته شوند، زنان و فرزندانشان اسير و اموالشان تقسيم گردد.
برخي از آنان دين اسلام را پذيرفتند و نجات يافتند و نام سه نفر از آنها (اُسَيْد، ثَعْلَبه، فرزندان سَعْيه و اَسَد بن عُبَيد) در تاريخ ذکر شده است که همراه خانواده خود مسلمان شدند و «زبير بن باطا» همان پيرمردي که با نقض پيمان مخالفت کرده بود؛ ولي «حُيي بن اخطب» مانع از نفوذ حرفهاي خير خواهانه او شده بود، با شفاعت مسلماني به نام «ثابت بن قيس» بخشوده شد، زن و فرزندان او از اسارت آزاد و اموالش نيز به خودش داده شد.
به هنگام اجراي حکم، وقتي مي خواستند «حُيي بن اخطب» (14) را بکشند، به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض کرد: «اَما واللهِ ما لُمْتُ في عَداوَتِکَ؛ وَلکِنْ مَنْ يَخْذُلِ اللهَ يُخْذَلْ؛ به خدا سوگند! من از دشمني و کينه توزي با تو پشيمان نيستم؛ ولي هر کس خدا را ياري نکند، خوار مي گردد.»
از ميان زنان «بني قريظه» فقط يک نفر که مسلماني را با پرتاب سنگ دستاس کشته بود، قصاص شد و بقيه اسير شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله خمس غنايم اين جنگ را که به بيت المال تعلق داشت، به زيد داد تا برود از «نجد» اسب، سلاح و ساز و برگ مربوط به جنگ تهيه نمايد و بقيه را نيز ميان لشکر اسلام تقسيم کند. غزوه بني قريظه که از بيست و سوم ذي القعده سال پنجم هجرت شروع شده بود، در نوزدهم ذي الحجه همان سال پايان يافت و اين دسته از دشمنان خطرناک و پيمان شکن اسلام که پيوسته مترصّد بودند تا از هر فرصتي استفاده کرده و ضربه خود را به مسلمانان بزنند، به سزاي خيانت و دشمني خود رسيده و از ميان رفتند. (15)
پس از اين پيروزي دو آيه زير نازل شد و خاطره اين پيروزي را به صورت نعمت و موهبتي الهي بيان فرمود: «وَ أَنْزَلَ الَّذينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصيهِمْ وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَريقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَريقاً وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديراً»؛ (16) «و خداوند گروهي از اهل کتاب (يهود بني قريظه) را که از آنان (مشرکان عرب) حمايت کردند، از قلعه هاي محکم شان پايين کشيد و در دلهاي آنان رعب افکند (و کارشان به جايي رسيد که) گروهي را به قتل مي رسانديد و گروهي را اسير مي کرديد و زمينها، خانه ها و اموال شان را در اختيار شما گذاشت، و (همچنين) زميني را که هرگز در آن گام ننهاده بوديد، و خداوند بر هر چيزي تواناست.»
نکته هاي اين دو آيه
1. با توجه به اينکه اين دو آيه در ادامه آيات مربوط به جنگ احزاب قرار گرفته است، و در آيه قبل فرموده است: «وَ أَنْزَلَ الَّذينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصيهِمْ» ضمير مفعولي «ظاهَرُوهُمْ» در آيه به همان «اَلّذينَ کَفَرُوا» در آيه قبل که عبارت از کفار لشکر احزاب است، برمي گردد و ضمير فاعلي «ظاهَرُوهُمْ» نيز به کلمه «الّذين» که در همين آيه و قبل از اين کلمه قرار گرفته است، بر مي گردد که «مِن اَهلِ الکِتاب» بيان کننده آن است. اين آيه شريفه وضعيت گروهي از اهل کتاب را که در جنگ احزاب به کفار کمک کردند، بيان مي کند. اين مشخصه و مشخصات ديگري که در اين دو آيه ذکر شده است، تنها با يهود بني قريظه تطبيق مي نمايد.
2. «صياصي» جمع «صيصه» به معناي قلعه هاي محکم مي باشد، سپس به هر وسيله دفاعي نيز اطلاق شده است. از اين تعبير معلوم مي شود که بني قريظه قلعه هاي خود را در کنار مدينه و در نقطه مرتفعي ساخته بودند و برفراز برجها به دفاع از خود مشغول مي شدند و کلمه «اَنْزَلَ»؛ به معناي پايين آورد، در آغاز آيه نيز ناظر به همين معنا مي باشد. (17)
3. اينکه خداوند در مورد کشته شدگان اين جنگ مي فرمايد: «فَريقاً تَقْتُلُونَ»؛ يعني «فريقاً» را که مفعول است، بر فعل «تَقْتُلُونَ» مقدم قرار داده است، در حالي که در مورد اسيران مي فرمايد: «و تَاْسِرُونَ فَريقاً»؛ يعني «فريقا» را که مفعول است، از فعل «تَاْسِرُون» مؤخر داشته، شايد به خاطر آن باشد که در مورد کشته شدگان، تکيه روي اشخاص است؛ چراکه سران و بزرگان آنها در آنجا بودند و کشته شدند؛ ولي اسيران، افراد سرشناسي نبودند که روي آنها تکيه شود و مفعول بر فعل مقدم گردد. به علاوه، اين تقديم و تأخير سبب شده است که «قتل» و «اسر»، (کشتن و اسارت) که دو عامل پيروزي بر دشمنان است، در کنار هم قرار گيرند و تناسب ميان آنها رعايت شود. (18)
1. اين مشخصه که مسلمانان گروهي از دشمن را بکشند و گروهي را اسير نمايند، تنها با جنگ بني قريظه تطبيق دارد؛ زيرا اگرچه در برخي از جنگها مثل بدر، هم کشتند و هم اسير گرفتند؛ ولي آن جنگها با «اهل کتاب» نبود، در حالي که آيه شريفه به اهل کتاب بودن دشمن در اين جنگ تصريح دارد و در جنگ ايي که با اهل کتاب مثل يهود بني نضير و «بني قينقاع واقع شد، آنها را نکشتند و اسير نکرده؛ بلکه از مدينه تبعيد کردند. بنابراين آيه شريفه با هيچ جنگي جز با غزوه بني قريظه تطبيق نمي کند.
2. پس از آنکه مي فرمايد: خدا زمينها، خانه ها و اموال آنها را در اختيار شما گذاشت، در پايان مي فرمايد: «وَ اَرُضاً لَمْ تَطَؤُها»؛ «و زميني را در اختيار شما قرار داد که هرگز در آن گام ننهاده بوديد.» در اينکه منظور از آن، کدام سرزمين است، ميان مفسران اختلاف است؛ ولي ظاهراً اين جمله به باغات و اراضي مخصوصي اشاره کرده است که در اختيار بني قريظه بود و احدي حق ورود به آنها را نداشت؛ چرا که يهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مي کوشيدند؛ ولي همه آنها در اين جنگ در اختيار مسلمانان قرار گرفت. (19)
ادامه دارد...
6) شايد علت عدم پذيرش پيشنهادشان به اين جهت بود که صداقتشان مشکوک بود و پيامبر صلي تلله عليه وآله نميخواست آنان نيز مانند يهوديان بنينضير و بنيقينقاع به محض رهايي، با تحريک اعراب، توطئه جديدي بر ضد اسلام آغاز کنند، همانگونه که به تحريک بنيقينقاع جنگ احد و به تحريک بنينضير جنگ خندق برپا شد.
7) انفال/ 27 و 28.
8) تفسير البيان في الموافقه بين الحديث و القرآن، علامه طباطبايي، با تحقيق اصغر ارادتي، دفتر تنظيم و نشر آثار علامه طباطبايي، قم، چاپ اول، 1425ق، ج 5، ص 56.
9) مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش، ج 4، صص 823 و 824؛ و نور الثقلين، عبد علي بن جمعه حويزي، با تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ چهارم، 1415ق، ج 2، صص 143 - 144؛ و البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، بنياد بعثت، تهران، جاپ اول، 1416ق، ج 2، ص 668؛ و تفسير الصافي، ملا محسن فيض کاشاني، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق، ج2، ص291؛ و تفسير البيان في الموافقة بين الحديث و القرآن، علامه طباطبايي، ج 5، صص 54 - 55؛ و تفسير نمونه، ج7، ص 170 - 171.
10) توبه/ 102.
11) مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 100 و 101؛ تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج 8، صص150 - 151؛ و بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، صص 201 - 202.
12) تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج1، صص303 - 304؛ و نور الثقلين، ابن جمعه حويزي، ج2، ص258 و 259؛ تفسير البيان في الموافقه بين الحديث و القرآن، علامه طباطبايي، ج 5، ص 169؛ بحار الانوار، علامه مجلسي، ج22، ص 67 و 93 - 94.
13) تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج 8، ص152.
14) حُيَي بن اخطب هنگام وادار کردن بني قريظه بر نقض پيمان به آنها قول داده بود که تا پابان کار با آنها باشد و در سرنوشت آنها شريک گردد؛ لذا پس از فرار لشکر احزاب، بنيقريظه او را طبق تعهد خودش نگه داشتند تا اينکه همراه آنان به قتل رسيد.
15) ر.ک: فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله، جعفر سبحاني، صص 247-256؛ زندگاني حضرت محمد خاتم النبيين صلي الله عليه وآله، رسولي محلاتي، صص 455-461؛ تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج 17، صص 292-294.
16) احزاب/ 26 و 27.
17) تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج17، ص289.
18) همان، ص295.
19) همان، صص290 - 291.
منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره145